اللّهمّ يا فاتح مدائن القلوب بنفحات القدس فی اليوم المشهود و هادی الأمم الی الأسم الأعظم و الوصول الی مقام محمود تری عبادک المخلصون منجذبون بالنّفحات يرتّلون الأيات و يتمرّون فی البيّنات و يتلون الکتاب فی الغدوّ و الآصال و تتهلّل وجوههم بانوار ملکوتک السّاطعة علی الآفاق ربّ اجعل لهم قدم صدق عندک و مقاماً عليّاً فی جبروت قدسک و ايّدهم علی هداية الخلق بنور الحقّ و تروية الظّماء العطاش بماء معين فی جنّة الأبهی و تفريح القلوب ببشارة کبری و تنوير الابصار بمشاهدة الأنوار و تطهير الأذان باستماع الألحان و احياء النّفوس بروح الحيوان انّک انت العزيز الکريم المنّان و انّک انت المقتدر المهيمن علی الامکان لا اله الّا انت العزيز الوهّاب
دوستان حقيقی من جناب اسماعيل جليل با بيانی مليح ذکر ياران نموده و بيان شوق و انجذاب فرموده که آن نفوس مقدّسه مهتدی بنور هدی گشتند و مقتدی بملأ اعلی شدند از شجره طور اقتباس شعله نور نمودند و از مطلع اشراق استفاضه انوار وفاق کردند و با قلبی مشتاق مبتهل بنيّر آفاق گشتند. من چون نامه خواندم بياد شما پرداختم و اين ورقه نگاشتم. ای ياران روحانی راز پنهانی آشکار گشت و جمال ابهی بر شرق و غرب فيض انوار مبذول داشت. مطالع آفاق مواقع اشراق شد و جميع جهات معرض آيات بيّنات گشت. از هر امم بظلّ اسم اعظم شتافت و از کافّه ملل تسبيح و تقديس جليل اکبر بلند شد. حال چه بسيار که در يک محفل ترک و تاجيک و فرس و امريک و فرنگ و افريک جمع گردند و کلّ در نهايت وحدت و يگانگی و الفت و آزادگی آهنگ تقديس بملکوت جمال بلند نمايند. ملاحظه نمائيد که کلمة اللّه چه نفوذی نموده و قوّه ملکوت ابهی چه ظهور و بروزی کرده. ليس هذا الّا من فضل ربّی العزيز المحبوب.
ياران بايد مسرور و شادمان باشند و مجذوب و کامران گردند که چنين مواهبی رخ نمود و چنين رخ فرّخی جلوه کرد و در فکر نشر نفحات افتند و بکمال قوّت بهدايت امم پردازند تا بغض و عدوان و کُره و طغيان از عالم انسان زائل گردد. جميع ملل خليل يکديگر گردند و کافّه شعوب و قبائل از اين فضائل و خصائل نصيب برند و عليکم البهاء الابهی عع
الهی الهی قد خلقت نفوساً مقدّسة منجذبة الی ملکوت جمالک و نفثت فيها بروح القدس و احييتها بنفحات ايّامک و اصطفيتهم لذکرک و ثنائک و اجتبيتهم لنشر آياتک و اخترتهم من بين عبادک و انتخبتهم لظهور آثارک و ارتضيت لهم القاء مثالک و احببت لهم التّخلّق باخلاقک منهم عبدک هذا سمّيته بالشّاب الرّوحانی و الفتی الرّحمانی و ربّيته فی حجر الهدی و انشئته فی حضن المحبّة و الولآء و البسته رداء التّقوی و ايّدته بقوّة من الملأ الأعلی حتّی قام علی خدمتک و تردّی برداء عبوديّتک و دعا النّاس الی معين رحمانيّتک و جذبهم بمغناطيس محبّتک الی مرکز فردانيّتک ربّ اجعله منار الهدی و عَلماً يخفق بارياح محبّتک فی الأودية و الرُّبی و منادياً بين الوری و اسداً له زئيرٌ فی اجمة الملکوت الأعلی و حمامة لها هدير فی الحديقة النّورآء و طاؤساً له شهيق فی رياض الجنّة المأوی و سيفاً له سليل علی النّاکثين فی ميثاق اللّه و قوساً له رَنين نافذ السّهام فی صدور المارقين من عهد اللّه
