کتاب قرن بديع
Category: Bahá’í
23:26 h
سراج عالم دانائی است و نور آن بينائی

کتاب قرن بديع

God Passes By

اثر قلم
حضرت وليّ امرالله، شوقی ربّانی

ترجمهء
نصر الله مودّت

چاپ دوم با تجديد نظر
بمناسبت تجليل يکصدمين سال اختتام عهد ابهی
و تعظيم قرن اعلان عهد و ميثاق امر بهاء
١٤٩ بديع - ١٩٩٢ ميلادی

مؤسّسهء معارف بهائی بلسان فارسی
P.O.Box 65600 Dundas Ontario,L9H6Y6 Canada

مقدّمه

در اين سال فرخنده فال عالم بهائی جشن يکصدمين سال تأسيس امر حضرت بهاءالله را که با مضی يکصد سنه از اعلام رسالت حضرت ربّ اعلی و افتتاح دور مقدّس بهائی و هم چنين آغاز کور جهان آرای جمال اقدس ابهی و تولّد حضرت مولی الوری مقترن و مصادف ميباشد در تاريخ بيست و سوم ماه می بر پا خواهد نمود. اين امر اعظم که در تاريخ اديان عالم بی مثل و عديل و طلوعش خاتمهء يکی از ادوار نبوّت محسوب دارای قدرت وعظمت و استعداد و جامعيّتی است که عقول بشريّه از درک حقيقت آن عاجز و از احصای آثار و انوارش قاصر است. اين انوار و آثار در پايان دور مبارک يعنی درانقضای الف سنه چنان عالم وجود را احاطه نمايد که چشم جهان و جهانيان را خيره کند و پرتو اشراقش بر مظاهر مقدّسهء الهيّه که بعداً در ادوار آتيه به مشيّت ربّانی در ظلّ مؤسّس اين کور صمدانی قيام خواهند نمود چنان لامع و ساطع گردد که بيان و زبان ازعهدهء وصف آن بر نيايد.

قوّهء ساريهء دافعه که از روح فيّاض الهی سر چشمه گرفته در فاصلهء کمتر از يکصد سنه در عالم امکان تحوّل و انقلابی ايجاد نموده که فکر انسانی را قدرت تدبّر و تفکّر نيست. امر اقوم الهی که در نخستين قرن پيدايشش مراحل اوّليّهء خويش را طيّ نموده و دورهء خفا و استتار را گذرانده است اکنون در اثر ظهور نظم ابدع اکرم و جلوهء محيّر العقولش در انجمن بنی آدم حيات ملل ونحل را منقلب ساخته، زلزله بر ارکان وجود افکنده و در احياء جامعهء انسانی و تجديد مشروعات بشری و تعيين مقدّرات نهائی آن رستاخيز عظيم بر پا کرده است.

آيا يک ناظر بی طرف و يک ديدهء حقيقت بين که به اوضاع و احوال عالم هنگام ظهور و ارتفاع ندای حضرت بهاءالله آشنا باشد حدوث اين انقلاب و تطوّر شديد که در جان امکان با خرابی و دمار و وحشت و اضطراب بی پايان توأم و همعنان است جز بقدرت مودعه درنظم جهان آرای الهی که در شأن آن از قلم شارع مقدّس اين بيان مبرم نازل قوله تعالی ”قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم و اختلف التّرتيب بهذا البديع“، بامر ديگر نسبت تواند داد و آيا اين تحوّل عميق و هيجان عظيم را که در تاريخ بشر بی سابقه و نظيراست جز بروح نبّاض الهی و قدرت خلّاقهء صمدانی که بفرمودهء حضرت باب روح الوجود لمظلوميّته الفدا در حقيقت کائنات متلجلج و نمايان است بقوّهء ديگر مرتبط و منتسب تواند داشت؟ با توجّه بانقلابات و تشنّجات جامعهء کنونی عالم و غليان افکار و احساسات جنون آسای امم و خصومت بين اجناس و طبقات و مذاهب و مسالک مختلفهء متباغضه و اضمحلال ملل و اقوام متنوّعه و سقوط سلاطين و امرای ارض و تجزّی ممالک و انقراض حکومات و هبوط مقامات روحانی و تزلزل تأسيسات و مشروعات سياسی و انحلال ضوابط دينی و مدنی که در اعصار متمادی مورد تکريم و احترام جمهور و مايهء اتّفاق و پيوستگی جوامع انسانی محسوب شده و كلّ از آغاز حرب بين الملل اوّل يعنی بلافاصله قبل از افتتاح سنين اوّليّهء عصر تکوين امر حضرت بهاءالله با حدّت و شدّت دائم التّزايدی عرض اندام نموده است می توان اوجاع و آلام عصر حاضر را که ازمقتضای تحوّل و انتقال از عالمی به عالم ديگر است در نظر مجسّم نمود. اين عصر پرهيجان که از اشراق نيّر ظهور حضرت بهاءالله مرتعش و مندهش گشته و در اجابت دعوتش استنکاف نموده اکنون در اثر قوّهء محيطهء اسم اعظم و تابش انوار قدم و تجلّياتش درآفاق و انفس موجود و مشهود است، در راه حلّ مشاكل و استخلاص از ثقل فادح شدائد و دخول در حيات بديع درسعی و کوشش و تلاش و جنبش است.

در اين موقع که جشن يک صد سالهء امر مبارک با جلال و عظمت بی منتهی در شرق و غرب عالم بر گزار می شود اين عبد را منظور چنان است که حوادث مهمّهء اين قرن ابدع افخم را که در آن روح اعظم الهی بر اهل عالم سطوع نموده و هم چنين مراحل اوّليّهء تدرّج و تجسّم آن روح فيّاض سبحانی را در مجاری و قنواتی که در مستقبل ايّام به نظم جهان آراء الهی منتهی خواهد گرديد در اين او راق برشتهء تحرير در آورد و حقيقتی که عالم وجود را احاطه نموده و به ظهور آن آمال و آرزوهای ديرينهء بشر و مقدّرات عاليهء آن متحقّق خواهد گرديد تشريح نمايد. در اين مجموعه سعی خواهد شد که حوادث يکصد سالهء امر که از لحاظ شمول مواهب و افتخارات و همچنين نزول مصائب و بليّات فريد و بی نظير است با وجود فاصلهء بالنّسبه کوتاهی که زمان حاضر را از دوران حدوث آن وقايع جدا می سازد بيان گردد و فجايع و مظالمی که در مقابل ديدگان نفوس طيّ نسلهای متوالی رخ گشوده و كلّ بغفلت و عما و يا تبعيّت نفس و هوی بدون توجّه و اعتنا ناظر و شاهد آن بوده‏اند توضيح گردد و معلوم شود که چگونه مشتی از طايفهء شيخيّه منشعبه از شيعهء اثنی عشريّه که در انظار ناس از مضلّين و منحرفين محسوب و بديدهء حقارت منظور، تحت چنين اوضاع واحوال بيک جامعهء عمومی و ديانت جهانی که پيروان عظيم آن بغايت اتّفاق محشور و انوارش تا اقصی نقاط عالم در ايسلند و ماژلان در شمال و جنوب کرهء ارض ممدود و نطاقش در شصت اقليم از اقاليم جهان منبسط و آثارش به بيش از چهل لغت از لغات مختلفهء عالم منتشر و موقوفاتش از محلّی و ملّی و بين المللی در اقطار خمسهء عالم بچندين مليون دلار بالغ و هيئت های منتخبه اش نزد جمعی از حکومات در شرق و غرب برسميّت معروف و در ظلّ لوايش اجناس و ملل متنوّعه مستظلّ و نمايندگانش در صد ها مراکز و ديار در مهد امر الله و ايالات متّحدهء امريک مستقرّ و عظمت و حقّانيّتش از جانب ملکه ای از ملكات عالم تصديق و استقلال و اصالتش از طرف دشمنان امر در اعظم مرکز عالم عربی و اسلامی اعلام و دعاوی متقنه اش مورد قبول و اعتراف مسؤلين امور واقع تبديل گرديده است و ديانت رابع سرزمينی شمرده شده که مقرّ روحانی اين شرع مبين و قلب عالم مسيحيّت و ارفع و اقدم بقاع ملّت يهود و اشرف مرکز مقدّس اسلام بعد از مکّهء معظّمه بشمار می آيد.

در اين مقام بايد متذکّر بود که مقصد و مرام از تدوين اين کتاب آن نيست که تاريخ يکصد سالهء ديانت بهائی به تفصيل بيان گردد و يا اصل و مبدأ اين نهضت رحمانی تشريح شود و يا اوضاع و احوالی که هنگام طلوع شمس حقيقت موجود بوده برشتهء تحرير در آيد و يا چگونگی مذهبی که آئين الهی در بين آن طالع گرديده مورد بحث قرار گيرد و يا اثرات و انعكاسات اين ظهور اعظم و تأثيراتش در عالم وجود توضيح شود زيرا نه موقع چنين اقتضا نمايد و نه فرصت چنين رخصتی دهد بلکه منظور آن است که اصول وقايع و امّهات حوادثی که با سطوع و انتشار اين امر اتمّ افخم مقترن و مصادف بوده ذکر شود و مراحل اوّليّهء استقرار مؤسّسات اداری امر الله، هستهء مرکزی و مبشّر نظم بديع الهی كه خود معرّف روح و مجری قوانين و برآورندهء مقصود و هدف شريعت الهی در اين يوم عظيم محسوب است مورد مطالعه و دقّت قرار گيرد.

با وصف مراتب مذکوره در تشريح اوضاع و تحليل حوادث و سوانحی که دست قدرت الهی وحکمت بالغهء يزدانی از بدو ظهور اين امر افخم فراهم نموده تا حدود امکان خود داری نخواهد شد و در تبيين مصائب و بلايای وارده که در اغلب موارد موجب حصول فتوحات جديده و تقويت بنيهء جامعه و تشييد انتصارات سابقه بوده علی قدرٍ مقدور کوتاهی نخواهد رفت.

