ممثّلین آئین حضرت ربّ البریّه در بلدان و ممالک شرقیّه اعضای مجلّلهٴ محافل مقدّسهٴ روحانیّه علیهم آلاف التّحیّة و الثّناء طرّا ملاحظه نمایند
یا أمناء الرّحمن بین خلیقته و صفوته فی بریّته تبارک اللّه ربّنا المقتدر المتجبّر المتباهی البهیّ الأبهی بما کشف برقع السّتر عن وجه شریعته السّمحاء و أفاض علی أهل البهاء فی مشارق الأرض و مغاربها بفیوضاته المتتابعة من الرّفرف الاسمی و أظهر من خفیّات سرّه الأکتم الأخفی ما عجزت عن عرفانه إدراکات العارفین له العزّة و السّناء و له الرّفعة و الضّیاء و له العظمة و الکبریاء بما أظهر بدائع وعده و وفی بمیثاقه و أنار قلوب أصفیائه و رفع شأن أودّائه و أمنائه بین الخلائق أجمعین ”لن یمنعه شیء عن حکومته و لن یصدّه أمر عن سلطانه و إنّه لهو الفرد العلیّ العالی العظیم“.
أیّها المتمسّکون بالعروة الوثقی حمد بی قیاس ایزد متعال را شایسته و سزا که در این روز فیروز و عید نوروز که جهان ترابی حلّهٴ موهبت در برنموده و بحلیهٴ حیات جدید مزیّن گشته تأثیرات حیرت بخش جلوهٴ ربیع الٓهی نیز در کلّ آفاق بأشدّ اشراق ظاهر و باهر و نفحات مسکیّهاش از مهبّ ریاض قلوب ستایندگان اسم اعظم در اکثر بلدان ساطع و متضوّع برد قارس شتا برطرف گشت و اشعّهٴ ساطعهٴ تأیید از مرکز انوار بر جمع اهل بهاء بتابید. اریاح لواقح که در مدّت هشتاد سال منبت شجرهٴ مبارکه را من جمیع الجهات احاطه نموده بود بتقدیر ربّ قدیر تسکین یافت و سَورت طغیان و طوفان انقلابش فرو نشست. غیوم کثیفهٴ هموم و کروب لا تعدّ و لا تحصی از افق آن صقع جلیل دفعةً واحده متلاشی شد و دلبر آمال بدر منیر سعادت ابدیّه از پس حجبات غلیظه اشراق بر ساکنین فلک بها کرد. ظلمت تعدّیات و تجاوزات که از هیاکل بغضیّه و نفوس منعیّه سنین متوالیه بر حزب مظلوم وارد بوسائل غیبیّه زائل گشت و شجرهء خبیثهٴ ظلم ونفاق به نیروی ملیک آفاق از بیخ و بن برافتاد نهال امید اهل بها در مزرعهٴ جهان انبات نمود و از ریزش باران جفا سقایت گشت. سیل جارف بلیّات متنوّعه را در این سنین عدیده یک یک مقاومت نمود و از ریح عقیم و برد زمهریر مأمون و مصون بماند. از زوبعهٴ امتحان متزلزل نگشت و از تند باد غضب و جفای اهریمنان مقطوع و مستأصل نشد. بر نشو و نما بیفزود و از هبوب نسمات دلکش ربیع موعود آن نهال نورستهٴ الٓهی ببرگ و شکوفههای گوناگون تزیین یافت اغصان رفیعهٴ منیعهاش در اقصی ممالک غربیّه و اقطار شمالیّه سایه بیفکند و از حفیف اوراق و اهتزاز افنانش ولولهای محیّر العقول در اعلی المقامات بینداخت.
