ای اهل عالم طلوع شمس حقيقت محض نورانيّت عالم است و ظهور رحمانيّت در انجمن بنی آدم نتيجه و ثمر مشکورو سنوحات مقدّسه هر فيض موفور رحمت صرف است و موهبت بحت و نورانيّت جهان و جهانيان ائتلاف و التيام است و محبّت و ارتباط بلکه رحمانيّت و يگانگی و ازاله بيگانگی و وحدت با جميع من علی الأرض در نهايت آزادگی و فرزانگی.
جمال مبارک ميفرمايد همه بار يکداريد و برگ يکشاخسار عالم وجود را بيک شجر و جميع نفوس بمنزله اوراق و ازهار و اثمار تشبيه فرمودند لهذا بايد جميع شاخه و برگ و شکوفه و ثمر در نهايت طراوت باشند و حصول اين لطافت و حلاوت منوط بارتباط و الفت است.
پس بايد يکديگر را در نهايت قوّت نگهداری نمايند و حيات جاودانی طلبند پس احبّای الهی بايد در عالم وجود رحمت ربّ ودود گردند و موهبت مليک غيب و شهود نظر را پاک نمايند و نوع بشر را برگ و شکوفه و ثمر شجر ايجاد مشاهده کنند هميشه باين فکر باشند که خيری بنفسی رسانند و محبّت و رعايتی و مودّت و اعانتی بنفسی نمايند دشمنی نبينند و بدخواهی نشمرند جميع من علی الارض را دوست انگارند و اغيار را يار دانند و بيگانه را آشنا شمرند و بقيدی مقيّد نباشند بلکه از هر بندی آزاد گردند.
اليوم مقرّب درگاه کبريا نفسی است که جام وفا بخشد و اعدا را درّ عطا مبذول دارد حتّی ستمگر بيچاره را دستگير شود و هر خصم لدود را يار ودود اينست وصايای جمال مبارک اينست نصايح اسم اعظم*
ای ياران عزيز جهان در جنگ و جدالست و نوع انسان در نهايت خصومت و وبال ظلمت جفا احاطه نموده و نورانيت وفا پنهان گشته جميع ملل و اقوام عالم چنگ تيز نموده و با يکديگر جنگ و ستيز مينمايند بنيان بشر است که زير و زبر است هزاران خانمانست که بيسر و سامانست در هر سالی هزاران هزار نفوس در ميدان حرب و جدال آغشته بخاک و خونست و خيمه سعادت و حيات منکوس و سرنگون سروران سرداری نمايند و بخونريزی افتخار کنند و بفتنه انگيزی مباهات نمايند يکی گويد که من شمشير بر رقاب امتی آختم و ديگری گويد مملکتی با خاک يکسان ساختم و يکی گويد من بنياد دولتی برانداختم اينست مدار فخر و مباهات بين نوع بشر در جميع جهات دوستی و راستی مذموم و آشتی و حق پرستی مقدوح.
منادی صلح و صلاح و محبّت و سلام آيين جمال مبارکست که در قطب امکان خيمه زده و اقوام را دعوت مينمايد پس ای ياران الهی قدر اين آئين نازنين بدانيد و بموجب آن حرکت و سلوک فرمائيد و سبيل مستقيم و منهج قويم پيمائيد و بخلق بنمائيد آهنگ ملکوت بلند کنيد و تعاليم و وصايای ربّ ودود منتشر نمائيد تا جهان جهان ديگر شود و عالم ظلمانی منوّر گردد و جسد مرده خلق حيات تازه جويد هر نفسی بنفس رحمانی حيات ابديّه طلبد.
اين زندگانی عالم فانی در اندک زمانی منتهی گردد و اين عزّت و ثروت و راحت و خوشی خاکدانی عنقريب زائل و فانی شود خلق را بخدا بخوانيد و نفوس را بروش و سلوک ملأ اعلی دعوت کنيد يتيمان را پدر مهربان گرديد و بيچارگانرا ملجأ و پناه شويد فقيرانرا کنز غنا گرديد و مريضانرا درمان و شفا معين هر مظلومی باشيد و مجير هر محروم در فکر آن باشيد که خدمت بهر نفسی از نوع بشر نمائيد و باعراض و انکار و استکبار و ظلم و عدوان اهميّت ندهيد و اعتنا نکنيد بالعکس معامله نمائيد و بحقيقت مهربان باشيد نه بظاهر و صورت هر نفسی از احبّای الهی بايد فکر را در اين حصر نمايد که رحمت پروردگار باشد و موهبت آمرزگار بهر نفسی برسد خيری بنمايد و نفعی برساند و سبب تحسين اخلاق گردد و تعديل افکار تا نور هدايت تابد و موهبت حضرت رحمانی احاطه نمايد.
