کتاب مستطاب ايقان از اعظم و اهمّ آثاری است که از قلم معجز شيم حضرت بهاءاللّه جلّ ذکره الاعلی در اواخر دوره اقامت دربغداد صادر گرديده و علاوه بر احتواء بر اصول اساسی ”تئولوژی“ از منظر بهائی، شرائط نيل به معرفت الهی و موانع و مشاکل آن را بيان کرده و کليد فهم و درک درست کلمات متشابهه و رموز و اسرار غامضه کتب مقدّسه را بدست داده است و بحثی را نيز به اثبات حقيقت دعوی حضرت باب بعنوان موعود اسلام مختص کرده است.
در وصف اين کتاب شريف که در حدّ خود بهترين گواه دانش غيبی و مظهريّت الهی جمال مبارک است حضرت ولی امراللّه در کتاب قرن بديع ”گاد پاسز بای“ چنين مرقوم فرموده اند (ترجمه):
”در بين جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمينه مکنونه که از بحر زخّار علم و حکمت حضرت بهاءاللّه ظاهر گرديده، اعظم و اقدم آن کتاب مستطاب ايقان است که در سنين اخيره دوره اقامت بغداد (١٢٧٨ هـ. ق. مطابق با ١٨٦٢ ميلادی) طیّ دو شبانه روز از قلم مبارک نازل گرديده و با نزول آن بشارت حضرت باب تحقّق پذيرفت و وعده الهی که حضرت موعود بيان فارسی را که ناتمام مانده تکميل خواهد فرمود به انجاز پيوست. اين کتاب مبين و رقّ متين در جواب اسئله جناب حاجی ميرزا سيّد محمّد خال که درآن اوان هنوز به امر مبارک اقبال ننموده، با برادر خود جناب حاجی ميرزا حسنعلی عازم زيارت مشاهد مشرّفه بوده اند صادر گرديده است.
و در بين آثار و صحف بهائی پس از کتاب مستطاب اقدس، اعظم و اشرف از کل محسوب است. با ظهور اين کتاب مستطاب و فصل الخطاب که مفتاح معضلات کتب سماويّه است و به فاصله قليل، قبل از اعلام امر حضرت ربّ الارباب از سماء اراده الهی نازل گرديده، بيان دانيال نبی که می فرمايد: لانّ الکلمات مخفيّة و مختومة الی وقت النهاية، اکمال پذيرفت و ستر از کلمات کتاب برداشته شد و ختم ”رحيق مختوم“ به اصابع حیّ قيّوم گشوده گرديد و رائحه مشک فام ”ختامهُ مسک“ مشام مشتاقان و طالبان کؤوس ايمان را معنبر و معطّر نمود.
اين سفر قويم که ازيد از دويست صفحه است حقيقت و وحدانيّت الهيّه را که ماوراء ادراک عقول و ما فوق عرفان نفوس و مبدأ ظهورات ربّانيّه و منشأ حقائق روحانيّه و ذات قديم و عليم و حکيم و قادر علی الاطلاق است اعلام، و وحدت شرائع رحمانيّه و عدم انقطاع فيض صمدانيّه و تکميل هر شريعت لاحقه و توحيد تعاليم اساسيّه مظاهر مقدّسه و حقّانيّت کتب و صحف سماويه و واجد بودن مطالع سبحانيّه دو مقام توحيد و تحديد يعنی اشراقات الهيّه و حدودات بشريّه را تبيين و تشريح می نمايد و نيز مراتب جهل و عماء و غفلت و ضلالت علما و پيشوايان قوم را در هر زمان توضيح و معانی بيانات متشابهه انجيل و آيات قرآنيّه و اخبار و احاديث مأثوره اسلاميّه را که پيوسته مورد تعبيرات و تفسيرات مختلفه و سوء تفاهمات کثيره بوده واضح و آشکار می سازد.
در اين کتاب مقدّس، شرائط سالکين سبيل معرفت و طالبين حقيقت تشريح و حقانيّت امر حضرت باب و عظمت ظهور مبارکش اثبات و مراتب انقطاع و فداکاری و جانبازی تابعانش تقدير و نصرت و غلبه کلّيه ظهور مقدّسی که به اهل بيان وعده داده شده پيش بينی گرديده است. همچنین طهارت و معصوميّت حضرت مريم تصريح و مقام ائمه اطهار تجليل و شهادت حضرت سيّد الشّهداء و علوّ درجات آن جُندیّ شجيع الهی تکريم و معانی کلمات رجعت و قيامت و خاتميّت و يوم الجزاء و غيره تبيين گرديده
و مراحل ثلاثه* ظهورات ربّانيه تعليم و توضيح و معانی دقيقه مدينه الهی و تجديد اين مدينه مقدّسه يعنی شريعت الهيّه در ميعاد مقرر برای هدايت نفوس و تربيت اهل عالم تقرير و تفصيل شده و به طور کلّی می توان گفت که در بين کتب و آثاری که از قلم مُلهَم شارع امر بهائی نازل گرديده کتاب مستطاب ايقان بنفسه، نظر به حلّ مشاکل و غوامض آيات الهيّه که لازال عدم فهم آن سبب تخالف و تنافر احزاب و امم عظيمه بوده، اساس متين و استواری جهت وحدت کلّ ملل و نحل و ائتلاف اقوام و مذاهب متنوّعه بر قرار نموده است.“*
پس به فرموده حضرت ولی امراللّه، کتاب ايقان ”مخزن حقائق اسرار الهيّه و مکمن معارف بديعه رحمانيّه“ است. کتابی است که گشاينده رموز سرپوشيده آثار مقدّسه گذشته است و تحقّق دهنده مصداق آيه ”يوم يأتی تأويله.“خود حضرت بهاءاللّه در متن کتاب شريف ايقان به اين مطلب، تلويحی ابلغ از تصريح دارند؛ آن جا که می فرمايند:
”آن چه ذکر شده، جميع ارض و من عليها را کافی است. و فی الحقيقه جميع کتب و اسرار آن در اين مختصر ذکر شده به قسمی که اگر کسی قدری تأمّل نمايد جميع اسرار کلمات الهی و امور ظاهره از آن سلطان حقيقی (مقصود حضرت باب) را از آن چه ذکر شده ادراک می نمايد...“
در لوحی ديگر از قلم جمال مبارک در تجليل و تکريم اين سفر عظيم می فرمايند: ”اگر نفسی به کتاب ايقان که در هنگام ظهور نيّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نمايد و تفکّر کند خود را مستغنی مشاهده نمايد. قسم به آفتاب حقيقت که در آن کتاب مبارک، لئالی علم الهی مخزونست و درياهای عرفان مستور و مکنون، نيکوست حال نفسی که به انقطاع کامل به او توجّه نمود و به آن فائز گشت.“
بر پژوهندگان علم اديان تطبيقی پوشيده نيست که اوصاف آخرالزمان يا روز قيامت کبری در اکثر کتب دينی بصورتی مشابه ارائه شده و پيش بينی تاريکی ماه و خورشيد و شکافته شدن آسمان و سقوط ستارگان و زمين لرزه و بعث مردگان قبور و برپا شدن ميزان و سنجش ثواب و گناه و نظائر آن را در آثار مختلفه دينی می توان تقريباً يکسان باز يافت. از اين رو هرچند پرسش جناب خال در مورد قيامت از منظر قرآن کريم و احاديث مأثوره بوده امّا پاسخ جمال اقدس ابهی فی الحقيقه مفتاح رموز و اسرار همه کتب مقدّسه را به دست می دهد.