تعالی تعالی هذه الشّجرة المرفوعة المنبتة فی بحبوحة الفردوس. قد علت و اخضرّت و تورّقت و ذاعت و شاعت صیتها بین العالمین أحسب الّذین اتّخذوا هذا الأمر هُزوءًا بأنّ افول کوکب المیثاق فرّق جمعنا و شتّت شملنا و اضلّ سبیلنا و اضاع آمالنا أزعموا بأنّ هذه الدّوحة الإلٓهیّة و السّدرة الازلیّة قد انقعرت و اغصانها قد یبست و اوراقها قد انتثرت و زفیرها قد خمدت و حیاتها قد انعدمت و بطلان امرها قد تحقّقت. لا فو ربّ العماء. سوف تنفتح ازهارها و تتضوّع عبیرها و تنضج اثمارها و تنشعب فروعها و تمتدّ ظلّها علی من علی الارض اجمعین.
سبحان صانعها و واضعها و مغرسها و منبتها و الحافظ علی کیانها و النّاشر لآثارها له القدرة من قبل و من بعد و انّه لعلی کلّ شئ قدیر.
ای آشفتگان جمال ذوالجلال. یوم یوم اشراق انوار است و دور دور ظهور و بروز تجلّیات سلطنت حیّ لایزال. هر چند جهان منقلب و جهانیان در غمرات بلایا و متاعب مستغرق ولی هزار شکر حضرت بدیع الأوصاف را که با وجود موانع عدیده و انقلابات ملکیّه و امتحانات متتابعه و فقدان وسائل ظاهره آئین نازنین اسم اعظم روح الوجود لعظمته الفداء یوماً فیوماً در اتّساع و شعلهٴ فروزنده اش آناً فآناً در ارتفاع. صیتش در اقالیم عالم منتشر و پرچم عزّت و استقلالش بر اعلی المقامات مرتفع و متموّج. روح مقدّسش در عروق و شریان شعوب متمدّنهٴ راقیه نبّاض و از ولولهٔٔ آهنگ دلربایش ارواح مؤمنین در طرب و اهتزاز.
نام جهان آرایش در السن و افواه اعاظم امم از قریب وبعید و وضیع و شریف متداول و بمبادی قیّمهٴ سامیهاش قلوب صافیهٔٔ مجرّدهای در قطعات خمسهٴ عالم متوجّه و متمایل. بنیان متین معبد عظیم الشّأنش در قطب آمریک دراین بحران اعظم علم برافراخته و گنبد رفیعش بر ابنیهٴ شاهقهٴ آن قطر جلیل سایه افکنده. ولولهٴ بیت اعظمش در خطّهٴ عراق زلزله بأرکان دولت و ملّت انداخته و در مقامات رسمیّه در قلوب زمامداران اقالیم غربیّه رعبی شدید و اضطرابی جدید تولید نموده. رافعان لوایش در بسیط غبراء بعزمی آهنین به ایفای وظائف موکولهٴ مفروضهٔ خویش مشغول و به تشیید روابط روحانیّه و استحکام مؤسّسات امریّه و ترویج مصالح هیئت اجتماعیّه و تنفیذ احکام منصوصهٔ الهیّه و تهیّهٴ مقدّمات مشروعات عظیمهٴ جلیلهٴ آینده مألوف و مأنوس. اسرار مکنونهاش که در خطّهٴ ایران در پس سبحات غلّ و بغضاء سنین متوالیه مستور بمساعی جلیلهٴ جند اهل بها در آن موطن اعلی ظاهر و پدیدار گشت و عروس آمال دیرینهٴ آن ستمدیدگان رغماً لکلّ افّاک حسود نقاب از رخ بیفکند. ناموس اکبرش بهمّت مبارزان دلیر در ممالک فرنگ حجاب ستر بدرید و منصوصات کتاب اقدسش مشهور و مرکوز ذهن اولوالألباب شد. غبار ظلم اهل شرور بنشست و سدّ متین شبهات مرتفع گردید.