ربّ انطقه بالبراهين القاطعة و الحجج الدّامغة و الدّلائل السّاطعة و البراهين اللّامعة فی اثبات امرک و طلوع نورک و ظهور جمالک و ثبوت آياتک و تحقّق کلماتک و اجمع به شمل الاحبّآء و لمّ به شعث الاصفياء حتّی يصبح عصبة شديدة القوی ساطعة الانوار لامعة الاسرار شائعة الآثار ذائعة الاوطار حتّی ينصروا دينک و يخدموا نور مبينک و يعلوا کلمتک و يعمّموا رحمتک و يثبّوا معرفتک و ينشروا شراع البشری علی سفينة الهدی و يدرکهم ارياح القبول مبشّرات بين يدی رحمتک و يسيروا فی بحار العرفان بفضلک و موهبتک و يصلوا الی ساحل النّجات بجودک و مکرمتک
ربّ انّ الاحبّاء فی ارض الخاء يتضرّعون اليک و يبتهلون الی ملکوتک و يفزعون الی عتبة قدسک و يجزعون بين يديک و يهرعون الی حرم کبريائک و اعينهم ناظرة الی مطلع الطافک و آذانهم ممدودة الی استماع ندائک و السنهم ناطقة بذکرک و ثنائک ربّ اضرم فی قلوبهم نار محبّتک يرتفع اجيجها الی ملکوت الوهيّتک و يلتقم لهيبها الحجبات السّادلة علی اعين الوری و الغشاوة المستولية علی بصائر اهل العمی انّک انت المقتدر المؤيّد العزيز الکريم الوهّاب لا اله الّا انت القادر الکاشف للقناع و الرّافع للنّقاب عن جمالک الّذی اندهش منه عقول اولی النّهی و شاخصت من انواره بصائر اولی الألباب انّک انت العزيز الوهّاب و انّک انت الکريم الرّحيم الغفّار
ای جوان روحانی اين عنوان و نام از فم مطهّر دلبر آفاق صادر لهذا نعتی به از اين نيافتم که ترا بآن ستايم يک آرزو دارم و آن اينست که بلوازم و فضائل و خصائص و شروط اين نام نامی و عنوان رحمانی موفّق و مؤيّد گردی و هذا خير لک ممّا تطلع الشّمس عليها و تهتزّ الأرض لها. ای جوان روحانی همّتی فرما که ارض خا خاور شمس حقيقت گردد نور مبين بتابد نسيم خلد برين بوزد ابر رحمت ببارد جنّت علّيّين گردد هوای روح پرور مشام عالميان معطّر نمايد هذا ما اتمنّی من ربّ الآخرة و الأولی و افديه بروحی فی هذه النّشئة الأولی و عليک البهآء الأبهی
جميع احبّاء الهی را تحيّات مشتاقانه عبدالبهآء برسان و بگو ای وجوه نورانيّه و ای نفوس رحمانيّه چگونه آرام و قرار يابيد و عبدالبهآء بيقرار است چگونه صبر و اصطبار کنيد و اين مسجون ساعی در ليل و نهار. وقت صمت و سکوت نيست و زمان هبوط و سقوط نه دم نغمه و آهنگ است هنگام عود و رود و چغانه و چنگ تا ولوله در آفاق اندازيد و زلزله به بنياد اهل نفاق در آريد وهلهله باهل اشتياق بخشيد و بشارت کبری بگوش طالبان رسانيد انّ ربّکم يؤيّدکم بفضله و رحمته و ينصرکم بجنود من ملائکته و يثبّتکم علی دينه انّ ربّی عزيز قدير مقتدر ناصر وهّاب عع
ای احبّای رحمن و ای ياران حضرت يزدان، ابواب موهبت گشوده است و انوار رحمت رخ نموده است. افق اعلی و ملکوت ابهی از عالم غيب در فيض و تأييد است و جنود لم تروها در نصرت و توفيق. بايد از فضل جمال ابهی روحی لأحبّائه فدا اين ملأ ادنی را صورت ملأ اعلی داد و اين عرصه زمين را انعکاسات انجمن علّيّين نمود و اين معرض امکان را مطلع آيات سلطان سرير لامکان کرد. قسم بجمال قدم و اسم اعظم که اگر بوصايا و نصائح حقّ حرکت و رفتار شود و کردار و گفتار مطابق اوامر جمال مختار گردد اين عالم ظلمانی جهان نورانی شود و اين ظلمتکده عدم جهان انور وجود و معرض آيات شهود گردد. انوار حقّ تابان شود اسرار حقّ آشکار و عيان گردد گلهای گلشن الهی بشکفد و ربيع رحمانی آفاق و اکوان را احاطه نمايد و نعره سبحان المبدع سبحان المنشأ سبحان المقدّر سبحان المصوّر از جميع جهات بلند شود و البهآء علی اهل البهآء عع