اينکه اين اثر شريف را به نام ايقان ناميده اند ممکن است به اين مناسبت باشد که وصول از مرحله ايمان، که مرحله ابتدائی است، به مرحله ايقان و اطمينان، که مراحل نهائی است، مستلزم وقوف بر چنين حقائق معنوی و کشف چنين اشارات و رموز دينی تلقّی شده است. دو لفظ ايمان و ايقان از همان سرآغاز کتاب شريف مذکور آمده و فرموده اند: ”جوهر اين باب آن که سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيه پاک و مقدّس نمايند.“ ايقان مرتبه ای از معرفت است که در آن، جائی برای ظنّ و گمان و ترديد و سؤال باقی نمی ماند و کلام حق بعنوان جوهر حقيقت پذيرفته می شود. ايمان حقيقی چنان که در الواح شتّی و کتاب مستطاب اقدس آمده اعتقاد تزلزل ناپذير به اين است که مظهر الهی”يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد“ است و مصداق اين بيان مبارک: ”پس سر تسليم نه و توکّل بر ربّ رحيم به.“
کتاب مستطاب ايقان شامل دو باب است: باب اوّل در شرائط سالک راه خدا و طالب حقيقت که برای وصول به مقصود بايد با انقطاع صِرف و توجّه کامل و پرهيز از تقليد و پيروی ديگران و به هدايت عقل سليم و قلب طاهر به جستجو پردازد، و باب دوّم در توضيح معنی حقيقی سلطنت قائم موعود و ساير مسائل متفرّعه بر آن.
باب اوّل در دنباله خود به مبحث تازه ای که تشريح معانی علامات ظهور و قيامت و رجعت و ساير مواضيع مهمّه که توجّه به معانی تحت اللفظی آنها از علل عمده احتجاب خلق بوده است نيز عطف نظر می کند و باب دوّم نيز در خاتمه، متضمّن احاديث معتبره در تأييد و اثبات حقيقت ظهور حضرت باب به عنوان قائم موعود است. در اين باب نيز حضرت بهاءاللّه شرحی مبسوط در مورد شرائط پژوهش و لوازم پژوهنده حقائق روحانی ارائه می فرمايند که مکمّل همان بحث آغاز باب اوّل است.
در تأثير اين سفر کريم کافی است که به نقل بيانی از حضرت عبدالبهاء مبادرت شود، آنجا که فرموده اند:
”…در ايّام عراق روزی جمال قدم و اسم اعظم فديت بروحی و ذاتی و کينونتی ارضاً وطئتها اقدام احبّائه فرمودند که فارس چون موطن ربّ اعلی و نقطه اولی بود و منتسب به آن ذات مقدّس، ميل دارم که به نار محبّت اللّه مشتعل گردد. مدّتی جزئيّه نگذشت که جناب خال حضرت افنان آمدند و مشرّف شدند و سؤالاتی نمودند و رساله خال که مسمّی به کتاب ايقانست نازل شد و نار محبّت اللّه در ولايت فارس شعله شديد زد و انوار عرفان از آن طالع و لائح شد و نفوس کثيره در ظلّ کلمه الهيّه داخل شدند و بعضی از جام عنايت سرمست شده به قربانگاه فدا شتافتند و جان و دل باختند…“
ناشر اين کتاب، کمال افتخار را دارد که اکنون طبع جديدی از ايقان شريف را بر اساس نسخهای موثّق که به خطّ جناب زين المقرّبين کتابت گرديده و تاريخ ١٥ شعبان ١٣١٤ هـ.ق. را دارد به خوانندگان عزيز عرضه می دارد. اين نسخه، آخرين نسخه شناخته شده کتاب ايقان است که به خطّ اين کاتب شهير و معتبر بهائی سواد برداری شده و اصل آن در محفظه آثار بهائی در مرکز جهانی بهائی (حيفا) محفوظ است.
اين نسخه شامل ٢٩٢ صفحه است و در هر صفحه آن ١٣ سطر بر روی کاغذ برّاق نخودی رنگ نگاشته شده است.*
بايد يادآور شد که قبل از اين، نسخ مطبوعه ايقان شريف در قاهره، طهران و بمبئی به حليه طبع آراسته شده بود.
نسخه قاهره را جناب فرج اللّه زکی در سنه ١٣٥٢ هـ.ق. منتشر کرده بودند و با همه دقّتی که در نشر آن رفته بود عاری از بعضی منقصت ها نبود. ازآن گذشته بايد متذکّر شد که اين کتاب مستطاب به زبان های عديده عالم ترجمه شده و ظاهراً ترجمه فرانسه آن به اهتمام جناب هيپوليت دريفوس، سرآغاز همه ترجمه های ديگر بوده است.
طبع حاضر علاوه بر دقّت تامّ در صحّت متن، حاوی مزايای ديگری نيز هست که از آن جمله است فهرست الفبائی که در پايان کتاب افزوده شده و حاوی اسماء اعلام، و کلمات و اصطلاحات مهمّه است.
طبع کنونی ضمناً مراجع دقيق آيات منقوله از کتب مقدّسه را در بردارد، هر چند لازم است گفته شود که جمال اقدس ابهی—حضرت بهاءاللّه— بعضی از آيات کتب مقدّسه يا احاديث اسلامی را به مضمون در اين سفر منيع نقل فرموده اند؛ لذا متن اين قبيل منقولات ممکن است در موارد چند با اصل مندرج در کتب مقدّسه و احاديث اسلامی تطابق کامل لفظی نداشته باشد.