حجاب غلیظ ترّهات و اراجیف مکذّبین و مبطلین امر بها برخاست و حبائل تسویف و انکار اهل ادبار به سر پنجهٴ قدرت منفصم شد. مقامات مقدّسهاش در ارض نوراء و بقعهٴ بیضاء مطمح نظر و مزار و نزهتگاه فرق و طوائف متنوّعهء متباینه گردید و در انظار ولاة امور از معابد مشروعه و معاهد مستقلّهٴ دینیّهٴ معتبره محسوب و موصوف گشت. قصر مبارکش پس از چهل سال انتظار از تسلّط اهل فتور برهید و چون لؤلؤ لالا زینت بخش مرج عکّا شد. قوائم و دعائم دیوان عدل اعظمش بیمین قدرت در اقالیم متعدّده منصوب گردید. و اصول و فروع شریعت غرّایش گوشزد اقوام و ملل از قریب و بعید گشت. تباشیر مدنیّت سرمدیّ الآثار حضرت بهاءاللّه از افق عزّت دیرینه به ارادهٴ ازلیّهٴ مالک البریّه طالع شد و نوامیس و شعائر اسم اعظم باصبع اقتدار خیمه و خرگاه برافراشت. سلطهٴ محیطهٴ روحانیّهاش پدیدار گردید و وعود مبرمهاش تحقّق یافت. علمای رسوم خصم الدّ آئین حضرت قیّوم در پنجهٴ تقلیب گرفتار و محافل مجلّلهٴ روحانیّه واضعان شرع بدیع بر سریر عزّت و قدرت مکین و استوار. امّت ممسوخهٴ یحیی در أسفل درکات قنوط ساقط و نام و نشان اتباع و اشیاعش مفقود و منعدم. سردار نقض و سالار نکث در حفرهٴ ظلمانی خزیده و چون خفّاش در مقابل اشراق اشعّهٴ تأیید در گوشهٴ عزلت کور و مأیوس طپیده. از تلاطم بحر البحار فیوضات ملیک آفاق، آن محور نفاق و قطب شقاق پریشان و حیران و از مهابت فریاد ثابتان بر عهد و میثاق نالان و هراسان له الغلبة و الهیمنة و الاستقلال لا رادّ لأمره و لا مبدّل لکلماته و لا مفرّ من قضائه و تقدیره. هذا ما وعدنا به مولانا فی السّرّ و الأجهار من فمه الدّرّیّ الطّاهر الصّادق البدیع. قوله عزّ بیانه:
”سینکشف القناع بأذن اللّه عن وجه الأمر و یسطع هذا الشّعاع فی آفاق البلاد و یعلوّ معالم الدّین و تخفق رایات ربّکم المجید علی الصّرح المشید و یتزلزل بنیان الشّبهات و ینشقّ حجاب الظّلمات و ینفلق صبح البیّنات و یشرق بأنوار الآیات ملکوت الأرض و السّموات. اذاً ترون اعلام الأحزاب منکوسةً و وجوه الاعداء ممسوخةً و احکام رؤساء السّوء منسوخةً و المؤمنون فی فرح العظیم و المکذّبون فی خسران مبین“.
ای برادران و خواهران روحانی چه مقدار عظیم است امر الٓهی و چه شدید است سیاط قهر آن محتسب حقیقی. فرخنده نفسی که در ظلّ ظلیلش محشور و مستظلّ گشت و خجسته قلبی که از شعشعات انوارش مستمدّ و مستفیض شد. وای بر نفسی که از الواح نصحیّهٴ قلم اعلی و نعماء و آلاء این دور امنع ابهی رو بتافت و میثاق غلیظ حیّ لا یموت را واهی و موهون بشمرد و تطوّرات و تقلّبات لازمهٴ این امر خطیر را میزان بطلان و علامت نقصان و انقراض آئین لایزال ایزد متعال بپنداشت. امر عظیم است عظیم و حوادثش بس خطیر و جسیم صرصر امتحانش شدید است و صراطش احدّ از سیف حدید جز جبال باذخه و اطواد شامخه مقاومت ریح عقیم نتواند و جز اقدام ثابتهٴ مستقیمه از این منهج قویم نگذرد. شعلهٴ انقلابش شرر بار است و صاعقهٴ قهرش اشدّ از لهیب نار. النّاس هلکاء الّا المؤمنون و المؤمنون هلکاء الّا الممتحنون و الممتحنون هلکاء الّا المخلصون و المخلصون فی خطر عظیم.