ای آواره سبيل الهی، پريشانی و بی سر و سامانی در ره عشق کامرانی و شادمانی است نظر بپايان کار نما زيرا عاقبت اين پريشانی جمعيّتست و نهايت اين آوارگی پناه حضرت احديّت. اگر از قطره محروم شدی الحمدلله بحر بی پايان در مقابل داری و اگر از ذرّه محجوب شدی آفتابی روشن در پيش داری از حقّ طلبم که آنچه نهايت آمال و آرزوی تست ميسّر گردد و عليک التّحيّة و الثّنآء عع
ای آوارگان راه حقّ، جهانيانرا آئين ديرين چنين است که دشمن راستيند و بدخواه حقّ پرستی و معارض دوستی لهذا از آنچه واقع دلتنگ مباشيد و نام و ننگ مجوئيد آهنگ جهان ديگر کنيد و نغمه ديگر زنيد و در هوائی ديگر برپريد باده محبّت اللّه نوشيد و شهد معرفت اللّه چشيد و جرعه صهبای توحيد بنوشانيد. ملاحظه نمائيد که اوليای الهی و اصفيای ربّانی از پيش چه کشيدند و چه سمّ قاتلی چشيدند و چه زهر هلاهلی نوشيدند ولی آن بلا عين عطا بود و آن زهر عين شفا و آن زحمت رحمت بود و آن مشقّت راحت. نظر بعاقبت بايد نمود نه بدايت اگر نظر بآغاز نمائيد يزيد را عزّت و راحتی مزيد و وليد را هر دم خوشی و شادمانی جديد ولی عاقبت عذابی شديد و نکبتی پديد ولی مظلوم دشت بلا شهيد کربلا روح المقرّبين له الفدا را در بدايت سهم مسموم ولی عاقبت عزّت ابديّه مقرّر و معلوم و در جهان ابدی حيات سرمديّه مثبوت و محتوم نظر باين مقام نمائيد زيرا آن عزّت دنيويّه خوش درخشيد ولی دولت مستعجل بود سرابست نه آب سايه است نه آفتاب تاريک است نه تابناک پس لسان بشکرانه گشائيد که باين موهبت عظيمه فائز گرديديد آواره راه خدائيد و بيچاره آن محبوب بيهمتا و عليکم التّحيّة و الثّنآء عع
ای اهل ملکوت، نامه ئی که بعد از جشن نوروز مرقوم نموده بوديد ملاحظه گرديد. فرح و سرور حاصل گشت و تجلّی نور مشاهده شد از خدا خواهم که در سال جديد از اين بهتر و خوشتر جشنی عظيم برپا نمائيد. بزم الفت و اتّحاد بيارائيد و توجّه بملکوت الآيات نمائيد و استفاضه از روح القدس فرمائيد. عبدالبهآء بجان و دل در جشن نوروزی شما حاضر بود و در فرح و سرور و اتّحاد و اتّفاق شريک و سهيم گشت. لهذا شکر کنيد خدا را که چنين مونسی داشتيد که هزار فرسنگ بُعد مسافت بروح در محفل شادمانی شما حاضر شد و احساسات وجدانی نمود اميدوارم که اين سنه جديد مبارک و سعيد باشد و سبب حصول تأييد و توفيقی شديد شود. تا علّت اتّحاد عالم گرديد و يگانگی عالم انسانی را اعلان نمائيد دشمنان را دوست کنيد و محرومانرا محرم اسرار صلح اکبر فرمائيد. از بلايای وارده و مصائب نازله بر اين مسجون اظهار پريشانی و اضطراب نموده بوديد ابداً محزون مباشيد، متأثّر نشويد، پريشانی مخواهيد. زيرا سجن اين زندانی را بزم شادمانيست و بهشت جاودانی و بلايا و مصائب از نعماء رحمانی. اگر اين بلايا و مصائب در سبيل الهی نبود عبدالبهآء را سرور بچه حاصل میشد. تسلّی خاطر بظهور بلاست و حصول مصائب کبری. احبّاء الهی را از قبل من تحيّت و ثنا ابلاغ داريد که اين مشتاق شب و روز تضرّع بملکوت نيّر آفاق نمايد و يارانرا حصول موهبت کبری خواهد تا سبب انتشار محبّت اللّه در شرق و غرب گردند و نفوس بشر را تربيت نمايند و اين جهان ناسوت جلوه گاه مواهب حضرت لاهوت گردد. جهان خاک تابناک شود و روی زمين بهشت برين گردد و عليکم البهآء الأبهی عع
ای آيت باهره محبّت اللّه، در اين کور اعظم که آفتاب فلک قدم افق عالم را روشن فرمود جمعی پريشان در ظلّ سدره انسان از اثر تربيتش جمع و حشر شدند و بانواع الطاف و اعطاف و احسان و فيوضات پرورش يافتهاند و مظهر توجّهات رحمانيّه و مطلع انوار موهبت الهيّه شدند که در اين يوم که يوم غيبت است و آن آن حسرت و فرقت پر حرقت بر اعلاء کلمة اللّه قيام نمايند و سيف لسان و تيغ بيان از غلاف و نيام دهان برون کشند و بترويج و نشر نفحات رحمن مشغول گردند و بفيض شامل و خلاق الهيّه جهانرا زنده کنند و بنفحات قدس مشام روحانيانرا مطيّب نمايند و البهآء عليک عع
ای آيت لطف حقّ، لطف الهی بايد پرتو رحمانی گردد يعنی در جميع احوال و اخلاق بايد حکايت از اشراق نمايد تا شمع روشن محفل آفاق گردد و نور انجمن وفاق و آن تخلّق باخلاق حضرت خلّاق علی الاطلاق عع
ای آيت محبّت اللّه، اگر بدانی که اين قلب الآن در چه حالت و هيجانست پيرهن چاک نمائی و در سبيل حقّ چالاک شوی آتش شوق برافروزی و کبد آفاق بسوزی و جان رايگان در سبيل جانان فانی سازی. وقت وقت شعله و آتش است و زمان شور و شوق و سوختن جز اين مقام آنچه ملاحظهنمائی کلّ سبب خمودت و جمودت و البهآء عليک عع
ورقه طيّبه امة اللّه ضلع آنجناب را بتکبير ابدع ابهی مکبّر شويد و بنفحات ذکر مبشّر
ای بنده ميثاق، شکر کن خدا را که مظهر الطاف نيّر آفاق بودی و مطلع انوار کوکب اشراق و بعد از صعود ثابت بر پيمانی و منادی امر رحمن تا توانی جهد و کوشش نما که مظهر موهبت الهی گردی و مطلع معرفت ربّانی. در ترويج دين اللّه بکوش و در تهذيب اخلاق بجان و دل سعی نما تا قلوب مطلع اخلاق الهی گردد و نفوس منزّه و مقدّس از شئون عالم فانی هر يک مجمع عالمرا شمع توحيد شوند و انجمن انسان را سراج نورانی دليل جليل بر هدايت و عنايت و موهبت حضرت حقّ اينست که صفات ظلمانی بنفحات روحانی تبديل شود و کثافت عالم حيوانی بنورانيّت ملکوتی تقليب گردد تا خلقت جديد تحقّق يابد و حقيقت انسان از روح توليد شود پاک و منزّه گردد و لطيف و مقدّس شود و تا اين موهبت کبری در جهان جان و وجدان جلوه ننمايد ثمره حيات ابديّه حاصل نگردد جميع يارانرا دلالت بر اين صراط مستقيم نما و هدايت بر اين منهج قويم کن هميشه منظور نظر عنايت بوده و هستيد و خواهيد بود مطمئن باش فسوف يأتی ايّام يهتزّ منها النّفوس و ينشرح منها القلوب و عليک التّحيّة و الثّنآء عع
ای برادر آن مهر انور، آنچه مرقوم نموده بوديد ملاحظه گرديد از مشقّات وارده بر شما کمال تأثّر حاصل گرديد. اميدوارم که اين زحمات و بليّات سبب حصول عنايت حضرت کبرياء گردد و وسيله مقبولی در ملکوت ابهی. انشاء اللّه اين زحمت براحت و اين شدّت برخاء تبديل ميگردد نور ديده روحانيان ميرزا ولی اللّه را تکبير مشتاقانه برسان در جميع احوال بياد و فکر او هستم