نشر اين کتاب هم زمان با نشر ترجمه انگليسی آن، اثر خامه حضرت ولی امراللّه صورت می پذيرد. از آنجا که در ترجمه انگليسی هيکل مبارک حضرت ولی امراللّه برای تسهيل درک مطالب اقدام به پارگراف بندی و جدا نمودن بخش های کتاب فرموده اند لذا اين پارگراف ها در نشر تازه انگليسی شماره بندی شده و هم زمان، در اين نشر فارسی معادل آن شماره ها در کنار مطلب مربوطه آورده شده بدون آنکه متن فارسی از صورت نزولی خارج گردد و پارگراف بندی شود. بدين ترتيب يارانی که مايل باشند از طريق اصل، به ترجمه حضرت ولی امراللّه، و يا از طريق ترجمه به اصل نزولی دسترسی حاصل نمايند به آسانی خواهند توانست با داشتن شماره پارگراف، مطلب مورد نظر را در متن ديگر پيدا نمايند. همين امر در نشر ترجمه آلمانی منظور گرديده و اميدوارست در ترجمه اين کتاب شريف به همه زبان های عالم نيز مورد نظر قرار گيرد و کار محقّقين و علاقمندان را سهل کند.
الباب المَذکُورُ فی بَيانِ اَنَّ العباد لَن يَصِلُوا إلی شاطِئِ بَحرِ العِرفانِ إلّا بِالانقِطاعِ الصِّرفِ عَن کُلِّ مَن فِی السَّمواتِ والاَرضِ. قَدِّسُوا اَنفُسَکُم يا اَهلَ الاَرضِ لَعَلَّ تَصِلُنَّ إلی المقامِ الَّذی قَدَّر اللّهُ لَکُم و تَدخُلُنَّ فی سُرادقٍ جَعَلهُ اللّهُ فی سَماء البَيانِ مَرفوعاً.
جوهر این باب آنکه سالکین سبیل ایمان و طالبین کؤوس ایقان باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیّه پاک و مقدّس نمایند، یعنی گوش را از استماع اقوال، و قلب را از ظنونات متعلّقه به سبحات جلال، و روح را از تعلّق به اسباب ظاهره، و چشم را از ملاحظهٴ کلمات فانیه، و متوکّلین علی اللّه و متوسّلین الیه سالک شوند تا آن که قابل تجلّیات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فیوضات غیب نامتناهی گردند. زیرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالم و جاهل میزان معرفت حق و اولیای او قرار دهد هرگز به رضوان معرفت ربّ العزّه داخل نشود و به سرمنزل بقا نرسد و از جام قرب و رضا مرزوق نگردد.
ناظر به ایّام قبل شوید که چقدر مردم از اعالی و ادانی همیشه منتظر ظهورات احدیّه در هیاکل قدسیّه بوده اند به قسمی که در جمیع اوقات و اوان مترصّد و منتظر بودند و دعاها و تضرّع ها می نمودند که شاید نسیم رحمت الهیّه به وزیدن آید و جمال موعود از سرادق غیب به عرصهٴ ظهور قدم گذارد. و چون ابواب عنایت مفتوح می گردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر می شد، جمیع، تکذیب می نمودند و از لقاء او که عین لقاءاللّه است احتراز می جستند، چنانچه تفصیل آن در جمیع کتب سماویّه مذکور و مسطور است.
حال، قدری تأمّل نمائید که سبب اعتراض ناس بعد از طلب و آمال ایشان چه بود. و به قسمی هم اعتراض می نمودند که زبان و بیان و تقریر و تحریر، همه، از ذکر آن عاجز و قاصر است. و احدی از مظاهر قدسیّه و مطالع احدیّه ظاهر نشد مگر آنکه به اعتراض و انکار و احتجاج ناس مبتلا گشت. چنانچه می فرماید: ﴿
یَا
حَسْرَةً
عَلَی
العِبَادِ
مَا
یَأْتِیهِمْ
مِنْ
رَسُولٍ
إِلَّا
کَانُوا
بِهِ
یَسْتَهْزِؤُونَ
﴾ و در مقام دیگر می فرماید:﴿ وَ
هَمَّتْ
کُلُّ
أُمَّةٍ
بِرَسُولِهِمْ
لِیَأْخُذُوهُ
وَ
جَادَلُوا
بِالبَاطِلِ
لِیُدْحِضُوا
بِهِ
الحَقِّ﴾
و همچنین کلمات منزله که از غمام قدرت صمدانیّه و سماء عزّت ربّانیّه نازل شده، زیاده از حدّ احصاء و احاطهٴ عباد است و اولوا الأفئده و صاحبان بصر را سورهٴ هود کفایت می کند. قدری در آن سورهٴ مبارکه تأمّل فرمائید و به فطرت اصلیّه تدبّر نمائید تا قدری بر بدائع امور انبیاء و ردّ و تکذیب کلمات نفی اطّلاع یابید، شاید ناس را از موطن غفلت نفسانیّه به آشیان وحدت و معرفت الهیّه پرواز دهید و از زلال حکمت لایزال و اثمار شجرهٴ علم ذیالجلال بیاشامید و مرزوق گردید. این است نصیب انفس مجرّده از مائدهٴ منزلهٴ قدسیّهٴ باقیه.
اگر بر ابتلای انبیاء و علّت و سبب اعتراضات عباد بر آن شموس هویّه آگاه شوید، بر اکثری از امور اطّلاع یابید و دیگر هرچه اعتراضات مردم را بر مشارق شموس صفات احدیّه بیشتر ملاحظه کنید در دین خود و امراللّه محکم تر و راسخ تر شوید. لهذا بعضی از حکایات انبیاء، مجملاً، در این الواح ذکر می شود تا معلوم شود و مبرهن آید که در جمیع اعصار و اقران بر مظاهر قدرت و مطالع عزّت وارد می آوردند آنچه را که قلم از ذکرش خجل و منفعل است. شاید این اذکار سبب شود که بعضی از ناس از اعراض و اعتراض علماء و جهّال عصر مضطرب نشوند و بلکه بر ایقان و اطمینانشان بیفزاید.
و از جملهٴ انبیاء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ایمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود. و در هر یوم به قدری ایذاء و اذیّت بر آن وجود مبارک وارد می آوردند که یقین بر هلاکت او می نمودند. و چه مراتب سخریّه و استهزاء و کنایه که بر آن حضرت وارد شد چنانچه می فرماید: وَ
کُلَّمَا
مَرَّ
عَلَیْهِ
مَلَأُ
مِنْ
قَوْمِهِ
سَخِرُوا
مِنْهُ
قَالَ
إِنْ
تَسْخَرُوا
مِنَّا
فَإِنَّا
نَسْخَرُ
مِنْکُمْ
کَمَا
تَسْخَرُونَ
فَسَوْفَ
و بعد از مدّت ها چند مرتبه وعدهٴ انزال نصر به اصحاب خود فرمودند به وعدهٴ معیّن، و در هر مرتبه بدا شد. و بعضی از آن اصحاب معدوده به علّت ظهور بدا اعراض می نمودند چنانچه تفصیل آن در اکثر کتب مشهوره ثبت شده و البتّه به نظر عالی رسیده یا می رسد. تا آنکه باقی نماند از برای آن حضرت مگر چهل نفس و یا هفتاد و دو نفس چنانچه در کتب و اخبار مذکور است. تا آنکه بالاخره نداء تَعْلَمُونَ.﴾
﴿
رَبِّ
لَا
تَذَرْ
عَلَی
الأَرْضِ
مِنَ
الکَافِرِینَ
دَیَّاراً
﴾ از جان برکشید.