ای یاران ممتحن جمال ابهی و یاوران برگزیدهٴ حضرت عبدالبهاء اگر چه شئونات و حوادث این امر خطیر مهیّج و مخیف است و انقلاباتش عجیب و مهیب ولکن شمس حقیقت که از ذروهٔ علّیّین بر گروه ثابتین لا ینقطع مشرق پرتوش بینهایت شدید است و تأثیراتش در حقائق ممکنات بغایت عظیم. در لوحی از الواح لسان عظمت باین بیان ناطق. قوله جلّ بیانه: ”قد کنز فی هذا الغلام من لحن لو یظهر اقلّ من سمّ الإبرة لتندکّ الجبال و تصفرّ الأوراق و تسقط الأثمار من الأشجار و تخرّ الاذقان و توجّه الوجوه لهذا الملک الّذی تجده علی هیکل النّار فی هیئة النّور و مرّة تشهده علی هیئة الأمواج فی هذا البحر الموّاج و مرّة تشهده کالشّجرة الّتی اصلها ثابت فی ارض الکبریاء و ارتفعت اغصانها ثمّ افنانها الی مقام الّذی صعد عن وراء عرش عظیم“ و در مقامی دیگر میفرماید: ”چقدر از لئالی بیشمار که ناسفته در صدف قلب مانده و چه مقدار حوریّات معانی که در غرفههای حکمت مستور گشته که احدی مسّ آنها ننموده. لم یطمثهنّ إِنس قبلهم و لا جانّ“.
قوای جهان مقاومت فیض مدرار نتواند و آشوب و غوغای جهانیان تابش انوار را مانع و حائل نگردد بلکه هر قدر آئین مقدّس بر شهرت و اتّساع بیفزاید و صیحهٴ پیروانش بلندتر گردد و ابهّت و سطوتش در انجمن عالم بیشتر جلوه نماید، انقلاباتش هائل تر و جوش و خروشش عظیمتر و فریاد و فغان اعدایش مرتفع تر و زفیر افتتانش شدید تر شود و هر قدر طوفان انقلاب و غلیان غلّ و بغضا در قلوب مشرکین تزاید جوید و صولت هجوم احزاب و قبائل بر جند الٓهی شدّت نماید اشعهٴ تأیید بر اشراق بیفزاید وبدایع قدرت قدیمه و لطائف حکمت الٓهیّه و ظهورات غلبه و قهّاریّت کلمهٴ نافذهٔ جامعه بر مدّعیان مکشوف تر و واضح تر گردد. ”سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللّه تبدیلاً“.
ای حامیان حصن حصین الٓهی نظری بگذشتهٴ این امر عظیم اندازید و در حوادث دورهٴ اوّلیّهٴ این قرن مشعشع الٓهی تفکّر نمائید و مراحل پیموده را یک یک بیاد آرید. لعلّکم بمواقع امره تطّلعون و من آیات قدرته تتذکّرون و فی آفاق علمه تتفرّسون ظلمی نماند که بر اصل شجرهٴ نابتهٴ الٓهیّه وارد نگشت و طعنی نماند که از نفوس واهیهٴ ساهیهٴ سافله بر پیروان امر حضرت ربّ البریّه متوجّه نگردید. از بدو طلوعش از آن اقلیم پر بلا آن نجم بازغ هدی طلعت اعلی روح الوجود لمظلومیّته الفداء در خلف حجبات محن و رزایای لا تعدّ و لا تحصی محجوب و روی چون مه تابانش در خسوف حسد و بغضا مخسوف و مقنوع. سهام مفترین و طعن مشرکین و دسائس مغلّین آن هیکل الطف اعزّ اعلی را آنی فارغ و آسوده نگذاشت و از اجرای نوایا و مقاصد مقدّسهاش ظاهراً مانع و حائل شد. ایّام پر طلاطم حیاتش بپایان رسید و در انظار محتجبین، آمال دیرینهاش در عرصهٴ شهود جلوه ننمود. کوته نظرانی چند که بظواهر امور ناظر و از حقیقت کلیّهٴ محیطهٴ فائضه که در هویّت امر الٓهی مکنون و مندمج است غافل در آن ایّام چنان انگاشتند که هر قدمی که آن محیی رمم در سبیل اعلای امر اعظمش در ایّام حیاتش برداشت اثر و ثمری جز یأس و حرمان و پشیمانی و خذلان نبخشید. قائم موعود بزعم آن قوم جحود ولولهای در جوار بیت الحرام نینداخت و جمّ غفیری را از سکّان حجاز مفتون امرش ننمود. پیام مبین را که در مکّهٴ مکرّمه بطلعت قدّوسی رسول امینش بسپرد شریف مغرور اجابت نکرد و در زاویهٴ نسیان انداخت و از حقیقت مطلب مستفسر نشد. غوغای عوام آن مظهر ربّ الأنام را پس از زیارت حرمین از سفر عتبات و زیارت کوفه منصرف نمود و از اعلان آئینش علی رؤوس الأشهاد باز داشت و در قلوب عدّهای از اصحاب که مترصّد ظهور آثار وعد الٓهی بودند تولید تردید و ارتیاب بنمود. تعلیمات و دستورات کافیهٴ وافیه که خود بنفسه بحروفات خویش در مدینهٔ شیراز در سنهٴ ستّین تلقین و ابلاغ نمود اکثرش انجام نیافت و از شدّت هیجان امتحان و هجمات عنیفهٴ اهل شرک و عدوان اثر و ثمری نبخشید. ناشر لواء اقدسش که خود از بین نخبهٴ اصحابش برانگیخت و به تبشیر آئین رحمان در ممالک عثمانیان مأمور ساخت در اوّلین وهله اسیر بند ستمکار گشت و در دیار غربت جام شهادت بکمال مظلومیّت بنوشید. شیخ هندی که بأمر مظهر رحمن در سنهٴ اوّل ظهور به اقلیم هندوستان رهسپار گشت پس از تحمّل متاعب بیکران نفسی را جز سیّدی ضریر در آن سامان مستعدّ اقبال و اذعان نیافت و عاقبة الأمر آن سیّد جدید الإِقبال در لرستان طعمهٴ شمشیر به امر حاکم غدّار گشت معتمد مقتدر که بکمال فتوّت و شجاعت و ثبوت و استقامت بر خدمت و حمایت آن مظهر ربوبیّت قیام نموده بود و جز خضوع و تسلیم مرکز سلطنت تلقاء سریر سلطان احدیّت آمال و آرزوئی نداشت دفعةً واحده هدف تیر قضا گشت و مخدوم جلیل خود را در قبضهٴ گرگین پر کین بگذاشت. وزیر بیتدبیر خبردار شد و فریاد و فغان برآورد و به انواع حیل از ورود آن ذات مقدّس بعاصمهٴ مملکت و وفودش در بساط سلطنت که نفس مظهر عبودیّت از شهریار عادل تمنّا و مسألت نموده بود مانع شد. آن محور نفاق کمر ظلم ببست و همّت بگماشت و آرام نگرفت تا آنکه محبوب آفاق را بظلمی مبین در قلعهای از قلاع آن سرزمین مسکن و مأوی داد و در اَبعد نقطهای از قلل آذربایجان محصور و مسجون نمود.
در توقیعی از توقیعاتِ آن طلعت نوّار که بافتخار سلطان ایران در آن زندان نازل این کلمات درّیّات مدوّن و مسطور ”الا انّنی انا رکن من کلمة الاولی الّتی من عرفها عرف کلّ حقّ و یدخل فی کلّ خیر و من جهلها جهل کلّ حقّ و یدخل فی کلّ شرّ… قد جعل کلّ خیر احاط به علمه فی طاعتی و کلّ نار یحصیها کتابه فی معصیتی… قد جعل اللّه کلّ مفاتیح الرّضوان فی یمینی و کلّ مفاتیح النّیران فی شمالی… انا النّقطة الّتی ذوّت بها من ذوّت و انّنی انا وجه اللّه الّذی لایموت و نوره الّذی لا یفوت. من عرفنی ورائه الیقین و کلّ خیر و من جهلنی ورائه السّجّین و کلّ شرٍّ… قسم بسیّد اکبر اگر بدانی در چه محلّ ساکن هستم اوّل کسی که بر من رحم خواهد کرد حضرتت