محبّت نور است در هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نمايد.
ای احبّای الهی همّتی بنمائيد که اين ظلمت بکلّی زائل گردد تا سرّ پنهان آشکار شود و حقائق اشياء مشهود و عيان گردد*
و انّی اتقرّب اليک يا الهی فی جنح هذه اللّيلة الظّلماء و اناجيک بلسان سرّی مهتزّاً بنفحاتک الّتی انتشرتمن ملکوتک الأبهی و اقول
ربّ لا احصّی ثناء عليک و لا اجد لطيور الأفکار صعوداً الی ملکوت قدسک تقدّست بکينونتک عن کلّ ذکر و ثناء و تنزّهت بهويّتک عن محامد اهل الأنشآء لم تزل کنت فی تقديس ذاتک متعالياً عن ادراک العارفين من الملأ الأعلی و لا تزال تکون فی تنزيه حقيقتک ممتنعاً عن عرفان الواصفين من سکّان جبروت العلی.
الهی الهی مع هذا الأمتناع کيف اذکرک بذکر او اصفک بوصف تعاليت يا الهی و تقدّست عن کلّ النّعوت و الأوصاف.
الهی الهی ارحم عجزی و انکساری و فقری و ذلّی و مسکنتی و انلنی کأس عفوک و موهبتک و حرّکنی بنفحات محبّتک و اشرح صدری بنور معرفتک و طيّب نفسی باسرار توحيدک و احينی بنسائم رياض رحمانيّتک حتّی انقطع عن دونک و اتوسّل بذيل ردآء کبريائک و انسی ما سواک و استئنس بنفحات ايّامک و اتوفّق علی الوفآء فی عتبة قدسک و علی القيام بخدمة امرک و علی الخضوع و الخشوع عند احبّائک و الانعدام و الفنا فی محضر اصفيائک.
انّک انت المؤيّد الموفّق العلیّ الکريم
الهی الهی اسئلک باشراق انوار طلعتک الّتی اشرقت بها الآفاق و بلحظات عين رحمانيّتک الّتی شملت کلّ الأشياء و بتموّجات بحر عنايتک الّتی فاضت علی الأطراف و بامطارسحاب موهبتک الّتی هطلت علی حقائق الممکنات و بانوار رحمتک الّتی سبقت الموجودات بان تؤيّد الأصفيآء علی الوفآء و توفّق الأحبّآء علی خدمة عتبتک العليا و تنصرهم بجنود قدرتک الّتی احاطت الأشياء کلّها و تنجّدهم بجيش عرمرم من الملأ الأعلی.
ای ربّ انّهم ضعفآء ببابک و فقرآء فی فنائک و مضطرّون الی فضلک و محتاجون الی تأييدک و متوجّهون الی ملکوت توحيدک و مشتاقون لفيوضات موهبتک ای ربّ صفّ ضمائرهم بانوار تقديسک و طيّب سرائرهم بموهبة تأييدک و اشرح قلوبهم بنفحات السّرور و الحبور المنتشرة من ملئک الأعلی و نوّر بصائرهم بمشاهدة آياتک الکبری و اجعلهم آيات التّقديس و رايات التّنزيه تخفق فی قطب الأمکان علی عموم الوری و اثّر کلامهم فی القلوب الّتی کانت کالصّخرة الصّمّآء حتّی يقوموا علی عبوديّتک و ينقطعوا الی ملکوت ربوبيّتک و يتوجّهوا الی جبروت قيّوميّتک و ينشروا آثارک و يتنوّروا بانوارک و يبيّنوا اسرارک و يهدوا عبادک الی المآء المعين و عين التّسنيم الّتی نبعت و فارت فی بحبوحة فردوس احديتک و ينشروا شراع الأنقطاع علی سفينة النّجاة و يسيروا فی بحار معرفتک و يبسطوا اجنحة التّوحيد و يطيروا بها الی ملکوت وحدانيّتک و يصبحوا عباداً ينطقون بالنّعوت من الملأ الأعلی و يثنی عليهم اهل ملکوتک الأبهی و يسمعوا ندآء هواتف الغيب بالبشارة الکبری و يناجوک فی الأسحار بابدع الاذکار شوقاً الی لقائک يا ربّی المختار و يبکوا بالعشیّ و الأشراق توقاً الی الورود فی ظلّ رحمانيّتک العظمی.