حال قدری تأمّل باید که سبب چه بود در این مدّت آن عباد به این قسم اعتراض نمودند و احتراز جستند و از قمیص نفی به خلع اثبات مفتخر و فائز نشدند؟ و دیگر چرا در وعدههای الهی بدا شد که سبب ادبار بعضی مقبلین شود؟ بسیار تأمّل باید تا بر اسرار امور غیبی واقف شوید و از طیب معنوی گلستان حقیقی بوئی برید و تصدیق نمائید که امتحانات الهیّه همیشه در ما بین عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حق از باطل و هدایت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گل ممتاز و معلوم شود. چنانچه فرمود:﴿
الم
أَحَسِبَ
النَّاسُ
أَنْ
یُتْرَکُوا
أَنْ
یَقُولُوا
آمَنَّا
وَ
هُمْ
لَا
یُفْتَنُونَ﴾
و بعد از نوح، جمال هود از مشرق ابداع مشرق شد و قریب هفتصد سنه او ازید به اختلاف اقوال، مردم را به رضوان قرب ذیالجلال دعوت نمود. و چه مقدار بلایا که به مثل غیث هاطل بر آن حضرت بارید تا آنکه کثرت دعوت، سبب کثرت اعراض شد و شدّت اهتمام، علّت شدّت اغماض گردید. ﴿
وَ
لَا
یَزِیدُ
الکَافِرِینَ
کُفْرُهُمْ
إِلَّا
خَسَاراً﴾
و بعد هیکل صالحی از رضوان غیبی معنوی قدم بیرون نهاد و عباد را به شریعهٴ قرب باقیه دعوت نمود و صد سنه او ازید امر به اوامر الهی و نهی از مناهی می فرمود، ثمری نبخشید و اثری ظاهر نیامد. و چند مرتبه غیبت اختیار فرمود. با آنکه آن جمال ازلی، ناس را جز به مدینهٴ احدیّه دعوت نمی نمود. چنانچه می فرماید:﴿
وَ
إِلَی
ثَمُودَ
أَخَاهُمْ
صَالِحًا
قَالَ
یَا
قَومِ
اعْبُدُوا
اللّهَ
مَا
لَکُمْ
مِنْ
إِلَهٍ
غَیْرُهُ
﴾ إلی آخر القول:﴿
قَالُوا
یَا
صَالِحُ
قَدْ
کُنْتَ
فِیْنَا
مَرْجُوًّا
قَبْلَ
هَذَا
أَتَنْهَانَا
أَنْ
نَعْبُدَ
مَا
یَعْبُدُ
آبَاؤنَا
وَ
إِنَّنَا
لَفِی
شَکٍّ
مِمَّا
تَدْعُونَا
إِلَیْهِ
مُرِیبٍ
﴾ و هیچ فائده نبخشید تا آنکه به صیحه ای، جمیع، به نار راجع شدند.
و بعد، جمال خلیل کشف نقاب نمود و علم هدیٰ مرتفع شد و اهل ارض را به نور تقیٰ دعوت فرمود. هرچه مبالغه در نصیحت فرمود جز حسد ثمری نیاورد و غیر غفلت حاصلی نبخشید إلّا الّذین هم انقطعوا بکلّهم إلی اللّه و عرجوا بجناحی الإیقان إلی مقام جعله اللّه عن الادراک مرفوعا. و تفصیل آن حضرت مشهور است که چه مقدار اعداء احاطه نمودند تا آنکه نار حسد و اعراض افروخته شد. و بعد از حکایت نار، آن سراج الهی را از بلد اخراج نمودند چنانچه در همهٴ رسائل و کتب مذکور است.
و بعد، زمان او منقضی شد تا نوبت به موسیٰ رسید و آن حضرت به عصای امر و بیضای معرفت از فاران محبّت الهیّه با ثعبان قدرت و شوکت صمدانیّه از سینای نور به عرصهٴ ظهور ظاهر شد و جمیع من فی الملک را به ملکوت بقا و اثمار شجرهٴ وفا دعوت نمود. و شنیده شد که فرعون و ملأ او چه اعتراضها نمودند و چه مقدار احجار ظنونات از انفس مشرکه بر آن شجرهٴ طیّبه وارد آمد. تا به حدّی که فرعون و ملأ او همّت گماشتند که آن نار سدرهٴ ربّانیّه را از ماء تکذیب و اعراض افسرده و مخمود نمایند. و غافل از اینکه نار حکمت الهیّه از آب عنصری افسرده نشود و سراج قدرت ربّانیّه از بادهای مخالف خاموشی نپذیرد. بلکه در این مقام، ماء، سبب اشتعال شود، و باد، علّت حفظ؛ لو انتم بالبصر الحدید تنظرون وفی رضی اللّه تسلکون. و چه بیانی خوش فرمود مؤمن آل فرعون چنانچه حکایت او را ربّ العزّه برای حبیب خود می فرماید:﴿ وَ
قَالَ
رَجُلٌ
مُؤْمِنٌ
مِنْ
آلِ
فِرْعَوْنَ
یَکْتُمُ
إِیْمَانَهُ
أَتَقْتُلُونَ
رَجُلاً
أَنْ
یَقُولَ
رَبِّیَ
اللّهُ
وَ
قَدْ
جَاءَکُمْ
بِالبَیِّنَاتِ
مِنْ
رَبِّکُمْ
وَ
إِنْ
یَکُ
کَاذِبًا
فَعَلَیْهِ
کَذِبُهُ
وَ
إِنْ
یَکُ
صَادِقًا
یُصِبْکُمْ
بَعْضُ
الَّذِی
یَعِدُکُمْ
إِنَّ
اللّهَ
لَا
یَهْدِی
مَنْ
هُوَ
مُسْرِفٌ
کَذَّابٌ
﴾ و بالاخره امر به جائی کشید که همین مؤمن را به نهایت عذاب شهید نمودند. أَلَا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین.