در حقيقت تاريخ قرن اوّل بهائی مشحون از يک سلسله انقلابات داخلی و وقايع خارجی است که بمراتب از ضعف و شدّت عرض اندام نموده و كلّ در بادی امر علّت توقّف واضمحلال امر الهی تلقّی گشته ولی هر يک بنحوی اسرار آميز موجب کسب تأييدات بديعهء ربّانيّه و تهييج و تقويت نفوس مؤمنه و بثّ نطاق امر الله و تقويت اساس شريعة‌ الله گرديده است . و اين بسط و اشاعهء امر الهی خود مايهء تشديد عداوت دشمنان و حدوث بليّات جديده بوده و آن بلايا و رزايا نيز مجدّداً جالب عنايات الهی و جاذب توفيقات لا ريبيّهء سبحانی و بالنّتيجه ايجاد روح بديع در پيروان امر الله و تحريص و تحريض آنان بتوسيع دايرهء خدمت و تحکيم مجهودات و دخول در ميادين وسيعهء ابلاغ و انتشار كلمة‌ الله گرديده است.

چنانچه قرن اوّل بهائی را از لحاظ كلّی و عمومی نظاره نمائيم ملاحظه خواهيم کرد که قرن مذکور از عصر رسولی يا عصر اوّل از حلقهء اولای کور بهائی و همچنين مراحل اوّليّهء عصرتکوين يا عصر ثانی که شاهد تکوّن قوای خلّاقهء منبعث از ظهور حضرت بهاءالله است ترکيب يافته است.

عصر اوّل شامل هشتاد سال اوّليّهء قرن مذکور و دو عقد اخير آن دوران ظهور مقدّمات وافتتاح عصر ثانی دور بهائی است که ميتوان آن را عصر انتقال يا عصر جديد امر الهی نام نهاد. عصر رسولی که به اشراق شمس حقيقت و اعلام رسالت حضرت بهاءالله منوّر گشته با اظهار امر حضرت باب آغاز و با صعود حضرت عبدالبهاء، مرکز ميثاق امر الهی خاتمه مييابد و عصر تکوين با اعلان وصايای حضرت عبدالبهاء که شارح اصول و مؤسّس اساس و معرّف دعائم و قوائم اين عصر نورانی است مفتوح ميگردد.

بدين ترتيب قرن اوّل بهائی را که حوادث و وقايع آن مورد بحث و مطالعهء اين مجموعه است ميتوان به چهار عهد يا چهار دورهء ممتاز که هر يک دارای امتداد خاصّ و شؤون و اوصاف معيّن و نورانيّت و اهمّيّت مشخّص است تقسيم نمود. اين ادوار و عهود اربعه كلّ بيکديگر متّصل و مرتبط بوده و جميع مراحل و مراتب مختلفهء يک امر عظيم را که احدی به اسرار عظمت آن راه نيافته و نفسی جلال و کمال نهائی آنرا کما هو حقّه ادراک ننموده است تشکيل ميدهند. هر يک از عهود مذکوره حول محور معلوم و مرکز مشهود طائف و دارای شهدا و جانبازان مخصوصه و ناظر بلايا و رزايای محتومه و شاهد انتصارات و فتوحات باهره و صاحب سهمی در اجراء امر واحد و مقصد واحد منبعث از مشيّت نافذهء الهيّه بوده و ميباشد. انفکاک و تجزّی مراحل چهار گانه از يکديگر وانفصال آثار و مظاهر لاحقه از شؤون و مقاصد سابقه که مورث نفخ حيات در دوران اوّليّهء اين امر اعظم بوده بمنزلهء تفکيک و انهدام اساس شريعة الله و موجب انحراف و اعوجاج حقيقت امر الله و تغيير و تبديل تاريخ اين آئين قويم از مسير حقيقيّه آن محسوب است.

عهد اوّل يا عهد اعلی ( از ١٨٤٤ تا ١٨٥٣ ميلادی ) منتسب به حضرت نقطهء اولی مظهرعظمت و قدرت و خضوع و خشوع و مظلوميّت و نورانيّت الهيّه است. ابتدايش اظهار امر آن سيّد امم در اقليم فارس که بشهادت آن حضرت در مدينهء تبريز منجر گرديد و خاتمه اش حدوث مذبحهء کبری و ملحمهء عظمی کشتار مؤمنين و فدائيان آن نور مبين در عاصمهء مملکت و بزوغ شمس حقيقت در سنهء تسع در زندان مدينهء منوّرهء طهران است. در اين فاصله که مدّت نه سال بطول انجاميد سرزمين ايران ميدان قتل و غارت دوستان و نهب و اسارت ياران الهی واقع گرديد و بيش از ده هزار نفس مقدّس در اين سبيل جام شهادت نوشيدند و جان در ره محبوب امکان فدا نمودند. دو پادشاه قاجار و دو وزير غدّار بنهايت بغض و عدوان قيام کردند و بمعاضدت و همراهی علماء و پشتيبانی قاطبهء ملّت و هيبت و صولت قوای عسکريّه بر قلع و قمع اين فئهء مظلومه کمر بستند.

عهد ثانی ( از ١٨٥٣ تا ١٨٩٢ميلادی ) منتسب به هيكل اقدس جمال قدم جلّ اسمه الاعظم و طائف حول آن محيی رمم و موعود كلّ اديان و امم است. اين عهد مشعشع ابهی که اقدس و امنع و اشرف و اعزّ از كلّ قرون و اعصار محسوب و با اشراق روح اعظم بر قلب ممرّد سلطان قدم در سياه چال طهران و تحقّق وعود و بشارات حضرت باب آغاز و هنگام صدور الواح مهيمنه و خطابات بديعه بسلاطين و رؤسای عالم در ارض سرّ به اعلی ذروهء جلال متعارج گرديد با افول نيّر حقيقت در جوار سجن اعظم عكّا خاتمه پذيرفت. در اين عهد اکرم اقوم که امتدادش سی و نه سال است آثار منيعهء قدسيّه در شرق و غرب ساطع گرديد و امر الله بنقاط مجاور در خطّهء عثمانی و روس و عراق و شام و مصر و هندوستان سرايت نمود و بهمان قياس دايرهء دشمنان توسعه پذيرفت. دو سلطان جابر و مقتدر يعنی شاه ايران و سلطان آل عثمان متّحداً و متّفقاً بقطع شجرهء امر الله پرداختند و پيشوايان اسلام از شيعه و سنّی علم خلاف برداشتند.

عهد ثالث از ( ۱٨٩٢ تا ١٩٢١ ميلادی ) منتسب به وجود مبارک حضرت عبدالبهاء غصن اعظم و سرّ الله الاقوم و مرکز عهد اتمّ و ميثاق اجلّ افخم است که دارای مقام فريد و قدرت و جذّابيّت بی بديل است. افتتاحش اعلان لوح عهد جمال اقدس ابهی، سندی که شبه و مثلی در اديان سالفهء عالم نداشته است و جلوس مرکز منصوص بر سرير خلافت عظمی و اختتامش صعود آن منادی ملکوت و استقرار عرش مطهّر در جبل کرمل.

اين عهد مبارک موقعی به اعلی ذروهء تجلّی و اشراق واصل گرديد که حضرت مولی الوری در مدينهء ميثاق مقام و اهمّيّت آن لوح عظيم و سفر جليل را که در تاريخ اديان عالم بی مثل و نظير است تشريح فرمود و آثار و انوار آن را واضح و آشکار ساخت. در اين عهد نورانی که قريب سی سال بطول انجاميد احزان و آلام شديده با سرور و انتصارات عظيمه توأم و همعنان گرديد بنحوی که هنگامی بدر ميثاق در کسوف حسد مکسوف و مقنوع شد و زمان ديگر اشعّهء ساطعهء آن کوکب مضیء اقطار اروپ و امريک حتّی نقاط بعيدهء استراليا و شرق اقصی را منوّر و مشتعل ساخت.

عهد رابع ( از ۱٩٢١ تا ١٩٤٤ ميلادی ) قوّهء محرّکه اش الواح مقدّسهء وصايای حضرت عبدالبهاء، منشور نظم بديع الهی است که از اقتران معنوی بين قوّهء فاعلهء دافعهء شريعة الله و لطيفهء ميثاق بوجود آمده. عهد مذکور که عهد اخير قرن اوّل بهائی محسوب آغازش با طلوع عصر تکوين و استقرار نظم اداری حضرت بهاءالله که خود بنفسه مبشّر نظم جهان آرای الهی و هستهء مرکزی و نمونهء حقيقی آن ميباشد مقارن و مصادف است. در اين عهد که مشتمل بر بيست و سه سال اوّل عصر تکوين ميباشد عداوت و بغضای دشمنان امر تجديد گرديد و در مجاری مخصوص عرض اندام نمود و اين معاندت و مخالفت موجب آن شد که از يکطرف نفحات قدسيّهء الهيّه در قطعات خمسهء عالم بيش از پيش انتشار يابد و از طرف ديگر استخلاص و استقلال آئين يزدانی در بعضی از جوامع و مراکز عالم بوجهی محيّر العقول رخ بگشايد.

اين عهود اربعه نه تنها اجزاء و ارکان يک حقيقت کلّيّهء الهيّه را تشکيل داده و تجزيه و انفکا ک آنها از يکديگر ممتنع و محال است بلکه مدارج ترقّی و تکامل نقشهء عظيمهء رحمانيّه ای محسوب ميشود که بنحو مستمرّ و غير قابل انقطاعی در حال نشو و انبساط است و چون مراحل مختلفهء اين امر اعظم و تحوّلات حاصله طيّ اين قرن افخم را در خاطر مجسّم نمائيم و آثار و انوار آن را در مدّ نظر آريم معلوم ميشود که تحوّلات مذکوره از جميع جهات حکايت از ارتفاع امر الله و بثّ كلمة‌ الله و تشييد اساس دين الله و استخلاص تدريجی شريعة الله از تضييقات و مشاكل موجوده و بالنّتيجه تخفيف آلام و مصائب وارده مينمايد.