ای ربّ ايّدهم من جميع الشّئون و انصرهم فی کلّ الأحوال بملائکة قدسک الّتی هم جنود لا يرونها و کتائب غالبة علی جيوش الملأ الأدنی
انّک انت المقتدر العزيز القویّ المحيط و انّک لعلی کلّ شیء قدير
پاک يزدانا خداوند مهربانا آوارگان کوی توئيم و مشتاقان روی تو و عاشقان خوی تو بيچاره ئيم افتادهايم ذليلم حقيريم ضعيفيم رحمتی فرما و موهبتی عنايت کن از قصور در گذر و خطايای بیپايان بپوش هر چه هستيم از توئيم و آنچه گوئيم و شنويم وصف تو گوئيم و روی تو جوئيم و در ره تو پوئيم تو خداوند مهربانی و ما گنهکار بيسر و سامان پس ای ابر رحمت رشحاتی ای گلشن عنايت نفحاتی ای بحر موهبت موجی و ای آفتاب عنايت پرتوی رحم فرما عنايت کن قسم بجمالت که جز خطا متاعی نه و بغيراز آمال اعمالی نه مگر پرده ستّاريت بپوشاند و حفظ و حمايتت شامل حال گردد و الّا اين ضعفا را چه توانائی که بخدمتت پردازند و اين فقرا را چه غنائی که بساط عزّت بگسترانند توئی مقتدر و توانا تأييد کن توفيق بخش اين نفوس پژمرده را برشحات ابر موهبت طراوتی عنايت کن و اين حقائق مبتذله را باشراقات شمس احديّت روشنائی بخش اين ماهيان تشنه لب را بدريای رحمتت افکن و اين قافله گمگشته را بپناه احديّتت دلالت کن گمگشتگان را بعين هدايت دلالت کن و آوارگان را در پناه عزّتت مأوی بخش تشنگان را از سلسبيل موهبت بنوشان و مردگان را بحيات ابديّه زنده کن کوران را بينا فرما و کران را شنوا کن و گنگان را گويا نما و افسردگان را بر افروز غافلان را هشيار کن و خفتگان را بيدار نما و مغروران را متنبّه در هر کار.
توئی مقتدر توئی بخشنده توئی مهربان انّک انت الکريم المتعال
ای ياران الهی و ياوران اين عبد فانی چون شمس حقيقت ازمطلع آمال فيض نامتناهی مبذول داشت و افق وجود بپرتو تقديس منوّر گشت چنان جلوه فرمود که ظلمات دهمآء مضمحل و معدوم گرديد لهذا خطّه خاک غبطه افلاک شد و عرصه ادنی جلوه گاه ملکوت اعلی گشت نفحات قدس وزيد و روائح طيّبه منتشر شد نسائم ربيع الهی بمرور آمد و ارياح لواقح فيوضات نامتناهی از مهبّ عنايت بوزيد صبح نورانی دميد و بشارت کبری رسيد نوبهار الهی در عالم امکانی خيمه و خرگاه زد ارض وجود بحرکت آمد و خطّه شهود مهتزّ گشت خاک افسرده رياض باقيه شد و ارض ميّته حيات ابديّه يافت گل و رياحين عرفان روئيد و سبزه نوخيز معرفة اللّه دميد عالم امکان مظهر فيوضات رحمان شد و حضرت شهود جلوه گاه غيب مکنون گرديد ندای الهی بلند شد و بزم الست آراسته گشت کأس ميثاق بدور آمد و صلای عمومی بلند شد قومی سرمست آن صهبای الهی شدند و گروهی محروم از آن موهبت عظمی نفوسی از پرتو عنايت بصر و بصيرت روشن نمودند وطائفه از نغمات احديّت بوجد و طرب آمدند مرغانی درگلشن تقديس آغاز نغمه و ترانه نمودند و بلبلانی بر شاخسار گل رحمانی فرياد و فغان کردند ملک و ملکوت تزيين يافت و رشک بهشت برين گرديد ولی هزار افسوس که غافلان هنوز در خواب غفلت گرفتار و بيخردان از اين موهبت مقدّسه بيزار کوران محجوبند و کران محروم و مردگان مأيوس چنانچه ميفرمايد اولئک يئسوا من الآخرة کما يئس الکافرين اصحاب القبور.