حال قدری در این امورات تأمّل فرمائید که چه سبب این گونه اختلافات بوده که هر ظهور حقّی که در امکان از افق لامکان ظاهر می شد این گونه فساد و اغتشاش و ظلم و انقلاب در اطراف عالم ظاهر و هویدا می گشت؟ با اینکه جمیع انبیاء در حین ظهور خود مردم را بشارت می دادند به نبیّ بعد و علامتی از برای ظهور بعد ذکر می فرمودند چنانچه در همهٴ کتب مسطور است. با وجود طلب و انتظار ناس به مظاهر قدسیّه و ذکر علامات در کتب، چرا باید این گونه امور در عالم رو دهد که جمیع انبیاء و اصفیاء را در هر عهد و عصر این گونه ظلم و جبر و تعدّی نمایند؟ چنانچه می فرماید:﴿أَفَکُلَّمَا
جَاءَکُمْ
رَسُولٌ
بِمَا
لَا
تَهْوَیٰ
أَنْفُسُکُمْ
اسْتَکْبَرْتُمْ
فَفَرِیقًا
کَذَّبْتُمْ
وَ
فَرِیقًا
تَقْتُلُونَ
﴾ می فرماید هر زمان و عهد که آمد به سوی شما رسولی از جانب پروردگار به غیر هوای نفس شما، تکبّر نمودید و موقن نشدید و گروهی از آن انبیاء را تکذیب نمودید و گروهی را می کشتید.
آخر تأمّل فرمائید که سبب این افعال چه بود که به این قسم با طلعات جمال ذی الجلال سلوک می نمودند؟ و هرچه که در آن ازمنه، سبب اعراض و اغماض آن عباد بود، حال هم سبب اغفال این عباد شده. و اگر بگوئیم حجج الهیّه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد، این کفری است صراح، لاجل آن که این به غایت از فیض فیّاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نفسی را از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود، و به او حجّت کافیهٴ وافیه عطا نفرماید و مع ذلک خلق را از عدم اقبال به او معذّب فرماید. بلکه لم یزل جود سلطان وجود بر همهٴ ممکنات به ظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد. پس نیست این امورات محدثه مگر از انفس محدوده که در وادی کبر و غرور حرکت می نمایند و در صحراهای بعد سیر می نمایند و به ظنونات خود و هرچه از علمای خود شنیده اند، همان را تأسّی می نمایند. لهذا غیر از اعراض، امری ندارند و جز اغماض، حاصلی نخواهند. و این معلوم است نزد هر ذی بصری که اگر این عباد در ظهور هر یک از مظاهر شمس حقیقت، چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده پاک و مقدّس می نمودند البتّه از جمال الهی محروم نمی ماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسیّه ممنوع نمی گشتند. و چون در هر زمان حجّت را به معرفت خود که از علمای خود شنیده بودند میزان می نمودند و به عقول ضعیفهٴ آنها موافق نمی آمد لهذا از این گونه امور غیر مرضیّه از ایشان در عالم ظهور به ظهور می آمد.
و در همهٴ اوقات سبب صدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیّه، علمای عصر بوده اند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود. و ایشان هم بعضی نظر به حبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت، ناس را منع می نمودند. چنانچه همهٴ انبیاء به اذن و اجازهٴ علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و به اعلی افق عزّت پرواز نمودند. چه ظلم ها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد. و به این ایّام محدودهٴ فانیه قانع شدند و از ملک لا یفنیٰ بازماندند؛ چنانچه چشم را از مشاهدهٴ انوار جمال محبوب بی نصیب نمودند و گوش را از بدائع نغمات ورقاء مقصود محروم ساختند. این است که در جمیع کتب سماویّه، ذکر احوال علمای هر عصر شده، چنانچه می فرماید: ﴿
یَا
أَهْلَ
الکِتَابِ
لِمَ
تَکْفُرُونَ
بِآیَاتِ
اللّهِ
وَ
أَنْتُمْ
تَشْهَدُونَ
﴾ و همچنین می فرماید:﴿ یَا
أَهْلَ
الکِتَابِ
لِمَ
تَلْبِسُونَ
الحَقَّ
بِالبَاطِلِ
وَ
تَکْتُمُونَ
الحَقَّ
وَ
أَنْتُمْ
تَعْلَمُونَ
﴾ و در مقام دیگر می فرماید: ﴿
قُلْ
یَا
أَهْلَ
الکِتَابِ
لِمَ
تَصُدُّونَ
عَنْ
سَبِیلِ
اللّهِ
﴾ و این معلوم است که اهل کتابی که صدّ نموده اند مردم را از صراط مستقیم، علمای آن عهد بوده اند چنانچه اسم و رسم جمیع در کتب مذکور است و از اکثر آیات و اخبار مستفاد می شود؛ لو انتم بطرف اللّه تنظرون.
پس قدری به دیدهٴ بصیرت الهیّه در آفاق علم ربّانی و انفس کلمات تامّهٴ صمدانیّه تعقّل فرمائید تا جمیع اسرار حکمت روحانیّه بی سبحات جلال از خلف سرادق فضل و افضال ظاهر و هویدا شود. و کلّیّهٴ اعتراض مردم و احتجاجات ایشان از عدم ادراک و عرفان حاصل شده. مثلا بیاناتی که طلعات جمال حق در علامات ظهور بعد فرمودند آن بیانات را ادراک ننمودند و به حقیقت آن واصل نشدند لهذا علم فساد برافراختند و رایات فتنه برپا نمودند. و این معلوم است که تأویل کلمات حمامات ازلیّه را جز هیاکل ازلیّه ادراک ننمایند و نغمات ورقاء معنویّه را جز سامعهٴ اهل بقا نشنود. هرگز قبطی ظلم از شراب سبطی عدل نصیب ندارد و فرعون کفر از بیضای موسی اطّلاع نیابد. چنانچه می فرماید: ﴿
وَ
مَا
یَعْلَمُ
تَأْوِیْلَهُ
إِلَّا
اللّهُ
وَ
الرَّاسِخُونَ
فِی
العِلْمِ
﴾ مع ذلک تأویل کتاب را از اهل حجاب مستفسر شدند و علم را از منبع او اخذ ننمودند.
مثلا چون ایّام موسیٰ گذشت و انوار عیسیٰ از فجر روح عالم را احاطه نمود، جمیع یهود اعتراض نمودند که آن نفس که در تورات موعود است باید مروّج و مکمّل شرایع تورات باشد و این جوان ناصری که خود را مسیح اللّه می نامد حکم طلاق و سبت را که از حکم های اعظم موسیٰ است نسخ نموده. و دیگر آنکه علائم ظهور هنوز ظاهر نشده چنانچه یهود هنوز منتظر آن ظهورند که در تورات مذکور است. چقدر از مظاهر قدس احدیّه و مطالع نور ازلیّه که بعد از موسیٰ در ابداع ظاهر شده و هنوز یهود به حجبات نفسیّهٴ شیطانیّه و ظنونات افکیّهٴ نفسانیّه محتجب بوده و هستند و منتظرند که هیکل مجعول با علامات مذکوره که خود ادراک نموده اند کی ظاهر خواهد شد. کذلک اخذهم اللّه بذنبهم واخذعنهم روح الایمان وعذّبهم بنار کانت فی هاویة الجحیم. و این نبود مگر از عدم عرفان یهود عبارات مسطوره در تورات را که در علائم ظهور بعد نوشته شده. چون به حقیقت آن پی نبردند و به ظاهر هم چنین امور واقع نشد لهذا از جمال عیسوی محروم شدند و به لقاءاللّه فائز نگشتند وکانوا من المنتظرین. و لم یزل و لا یزال جمیع امم به همین جعلیّات افکار نالائقه تمسّک جسته و از عیون های لطیفهٴ رقیقهٴ جاریه خود را بی بهره و بی نصیب نمودند.