عهود مذکوره که در حقيقت مراحل مختلفهء تاريخ بهائی را نشان ميدهد شاهد يک رشته از وقايع عظيمهء روحانيّه از قيام مبشّر امر بديع و ظهور شارع عظيم و تأسيس ميثاق حيّ قدير و استقرار نظم اداری شريعة الله ميباشد که كلّ متتابعاً و مترادفاً طيّ قرن اوّل بهائی تحقّق يافته و چون حلقات يک سلسله بيکديگر متّصل و مرتبطند. حال چون اين مدارج مختلفه را بدقّت مورد مطالعه و امعان نظر قرار دهيم معلوم ميشود که چگونه حضرت باب مبشّر اين آئين نازنين طلوع نظم بديع يزدانی را بشارت داد و حضرت بهاءالله موعود کتب و صحف ربّانی احکام و قواعدش را تأسيس فرمود و حضرت عبدالبهاء مرکز منصوص الهی اصول و مبادئش را ترسيم نمود و پيروان امر يزدانی پس از صعود مولای کريم بوضع بنيان و رفع ارکان و قوائمش مبادرت ورزيدند. در طيّ اين ادوار انوار رحمانی از مهد امر الله در جهت خاور به هندوستان و شرق اقصی و از جهت باختر به اقاليم مجاورهء عراق و عثمانی و روسيّه و مصر سرايت نمود

و دامنه اش به قارّهء امريکای شمالی و از آن پس به ممالک مهمّهء اروپ کشيده شد و در مراحل بعدی آثار منيرهء مضيئه اش قارّهء نائيهء استراليا و جزائر پاسيفيک و مناطق قطبی و بالاخره آفاق جنوبی و مرکزی امريک را منوّر ساخت. بهمين قياس توسعهء شگفت انگيزی در تعداد پيروان دين الله از اقوام و اجناس و مشارب و مذاهب مختلفه حاصل گرديد و دائرهء مؤمنين که در دورهء اوّليّهء تاريخ امر به جمعی از نفوس بی نام و نشان از حزب شيعهء ايران محدود بود انبساط عظيم يافت و اديان و مذاهب عمدهء عالم را فرا گرفت و از هر طبقه و نژاد و دسته و لون از کارگر فقير و زارع ضعيف تا مقامات عاليهء مملکت و خاندان سلطنت كلّ در ظلّ ظليلش وارد شدند و طوق رقّيّت و اطاعتش را گردن نهادند. آثار و الواح و کتب و صحف قيّمهء اين امر اعظم که در بدو امر نطاقش محدود و تعدادش معدود بود روز بروز توسعه يافت و دامنه اش عظيمتر گرديد و آن آثار و او راق که در صدر امر از ملاحظهء شرور اعداء بسرعت استنساخ و اکثر دستخوش سوانح و حوادث ميشد و دور از انظار ناس دست بدست و مورد مطالعه واقع ميگرديد و غالباً محو ونابود و حتّی در بعضی موارد بوسيلهء اعضاء وحشت زدهء حزب مظلوم بلعيده ميگشت در طيّ يک قرن به کتب و صحف لاتحصی متضمّن دهها هزار مجلّدات مطبوعه از خطوط و السنهء مختلفه که عددشان از چهل لغت متجاوز و برخی به تصاوير نفيسه مزيّن بود مبدّل گرديد و با نهايت نظم و اتقان انتشار يافت و از جانب محافل و جوامع متشكّل جهان بهائی در دسترس يار و اغيار گذاشته شد. از طرف ديگر در تعاليم و مبادی اين آئين رحمانی نيز تکامل و انبساط محسوس راه يافت و آن احکام و تعاليم که در آغاز امر نظر بمصالح و حکم غيبيّهء الهيّه شديد و غليظ و صعب الوصول بود در اثر ظهور متعاقب الهی تجديد گرديد و روح جديد حاصل نمود و از آن پس بوسيله مبيّن منصوص بسط و انتشار بی پايان پذيرفت و عزّت و شهرت فراوان بدست آورد و بالاخره تحت انتظام و اصول مخصوص در آمد و بين افراد و مؤسّسات بهائی در شرق و غرب بنحو عموم بمورد اجرا گذاشته شد. امر قابل ملاحظهء ديگر که طيّ ادوار مذکوره بنحو وضوح مشهود ميگردد توسعه و تدرّجی است که در نحوهء مخالفت اعدا حاصل شده، مخالفتی که بدواً از طرف حزب شيعه ابراز و سپس با تبعيد حضرت بهاءالله به خاک عثمانی و قيام سلطان و خليفهء مقتدر آن ارض که در رأس جمهور عظيم اهل سنّت، اکثر پيروان حضرت محمّد قرار گرفته بود تشديد پذيرفت و اکنون در اثر طلوع نظم جهان آرای الهی در خطّهء غرب و تماسّ و اصطکاکش با مؤسّسات مدنی و مذهبی عالم مسيحيّت ممکن است مورد تأييد و پشتيبانی دول و مللی واقع گردد که در سلک قديم ترين و ريشه دار ترين مقامات روحانی آن ديانت منسلک ميباشند . و همچنين ملاحظه ميشود که بعضی از جوامع امريّه با وجود عناد و خصومت دائم‌ التّزايد دشمنان و با تحمّل مصائب و آلام بيکران و محن و شدائد فراوان مراحل مجهوليّت و مقهوريّت و انفصال و استقلال را که خود ممهّد سبيل برای حصول رسميّت آئين الهی و تأسيس جامعهء جهانی بهائی در قرون و اعصار آتيه خواهد بود طيّ نموده و بمدارج ترقّی و اعتلاء واصل شده اند. ديگر از موفّقيّتهای خطيره وسعت و انبساطی است که در دايرهء مشروعات امريّه از مراکز اداری و مشارق الاذکار در شرق و غرب عالم بهائی رخ گشوده، مشروعاتی که در اوايل امر مخفيانه و دور از تعرّض اعداء در سردابها و حفره‏های زير زمينی آغاز و اکنون بکمال اتقان و جلال در مقابل انظار ناس آشکار و با تملّک موقوفات کثيره مورد تکريم عموم و حمايت قانون واقع گرديده است. اين تأسيسات و مشروعات با ايجاد مشرق الاذکار عشق آباد، اوّلين معبد عالم بهائی تجليل و در ايّام اخير در اثر ارتفاع امّ المعابد غرب مبشّر مدنيّت الهيّه در قلب قارّهء امريک جلوه و عظمت جاودان حاصل نموده است. مسألهء ديگر که قابل توجّه ميباشد توسعه و تکاملی است که در امر زيارت مقامات مقدّسه در مرکز جهانی امر الله از طرف پيروان اين آئين مقدّس بوجود آمده. اين زيارت که در صدر امر متضمّن قطع راههای طولانی و پر خطر بود و بدواً به معدودی از دوستان ستمديدهء شرق انحصار داشت که پای پياده با قلوبی مشحون از خلوص و انجذاب به جانب ارض مقصود و کعبهء محمود شتافته و بسا اوقات با حرمان از فيض زيارت محبوب به وطن مألوف معاودت مينمودند بتدريج در اثر تغيير اوضاع و احوال و حصول امنيّت و راحت به حرکت جماعات کثيره از مؤمنين و مؤمنات که از اطراف جهان چون سيل بطرف ارض اقدس روانه ميشدند مبدّل گرديد تا منتهی به سفر پر صيت و صوت ملکه ای از ملکات شد که چون به ديار جانان وفود نمود و به سرزمين مقصود تقرّب جست از وصول به آرزوی خويش ممنوع شد و بنحوی که شخصاً در آثار خود نگاشته در آن موقع حسّاس و عزيز به تغيير مسير و تبديل اين نيّت عظيم ملزم گرديد و باکمال تأثّر و تأسّف از نيل به اين منقبت کبری و منحهء عظمی محروم ماند.

قسمت اوّل

دورهء حضرت باب
۱۲۶۹– ۱۲۶۰ هجری قمري
١٨۵۳ – ۱۸۴۴ميلادي

فصل اوّل

ولادت امر بابی

در تاريخ بيست و سوم ماه می ١٨٤٤ ميلادی نخستين مرحلهء عصر رسولی دور بهائی آغاز و با حلول اين عصر مقدّس مجلّل ترين و درخشنده ترين حلقه از حلقات کور اعظم الهی که در تاريخ روحانی بی مثيل و عديل است افتتاح گرديد. مرحلهء اولی و عهد اعلی که از جهت حدوث وقايع عظيمه شديدترين و شگفت انگيزترين وقايع قرن اوّل بهائی را تشکيل ميدهد بيش از نه سال بطول نينجاميد. طلوعش اظهار امر نقطهء اولی ”الّتی تدورحولها ارواح النّبييّن و المرسلين“ و اختتامش سطوع اوّلين انوار ظهور اعظم امنع ابهی است که در شأن آن از مخزن قلم اعلی اين بيانات عاليات نازل: ”قد بشّر كلّ نبّی بهذا اليوم و ناح كلّ رسول حباً لهذا الظّهور“ و ”فيها امتحن الله كلّ النّبيّين و المرسلين“. اين است که مورّخ فنا نا پذير امر الهی که حوادث مربوط به طلوع و اشراق اين ظهور اعظم را برشتهء تحرير در آورده بيش از نيمی از تاريخ پر هيجان و جاودان خويش را بذکر وقايع دورهء اوّليّهء اين آئين رحمانی که از لحاظ مدّت کوتاه و از نظر جانبازی و فدا کاری پيروانش صفحات تاريخ اديان الهيّه را جلوه و فروغ بی پايان بخشوده اختصاص داده است. اين دورهء نه ساله را ميتوان از لحاظ قدرت و جلالت مکنونهء در آن و همچنين از حيث تتابع سوانح و قتل وغارت دوستان و کيفيّت معجزه آسائی که مقارن شهادت موجد و مؤسّس آن دور مقدّس رخ گشوده در بين ادوار مختلفهء مذهبی فريد و وحيد محسوب داشت. محرّک و بانی اين نهضت قويم و رستاخيز عظيم حضرت باب الله الاعظم و ذکر الله الاکرم است که چون کوکب درّی از افق شيراز طالع گرديد و آسمان مظلم ايران را از جنوب به شمال طيّ نمود و با تحمّل مصائب و آلام شديده به سرعت و نورانيّت حيرت انگيز از افق عالم ناسوت غروب فرمود. در ظلّ اين کوکب دوّار حقائق مقدّسه ای چون اقمار ظاهر شدند و در حول آن طلعت احديّه طائف گشتند و با بذل جان و مال در انتشار آثار و اشاعهء انوار قيام نمودند و باعلاء كلمهء الهيّه و نشر نفحات سبحانيّه پرداختند.