شما ای ياران رحمانی بشکرانه ربّ ودود زبان گشائيد و بحمد و ستايش جمال معبود بيردازيد که از اين کأس طهور سرمستيد و از اين جام صهباء پرنشئه و انجذاب از نفحات قدس مشام معطّر نموديد و از رائحه قميص يوسف وفا دماغ معنبر کرديد شهد وفا را از دست دلبر يکتا چشيديد و مائده ابديّه را در خوان نعمت حضرت احديّت تناول نموديد اين موهبت از خصائص حضرت رحمانيّت است و اين فضل و جود از نوادرعطايای ربّ ودود در انجيل ميفرمايد المدعوّون کثيرون و المختارون قليلون يعنی امّت دعوت بسيارند ولی نفوسيکه بفضل و موهبت هدايت مخصّص ميگردند کمياب ذلک من فضل اللّه يعطيه من يشاء واللّه ذو فضل عظيم.
ای ياران الهی شمع ميثاق را ارياح نفاق از اهل آفاق احاطه نموده و بلبل وفا را زاغان جفا اهل فتور هجوم نموده حمامه ذکر را جغدان بيفکر در صددند و غزال صحرای محبّه اللّه را درندگان در پی روان لهذا خطر عظيمست و عذاب اليم.
احبّای الهی بايد چون جبل متين باشند و چون بنيان رزين رصين از شدائد بلايا مضطرب نگردند و از عظائم رزايا محزون نشوند توسّل بذيل کبرياء جويند و توکّل بجمال اعلی نمايند تکيه بر عون و عنايت ملکوت قديم کنند و اعتماد بر صون و حمايت ربّ کريم در هر دمی از شبنم عنايت پرطراوت و لطافت گردند و در هر نفسی از نفثات روح القدس زنده و تازه و خرّم شوند و بر خدمت حضرت ربوبيّت قيام کنند و در نشر نفحات اللّه منتهای همّت را مبذول دارند امر مبارک را حصن حصين باشند و جنود جمال قدم را قلعه رزين و رصين بنيان امر اللّه را از هر جهت حافظ امين گردند و افق مبين را نجم منير شوند زيرا ظلمات دهماء امم از هر جهت در هجوم است و طوائف عالم در فکر محويّت نور معلوم با وجود هجوم جميع قبائل چگونه ميتوان دمی غافل بود البتّه هوشيار باشيد و بيدار و در حفظ و حمايت امر پروردگار.
اليوم الزم امور تعديل اخلاقست و تصحيح اطوار و اصلاح رفتار بايد احبّای رحمان بخلق و خوئی در بين خلق مبعوث گردند که رائحه مشکبار گلشن تقديس آفاق را معطّر نمايد و نفوس مرده را زنده کنند زيرا مقصود از جلوه الهی و طلوع انوار غيب غير متناهی تربيت نفوس است و تهذيب اخلاق من فی الوجود تا نفوس مبارکی از عالم ظلمانی حيوانی نجات يافته بصفاتی مبعوث گردند که تزيين حقيقت انسانيست ناسوتيان لاهوتيان شوند و ظلمانيان نورانيان گردند محرومان صرف محرم راز ملکوت شوند و معدومان محض مأنوسان جلوه لاهوت شوند بینصيبان از بحر بیپايان نصيب برند و نادانان از معين حيوان دانائی سيراب شوند درندگان ترک درندگی کنند و تيزچنگان در نهايت بردباری باشند اهل جنگ صلح حقيقی جويند و درندگان تيز چنگ از سلم حقيقی بهره برند ناپاکان از عالم پاکی خبر گيرند و آلودگان از جوی تقديس نصيب برند.