و در کشف این اسرار، بعضی از عبارات انبیاء، به بدائع نغمات حجازی در الواح مسطورهٴ قبل که برای یکی از احباب نوشته شده بود مذکور گشت و حال هم به تغنّیات خوش عراقی نظر به خواهش آن جناب در این اوراق مجدّداً ذکر می نمائیم که شاید تشنگان صحراهای بعد را به بحر قرب دلالت نماید و گمگشتگان بیابان های هجر و فراق را به خیام قرب و وصال رساند تا غمام ضلالت مرتفع شود و آفتاب جهانتاب هدایت از افق جان طالع گردد. و علی اللّه اتّکل و به استعین لعلّ یجری من هذا القلم ما یحیی به افئدة النّاس لیقومنّ الکلّ عن مراقد غفلتهم و یسمعنّ اطوار ورقات الفردوس من شجر کان فی الرّوضة الاحدیّة من ایدی القدرة بإذن اللّه مغروسا.
بر اولی العلم معلوم و واضح بوده که چون نار محبّت عیسوی حجبات حدود یهود را سوخت و حکم آن حضرت فی الجمله جریان برحسب ظاهر یافت، روزی آن جمال غیبی به بعضی از اصحاب روحانی ذکر فراق فرمودند و نار اشتیاق افروختند و فرمودند که ﴿
من
می
روم
و
بعد
می
آیم﴾،
و در مقام دیگر فرمودند:﴿من
می
روم
و
می
آید
دیگری
تا
بگوید
آنچه
من
نگفته
ام
و
تمام
نماید
آنچه
را
که
گفته
ام
﴾ و این دو عبارت فی الحقیقه یکی است؛ لو انتم فی مظاهر التّوحید بعین اللّه تشهدون.
و اگر به دیدهٴ بصیرت معنوی مشاهده شود فی الحقیقه در عهد خاتم، هم کتاب عیسیٰ و امر او ثابت شد. در مقام اسم که خود حضرت فرمود: (منم
عیسیٰ)
و آثار و اخبار و کتاب عیسیٰ را هم تصدیق فرمود که من عنداللّه بوده. در این مقام نه در خودشان فرقی مشهود و نه در کتابشان غیریّتی ملحوظ، زیرا که هر دو قائم به امراللّه بودند و هم ناطق به ذکر اللّه و کتاب هر دو هم مشعر بر اوامراللّه بود. از این جهت است که خود عیسیٰ فرمود:﴿من
می
روم
و
مراجعت
می
کنم
﴾به مثل شمس که اگر شمس الیوم بگوید من شمس یوم قبلم صادق است و اگر بگوید در حدود یومی، که غیر آنم صادق است. و همچنین در ایّام ملاحظه نمائید که اگر گفته شود که کل، یک شیئند صحیح و صادق است و اگر گفته شود که به حدود اسمی و رسمی غیرهمند، آن هم صادق است. چنانچه می بینی با اینکه یک شیئند، با وجود این در هر کدام اسمی دیگر و خواصّی دیگر و رسمی دیگر ملحوظ می شود که در غیر آن نمی شود. و به همین بیان و قاعده، مقامات تفصیل و فرق و اتّحاد مظاهر قدسی را ادراک فرمائید تا تلویحات کلمات آن مبدع اسماء و صفات را در مقامات جمع و فرق عارف شوی و واقف گردی و جواب مسألهٴ خود را در موسوم نمودن آن جمال ازلی در هر مقام خود را به اسمی و رسمی، بتمامه بیابی.
و بعد، اصحاب و تلامیذ آن حضرت استدعا نمودند که علامت رجعت و ظهور چیست و چه وقت این ظاهر خواهد شد؟ و در چند مقام این سؤال را از آن طلعت بی مثال نمودند و آن حضرت در هر مقام، علامتی ذکر فرمودند چناچه در اناجیل اربعه مسطور است.
و این مظلوم یک فقرهٴ آن را ذکر می نمایم و نعمت های مکنونهٴ سدرهٴ مخزونه را لوجه اللّه بر عباداللّه مبذول می دارم تا هیاکل فانیه از اثمار باقیه محروم نمانند که شاید به رشحی از انهار بی زوال حضرت ذی الجلال که در دارالسّلام بغداد جاری شده فائز شوند بی آنکه اجر و مزدی طلب نمایم.﴿ إِنَّمَا
نُطْعِمُکُمْ
لَوَجْهِ
اللّهِ
لَا
نُرِیدُ
مِنْکُمْ
جَزَاءً
وَ
لَا
شُکُوراً
﴾ و این طعامی است که ارواح و افئدهٴ منیره به او حیات باقیه یابند و این، همان مائده ای است که می فرماید:﴿رَبَّنَا
أَنْزِلْ
عَلَیْنَا
مَائِدَةً
مِنَ
السَّمَاءِ
﴾ و این مائده هرگز از اهلش مقطوع نشود و نفاد نجوید و در کلّ حین از شجرهٴ فضل می روید و از سماوات رحمت و عدل نازل می شود. چنانچه فرموده است:﴿مَثَلاً
کَلِمَةً
طَیِّبَةً
کَشَجَرَةٍ
طَیِّبَةٍ
أَصْلُهَا
ثَابِتٌ
وَ
فَرْعُهَا
فِی
السَّمَاءِ
تُؤْتِی
أُکْلَهَا
کُلَّ
حَینٍ﴾
حیف است که انسان از این عطیّهٴ لطیفه خود را منع نماید و از این نعمت باقیه و حیات دائمه خود را محروم سازد. پس، قدر این مائدهٴ معنوی را دانسته که بلکه از الطاف بدیعهٴ آن شمس حقیقی، اجساد های مرده، حیات تازه یابند و ارواح پژمرده به روح بی اندازه فائز شوند. ای برادر من، جهدی باید تا ایّام باقی است از اکواب باقی چشیم. همیشه نسیم جان از مصر جانان نوزد و همیشه نهرهای تبیان در جریان نه و مدام ابواب رضوان مفتوح نماند. آید وقتی که عندلیبان جنان از گلستان قدسی به آشیان های الهی پرواز نمایند؛ دیگر نه نغمهٴ بلبل شنوی و نه جمال گل بینی. پس تا حمامهٴ ازلی در شور و تغنّی است و بهار الهی در جلوه و تزیین، غنیمت شمرده، گوش قلب را از سروش او بی بهره مکن. این است نصیحت این عبد، آن جناب و احبّای خدا را. فمن شاء فلیقبل و من شاء فلیعرض. إنّ اللّه کان غنیّا عنه و عمّا یشاهد و یری.