ای بريد سبيل ربّ مجيد، رويت در درگاه احديّت سفيد است و خدمتت مقبول در حضرت مليک فريد چه که قوّه حيات در روح ممکنات الواح الهيّه و کلمات تامّات ربّانيّه است و از آثار فضل و عنايت حمل اين الواح و اوراقست بکلّ آفاق و دست يختصّ برحمته من يشآء اين فال را بنام تو زد و اين تاج را بر سر تو نهاد. تو حامل الواح و زبر گشتی و ناشر کتب و صحف شدی. از فضل حقّ عجيب نبوده و نيست. حامل روائح طيّبه يوسف کنعانی باد صبا بود که نسيم صبحدميست و بشير سليمان معنوی هدهدی بود که طير بسته دميست. اين تاج موهبت است و اکليل رحمت و البهآء عليک و علی کلّ من ثبت علی عهد اللّه و ميثاقه عبدالبهآء ع
ای بشير الهی، جناب کريم چون عزم رحيل نمود با صوتی نحيف استدعای نگارش نامه کرد و بعد مکتوبی نيز مرقوم و خواهش نگارش نمود اين عبد با وجود صد هزار مشاغل و شواغل و غوائل باز بتحرير اين نامه پرداخت. که ای بشير الهی، از هر طرف هجوم بر سرت شديد است و اعدا در کمين ولی چون اين مشقّت در سبيل دلبر پر ملاحت است عين مسرّتست.
گر دُرّ عطا بخشد اينک صدفش دلها ور تير بلا آيد اينک هدفش جانها.
بگو و بنواز و بابدع آواز تغنّی فرما توکّل کن و توسّل نما هر چه بادا باد چنانچه شاعر گفته
ما که داديم دل و ديده بطوفان بلا گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر.
انشاء اللّه بنياد نهاده ميشود نه برده و سيل غم فيض سرور ميگردد و طوفان بلا باران وفا ميشود لا تخرن و لا تتکدّر انّ اللّه معک فی کلّ الأحوال و يؤيّدک فی جميع الأمور و الشّوؤن فی المبدء و المآل ولی حکمت را بسيار ملاحظه داريد و بقدر امکان نفوس را بحکمت بخوانيد عع
ای بنّاء بنيان ثابت محکم متين، آنچه بينی از ابنيه عاليه هر چند سر بکهکشان کشيده و بعنان آسمان رسيده عنقريب با خاک يکسان گردد. اتبنون بکلّ ريع آية تعبثون و تتّخذونها مصانع لعلّکم تخلدون. هيهات هيهات پس بنيانی بنه که کنگره ايوانش چتر سلطنت آن جهان باشد عع
ای بنده ابهی، هر چه مرقوم گردد شرح حال دل و جان باز مستور ماند و اين سرّ سربسته ممهور گردد چه که اقلام را کجا حوصله ئی که معانی بی پايان بنگارد و مداد کجا امدادی که حقائق عالم دل و جان شرح و بسط دهد. چاره ئی نه جز آنکه بر آينه حقيقت يعنی صفحات قلوب حواله ئی نمائيم عع
ای بنده آستان مقدّس، نامه شما از مدينه کبری رسيد و چون وصول تحرير طول کشيد بعد از ورود سبب تسلّی خاطر گرديد که الحمدلله صحيح و سالميد پس بآستان جمال مبارک عجز و زاری می نمايم و ياران الهی را عون و عنايت نامتناهی ميطلبم. که موفّق بوفا در آستان مقدّس گردند و هميشه عنايات و الطاف او را بخاطر آرند و جانفشانی کنند و هستی خويش را رايگان در سبيل رحمن مبذول دارند از خدا تأييد ترا ميطلبم و توفيق ترا ميجويم. عبدالبهآء در عبوديّت آستان مقدّس عاجز و بی نهايت خجل و شرمسار است شايد ياران الهی تلافی نمايند و بخدمت موفّق گردند. جميع يارانرا تحيّت ابدع ابهی برسان جناب آقا ميرزا علی اکبر صدقانی اجازه زيارت عتبه مقدّسه دارد و عليک البهآء الابهی عبدالبهآء عبّاس