اگر اين فيوضات الهيّه در حقائق انسانيّه جلوه ننمايد فيض ظهور بیثمر ماند و جلوه شمس حقيقت بیاثر گردد.
پس ای ياران الهی بجان و دل بکوشيد تا از خلق و خوی مبارک نصيب و بهره گيريد و از فيوضات تقديسش قسمتی بريد تا آيات توحيد شويد و رايات تجريد گرديد و حقيقت تفريد را جوئيد و در اين گلشن الهی بنغمات رحمانی آغاز نغمه و ترانه نمائيد طيور شکور گرديد و در گلزار وجود آوازی بنوازيد که محيّر عقول و شعور گردد در قطب امکان علمی افرازيد که پرچم موهبت بارياح عنايت موج زند و نهالی در مزرعه وجود و باغ شهود غرس نمائيد که ثمرش در نهايت طراوت و حلاوت باشد.
قسم بمربّی حقيقی که اگر بنصائح الهی که در الواح نورانی نازل عامل گرديد اين خاک سياه آئينه ملکوت اعلی شود و اين حيّز ادنی کاشف ملکوت ابهی گردد.
ای ياران الهی الحمد للّه فيوضات غيبی شمس حقيقت از جميع جهات محيط است و ابواب رحمت از جميع اشطار مفتوح وقت استفاضه است و هنگام استفاده وقت را غنيمت شمريد و فرصت را از دست مدهيد از شئون اين عالم ظلمانی بکلّی بيزار گرديد و بشئون و آثار حقايق ملکوتيّه واضح و آشکار شويد تا ملاحظه فرمائيد که پرتو خورشيد يزدان در چه درجه روشن و درخشنده است و آثار عنايت از غيب احديّت چگونه باهر و ظاهر و لائحست.
يا احبّاء اللّه و ابناء ملکوت اللّه انّ السّماء الجديدة قد اتت و انّ الأرض الجديدة قد جاءت و المدينة المقدّسة اورشليم الجديدة قد نزلت من السّمآء من عند اللّه علی هيئة حورية حسناء بديعة فی الجمال فريدة بين ربّات الحجال مقصورة فی الخيام مهيّأة للوصال و نادی ملائکة الملأ الأعلی بصوت عظيم رنّان فی آذان اهل الأرض و السّماء قائلين هذه مدينة اللّه و مسکنه مع نفوس زکيّة مقدّسة من عبيده و هو سيسکن معهم فانّهم شعبه و هو الههم.
و قد مسح دموعهم و اوقد شموعهم و فرّح قلوبهم و شرح صدورهم فالموت قد انقطعت اصوله و الحزن و الضّجيج و الصّريخ قد زالت شؤنه و قد جلس مليک الجبروت علی سرير الملکوت و جدّد کلّ صنع غير مسبوق انّ هذا لهو القول الصّدق و من اصدق من رؤيا يوحنّا القدّيس حديثاً.
هذا هو الالف و الياء و هذا هو الّذی يروی الغليل من ينبوع الحياة و هذا هو الّذی يشفی العليل من درياق النّجاة من يؤيّد بفيض من هذا الملکوت فهو من اعظم الوارثين للمرسلين و القدّيسين فالرّبّ له اله و هو له ابن عزيز.
فاستبشروا يا احبّاء اللّه و شعبه و يا ابناء اللّه و حزبه و ارفعوا الاصوات بالتّهليل و التّسبيح للرّبّ المجيد فانّ الأنوار قد سطعت و انّ الآثار قد ظهرت و انّ البحور قد تموّجت و قذفت بکلّ درّ ثمين*
سبحان من أنشأ الوجود و أبدع کلّ موجود و بعث المخلصين مقاماً محمود و اظهر الغيب فی حيّز الشّهود ولکنّ الکلّ فی سکرتهم يعمهون.
و أسّس بنيان القصر المشيد و الکور المجيد و خلق الخلق الجديد فی حشر مبين و القوم فی سکراتهم لغافلون.
و نفخ فی الصّور و نقر فی النّاقور و ارتفع صوت السّافور وصعق من فی صقع الوجود و الاموات فی قبور الأجساد لراقدون.
