حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه ميفرمايند قوله الاحلی:
نيريز جناب ميرزا آقا خان عليه بهاء الله الابهی:
هو اللّه
ای متوجّه بملکوت ابهی، از عدم مجال بجواب مختصر قناعت نما مقصود از عبارت حديث حرف ملفوف نيست مقصود اينست که آنچه در قرون اولی از فضائل عالم انسانی بحيّز ظهور پيوست و در عرصه شهود جلوه نموده از علوم و فنون و مخترعات و اکتشافات و مشروعات و اسرار کائنات و حقايق موجودات کلّ بمنزله دو حرفست امّا آنچه بعد از ظهور قائم ظاهر خواهد شد از اسرار عالم و حقائق اشياء و صنايع و بدايع و معلومات عالم انسانی و سرّ مکنون و رمز مصون بمنزله بيست و پنج حرف چنانچه ملاحظه مينمائی که بعد از ظهور قائم چه امور عظيمه حاصل شده است که جميع آنچه در سابق معلومات عالم انسانی بود مقابلی با يکی از آن نمينمايد در مادّيّات ملاحظه کن که عنوان روحانيّاتست مثلاً جميع اختراعات عالم انسانی و اکتشافات مادّی در قرون اولی مقابلی بيک قوّه تلغرافی فنوغرافی فتوغرافی تلفون قوّه کهربائی و مخابره بدون وسايط سيم نميکند و قس علی ذلک و عليک البهاء الابهی عبدالبهاء عباس.
و در لوح ميرزا تقی خان قمی نازل قوله الاحلی: ”امّا حديث وارد که در ايّام سابق دو حرف صادر ولی در ايّام قائم جميع حروف ديگر ظاهر گردد مقصود اينست که آنچه از آثار و علوم و احکام و قانون و بدايع و صنايع و کمالات عالم انسانی در ايّام سابق ظاهر شده بمنزله دو حرف بوده ولی در اين ظهور بديع و بروز کنز منيع کمالات و فضائل عالم انسانی و علوم و فنون نامتناهی بدرجهای رسد که بمثابه جميع حروف ديگر باشد يعنی اين دور بديع از دورهای سابق اينقدر امتياز و فرق دارد چنانچه ملاحظه مينمائيد که هنوز قرن اوّل است در اينمدّت قليله چقدر اسرار کائنات از حيّز غيب بعالم شهود آمده چه سرّهای مکنون و رمزهای مصون که در غيب امکان بوده ظاهر شده و چه اکتشافها از اسرار و حقائق اشياء تحقّق يافته و چه صنايع و بدايع جلوه نموده ديگر ملاحظه نما که من بعد چه خواهد شد. باش تا صبح دولتش بدمد اينهمه از نتايج سحر است. انتهی
از قلم مبارک حضرت عبدالبهاء در لوح نورالله نازل قوله الاحلی:
”در خصوص حرکت آفتاب و زمين مرقوم نموده بودی جميع کاينات متحرّکست ساکن در ميان نه زيرا حرکت از لوازم وجود است و سکون از خصايص عدم يعنی وجودی نيست که حرکت نداشته باشد. در الواح الهيّه اين قضيّه صريح است که جميع اجسام مضيئه و غير مضيئه حتّی ذرّات کائنات متحرّک است يا بالاصاله يا بالتبع امّا يک حرکت نسبی در ميانست البتّه جسم صغير متحرّک حول جسم عظيم است حرکت ليل و نهار واضح و مشهود است که از ارض است