و این است نغمات عیسی بن مریم که در رضوان انجیل به الحان جلیل در علائم ظهور بعد فرموده. در سفر اوّل که منسوب به متّیٰ است، در وقتی که سؤال نمودند از علامات ظهور بعد، جواب فرمود:﴿وَ
لِلْوَقْتِ
مِنْ
بَعْدِ
ضِیْقِ
تَلْکَ
الأیَّامِ
تُظْلَمُ
الشَّمْسُ
وَ
القَمَرُ
لَا
یُعْطِی
ضُوءَهُ
وَ
الکَوَاکِبُ
تَتَسَاقَطُ
مِنَ
السَّمَاءِ
وَ
قُوَّاةُ
الأَرْضِ
تَرْتَجُّ.
حِیْنَئِذٍ
تَظْهَرُ
عَلَامَاتُ
ابْنِ
الإِنْسَانِ
فِی
السَّمَاءِ
وَ
یَنُوحُ
کُلُّ
قَبَائِلِ
الأَرْضِ
وَ
یَرَوْنَ
ابْنَ
الإِنْسَانِ
آتِیًا
عَلَی
سَحَابِ
السَّمَاءِ
مَعَ
قُوَّاةٍ
وَ
مَجْدٍ
کَبِیرٍ
وَ
یُرْسِلُ
مَلَائِکَتَهُ
مَعَ
صَوْتِ
السَّافُورِ
العَظِیمِ
﴾ انتهی. ترجمهٴ آن به فارسی این است که بعد از تنگی و ابتلا که همهٴ مردم را احاطه می نماید، شمس از افاضه ممنوع می شود یعنی تاریک می گردد، و قمر از اعطای نور باز می ماند و ستاره های سماء بر ارض نازل می شوند و ارکان ارض متزلزل می شود. در این وقت ظاهر می گردد نشانه های پسر انسان در آسمان؛ یعنی جمال موعود و ساذج وجود بعد از ظهور این علامات از عرصهٴ غیب به عالم شهود می آید و می فرماید: در آن حین، جمیع قبیله ها که در ارض ساکنند نوحه و ندبه می نمایند و می بینند خلایق آن جمال احدیّه را که می آید از آسمان در حالتی که سوار بر ابر است با قوّت و بزرگی و بخششی بزرگ و می فرستد ملائکه های خود را با صدای سافور عظیم. انتهی. و در اسفار ثلاثهٴ دیگر که منسوب به لوقا و مرقس و یوحنّا است همین عبارات مذکور است و چون در الواح عربیّه به تفصیل مذکور شد، دیگر در این اوراق متعرّض ذکر آنها نشدیم و اکتفا به یکی از آنها نمودیم.
و علمای انجیل چون عارف به معانی این بیانات و مقصود مودعه در این کلمات نشدند و به ظاهر آن متمسّک شدند لهذا از شریعهٴ فیض محمّدیّه و از سحاب فضل احمدیّه ممنوع گشتند. و جهّال آن طائفه هم تمسّک به علمای خود جسته، از زیارت جمال سلطان جلال محروم ماندند زیرا که در ظهور شمس احمدیّه چنین علامات که مذکور شد به ظهور نیامد. این است که قرن ها گذشت و عهدها به آخر رسید و آن جوهر روح به مقرّ بقای سلطنت خود راجع شد و نفخهٴ دیگر از نفس روحانی در صور الهی دمیده شد و نفسهای مرده از قبور غفلت و ضلالت به ارض هدایت و محلّ عنایت محشور شدند و هنوز آن گروه در انتظار که کی این علامات ظاهر شود و آن هیکل معهود به وجود آید تا نصرت نمایند و مال ها در راهش انفاق کنند و جان ها در سبیلش ایثار. چنانچه امم دیگر هم به همین ظنونات از کوثر معانی رحمت نامتناهی حضرت باری دور مانده اند و به خیال خود مشغولند.
و از این عبارت گذشته، بیان دیگر در انجیل هست که می فرماید:﴿السَّمَاءُ
وَ
الأَرْضُ
تَزُولَانِ
وَ
لَکِنْ
کَلَامِی
لَا
یَزُولُ
﴾ که معنی آن به فارسی این است که آسمان و زمین ممکن است که زائل و معدوم شوند امّا کلام من هرگز زائل نمی شود و همیشه باقی و ثابت میانهٴ ناس خواهد بود. و از این راه است که اهل انجیل می گویند که حکم انجیل هرگز منسوخ نمی شود و هروقت و زمان که طلعت موعود با همهٴ علامت ها ظاهر شود باید شریعت مرتفعهٴ در انجیل را محکم و ثابت نماید تا در همهٴ عالم دینی باقی نماند مگر این دین. و این فقره از مطالب محقّقهٴ مسلّمه است نزد ایشان. و چنان اعتقاد کرده ا ند که اگر نفسی هم مبعوث شود به جمیع علامات موعوده و بر خلاف حکم ظاهر در انجیل حکم نماید البتّه اذعان نکنند و قبول ننمایند بلکه تکفیر نمایند و استهزاء کنند. چنانچه در ظهور شمس محمّدیّه مشهود شد. حال اگر معانی این کلمات منزله در کتب را، که جمیع ناس از عدم بلوغ به آن، از غایت قصوی و سدرهٴ منتهی محجوب شده اند، از ظهورات احدیّه در هر ظهور به تمام خضوع سؤال می نمودند البتّه به انوار شمس هدایت مهتدی می شدند و به اسرار علم و حکمت واقف می گشتند.