اين ذات مقدّس که چنين انقلاب عظيم در عالم وجود ايجاد نمود و روح حيات در کالبد امکان بدميد همان قائم موعود و مهدی معهود صاحب العصر و الزّمان است که شريعت فرقان بظهور مبارکش منسوخ گرديد. آن مظهر امر الهی و حامل وديعهء ربّانی در ذکر عظمت مقام و امتناع رسالت خويش چنين ميفرمايد قوله العزيز: ”انا نقطة‌ الّتی ذوّت بها من ذوّت“ و ”انّنی انا وجه الله الّذی لا يموت و نوره الّذی لا يفوت“ امّا مردمی که اين شمس ازليّه در بين آنان اشراق نمود نفوسی بودند که در بين ملل راقيهء عالم به صفت جهل و نادانی موصوف و به خشونت و انهماک در تعصّبات معروف و در ارضاء مطامع و اهواء زمامداران تا حدّ بندگی و رقيّت محکوم و مفطور، از لحاظ ذلّت و حقارت چون سبطيان در ايّام حضرت موسی در مصر و از جهت عناد و حميّت جاهلانه مانند يهود در عصر حضرت روح و در ضلالت و دوری از حقيقت بمثابهء عبدهء اوثان در جزيرة العرب هنگام ظهور حضرت ختمی مرتبت محسوب ميشدند. دررأس معاندين و مخالفين جمعی از علماء رسوم و پيشوايان قوم شيعه قرار داشتند که بغايت متعصّب و فاسد و از رتبه و مقام خويش در خوف و هراس بودند. اين جماعت که زمام ناس در قبضهء قدرت آنان واقع با جميع افکار مترقّی و طالب حرّيّت و آزادی مخالفت مينمودند و با آنکه مدّت يکهزار سال قلوبشان در انتظار ظهور در التهاب والسنشان به بيان عجّل الله فرجه مألوف و در منابر و مساجد به نعت و ثنای امام غائب و تعظيم و تکريم مقاماتش مشغول چون آن مظهر امر الهی از مکمن عزّ سبحانی ظاهر گرديد علم خلاف بر افراشتند و در تکفير و تدمير و اطفاء سراج موقده اش کمر همّت محکم بستند و سر انجام در قبال سطوت و عظمت امرش منهزم و مغلوب و خائب و خاسر مشاهده گشتند. امّا واسطه و وسيلهء اجراء اين معاندت و مقاومت همانا ملوک قاجار بودند که برای جلب رضايت و خشنودی علماء قوّت و نفوذ خويش را که بمنظور بسط عدالت و تأمين رفاه رعيّت مقرّر گرديده بود در راه ظلم و جور بکار بردند و تن به نکبت ومذلّت در دادند. بدواً محمّد شاه که عنصری مريض و متردّد و ضعيف النّفس و متزلزل بود در آخرين لحظه از ورود حضرت باب به عاصمهء مملکت و وفود آن جوهر عطوفت در بساط سلطنت امتناع ورزيد و از آن پس ناصر الدّين شاه پادشاه جوان و بی تجربه بدون تأمّل و تدبّر به تعزير و شهادت آن مظهر امر حضرت رحمن مبادرت نمود و دو وزير بی تدبير و پرکين حاجی ميرزا آقاسی و ميرزا تقی خان امير نظام با محرّکين و عاملين فساد هم رأی وهم داستان شدند. اوّلی که عنصری بی کفايت و بد قلب و متلوّن المزاج و معلّم و مرشد محمّد شاه بود حضرت را به جبال آذربايجان تبعيد کرد و ديگری که در سفک دماء يد طولی داشت حکم قتل آن آيت استقامت را در مدينهء تبريز صادر نمود. معاونين و معاضدين آنان گروهی از حکّام و شاهزادگان فاسد و نالايق بودند که برای حفظ مقام ومنصب خويش که من غير استحقاق بدست آورده بهر امر دون و خلاف معدلت مباشرت مينمودند و چون عبد عبيد و بندهء زر خريد در تنفيذ مقاصد سوء زعماء و پيشوايان مذهبی همّت ميگماشتند. امّا قهرمانان و جانبازانی که مراتب فداکاری و جانبازی آنان صفحات تاريخ امر الله را منوّر ساخته و بکمال شجاعت و شهامت در مقابل علماء دين و ارکان دولت و ملّت پا فشاری و مقاومت نمودند عبارت بودند از حروف حيّ، مؤمنين برگزيدهء حضرت باب و جمعی ديگر از قدوهء احرار و ابرار که در قبال آن همه جهل و قساوت و سنگدلی و شقاوت و خدعه و نيرنگ با روحی تابناک و همّتی بلند وعرفانی عميق و بيانی بليغ و فضيلت و تقوائی بی مثيل قيام نمودند و با انقطاع تامّ و تصميم راسخ و نيّت خالص و تقديس صرف و تنزيه بحت و حسن رفتار و علوّ کردار وتعظيم و تکريم وفير نسبت به مقام حضرت سيّد المرسلين و ائمّهء طاهرين عليهم اطيب التّحيّة و الثّناء که موجب اعجاب و شگفتی هموطنان ايشان ميگرديد به خدمت و اعلاء كلمهء ربّانيّه مألوف گشتند.

حضرت باب جوانی بودند تاجر از خاندان رسالت که در سنّ بيست و پنج سالگی بر حسب امر و ارادهء مطلقهء ربّانی به دعوت و هدايت اهل عالم قيام فرمودند. اوّلين نفسی که ندای رحمانی را استماع نمود و قلبش به نور ايمان منوّر گرديد ملّا حسين بشرويه ای بود که به لقب باب الباب ملقّب شد. اين ابلاغ عظيم در ليلهء پنجم جمادی الاولی سنهء ١٢٦٠ هجری قمری مطابق با ٢٢ می ١٨٤٤ ميلادی در بيت مبارک که در يکی از زوايای متروک و خاموش شهر شيراز واقع بود بعمل آمد و بشرحی که در تاريخ مدوّن و مسطور است ملّا حسين قبل از حلول ليلهء مقدّس يعنی لختی قبل از افول آفتاب بر حسب تصادف در خارج از مدينه به ملاقات حضرت باب فائز گرديد و آن حضرت بکمال عنايت و عطوفت آن سر گشتهء ديار محبّت را به منزل خود هدايت فرمودند و پس از ورود به بيت در حينی که مردم مدينه در بستر راحت غنوده و از مقام و اهمّيّت آن مصاحبهء تاريخی بی خبر بودند بين ميهمان و ميزبان عظيم مذاکراتی متبادل گرديد و آن مفاوضات تا صبحدم بطول انجاميد ولی از کيفيّت و چگونگی آن ليلهء مقدّسه جز آنچه که از لسان ملّا حسين شنيده شده اطّلاع مبسوطی در دست نيست و آن مطالب و اظهارات هر چند مختصر و محدود است ولی رفعت و جلالت آن لحظات پر قدر و منزلت را بخوبی لائح و واضح ميسازد.

ملّا حسين در شرح تشرّف خويش بساحت مبارک پس از ذکر سؤالاتی که از محضر انور نموده و اجوبهء کافيهء شافيه که از لسان اطهر جاری شده و كلّ مدلّ بر عظمت روح و علوّ ذات وحقّانيّت دعوی مبارک نسبت به مقام قائميّت است چنين بيان ميکند: ”بنحوی مسحور بيانات آن شمس معانی گشتم که از خود بيخود شدم و از دنيا و ما فيها بی خبر ماندم و فکر اصدقاء که در خارج منتظر معاودت من بودند از صفحهء ضميرم محو گرديد و ندانستم چه وقت و چه هنگام است تا آنکه صدای مؤذّن بلند شد و اذان صبح طنين انداز گرديد و مرا از آن حالت جذبه که محو آن طلعت بی مثال و مستغرق در دريای تفکّر و تأمّل بودم بيدار نمود در آن حين گوئی نعم و مواهب الهيّه را که خداوند قدير در کتاب مبين برای اهل جنّت مقدّرفرموده بچشم حقيقت احساس مينمودم و مصداق آيهء مبارکهء ”لا يمسّنا فيها نصب و لايمسّنا فيها لغوب“ در نظرم مجسّم گرديد و حقيقت بيان ”لا يسمعون فيها لغواً و لا تأثيماً الّا قيلاً سلاماً سلما“ مشهود آمد و ندای ”دعويهم فيها سبحانک اللّهمّ و تحيّتهم فيها سلام وآخر دعويهم ان الحمد لله ربّ العالمين“ بگوش جان اصغاء گرديد . در آن شب خواب از عيونم متواری شد و دل از نغمات جان پرور حضرتش متلذّذ گرديد وجان و وجدان از ترنّمات معنويّه اش حين نزول آيات قيّوم الاسماء اهتزاز جديد حاصل نمود . در خاتمهء هر بيان آن مولای عالميان به اين آيهء مبارکه ناطق ”سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا يصفون و سلام علی المرسلين و الحمد لله ربّ العالمين“.

و باز ملّا حسين شهادت ميدهد ”اين امر چنان ناگهانی و صاعقه آسا بر من القاء گرديد که ارکان وجودم را متزلزل نمود و انوارش ديدگانم را خيره ساخت و قوّهء سحرانگيزش روح و روانم را مسخّر کرد و هيجان و وحشت و انقلاب و اعجابی شديد در من نمودار شد. حالتی از سرور و اطمينان دست داد که از توصيف خارج است گوئی ماهيّت وجودم تغيير نمود و ضعف و خوف و ناتوانيم که خود را از تحرير و حرکت عاجز مشاهده مينمودم به قدرت و قوّت تبديل گرديد و در خويشتن روح شهامت و شجاعتی احساس نمودم که اگر جميع قوای عالم بمخالفت من بر ميخاست يک تنه مقاومت و ايستادگی توانستم نمود. جهان را چون مشتی خاک در کفّ خويش اسير يافتم و ندای ملائکهء آسمانی را در قلب و فؤاد استماع نمودم که به اهل عالم صلا ميزد که ای خفتگان بيدار شويد و ای غافلان هشيار گرديد صبح هدايت طالع شده و آفتاب حقيقت ساطع گشته ابواب رحمت الهی باز است داخل شويد و خود را از اين عنايت و موهبت محروم منمائيد“.

آنچه بالاخصّ مايهء اعتلاء و نورانيّت آن ليلهء عظيمه ميباشد همانا نزول تفسير سورهء مبارکهء يوسف است که به قيّوم الاسماء موسوم و ”اوّل و اعظم و اکبر“ کتب دور بيان محسوب است. از مطالعهء صفحات اوّليّهء اين سفر جليل که سورهء اوّل آن در همان ليلهء اظهار امر مبارک که فخر ليالی و ايّام است عزّ نزول يافته همچنين از ملاحظهء شرح و توصيفی که از لسان ملّا حسين صادر شده عظمت و رفعت اين اعلام کريم واضح و مشهود ميگردد. ديگر آثار مضيئهء اين ليلهء مقدّسه مبدأ کور جديد و عصر مجيد جلوهء اين حقيقت متعاليه است که دعوی مبارک ندای الهی و وحی سماوی است که انبياء و رسل كلّاً از قبل بدان بشارت داده و آن مطّلع انوار صاحب دو مقام فخيم و دو رسالت عظيم يکی تشريع شريعت مستقلّ و ديگری تبشير و اعلان ظهوری اکمل و اتمّ از ظهور خود که متعاقباً اشراق خواهد فرمود ميباشند. ديگر خطابات عظيمه به ملوک و ابناء ملوک و انذارات و ابلاغات مهيمنه به سلطان زمان محمّد شاه قاجار.