برهانش لامع است و دليلش واضح مثلاً جميع اين کرههای نورانيّه در اين فضای نامتناهی در بيست و چهار ساعت ما عدا القطبين در مدّت يک شبانه روز دوری زنند و طلوع و افولی دارند اين خارج از دو قسم نيست يا جميع را مرکز نقطه ارض است و کلّ اين محيط عظيم را در مدّتی قليله که عبارت از بيست و چهار ساعت است طيّ نمايند و يا آنکه کره ارض در اينمدّت قليله دوری بر محور خويش زند اين واضح است که شقّ اخير صحيح است از برای اين اجسام نورانيّه نامتناهيه حرکت واحده حول ارض محال است و امّا حرکت سنويّه که از آن فصول اربعه تحقّق يابد آن نيز بدلائل عقليّه و نقليّه مثبت است که شمس دائماً در نقطه احتراق مستقرّ است و ارض منتقل و الشّمس تجری لمستقرّ لها ذلک تقدير العزيز العليم يعنی شمس را حرکت مانند آسياب بر محور خويش است و بواسطه آلات و ادوات اکتشاف شده است که آفتاب را نيز مانند ماه کلفی و اين کلف در مدّت بيست و پنج روز و چيزی نمايان ميشود و غايب ميگردد و اين دليل بر آنست که آفتاب بر محور خويش متحرّکست نه حرکت سنويّه و نه حرکت ليل و نهار اين مباحث رياضيين است ولی ما بايد از شمس حقيقت دم زنيم که آن نيّر آسمانی طائف بر حول خويش است نه طائف حول نفسی و مستشرق از انوار احدی بل متجلّية بنفسها لنفسها و لا تتجلّی بقوّة غيرها و الکلّ يطوفون فی حولها و يقتبسون من انوارها و يستمدّون من حرارتها… “انتهی
در لوح حسين نراقی نازل قوله الاحلی:
”از کواکب مفقوده سؤال نموده بودی کوکبی چون از ارض بعد ابعد يابد و مانند ذوی الاذناب از کره ارض ابتعاد نمايد يعنی در دوره حرکت خويش از کره ارض دور شود بظاهر مفقود گردد و همچنين نجوم ذوات الاذناب يعنی اختران دمدار که الی الآن ششصد و چيزی برصد آمدهاند آنان جميع چنيناند و بديهی و مسلّم شده است که چون در حرکت خويش از ارض دور شوند پنهان گردند و چون نزديک آيند پديدار شوند و امّا مادّه برق قوّه جاذبه و دافعه است که چون در روز ابر و باران بيکديگر تصادم نمايند انفجار سريع کند و قوّه برقيّه نمايان گردد و چون ضياء برق شديد است اطراف روشن و منوّر گردد.
و امّا ابوين غافلين چون از اين عالم بعالم ديگر انتقال کنند از الطاف محروم و از مشاهده محجوب و از فيض ابدی ممنوع مانند کور نابينا و کر ناشنوا و مزکوم محروم و چون زادگان جان و دل ايشان که مؤمن بالله و موقن بآيات الله هستند استغفار کنند و شفاعت نمايند و بدرگاه الهی جزع و فزع کنند و خيرات و مبرّات نمايند شايد شفاعت ايشان مقبول درگاه کبريا گردد“. انتهی
در لوح بشير الهی نازل قوله الاحلی:
”از ترجمه حروفات عالين سؤال نموده بوديد اصل و ترجمه هر دو از قلم اعلی صادر“ انتهی
در لوح ت مشهدی محمّد علی نازل قوله الاحلی:
”…شمس حقيقت از برج اسد لامع شد و باشدّ حرارت در اشرف نقطه ظاهر حال بحسب ظاهر اگر چه آثار باهره آن طلوع الهی بتمامه در حيّز شهود مشهود نه امّا در حقيقت وجود تحقّق يافته و بمقتضای استعداد اين عباد ظاهر و عيان گردد“. انتهی
در لوح آقا محمّد علی کاشانی نازل قوله الاحلی:
”از ايادی سؤال نموده بوديد ايادی نفوسی هستند که از قلم اعلی تعيينشان صادر و يا از قلم عبدالبهاء باين خطاب مخاطب و باين عنوان مشرّف گشتند هر يک بر ميثاق الهی ثابت اين عنوان در حقّ او صادق“ انتهی