حال، این بنده رشحی از معانی این کلمات را ذکر می نمایم تا اصحاب بصیرت و فطرت از معنی آن به جمیع تلویحات کلمات الهی و اشارات بیانات مظاهر قدسی واقف شوند تا از هیمنه ٴکلمات از بحر اسماء و صفات ممنوع نشوند و از مصباح احدیّه که محلّ تجلّی ذات است محجوب نگردند. قوله:﴿مِنْ
بَعْدِ
ضِیْقِ
تَلْکَ
الأَیَّام﴾،
یعنی وقتی که ناس در سختی و تنگی مبتلا شوند، و این در وقتی است که آثار شمس حقیقت و اثمار سدرهٴ علم و حکمت از میان مردم زائل شود و زمام ناس بدست جهّال افتد و ابواب توحید و معرفت که مقصود اصلی از خلق انسانی است مسدود شود و علم به ظن تبدیل گردد و هدایت به شقاوت راجع شود. چنانچه الیوم مشاهده می شود که زمام هر گروهی به دست جاهلی افتاده و به هر نحو که اراده کنند حرکت می دهند و در میان ایشان از معبود جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده. و به قسمی باد های هوی و نفس غالب شده که سراج های عقل و فؤاد را در قلوب خاموش نموده، با اینکه ابواب علم الهی به مفاتیح قدرت ربّانی مفتوح گشته و جواهر وجود ممکنات به نور علمی و فیوضات قدسی منوّر و مهتدی گشتند به قسمی که در هر شیء بابی از علم باز گشته و در هر ذرّه آثاری از شمس مشهود شده. و با همهٴ این ظهورات علمی که عالم را احاطه نموده هنوز باب علم را مسدود دانسته اند و امطار رحمت را مقطوع گرفته اند. به ظن تمسّک جسته، از عروة الوثقای محکم علم دور مانده اند. و آنچه از ایشان مفهوم می شود گویا به علم و باب آن بالفطره رغبتی ندارند و در خیال ظهور آن هم نیستند زیرا که در ظن و گمان، ابوابی برای نان یافته اند و در ظهور مظهر علم، جز انفاق جان چیزی نیافته اند. لهذا البتّه از این گریزانند و به آن متمسّک. و با اینکه حکم الهی را یک می دانند از هر گوشه ای حکمی صادر می شود و از هر محلّی امری ظاهر. دو نفس بر یک حکم ملاحظه نمی شود زیرا جز هوی، الهی نجویند و به غیر از خطا سبیلی نخواهند. ریاست را نهایت وصول به مطلوب دانسته اند و کبر و غرور را غایت بلوغ به محبوب شمرده اند. تزویرات نفسانی را مقدّم بر تقدیرات ربّانی دانند. از تسلیم و رضا گذشته اند و به تدبیر و ریا اشتغال نموده اند و به تمام قوّت و قدرت، حفظ این مراتب را می نمایند که مبادا نقصی در شوکت راه یابد و یا خللی در عزّت به هم رسد. و اگر چشمی از کحل معارف الهی روشن شود ملاحظه می کند سبعی چند را که بر مردارهای نفوس عباد افتاده اند.
حال کدام ضیق و تنگی است که ازید از مراتب مذکوره باشد که اگر نفسی طلب حقّی و یا معرفتی بخواهد نماید نمی داند نزد کدام رود و از که جویا شود، از غایت اینکه رأی ها مختلف و سبیل ها متعدّد شده. و این تنگی و ضیق از شرایط هر ظهور است که تا واقع نشود ظهور شمس حقیقت نشود زیرا که صبح ظهور هدایت بعد از لیل ضلالت طالع می شود. این است که در روایات و احادیث جمیع این مضامین هست که کفر، عالم را فرومی گیرد و ظلمت احاطه می نماید و امثال اینها چنانچه مذکور شد. و این عبد به واسطهٴ شهرت این احادیث، و اختصار، دیگر متعرّض ذکر عبارات حدیث نشده ام.
حال اگر مقصود از این ضیق را همچو ادراک نمایند که عالم ضیق به هم رساند و یا امورات دیگر که به خیال خود توهّم نمایند هرگز مشهود نگردد و البتّه گویند که این شرط ظهور نیافته چنانچه گفته اند و می گویند. باری، مقصود از ضیق، ضیق از معارف الهیّه و ادراک کلمات ربّانیّه است که در ایّام غروب شمس و مرایای او، عباد در تنگی و سختی افتند و ندانند به که توجّه نمایند چنانچه مذکور شد. کذلک نعلّمک من تأویل الاحادیث و نلقی علیک من اسرار الحکمة لتطّلع بما هو المقصود و تکون من الّذین هم شربوا من کأس العلم و العرفان. و قوله:﴿تُظْلَمُ
الشَّمْسُ
وَ
القَمَرُ
لَا
یُعْطِی
ضُوءَهُ
وَ
الکَوَاکِبُ
تَتَسَاقَطُ
مِنَ
السَّمَاءِ﴾
مقصود از شمس و قمر که در کلمات انبیاء مذکور است منحصر به این شمس و قمر ظاهری نیست که ملاحظه می شود بلکه از شمس و قمر، معانی بسیار اراده فرموده اند که در هر مقام به مناسبت آن مقام معنیی اراده می فرمایند. مثلاً یک معنی از شمس، شمس های حقیقتند که از مشرق قدم طالع می شوند و بر جمیع ممکنات ابلاغ فیض می فرمایند. و این شموس حقیقت، مظاهر کلّیّهٴ الهی هستند در عوالم صفات و اسمای او. و همچنان که شمس ظاهری، تربیت اشیای ظاهره از اثمار و اشجار و الوان و فواکه و معادن و دون ذلک از آنچه در عالم ملک مشهود است، به امر معبود حقیقی به اعانت اوست، همچنین اشجار توحید و اثمار تفرید و اوراق تجرید و گل های علم و ایقان و ریاحین حکمت و بیان از عنایت و تربیت شمس های معنوی ظاهر می شود. این است که در حین اشراق این شموس، عالم جدید می شود و انهار حیوان جاری می گردد و ابحر احسان به موج می آید و سحاب فضل مرتفع می شود و نسمات جود بر هیاکل موجودات می وزد و از حرارت این شمس های الهی و نارهای معنوی است که حرارت محبّت الهی در ارکان عالم احداث می شود و از عنایت این ارواح مجرّده است که روح حیوان باقیه بر اجساد مردگان فانیه مبذول می گردد. و فی الحقیقه این شمس ظاهری، یک آیه از تجلّی آن شمس معنوی است و آن شمسی است که از برای او مقابلی و شبهی و مثلی و ندّی ملاحظه نمی شود و کل به وجود او قائمند و از فیض او ظاهر و به او راجع. منها ظهرت الاشیاء وإلی خزائن امرها رجعت و منها بدئت الممکنات و إلی کنائز حکمها عادت.
و اینکه در مقام بیان و ذکر، تخصیص داده می شوند به بعضی از اسماء و صفات چنانچه شنیده اید و می شنوید، نیست مگر برای ادراک عقول ناقصهٴ ضعیفه وإلّا لم یزل و لا یزال مقدّس بوده اند از هر اسمی، و منزّه خواهند بود از هر وصفی. جواهر اسماء را به ساحت قدسشان راهی نه و لطائف صفات را در ملکوت عزّشان سبیلی نه. فسبحان اللّه من ان یعرف اصفیاؤه بغیر ذواتهم او یوصف اولیاؤه بغیر انفسهم. فتعالی عمّا یذکر العباد فی وصفهم و تعالی عمّا هم یعرفون.