ديگر بيانات نصحيّه و كلمات قهريّه خطاب به حاجی ميرزا آقاسی وزير اعظم که ميفرمايد ”يا وزير الملک خف عن الله الّذی لا اله الّاهو الحقّ العادل و اعزل نفسک عن الملک فانّا نحن قد نرث الارض و من عليها باذن الله الحکيم“. و همچنين خطابات منزله به ملوک و زمامداران عالم و بيان عظمت و حقّانيّت امر مبارک و عدم ثبات قدرت و سطوت ظاهرهء آنان و دعوت كلّ به قيام و نصرت دين الله بقوله العزيز ”يا معشر الملوک و ابناء الملوک ان انصرفوا عن ملک الله جميعکم“ همچنين ”بلّغوا آياتنا الی التّرک و ارض الهند و ماو راء ارضها من مشرق الارض و غربها“.

با اين اعلام تاريخی عصری که تاج وهّاج اعصار و قرون است آغاز گرديد و اوّلين انوار ساطعهء ظهور قلب مطهّر نفسی را که از قلم اعلی در کتاب مستطاب ايقان به بيان ”لولاه ما استوی الله علی عرش رحمانيّته و ما استقرّ علی کرسيّ صمدانيّته“ توصيف گرديده تقليب نمود. پس از اين تاريخ و قبل از انقضای چهل روز هفده نفس مقدّس ديگر بتدريج در ظلّ لوای امر الله وارد شدند و عدد حروف حيّ تکميل گرديد. اين ذوات نورانيّه در اثر سعی و مجاهدت و دعا ومساهرت بعضی به سائقهء فطرت اصليّه و برخی درعالم مکاشفه و جمعی در حال توجّه و مراقبه و پاره ای در اثر رؤيای صادقه بمطلوب خويش راه يافتند و به ديار محبوب شتافتند.

آخرين نفس مقدّسی که نامش در لوح محفوظ مسطور و در سلک حروف حيّ محشور گرديد عالم کامل و نحرير جليل جناب قدّوس بود که در آن زمان بيست و دو سال از عمر مبارکش ميگذشت و نسبش به حضرت امام حسن عليه السّلام ميرسيد و از اعظم و اقدم تلاميذ سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه محسوب ميگرديد. قبل از جناب قدّوس جناب طاهره بشرف ايمان فائز گرديد و او تنها امه ای از اماء رحمن بود که در عداد حروف بيانيّه در آمد و به اين مقام اعزّ اسنی مفتخر گرديد و نيز يگانه نفسی بود که بر خلاف ساير حروف حيّ بمحضر مبارک حضرت اعلی تشرّف حاصل ننمود. طاهره از خاندانی مشهور و در فضل و کمال و صباحت و جمال مشارٌ بالبنان بود. طبعی سرشار و بيانی طليق و روحی پر انجذاب و افکاری بديع و نظری وسيع داشت. از لسان عظمت بلقب طاهره ملقّب گرديد و از جانب سيّد کاظم رشتی استاد والا مقام خويش به ”قرّة العين“ مخاطب شد. اين امهء موقنه در اثر زيارت حضرت اعلی در عالم رؤيا در حينی که هنوز مراحل عمرش به سی نرسيده بود به امر مبارک اقبال نمود و بکمال شهامت و شجاعت باعلاء كلمة‌ الله و نشر نفحات الله پرداخت و امر الهی را پرتوی ابدی و روشنی سرمدی بخشيد.

اين حروف بيانيّه که در الواح و آثار منزله به ”حروف اوّليّهء منبعث از نقطهء اولی“ و ”مکمن اسرار الهی“ و ”عيون ساريه از منبع فيض رحمانی“ (ترجمه ) موصوف و در قرآن مجيد به بيان ”و جاء ربّک و الملک صفّاً صفّا “ منعوت گرديدند و حضرت اعلی آنانرا در کتاب مستطاب بيان به مقام ” اقرب اسماء… الی الله“ ستوده و آن نفوس مقدّسه را انوار ساطعه از فجر حقيقت که ”لم يزل و لايزال نزد عرش حقّ ساجد بوده و هستند“ خطاب فرموده‏اند و در مکاشفات يوحنّا به ”پيران“ که ”در حضور خدا بر تختهای خود جالس“ و ”بجامه‏های سفيد آراسته“ و به ”اكليلی از طلا“ مکلّل ميباشند مذکور شده‏اند قبل از تشتّت در بلاد به محضر مبارک حضرت اعلی احضار شدند و آن وجود مقدّس در حين توديع هر يک را به شطری مأمور و به وظيفه ای ‌مخصوص جهت ابلاغ كلمة الله منصوب فرمودند و بعضی را اجازهء معاودت به اوطان خويش عنايت نمودند تا در همان ديار به تبشير امر پروردگار پردازند. در اين شرفيابی هيكل مبارک عظمت مقام و اهمّيّت مسؤليّت آن جنود مجنّده را خاطر نشان ساختند و امر فرمودند که به نهايت حکمت و اعتدال ناس را به شريعهء ربّانيّه دعوت نمايند و بيانات حضرت روح خطاب به حواريّون آن حضرت را متذکّر شدند و رفعت و جلالت يوم بديع را گوشزد فرمودند وآنان را انذار نمودند مبادا از طريق حقّ منحرف شوند و از دخول در ملکوت ممنوع گردند. قلوب را مطمئن فرمودند که اگر در اجراء تعاليم الهی قيام کنند حقّ تعالی ايشان را به عين عطوفت ملحوظ و به خلعت ”و نجعلهم ائمّةً و نجعلهم الوارثين“ مفتخر و متباهی خواهد ساخت و توجّه آنان را به حقيقتی اعظم و ظهوری افخم و اکرم از ظهور خود معطوف ساختند و نصيحت فرمودند که خود را برای آن يوم جليل مهيّا نمايند. بقدرت و عظمت مظاهر الهيّه در ادوار سابقه اشاره فرمودند و غلبه و تفوّق ابراهيم را بر نمرود و موسی را بر فرعون و مسيح را بر قوم يهود و حضرت رسول اکرم پيغمبر اسلام را بر قبائل عرب بيان نمودند و فرمودند در اين دور مبارک نيز فتح و فيروزی نصيب اوليای الهی است .

داشتند و تأييد فرمودند که عهد الهی با وی بسته شده و به او امر فرمودند در مقابله با علماء جانب صبر و شکيبائی را رعايت نمايد و بصوب طهران عزيمت کند و باجمل بيان و ابدع تبيان به رمز مصون و سرّ مخزون که در آن مدينه مودوع و مکنون و ”پرتوش شيراز وحجاز را منوّر خواهد ساخت“ اشاره فرمودند.

و از بين حروف حيّ جناب ملّا حسين را به مأموريّت خاصّ و رسالت مخصوص مخصّص اين ارواح مجرّده که چون نجوم بازغه حول آن مرکز انوار سيّار و با نفس مقدّس حضرت باب واحد اوّل دور بيان را تشکيل ميدادند پس از استماع نصايح مبارک با عزمی راسخ و قلبی مطمئن و روحی سرشار و تصميمی خلل ناپذير در تنفيذ نوايای مقدّسه و انجام مأموريّت عظيم خويش قيام نمودند و با ثبات و استقامتی بی نظير در سراسر ايران منتشر گشتند و در مقابل سيل حوادث و مخالفت دشمنان که در قلع و قمع بابيان صف آرائی کرده بودند مقاومت کردند و در اثر افعال و اعمال عاشقانهء خويش صفحات درخشانی در تاريخ امر الله مفتوح و شور و نشور و هنگامه و آشوبی بلند نمودند که زلزله در اقطار عالم افکند و آوازه و ولوله اش در عواصم مهمّهء بلاد غرب اروپا طنين انداز گرديد.

حضرت باب از جانب پدر و مادر از سلالهء حضرت فاطمه صلواة الله عليها بودند و نسبشان به حضرت امام حسين عليه السّلام که در بين ائمّهء اطهار و اوصيای حقّهء حضرت رسول اکرم مقام رفيع و رتبت شامخی را حائزند ميرسد. آن حضرت پس از اعزام حروف حيّ با نهايت بی صبری و اشتياق مترصّد وصول اخبار مسرّت انگيز از جانب ملّاحسين فرستادهء محبوب خويش بودند تا آنکه مژدهء تشرّف آن پيک امين و بندهء خالص حضرت ربّ العالمين بساحت مبارک حضرت بهاءالله بشيراز واصل شد و قلب حضرت باب را مالامال سرور و ابتهاج نمود . آنگاه با روحی مستبشر و و فؤادی مستريح در تاريخ شعبان ١٢٦٠ هجری قمری مطابق با سپتامبر ١٨٤٤ ميلادی بموجب وعود و اخبار اسلامی عزم طواف بيت الله و زيارت بقاع متبرّکه فرمودند و در نوزدهم ماه رمضان ( اکتبر ١٨٤٤) به معيّت جناب قدّوس که ايشان را برای خدمات عظيمهء آتيه تربيت و آماده می فرمودند از بوشهر با کشتی شراعی به جانب مقصد روانه شدند. سفر دريا بيش از يک ماه بطول انجاميد تا آنکه به جدّه نزول اجلال نمودند و لباس احرام در بر کردند و سوار بر جمل عازم مکّهء معظّمه گشتند و در اوّل ماه ذی الحجّهء ١٢٦٠ (١٢ دسامبر ١٨٤٤ ميلادی) بدان نقطه ورود فرمودند و جناب قدّوس که مهار مرکوب را در دست داشت همراه مولای خويش پياده به آن مقام مقدّس رو آور گرديد . و چنانکه در تاريخ مضبوط است در يوم عرفه حضرت باب تمام روز را به دعا و مناجات بر گزار نمودند و در يوم نحر به منی تشريف بردند و طبق آداب و شعائر مخصوصه نوزده گوسفند قربانی فرمودند نه رأس به اسم مبارک خودشان و هفت رأس به نام قدّوس و سه رأس به نام خدمتکار حبشی که در رکاب مبارک حرکت مينمود سپس به معيّت ساير حجّاج بدور کعبه طواف نموده و مراسم و مناسک حجّ را باتمام رسانيدند.

سفر حضرت باب به حجاز با دو واقعهء خطيره که واجد اهمّيّت مخصوص است توأم و مقارن ميباشد . اوّل اظهار امر و اتمام حجّت به ميرزا محيط کرمانی که يکی از پيروان و طرفداران معروف مکتب شيخيّه محسوب ميگرديد. مشارٌ اليه بقدری مغرور و بمراتب علميّهء خويش متّکی ومطمئن بود که حتّی خود را ملزم به اتّباع از حاج محمّد کريم خان خصم لدود امر الله که پس از صعود سيّد کاظم رشتی اعلی الله مقامه رياست و قيادت شيخيّه را احراز نموده بود نمی شمرد و داعيهء استقلال و مرجعيّت خاصّ در سر داشت . حادثهء ثانی ارسال توقيعی بوسيلهء جناب قدّوس به شريف مکّه و دعوت وی بشريعهء الهی است . در آن حين شريف مذکور چنان سر گرم امور مادّی و مقاصد و مآرب نفسانی خويش بود که از درک عظمت امر الله و اجابت ندای الهی محروم ماند. ولی هفت سنه بعد طيّ مذاکرات و مقاولاتش با حاجی نياز نامی از اهل بغداد از جريان امر و شهادت حضرت باب مستحضر گرديد و بکمال توجّه و دقّت شرح حوادث و مصائب مبارک را استماع نمود و از اين فاجعهء مولمه اظهار نهايت تأسّف وانزجار کرد.

پس از اتمام مناسک حجّ حضرت باب به مدينهء طيّبه توجّه فرموده و از آنجا مجدّداً به جانب جدّه و از آن طريق به بوشهر معاودت نمودند. پس از ورود به آن شهر جناب قدّوس همسفر و حواری خويش را از محضر مبارک مرخّص و آخرين توديع خود را به آن دلدادهء محبّت الله انجام دادند و ايشان را مطمئن فرمودند که بزيارت محبوب و درک لقای مقصود فائز خواهد گرديد و نيز اخبار نمودند که به تاج پر افتخار فدا در سبيل حضرت کبرياء متوّج خواهد شد و پس از ايشان آن وجود مبارک نيز بنفسه المقدّس شربت شهادت را از يد اعداء خواهند نوشيد و بملکوت ابهی خواهند شتافت.

خبر معاودت حضرت باب به موطن اصلی خويش در تاريخ صفر ١٢٦١ ( فوريه - مارچ ١۸۴۵) جوش و خروش غريبی در بين ناس ايجاد نمود و خطّهء ايران را منقلب و متزلزل ساخت. از طرف ديگر تشتّت و قيام پيروان آن حضرت در تبليغ و اعلاء كلمهء الهيّه مايهء اشتعال نار موقده گرديد و در مدّتی کمتر از دو سنه انظار دوست و دشمن متوجّه اهمّيّت و عظمت امر مبارک شد. آتش ضغينه و بغضا برافروخت و نايرهء تدمير و تکفير زبانه کشيد. حسّ وحشت و حسد و نفرت و کينهء شديد در صدور سفلهء ناس ايجاد گرديد . و چون داعيهء حضرت انتشار يافت و بوضوح پيوست که آن حضرت نه تنها خود را باب امام غائب بلکه صاحب مقامی اعلی و اعظم از مقام صاحب الزّمان شمرده و خويشتن را مبشّر امری افخم و اجلّ از ظهور خويش دانسته و بکمال قدرت و سطوت سکّان مملکت از وضيع و شريف حتّی ملوک و ابناء ملوک را در سراسر عالم به ترک دنيا و اتّباع از تعاليم مقدّسه اش دعوت ميفرمايد و خود را وارث ارض و آنچه در او است ميخواند و نفوس را به شريعتی که اصول و احکام و مبادی اجتماعی آن مغاير با حدود و شؤون و عقايد مسلّمهء ناس است دعوت ميکند علماء و رؤسای روحانی به پشتيبانی سلطان مملکت و ارکان دولت و عن ورائهم تودهء عظيم ملّت کثلّة واحده قيام نمودند و با يکديگر هم عهد و همداستان شدند که بجميع قوی بر قلع و قمع شجرهء امر الله برخيزند و نهضت مقدّسی که مؤسّس آن را ملحد و غاصب و مدّعی کاذب ميشمردند محو و نابود نمايند.

اوّلين تصادم بين انوار مشرقه از شمس حقيقت و مظاهر نفی و ظلمت با مراجعت طلعت احديّت به شيراز آغاز شد. از قبل جناب ملّاعلی بسطامی يکی از حروف حيّ كه عنصری شجاع و پر حرارت بود در چنگال اعداء گرفتار و معرض هجوم اهل بغضا واقع گرديد. اين نفس مقدّس به ابلاغ كلمة الله قيام نمود و به نشر نفحات حضرت رحمن مألوف شد و در محضر شيخ محمّد حسن عالم بزرگ و معروف شيعه لسان به اقامهء دليل و برهان بگشود و بکمال شهامت و اطمينان اظهار داشت که از قلم مولی و محبوب تازه يافتهء وی در ظرف دو شبانه روز معادل تمام قرآن که در مدّت بيست و سه سنه بر پيغمبر اکرم نازل گرديده الواح و آيات صادر ميشود. عاقبت آن جوهر ايمان در دست اهريمنان گرفتار و در غلّ و زنجير افتاد و اسير و تبعيد گرديد و مورد هر گونه اهانت و تحقير واقع شد و به ظنّ غالب به رتبهء شهادت فائز آمد. ملّا علی ”اوّلين نفسی است که بيت شيراز را برای ابلاغ كلمة الله ترک نمود و اوّلين حرفی است که جام بلا از کف ساقی بقا بنوشيد ” (ترجمه ). ديگر از نفوسی که در همان اوان بظلم و عدوان عوانان مبتلا گرديد جناب ملّا صادق خراسانی است که باجراء تعليم مبارک که در خصائل السّبعه مذکور و امر به تکميل عبارت اذان ميفرمايند قيام نمود و در مسجد شيراز در مقابل جماعت کثير ظهور بديع را اعلام کرد حاضرين مندهش و مضطرب شدند و آن نفس نفيس را دستگير و عريان نمودند و هزار تازيانه بر هيكل مطهّرش فرود آوردند و طعن و لعن کردند . آنگاه حسين خان نظام الدّوله والی فارس که عنصری پست و شرير بود و خطابات و انذارات شديد مبارک را در کتاب قيّوم الاسماء خوانده و بر مضامين آن استحضار حاصل نموده بود

دستورداد جناب ملّا صادق و جناب قدّوس و يکی ديگر از اصحاب را اخذ و در ملأ عام تعزير و تحقير نمايند. لذا آن سه نفس مقدّس را محاسن سوزانيده و مهار نموده در کوی و برزن گردانيدند و پس از آن از شهر اخراج نمودند.

مردم شيراز در آن ايّام در هيجان عظيم بودند و مباحثه و گفتگو در مدارس و مساجد و کوچه و بازار شدّت يافت و صلح و آرامش منقطع گرديد و امور منقلب شد. علماء و رؤساء از خوف تزلزل مقام، علم خلاف برافراشتند و حکم تکفير و تدمير صادر نمودند. حکمران فارس متوحّش شد و بتوقيف حضرت باب دستور داد. حسب الامر حضرت را تحت الحفظ به شيراز روانه نمودند و در محضر حسين خان حاضر ساختند حاکم زبان به توبيخ و عتاب بگشود و به اشارهء وی لطمهء شديد به چهرهء مبارک وارد آمد بقسمی که عمّامه از سر بيفتاد سپس امام جمعه وساطت نمود و حضرت به ضمانت و کفالت جناب حاجی سيّد علی خال آزاد شدند و به بيت ايشان روانه گرديدند و تا چندی سکون و آرامش برقرار بود و نايرهء عناد فرو نشست و حضرت اعلی توانستند نوروز آن سال و سال بعد را با فراغت و امنيّت بيشتری در مصاحبت مادر و حرم و خال بزرگوار خويش بسر برند. ولی در خلال احوال شور و ولهی که در اصحاب شعله ور شده بود بافراد علماء و تجّار و طبقات عاليهء اجتماع راه يافت بنحوی که كلّ در تفحّص و جستجو افتادند و فکر تحقيق و تدقيق در بين اهالی در سراسر مملکت قوّت گرفت و نفوس بيشمار با عشق و علاقهء سرشار درمحاضر و مجالس حضور يافته باصغاء بيانات رسولان و داعيان باب که در نهايت شجاعت و خالی از بيم و مخافت طالبان را بشريعهء الهيّه ميخواندند پرداختند.

باری اين همهمه و انقلاب و دمدمه و التهاب اوج گرفت و کار اهمّيّت حاصل نمود بقسمی که محمّد شاه در صدد تحقيق برآمد و جناب آقا سيد يحيی دارابی يکی از اجلّهء علماء را که در فصاحت و بلاغت سرآمد اقران و مورد ثقه و اطمينان بود و بعداً به لقب وحيد ملقّب گرديد تعيين نمود و ويرا مأمور ساخت که بنفسه فحص اين حقيقت نمايد و مراتب را به مقام سلطنت معروض دارد.جناب وحيد که شخص محقّق و صاحب نظر و دراخبار و احاديث اسلاميّه وارد و متبحّر بود و سی هزار حديث در ذهن داشت عازم شيراز شد و طيّ سه جلسه که به محضر مبارک تشرّف حاصل نمود بكلّی مجذوب و مسحور عظمت و نورانيّت حضرت گرديد. مجلس اوّل به مذاکره در اصول معرفت و توحيد و بيان آيات متشابههء قرآن و اخبار و بشارات ائمّهء اطهار بر گزار شد. در مجلس ثانی ملاحظه نمود مسائلی را که ميخواست از محضر مبارک سؤال نمايد از مدّ نظر دور و از خاطرش محو و زائل گرديده لکن حضرت باب ضمن بيانات خويش جميع مسائلی را که فراموش نموده بود توضيح فرمودند و آقا سيّد يحيی پاسخ جميع مشكلات خود را دريافت و از مشاهدهء اين معنی متحيّر گرديد و حالت غريبی به وی دست داد.در جلسهء ثالث خواهش تفسير سورهء کوثر نمود و نزول اين تفسير منيع که از دو هزار بيت مرکّب بود چنان آقا سيّد يحيی را شيفته و آشفته ساخت که بی اختيار قيام کرد و گزارش مختصری بوسيلهء پيشخدمت دربار بحضور پادشاه فرستاد و بقيّهء حيات را وقف اعلاء امر الله و انتشار كلمة‌ الله نمود و عاقبت در اين سبيل در حادثهء نيريز گرفتار شد و به تاج وهّاج شهادت مفتخر گرديد. آقا سيّد يحيی را نيّت از اين سفر چنان بود که با ملاقات حضرت باب دلائل و براهين حضرت را که سيّدی بی نام و نشان و فاقد مدارج و معالم علميّه ميشمرد بقوّهء احتجاج ردّ نمايد و ايشان را به ترک دعاوی و افکار خويش ملزم سازد و برای ابراز خدمت و اثبات غلبه و نصرت حضرت را شخصاً به طهران حرکت دهد و مراتب را در پيشگاه حضورمکشوف سازد ولی تقدير الهی امر ديگر بود و آقا سيّد يحيی در تشرّف بمحضر مبارک چنانکه بعداً خود حکايت نموده خويشتن را ”چون غبار در زير اقدام آن حضرت“ پست وضعيف مشاهده کرد و خود را در مقابل آن بحر علم لدنّی چون قطرهء حقير مقهور و مغلوب احساس نمود بنحوی که والی فارس که در ايّام اقامت آقا سيّد يحيی در شيراز ميهماندار او بود مجبور شد ما وقع را بعرض شاه رساند و وی را مستحضر دارد که نمايندهء عالی مقام سلطنت که مأمور فحص و تحقيق گرديده خود در زمرهء عاشقان وارد شده و در سلک پيروان و فدائيان حضرت باب درآمده است.

يکی ديگر از اجلّهء علماء و اعاظم مجتهدين که در ظلّ امر الله وارد گرديد و به تبشير كلمة الله مألوف شد جناب ملّا محمّد علی زنجانی ملقّب به حجّة است . اين عالم نحرير و فاضل شهير در رتبه و مقام با جناب وحيد در طراز واحد وارد و از لحاظ شوق و حرارت از آن جوهر محبّت هم سبقت ميگرفت. در سلک فرقهء اخباری منسلک و دارای رأی سالم وفکر جازم و در محاوره و مباحثه شجيع و از هر گونه تقليد و تقييد بر کنار بود بدرجه ای که عقايد و آراء علماء را از ابواب اربعه تا مقامات مادون كلّ را مورد انتقاد و ايراد قرار ميداد و آنانرا بقوّهء دليل و برهان مفحم ميساخت. مکرّر با پيشوايان متعصّب شيعه مباحثات شديده بر پا کرد و در اثر وسعت جنان و طلاقت لسان بر جميع آنها فائق آمد. اين شخص بزرگوار چون آوازهء امر الله را شنيد و اقبال جمّ غفيری را مشاهده نمود نتوانست آرام نشيند و در امر دين ساکت و صامت باقی ماند لذا يکی از تلاميذ خود را برای استطلاع از چگونگی اين امر عظيم به شيراز فرستاد . از قضا اين تلميذ با تميز مجذوب حضرت باب و شيفتهء بيانات مبارک شد و مؤمن و موقن گرديد و درمعاودت به زنجان پاره ای از آثار مبارک را به استاد عاليقدر تسليم کرد . جناب حجّة صفحه ای از کتاب قيّوم الاسماء منزله از قلم انور را به دقّت تلاوت نمود واله و شيدا شد و به حقّانيّت امر الهی مذعن گرديد و در حضور جمعی از علماء و تلامذه اظهار نمود که هرگاه منزل اين آيات ليل را نهار و يا ظلّ را آفتاب خواند بلا ترديد فرمان او را اطاعت کند و از منهج قويمش سر نپيچد.

نفس مقدّس ديگر که امر بديع را قبول نمود و قدم در ميدان تبليغ و اعلاء كلمة‌ الله گذاشت جناب ميرزا احمد ازقندی است که اعلم و افضل و اشهر علمای خراسان محسوب ميگرديد. اين محقّق پر انجذاب در انتظار ندای الهی معادل دوازده هزار حديث در شأن قائم موعود و اخبار و آثار راجع به علائم و ميقات ظهور تأليف و بين دوستان و اهل بحث و تحقيق منتشر ساخت و آنان را به نشر و اشاعهء اين بشارات در بين شاگردان و اتباعش و بيان آن در مجامع و مجالس تشويق و تحريص نمود.

در حينی که اوضاع در بلاد و ولايات بشدّت رو به انقلاب ميرفت عداوت و دشمنی مردم شيراز نيز به اعلی ذروهء کمال واصل گرديد. حاکم فارس که در دل حسّ کينه و انتقام می پرورانيد چون توسّط عمّال خويش که در سرّ سرّ مراقب احوال بودند از پيشرفت امر حضرت باب استحضار حاصل نمود سخت برآشفت و بر آن گرديد که از شهرت و عظمت آن حضرت که روز بروز بل ساعت بساعت در توسعه و افزايش بود جلوگيری نمايد و در اين باره سياست شديد معمول دارد. مذکور است حاجی ميرزا آقاسی وزير کبير نيز در خلال اين احوال بوی دستور داده بود حضرت باب را که به زعم وی نظم مملکت را مختلّ و اساس مذهب را مرتعد و متزلزل نموده محرمانه به قتل رساند. اين بود که حسين خان فرمان توقيف حضرت را صادر نمود و بموجب اين فرمان عبدالحميد خان داروغه در دل شب از ديوار بيت خال جناب حاجی ميرزا سيّد علی که حضرت اعلی در آنجا توقيف بودند بالا رفت و خود را به داخل منزل رسانيد و حضرت را دستگير و جميع آثار و او راق را ضبط نمود. در همان شب به مشيّت الهی و ارادهء نافذهء سبحانی حادثه ای رخ گشود که بنحو غير مترقّبه و سريع نقشهء معاندين را بر هم زد و به هيكل مبارک فرصت داد که به نشر تعاليم و بسط و توسعهء امر خود پردازد و آن واقعهء هائله بروز و با در بين اهالی بود که از همان نيمه شب بطور ناگهانی آغاز گرديد و قريب يکصد نفر را مبتلی نمودو بديار فنا فرستاد. خوف و اضطراب قلوب مردم را فرا گرفت و اهل بلد در بين اوجاع و آلام و وحشت و دهشت راه فرار در پيش گرفتند. اتّفاقاً سه نفر از ملازمان و خدمهء حکومت نيز گرفتار شده بهلاکت رسيدند. اعضاء خاندان وی نيز بهمين بلای مهيب مبتلی و در معرض خطر شديد واقع گشتند. حاکم مأيوس و مخذول بدون آنکه به کفن و دفن موتی پردازد از خوف جان به يکی از باغهای اطراف شهر پناهنده شد. عبدالحميد خان که در اثر اين بحران غيرمترقّبه متحيّر و بلا تكليف مانده بود قصد کرد حضرت باب را در بيت شخصی خود مأوی دهد بمجرّد ورود به خانه ملاحظه نمود فرزندش مشرف بموت است از اين منظره منقلب ومندهش گرديد و چون ابواب اميد را مسدود و راه نجات را از هر جهت مقطوع يافت خود را بر اقدام حضرت بيفکند و از هيكل اطهر رجا نمود از معاصی او در گذرند و آن وجود مبارک را قسم داد کيفر اعمال او در حقّ فرزندش مجری نگردد و عهد کرد که چون از اين ورطه نجات يابد از مقام خويش کناره گيرد و ديگر پيرامون ظلم و جور نگردد. چون استدعای او در ساحت ربّ غفور مقبول و دعايش مستجاب گرديد مراتب را به حاکم معروض داشت و از وی در خواست کرد که حضرت را رها نمايد تا از قهر و غضب الهی که جميع را احاطه نموده مستخلص شوند. حسين خان با نظر داروغه موافقت نمود و به آزادی هيكل مبارک تن در داد مشروط بر آنکه حضرت باب شيراز را ترک نمايند.

باين ترتيب حضرت باب به ارادهء قاطعهء الهيّه مصون و محفوظ باقی ماندند و در ماه رمضان ١٢٦٢ ( سپتامبر ١٨٤٦ ) بمعيّت آقا سيّد کاظم زنجانی بصوب اصفهان حرکت فرمودند و بار ديگر اوضاع آرامش يافت و مدّت قليلی آسايش نسبی فراهم گرديد تا آنکه بتدريج بر شهرت و اعتبار امر الله بيفزود و صيت كلمة الله بلندتر شد و يک سلسله حوادث و وقايعی روی داد که به سجن آن حضرت در قلعهء ماکو و چهريق منجر گرديد و عاقبت بشهادت آن آيت استقامت در سربازخانهء تبريز خاتمه يافت . و چون آن جوهر عطوفت از بلايا و صدماتی که بر نفس مقدّسش وارد خواهد گرديد مستحضر و آگاه بودند قبل از حرکت از شيراز و انجام آخرين توديع از خويش و پيوند مايملک خود را طبق وصيّت بمادر و حرم محترم منتقل فرمودند و عاقبت حال خود را برای حضرت حرم بيان نمودند و برای ايشان مناجات مخصوصی نازل فرمودند تا در مواقع اضطراب و پريشانی تلاوت گردد و تأکيد نمودند که با تلاوت اين آيات هموم و غموم مرتفع شود و آلام و اسقام تخفيف پذيرد.

حضرت باب قبل از ورود به اصفهان شرحی به معتمد الدّوله منوچهر خان حاکم ولايت مرقوم فرمودند و محلّ مناسبی را جهت اقامت خواستار شدند . معتمد الدّوله منزل امام جمعه ميرزا سيد محمّد سلطان العلماء را که يکی از اعاظم قوم و مجتهدين بزرگ اصفهان محسوب ميگرديد تعيين نمود و حضرت مدّت چهل روز در آن بيت ميهمان امام جمعه بودند و بکمال تکريم و احترام پذيرائی گشتند و اهل بلد بطوری مجذوب آن حضرت گرديده و به بزرگواری ايشان معتقد شده بودند که روزی در موقع مراجعت حضرت از حمّام جمع کثيری از اهالی با نهايت اشتياق و بيقراری به جانب حمّام روانه شدند تا از آبی که آن حضرت تغسيل فرموده بودند به نيّت شفا استفاده نمايند . و عظمت و نورانيّت مبارک به درجه ای بود که امام عنوان و مقام ظاهری خود را فراموش نمود و بکمال ادب و احترام شخصاً بانجام خدمات مبارک مباشرت ورزيد و در يکی از ليالی تشرّف پس از صرف شام از حضور مبارک تفسير سورهء و العصر را خواستار شد.