و در سفرنامه جلد اوّل مسطور است:
”يکی از خدّام در باره رؤسا و ايادی امر پرسيد فرمودند جمال مبارک ريشه اوهام را کند ايادی امر در اينظهور باسم و لقب وارث نيستند بلکه نفوس مقدّسهای هستند که آثار تقديس و روحانيتشان در قلوب نفوس ظاهر شود و دلها بحسن اخلاق و نيّت و عدالت و انصافشان مجذوب گردد نفوس خود شيفته اخلاق ممدوحه و صفات مرضيّه آنها شود وجوه خود متوجّه شيم و آثار باهره ايشان گردد نه لقبی است که بهر که خواهند بدهند نه مسندی است که هر که بخواهد وارث شود ايادی امر دستهای حقّند پس هر که ناصر و خادم کلمة الله است او دست حقّ است مراد اين معنی است نه لفظ و عبارت هر کس فانیتر است در امر الله مؤيّدتر است و هر کس خاضعتر مقرّبتر“
در لوح آقا محمّد علی کاشانی نازل قوله الاحلی:
”از غدير خم سؤال شده بود حکايت غدير خم اينست که در حجّة الوداع حضرت رسول در غدير خم که منزلی از منازل مابين مدينه و مکّه است کمربند حضرت امير را گرفتند و بلند فرمودند و گفتند ايّها النّاس من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله بعد حضرات حاضرين جميع اذعان و تمجيد نمودند حتّی عمر بخّ بخّ لک يا علی لقد اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة گفت ولی بعد فراموش نمودند“. انتهی
در لوح آقا سيّد اسدالله نازل قوله الاحلی:
”از شروط ثبوت و لوازمات توجّه سؤال نموده بوديد دليل ثبوت تخلّق باخلاق اهل تقديس از صدق و امانت و محبّت و ديانت و شعله و حرارت و سکون و انقطاع و نشر نفحات الله و اعلاء کلمة الله قولاً و عملاً اين نشانه هر بینشانی است و سجيّه هر ثابت بر پيمان“ انتهی.
در لوحی که عنوانش (ای بنده جمال ابهی، مسائلی که سؤال نموده بودی) است نازل قوله الاحلی:
”حضرت موسی خوف از عدم ايمان فرعون داشت نه خوف جان چنانچه در قرآن ميفرمايد انّی اخاف ان يفرطون ميفرمايد من ميترسم پيش از تبليغ امر پيشی گيرند و تعرّض نمايند خوف از طغيان و عصيان داشت نه برای نفس خود و امّا مسئله خوف از حبال و عصاهای سحره خوف از اين داشت که مبادا تأثير در نفوس نمايد نه خوف از اذيّت بر نفس خود و اين حبال و عصا شبهات قوم است حضرت موسی از اين خائف بودند که مبادا تأثير در نفوس نمايد و امّا امکان حصول مقام انبيا از برای جميع خلق اين ممکن نه زيرا خلق بمراتب است مادون ادراک مافوق را ننمايد و خلقکم اطواراً سنگ خارا ياقوت حمرا نگردد و خزف و صدف لؤلؤ لالاء نشود حضرت قدّوس در ظلّ حضرت اعلی بودند نه مستقل لکن حضرت عيسی و حضرت رسول ذات مستقل مؤمنين اينظهور بمقام انبياء بنی اسرائيل رسند امّا نه انبيای اولوالعزم زيرا آنان ظهور کلّی بودند باری مظاهر کلّيّه الهيّه که بالاستقلال اشراق فرمودند مقامی ديگر دارند و شأنی ديگر هيچ نفس بمقام و رتبه آنان نرسد“. انتهی
در لوحی که عنوانش (ای بنده الهی دو نامه شما واصل) است نازل قوله الاحلی:
”نعيم روح قرب جمال قديمست و جحيم بُعد از آن نور مبين کمال و نقص است و علوّيّت و اسفليّت و نورانيّت و ظلمانيّت هر چند روح مجرّد است ولی تجرّدش از عالم جسمانی است امّا من حيث هی هی دارنده مراتب و مقام عالی و دانی هر چند از رنگ امکان آزاد است ولکن بحسب عالم خود او را مراتب و مقامات و شئون نامتناهی و همچنين رجوعش الی اللّه رجوع جزء الی الکلّ مانند قطره و دريا نه بلکه اين رجوع مانند رجوع طيور بگلشن عنايت ربّ غفور ملاحظه نمائيد که ارواح در اوقات تعلّق باجسام در جميع شئون از يکديگر ممتازند بعضی در علوّ ادراک و کمالات و بعضی در ادنی درجه نقص و مذلّات همچنين بعد از رجوع بعوالم الهيّه اين فرق و امتياز موجود“. انتهی
”ای مناديان ميثاق، در خصوص ترجمه و طبع کتاب بيان احکامی در بيان موجود که بنصّ کتاب اقدس نسخ گرديده و بهائيان را تکليف نصوص قاطعه کتاب اقدس است حال اگر کتاب بيان نشر شود و يا ترجمه گردد ملل اجنبيّه حتّی اهل ايران گمان نمايند که اساس دين بهائيان آن احکام مندرجه شديده در کتاب بيان است و حال آنکه بنصّ قاطع کتاب اقدس آن احکام بيان منسوخ و مفسوخ است پس بايد کتاب بيان را بعد از انتشار کتاب اقدس در جميع جهات ارض و اقاليم عالم نشر داد تا خواننده بداند که آن احکام شديده منسوخ و مفسوخ است و پيش از انتشار کتاب اقدس و ترجمهاش و شهرت احکامش نشر کتاب بيان جايز نه و عليکم التحيّة و الثّناء ع ع“. انتهی
در صفحه ٢٦٧ سفرنامه جلد اوّل چنين مسطور است:
(در مخابره قلبی و مذاکره بدون زبان پرسيدند فرمودند)
”واضح است اگر حبيبی دست محبوب را بگيرد معلومست چه احساسات حاصل ميشود روی با روی مخابره مينمايد دل با دل مذاکره ميکند چنانکه الآن اين نور با چشم انسان اين آفتاب با زمين اين ابر با خاک اين نسيم با اشجار مخابره مينمايد اين در جميع اشياء جاريست“. انتهی
حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح شريک حاجی امين ميفرمايند قوله الاحلی:
”ثابت بر پيمانا،… از کتاب اقدس سؤال نموده بودی همين است که طبع شده چند حکم متمّم دارد که باثر قلم مبارک است لکن اوراق عبدالبهاء را ناقضين سرقت نمودند و آن ورقه نيز در بين آن اوراق است. چند روز پيش از صعود جمال مبارک روحی لاحبّائه الفداء عبدالبهاء را امر فرموده که اوراقی که در حجره مبارکست جمع نمايد و در جانته بنهد بحسب امر مبارک اوراق جمع شد و در دو جانته گذاشته شد فرمودند اين اوراق امانت تست اين کلمه از فم اطهر صادر شد وصف ندارد که چه حالتی رخ داد بقسمی که بيان نتوان نمود جميع اعضاء بلرزه افتاد و اشک مانند باران جاری شد در اين خصوص اختصار بهتر زيرا سبب شدّت تأثّر شود باری آن دو جانته را در اطاق مبارک گذاشتم بردن نتوانستم تا آنکه صعود واقع شد جسد مطهّر خواستيم که غسل دهيم ميرزا محمّد علی گفت شايد آب تأثيری در اين کند شما اين را بدهيد ما محافظه مينمائيم تا غسل اتمام يابد و جسد مطهّر بسبحات مرقد مجلّل گردد من در چنان حالتی که ابداً هوش و فکر نبود و خطور خيانت نفسی ممکن نه تسليم کردم او تسليم ميرزا بديع الله نمود که در صندوق خويش بگذارد و محافظه کند ولی آنان جميع را ضبط نمودند با جميع امانات و مهرها و خاتمهای مبارک و يک ورقه از دو جانته بمن ندادند و الی الآن نزد ايشان است….. “انتهی