ثمّ نفخ النّفخة الأخری و أتت الرّادفة بعد الرّاجفة و ظهرت الفاجعة و ذهلت کلّ مرضعة عن راضعها و النّاس فی ذهولهم لا يشعرون.
و قامت القيامة و أتت السّاعة و امتدّ الصّراط و نصب الميزان و حشر من فی الأمکان و القوم فی عمه مبتلون.
و اشرق النّور و أضاء الطّور و تنسّم نسيم رياض الرّبّ الغفور و فاحت نفحات الرّوح و قام من فی القبور و الغافلون فی الأجداث لراقدون.
و سعرت النّيران و أزلفت الجنان و ازدهت الرّياض و تدفّقت الحياض و تأنّق الفردوس و الجاهلون فی اوهامهم لخائضون.
و کشف النّقاب و زال الحجاب و انشقّ السّحاب و تجلّی ربّ الأرباب و المجرمون لخاسرون.
هوالّذی أنشأ لکم النّشأة الأخری و اقام الطّامّة الکبری و حشرالنّفوس المقدّسة فی الملکوت الأعلی انّ فی ذلک لآيات لقوم يبصرون.
و من آياته ظهور الدّلائل و الأشارات و بروز العلائم و البشارات و انتشار آثار الاخبار و انتظار الابرار و الاخيار و اولئک هم الفائزون.
و من آياته انواره المشرقة من افق التّوحيد و اشعّته السّاطعة من المطلع المجيد و ظهور البشارة الکبری من مبشّره الفريد انّ فی ذلک لدليل لائح لقوم يعقلون.
و من آياته ظهوره و شهوده و ثبوته و وجوده بين ملأ الاشهاد فی کلّ البلاد بين الأحزاب الهاجمة کالذّئاب وهم من کلّ جهة يهجمون.
و من آياته مقاومة الملل الفاخمة و الدّول القاهرة و فريق من الأعداء السّافکة للدّماء السّاعية فی هدم البنيان فی کلّ زمان و مکان انّ فی ذلک لتبصرة للّذين فی آيات اللّه يتفکّرون.
و من آياته بديع بيانه و بليغ تبيانه و سرعة نزول کلماته و حکمه و آياته و خطبه و مناجاته و تفسير المحکمات و تأويل المتشابهات لعمرک انّ الأمرواضح مشهود للّذين ببصر الأنصاف ينظرون.
و من آياته اشراق شمس علومه و بزوغ بدر فنونه و ثبوت کمالات شؤنه و ذلک ما أقرّ به علماء الملل الرّاسخون.
و من آياته صون جماله و حفظ هيکل انسانه مع شروق أنواره و هجوم اعدائه بالسّنان و السّيوف و السّهام الرّاشقة من الالوف و انّ فی ذلک لعبرة لقوم ينصفون.
و من آياته صبره و بلاؤه و مصائبه و آلامه تحت السّلاسل والاغلال و هو ينادی” الیّ الیّ “يا ملأ الابرا” الیّ الیّ “يا حزب الأخيار” الیّ الیّ “يا مطالع الأنوار قد فتح باب الأسرار و الأشرار فی خوضهم يلعبون.
و من آياته صدور کتابه و فصل خطابه عتاباً للملوک و انذاراً لمن هو احاط الأرض بقوّة نافذة و قدرة ضابطة و انثلّ عرشه العظيم بايّام عديدة و انّ هذا لأمر مشهود مشهور عند العموم
و من آياته علوّ کبريائه و سموّ مقامه و عظمة جلاله و سطوع جماله فی افق السّجن فذلّت له الأعناق و خشعت له الاصوات و عنت له الوجوه و هذا برهان لم يسمع به القرون الاوّلون.
و من آياته ظهورمعجزاته و بروز خوارق العادات متتابعاً مترادفاً کفيض سحابه واقرارالغافلين بنفوذ شهابه لعمره انّ هذا لأمر ثابت واضح عند العموم من کلّ الطّوائف الّذين حضروا بين يدی الحیّ القيّوم.
و من آياته سطوع شمس عصره و شروق بدر قرنه فی سماء الأعصار و الأوج الأعلی من القرون بشئون و علوم و فنون بهرت فی الآفاق و ذهلت بها العقول و شاعت و زاعت.
و انّ هذا لأمر محتوم*