حضرت بی تأمّل و بدون سکون قلم با سرعتی حيرت انگيز تفسيری بر آن سورهء مبارکه مرقوم فرمودند و ساعاتی چند منحصراً به تبيين و تشريح حرف اوّل سوره که شيخ اجلّ احمد احسائی آنرا در تأليفات خويش ذکر نموده و حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس بدان اشاره ميفرمايند بر گزار گرديد. اين تفسير عظيم که معادل ثلث قرآن است چنان احساسی از اعجاب و احترام در نفوس حاضره ايجاد نمود که بی اختيار از جای برخاسته و دامان مبارک را بنهايت خضوع و خشوع بوسه زدند.

باری هيجان و شوق و شعف اهالی اصفهان روز بروز متزايد ميشد و جماعات بيشمار از اطراف و اکناف مدينه برای تشرّف به محضر حضرت باب به خانهء امام جمعه روآور شدند. برخی را منظور کسب اطّلاع و جمعی را نيّت درک حقيقت و کشف مسائل دينيّه و گروهی را مقصد طلب شفاء از ساحت مظهر کبرياء بود. چون اين اخبار بسمع معتمد الدّوله که حکمرانی عاقل و عادل و از اصل و نسب گرجی و مسيحی بود واصل شد شخصاً به درک خدمت حضرت مايل گرديد و در حضور جمعی از مشاهير علما سؤال در اثبات نبوّت خاصّه نمود حضّار از بيان جواب امتناع ورزيدند لذا از محضر مبارک استدعای جواب کرد هيكل انور در فاصلهء کمتر از دو ساعت معادل پنجاه ورق در توضيح اين امر عظيم مرقوم و اين حقيقت کلّيّه را بنهايت اتقان و استحکام تبيين فرمودند و آن را با ظهور قائم و رجعت حسينی مرتبط ساختند. معتمدالدّوله چنان شيفتهء بيان و قوّت برهان و استدلال آن سيّد امکان گرديد که در همان مجلس ايمان خود را نسبت به شارع ديانت اسلام اعلام و فضائل و کمالات نفس مقدّسی را که چنين بيانات متعاليه از قلم معجز شيمش صادر گرديده تصديق و اذعان نمود.

چون علماء ملاحظه نمودند جوانی تاجر که بظاهر از علوم متعارفهء عصريّه و معارف مکتسبه عاری است بر نفس حکومت و اهالی بلد که يکی از مراکز مهمّهء علميّهء ايران محسوب ميگرديد غلبه و نفوذ يافته و آثار عظمت و تفوّق او مشهود و عيان گشته است متوحّش و نگران شدند و بفکر چاره و علاج افتادند و چون مخالفت صريح و علنی با حضرت را مقرون به مصلحت ندانستند بحبل سعايت متشبّث شدند و بجعل اخبار و انتشار افکار موحشه پرداختند شايد توجّه وزير کبير را به اهمّيّت موضوع جلب و وی را ملزم نمايند که برای اصلاح اوضاع و جلوگيری از نفوذ باب که آناً فآناً رو به بسط و توسعه ميرفت اقدام عاجلی مبذول دارد. در اين موقع بود که شهرت و عظمت و توقير و تکريم ناس به آن شجرهء حقيقت باعلی درجهء کمال رسيد و آثار عداوت و بغضاء معاندين نيز بهمان قياس رو بظهور و بروز نهاد و از آن پس يک رشته حوادث و وقايع ناگوار مترادفاً و متوالياًبوقوع پيوست که به شهادت آن حضرت منتهی گرديد و سراج امر الله بصورت ظاهر خاموش شد.

حاجی ميرزا آقاسی که عنصری محيل و مغرور بود چون بر جريان اوضاع اطّلاع يافت از بيم آنکه مبادا شخص شاه تحت نفوذ و تأثير كلام حضرت باب قرار گيرد و خود از حيثيّت و مقام بيفتد به دست و پا افتاد و درصدد چاره جوئی برآمد و چون پی برده بود که معتمد هواخواه آن حضرت گرديده و از طرف ديگر محلّ ثقه و اعتماد شاه ميباشد عتاب و خطاب خويش را متوجّه امام جمعه نمود و وی را به قصور در انجام وظيفه متهّم ساخت و در عين حال به علمای اصفهان که تا آنزمان توجّه و التفاتی نسبت به آنان نداشت نامه‏های متعدّد ارسال نمود و ايشان را مورد لطف و احسان قرار داد و من غير مستقيم به مخالفت با حضرت باب تشويق کرد. اين بود که علماء در رؤوس منابر به لعن و طعن پرداختند و آن وجود مقدّس را تکفير و تکذيب نمودند تا آنکه رأی پادشاهی بر آن تعلّق گرفت که حضرت را به دارالخلافه احضار نمايد. معتمدالدّوله که مأمور اجرای فرمان سلطان و اعزام حضرت باب به طهران بود مصمّم گشت حضرت را موقّتاً به منزل خويش منتقل سازد. مجتهدين و علماء اعلام که از نفوذ امر مبارک سخت خائف و هراسان شده بودند مجمعی بياراستند و فتوای قتل صادر نمودند و مهر و امضاء کردند که دعاوی اين شخص مخالف شرع انور است و اجراء حکم شرع در حقّ او محتوم و مقرّر حتّی امام جمعه را خوف فرا گرفت و ناگزير به حضرت نسبت جنون داد و رأی خود را در ذيل ورقه بنگاشت. معتمد از صدور فتوای مذکور بغايت متحيّر و متأثّر گرديد و برای آنکه نائرهء انقلاب را خاموش کند فکری انديشيد و تدبيری نمود و شيوع داد که باب به طهران روانه شده است و بدين ترتيب موفّق گرديد حضرت را مدّت چهار ماه در عمارت خورشيد که مقرّ مخصوص حکومت بود در خلوت سرپوشيدهء خويش مأمن و مأوی دهد و هيجان و فزع ناس را تسکين بخشد. در همين احيان بود که معتمدالدّوله از محضر مبارک در خواست نمود جميع ثروت و مکنت خود را که در آن ايّام به چهل مليون فرانک تقويم شده بود تقديم حضور نمايد تا در نصرت و پيشرفت امر الهی صرف شود و نيز ذکر نمود بر آن نيّت است که محمّد شاه را بامر مبارک دلالت کند و وی را بر آن دارد که حاجی ميرزا آقاسی وزير فاسد را از مقام صدارت معزول و يکی از خواهران خود را بحبالهء نکاح آن حضرت درآورد. ليکن تقدير الهی موافق نيامد و مصلحت سلطان لايزالی اقتضا ننمود و همانطور که حضرت باب پيش بينی فرموده بودند معتمد بفاصلهء قليلی برحمت ايزدی پيوست و در حدوث قضايای مبرمهء ربّانيّه تسريع گرديد . پس از وفات معتمد گرگين خان برادر زادهء او که عنصری بيرحم و حريص بود نايب الحکومه شد و شاه را بر آن داشت که برای مرتبهء ثانی دستور احضار حضرت باب را بطهران صادر نمايد. در خلال احوال اين شخص شقی پس از وفات عمّ خويش به وصيّت نامه او دست يافت و آنرا معدوم کرد و کلّيّهء اموال معتمد را تصرّف نمود و پس از وصول حکم کتبی شاه بيدرنگ به اجرای آن اقدام کرد و حضرت را خفيّاًبا لباس تبديل تحت محافظت عدّه ای از سواران که رياست آن بعهدهء محمّد بيک بود بطهران ارسال داشت. در فاصلهء کمتر از سی ميل از پايتخت در قريهء کنار گرد مأموری از طرف حاجی ميرزا آقاسی وارد و نامه ای به محمّد بيک تسليم نمود مشعر بر اينکه حضرت را به كلين منتقل نموده و در آن محلّ منتظر دستور ثانوی باشد .

بعد بفاصلهء قليل دستخطّ شاه در تاريخ ربيع الثّانی سال ١٢٦٣(مارچ - اپريل ١٨٤٧ ) خطاب به حضرت باب واصل گرديد. هرچند مضمون محترمانهء ترقيم شده بود ولی بخوبی معلوم ميداشت که تا چه اندازه تلقينات و افکار مغرضانهء وزير شرير در شخص شاه نافذ و مؤثّر بوده. باری بدين ترتيب آمال و نوايای معتمدالدّوله نسبت به ايجاد وسائل ملاقات حضرت اعلی و محمّد شاه بی اثر و ثمر گرديد و قلعهء ماکو که در شمال غربی آذربايجان در اقصی نقطهء مملکت در مجاورت قريه ای بهمين نام قرار داشت و سکنهء آن مورد حمايت و عنايت مخصوص وزير اعظم واقع بود برحسب توصيهء وی از طرف محمّد شاه مقرّ سجن سيّد امم مقرّر گرديد و در آن محلّ متروک و مهجور و پر هيبت و مخافت پيروان مبارک را اجازهء همراهی و ملازمت داده نشد مگر دو نفس که يکی افتخار مصاحبت آن حضرت را دارا بود و ديگری خدمت و مباشرت امور هيكل اطهر را عهده داشت. باری آن وزير مقتدر و مکّار بعنوان اينکه افکار شهرياری در اين موقع خطير که فتنهء خراسان و کرمان در کار و کشور در انقلاب و پيکار است بايد مصروف مهامّ امور گردد موفّق شد نقشه ای را که در صورت تحقّق قطعاً در موقعيّت و مقام وی همچنين در مقدّرات حکومت و نفس سلطنت و جمهور رعيّت تأثير شديد داشت بر هم زند و از ورود حضرت باب بعاصمهء مملکت ممانعت نمايد.

Ocean 2.0 Reader. Empty coverOcean 2.0 Reader. Book is closedOcean 2.0 Reader. FilterOcean 2.0 Reader. Compilation cover