حضرت عبدالبهاء ارواحنا لرمسه الاطهر فداه ميفرمايند قوله الاحلی:
”قد ظهر سرّ التنکيس لرمز الرّئيس اين اشارت بعبارت حضرت شيخ احسائی است که در اخبار بظهور ميفرمايد سرّ التنکيس لرمز الرّئيس اين دو معنی دارد يکی سرنگونی يعنی انقلاب عظيم حاصل ميشود اعلاکم ادناکم ميشود و معنی ثانی مقصد تغيير شديد است يعنی جميع آثار و احکام و وقايع از انقلاب و نسخ و تبديل و تغيير و وقايع عظيمه که در ظهور قبل گرديد دوباره عود مينمايد طابق النعل بالنّعل“ انتهی
و در لوح ديگر ميفرمايند قوله الاحلی:
”سؤال از کلمات مبارکه قد ظهر سرّ التنکيس نموده بودی از عبارات شيخ احمد مرحوم است و در تفصيل اين رساله مرقوم شده و هنوز سواد نگرديده انشاء الله سواد ميشود و انتشار مييابد“ انتهی
و در لوح ديگر ميفرمايد قوله العزيز:
”از سرّ التنکيس لرمز الرّئيس سؤال نموده بوديد اين عبارت از جمله عبارات شيخ مرحوم است که در جواب سؤال از قائم مرقوم فرمودهاند جميع فقرات در آن ورقه جوابيّه شيخ مفصّل شرح و تفصيل و تفسير شده است و موجود است و مقصود اين است که رؤسای شيخيّه کلّ اقرار نمايند که اين بيانات را نميفهمند آنوقت آن شرح و تفسير نشر شود يا آنکه شرحی رؤسای شيخيّه مرقوم کنند در هر دو صورت جهلشان ثابت گردد حال شما باين رؤسا مثل پسر حاجی محمّد کريمخان و غيره متّصل و متتابع مراجعت نمائيد که شرحی در اين بيانات جناب شيخ مرقوم نمايند و يا آنکه اعتراف بر عدم فهم کنند چه که مشهور شد که از حاجی محمّد کريم خان سؤال نموده بودند گفته بود که من نمیفهمم و هر کس بفهمد من خاضع ميشوم ولی لساناً گفته بود بايد خطّاً بنويسد ع ع“ انتهی
حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح ميرزا محمّد باقر هشيارشيرازی فرمودهاند قوله الاحلی:
”سؤال از لوح زبرجدی و لوح محفوظ نموده بودی اين لوح زبرجدی کتاب عهد است و لوح محفوظ است که محفوظ بود و مکنون بود ظاهر و آشکار گرديد و در بواطن کتاب عهد لوح زبرجدی مندرج و مندمج است…. “(٢٠جمادی الاولی ١٣٣٨ حيفا) انتهی
در سفرنامه مبارک مسطور است:
”و از جمله مطالبی که احباب سؤال کردند معنی الواح زبرجدی در کلمات مکنونه بوده فرمودند ”مراد لوحی از الواح مبارکست و کنايه از اينکه الواح الهيّه را بايد بر سنگهای گرانبها نقش نمود امّا اصطلاحات شرق است که بيضا را بمشيّت و حمرا را بقضا و شهادت و خضرا را بمقام تقدير و صفرا را باجرای امور تفسير مينمايند“ انتهی
در لوح ميرزا هاشم صهر شيخ سلمان از قلم مبارک مرکز پيمان جلّ ثنائه نازل شده قوله الاحلی: