منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء جلد پنجم
Category: Bahá’í
6:51 h 289.0 mb

منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء جلد ۵


هواللّه

١- ای هموطن عبدالبهاء هرچند مولد در طهران و سنين متواليات آواره عراق و مدّتی سرگون بلاد روميلی و چهل سال محبوس عکّا با وجود اين وطن مازندران است يعنی ميان رود بلوک نور لهذا تو را هموطن خطاب نمايم…


٢- … جمال مبارک در طهران صبح در نهايت ثروت و غنا بودند و شامگاه به کلّی تالان و تاراج گشت به قسمی که عبدالبهاء طفل بود چون شام لقمه نان از والده خواست والده به عوض نان مناجاتی از برای او خواند که شکر و حمد آن مصيبت کبری بود که در سبيل اللّه واقع گشت و مدّتی در عراق در نهايت فقر بسر برديم و آن مدّت منتها سرور و حبور از برای ما بود که هر گاه به خاطر آيد نهايت شادمانی رخ دهد…


٣- … جمال مبارک روحی لأحبّائه الفداء ما را تربيت نفرمودند و پرورش ندادند که راحتی کنيم تا به نعمتی رسيم يا شادمانی کنيم يا کامرانی نمائيم در زندان ايّام بسر بردند ما را تربيت فرمودند که از باده ناکامی سرمست گرديم و تحمّل هر مشقّتی نمائيم تا در طينت ما نيّت صادقه خدمت به امراللّه سرشته گردد و در جانفشانی بی‌اختيار گرديم دمی نياسائيم و راحت نجوئيم…


٤- … از بلايا و مصائب من آه و فغان نموده بودی و فرياد تأثّر و تحسّر کرده بودی من از بدو طفوليّت از پستان بلايا شير خوردم و تا به اين درجه از حيات رسيدم روزی راحت و آسايش نديدم لهذا به محنت خو کرده‌ام و با بلا انس گرفته‌ام لهذا از مصائب و بلايای من محزون مباش بلکه مسرور شو و ممنون گرد که ايّام من پرسعادت است و حيات من محصور در تحمّل بلايا در سبيل حضرت احديّت ولی اين ايّام بلايا قدری خفّت يافته…


٥- … اين مسجون از بدايت حيات چون طفل رضيع بود ثدی عزيز پستان بلا بود و در آغوش مصائب کبری تربيت شد و نشو و نما نمود و همواره تا امروز همدم درد و غم بوده و مونس آلام و محن عذاب عذب شده است بلا عطا گرديده است مشقّت راحت شده است اميدوارم که جميع ياران الهی و اماء رحمان به اين موهبت موفّق و مؤيّد گردند…


هوالله

٦- ای بنده ميثاق مکتوب آن جناب که بدايتش به انگليسی و نهايتش به پارسی مرقوم، ملاحظه گرديد از سجن جديد و بلای شديد اين عبد ناله و حنين فرموده بوديد و حال آن که بشارت کبری است و موهبت عظمی زندان نيست ايوان است زهر جفا نيست شهد وفاست قعر چاه نيست اوج ماه است محنت نيست منحت است زحمت نيست رحمت است راحت جان است و مسرّت وجدان و روح و ريحان صد هزار حسرت و افسوس انسانی را که بعد از بلايای جمال مبارک و صعود مليک وجود ديگر راحت و آرام جويد و آسايش دل و جان خواهد آزادی طلبد و شادمانی خواهد و دمی بياسايد. اليوم مؤمن صادق آرزوی صد هزار بلا نمايد و به تضرّع و زاری در سبيل فدا پويد و رضای جمال ابهی جويد لهذا از سجن عبدالبهاء پربشارت باش و در نهايت مسرّت به شکرانيّت ربّ احديّت پرداز…


٧- ای ثابت بر پيمان نامه شما رسيد و معلوم گرديد که ابرار از آزادی اين اسير آن زلف مشکبار آهنگ فرح و سرور بلند کردند و جشن طرب و حبور برپا نمودند و بزم شادمانی و کامرانی آراستند اين جذب و وله و شادی و طرب واضح است که منبعث از انجذابات روحانيّه است ولی عبدالبهاء را اسيری آزادی است و آزادی اسيری بند رهائی است و زندان ايوان آسمانی الحمد للّه با بلا انس يافته و عادت و خوی گرفته زيرا از مصائب سبيل الهی حيات خويش را نتيجه يافته حال به چه دل خوش نمايد و به چه بشارتی مسرور و شادمان گردد نه بند و زنجيری و نه سلاسل و اغلالی و نه حبس و هوانی و نه حصر و ناتوانی نه ضرب و قتلی نه طرد و منعی نه عذابی نه جفائی و بعد از اين چه ثبات و وفائی در يکی از الواح مبارک در عراق نازل که بلايا و رزايا و محن و منايا برهان عاشق صادق است و مشتاق موافق هر مدّعی جويان شاهد است و عاشق و طالب گواه اين است که مشتاقان روی دوست را آرزوی دل و جان شماتت اعدا و ملامت اهل بغضا و اذيّت شديد و زنجير و حديد بلکه سيف و سنان و تيغ و سهام و جور و جفا و زهر و بلاست اين ميزان است و هر کس آرزو ننمايد قد فرّ من الميدان…


٨- … امّا قضيّه رفع سجن عبدالبهاء که به نهايت آرزو از حقّ خواسته بودی اين سجن نيست صحراست اين زندان نيست ايوان است عبدالبهاء را آرزو چنان است که در سبيل عبوديّت جمال ابهی سر دار بيارايد چه جای آن که خلاصی از سجن جويد احبّای الهی بايد به تضرّع و زاری به درگاه احديّت عجز و نياز آرند که اين بنده ذليل را در مشهد فدا عزيز فرمايد اين است آمال من و اين است آرزوی من آن نفوس مقدّسی که عبدالبهاء به بندگی ايشان عزّت ابدی جويد جميع نهايت مصائب و بلايا را تحمّل فرمودند آيا سزاوار است و مقتضای وفا که من راحت و آسايش طلبم و يا آزادی از سجن جويم لا واللّه ليس هذا وفاء فی امراللّه…


٩- … امّا حرّيّت، من هميشه آزاد بوده و هستم حرّيّت مرا کسی ممانعت نتواند و آزادی من از جمال ابهی بود و کسی در آن مداخله نتواند اگر جميع قوای عالم جمع شود حصر بر من نتواند زيرا از جميع قيود و زنجير تعلّق به اين جهان آزادم امّا از جهت جسمانی مرا آرزو چنان که در جميع احوال در سبيل حضرت رحمان محصور باشم و مسجون گردم بلکه اسير زنجير گردم و نهايت آرزو آن که خود را بر صليب بينم اين است عزّت و راحت و مسرّت و بشارت عبدالبهاء و اگر اين آرزو نبود نفسی را بر من تسلّطی نبود و تحکّمی نه…


١٠- ای طالب ملکوت نامه رسيد ذکر حرّيّت من نموده بودی عبدالبهاء از اصل آزاد است اگر جميع ملوک آفاق جمع شوند حرّيّت او را منع نتوانند زيرا آزاد ملکوتی است ولو اسير ناسوتی جان در فضای جانفزای جهان الهی سير نمايد ولو جسد در قعر چاه افتد و وجدان در صحرای موهبت رحمانی پرواز کند ولو شخص اسير قيد و قفص باشد و اين اسيری نهايت آرزوی عبدالبهاء در سبيل الهی است ولکن حال اراده الهی تعلّق به آزادی جسدی نيز يافت جز تسليم و رضا در شدّت و رخا آرزوئی نداريم…


١١- … ای عزيز الهی در اين دم که زلزله امتحانات بقعه مبارکه را به حرکت آورده و طوفان عظيمی برپاست نامه روحانی شما قرائت شد و نهايت مسرّت حاصل گشت از فضل يزدانی مستدعيم که روز به روز تو را نورانی فرمايد تا مظهر الطاف رحمانی گردی و موفّق بر خدمت آستان الهی شوی. مختصر اين است که از يوم صعود الی‌الآن اخوی مهربان به هر وسيله تمسّک جست و به هر اسبابی تشبّث نمود که سراج محبّت اللّه را خاموش نمايد در بدايت به نشر الواح شبهات پرداخت و شرق و غرب را به کلمات مؤتفکه ملوّث ساخت به گمان اين که القاء شبهات نسخ آيات باهرات کند مدّتی در اين قضيّه جهد بليغ نمود تا يرليغ جآء الحقّ و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا در جميع حدود و ثغور منشور گشت و چون از اين خائب و خاسر شد به دسيسه‌ای ديگر پرداخت و زبان به مفتريات گشود و به اطراف و اکناف آنچه توانست تهمت و بهتان انتشار داد که اين عباد را معاذاللّه نسبت به عموم نيّتی غير خير مضمر آنچه نوشت به وسائطی ابلاغ نمود و لوائحی ترتيب داد که معاذاللّه اين عباد با دشمنان پادشاهی عثمانيان رابطه و مخابره دارند و آن لوائح ارسال به حکومت اين سامان شد تکذيب گشت بعد با جمعی از بدخواهان اين عبد در اين شهر همدم و هم داستان شد و شب و روز عاکف آستان آنان گشت تا آن که در اين ايّام با آنان لائحه‌ای ترتيب داده که در هر صدی هشتاد و پنج از اهالی اين صفحات بهائی گشته‌اند و با اجنبی روابطی بسته‌اند تربت مقدّسه را کعبه اتّخاذ نموده‌اند و مقام کرمل را روضه مطهّره حضرت رسول عليه السّلام قرار داده‌اند در اينجا طواف کنند و در آنجا سجده نمايند و از اين قبيل بسيار.

باری جمعی به جهت تفتيش اين وقايع مأمور گشتند و از اسلامبول به اينجا آمدند آنان سرّاً فحص و جستجو نمودند ولی از بدخواهان يعنی کسانی که شريک در آن لائحه بودند و از اين آوارگان ابداً سؤالی نکردند و توضيحی نخواستند و مراجعت به اسلامبول نمودند لهذا ارياح امتحان در بقعه مبارکه روز به روز در اشتداد است. سبحان‌اللّه اگر ديگران ندانند الحمد للّه ياران واقف اسرارند و مطّلع بر وصايا و نصائح جمال مبارک در جميع الواح به وصيّت صريحه و نصيحت صحيحه و اوامر قطعيّه کلّ را از فساد که سبب هدم بنيان عباد است منع فرموده و به اطاعت و دولتخواهی و انقياد و صداقت به سرير پادشاهی امر قطعی فرموده که هر کس فسادی نمايد و يا اين که در اطاعت شهريار فتور و قصور کند از رحمت پروردگار محروم است و از نظر عنايت حقّ دور و مهجور هادم بنيان است نه بانی نوميد از رحمت پروردگار است نه راجی محروم است نه محرم مجرم است نه مکرّم و الحمد للّه اين نصوص قاطعه در جميع اقاليم منتشر و در نزد جميع دانايان مسلّم حتّی به نصّ صريح فرموده‌اند ياران الهی بايد با سائر طوائف و ملل در نهايت مهربانی رفتار کنند جفا را به وفا مقابله نمايند و خطا را به صواب ستر کنند تيغ و شمشير را به شهد و شير مقابلی کنند و سمّ نقيع را به شربت بديع مکافات فرمايند هر دردی را درمان باشند و هر زخمی را مرهم دل و جان دشمنان را يار و ياوری کنند و عوانان را غمخواری کنند و انتقام را خونخواری و درندگی شمرند سبحان‌اللّه ما سالک در اين سبيل و خلق مشغول به چه بهتان عظيم ولی اگر بيگانگان به کذب و بهتان پردازند تعجّب نبود عجب در اين است که بيگانگان حسن شهادت دهند ولی آشنايان بدخواه در نهايت شکايت، باری باوجود اين ما اميدواريم که به نهايت تمکين تحمّل اين جور عظيم نمائيم و از صراط مستقيم مقدار جوی تجاوز ننمائيم متوکّل بر خدائيم و متشبّث به ذيل کبريا و در اين طوفان بلا صابريم و شاکر و جان در کف گرفته به جانفشانی حاضريم و از برای کلّ رحمت و موهبت طلبيم و عفو و مغفرت جوئيم ربّ ارحم الخطاة و اعف عن الشّنات و لا تأخذهم بالسّيّئات و بدّلها بالحسنات انّک انت ربّ الآيات البيّنات و انّک انت الرّحمن الرّحيم. ع ع


هوالله

١٢- ای دوستان حقيقی شما آگاهيد که در ايران حاسدان و علمای رسوم به هم پيوستند و اتّفاق نمودند و بر جفا و افترا در حقّ اين مظلومان قيام نمودند و به هر دسائس و وساوسی تشبّث نمودند تا آن که بر حکومت مشتبه کردند که بهائيان خدانکرده خائنانند و طاغی و باغی به حکومت شهريار تا آن که دولت ابد مدّت ايران را بر آن واداشتند که سی سال اين طائفه بهائی را از نظر اندازد بعد از سی سال حقيقت آشکار گشت و در نزد حکومت عادله واضح و مشهود و مثبوت و مبرهن شد که جميع اين روايات و حکايات مفتريات است بلکه اين طائفه مطيع و منقاد دولتند و خيرخواه و رعيّت صادقه شهريار لهذا اعليحضرت شهريار ايران دامت شوکته به حفظ و حمايت مظلومان پرداختند و به قدر امکان از دست ستمکاران و مدّعيان محافظه و صيانت فرمودند ايّد اللّه شوکته و زاد توفيقه و جعله نائلاً الی اعلی درجة الفلاح و النّجاح بجاه الملأ الأعلی. بعد از ظهور اين حقيقت حکومت دست تطاول جفاکاران را کوتاه نمود و درگاه پادشاهی ملجاء و پناه مظلومان گشت حال بعينه مثل حال سابق ايران از طرفی جمعی از مفتريان و از طرف ديگر اصحاب اغراض از جمله بعضی نفوس از اهالی اينجا با برادر مهرپرور ميرزا محمد علی بالأتّفاق بر مفترياتی چند قيام نموده‌اند هرچند بعضی از آن مفتريات مسموع و بعضی ديگر مجهول ولکن فی‌الحقيقه از قرائن معلوم و به دربار اعليحضرت دولت عليّه عثمانيّه تبليغاتی نموده‌اند بعينه مثل حال سابق در ايران به قسمی که ملازمان آستان پادشاهی را به تشويش انداخته‌اند لهذا کومسيونی تشکيل فرموده به جهت تفتيش به اينجا فرستادند و مشغول هستند از جمله مفتريات اين که جمع کثيری را در اين صفحات ما بهائی نموده‌ايم ولی اين قضيّه واضح و آشکار است که صرف مفتريات است و کومسيون تحقيقات و تدقيقات عميقه در اين فرموده و واضح و آشکار گشته هرچند اعضای کومسيون بی‌غرضند ولی به حسب روايت بعضی اعدا از اهالی و مأمورين اين بلد در اين تحقيق و تفتيش ذی مدخلند ديگر تا کار به کجا انجامد…


١٤- … ناقضين چون اعلاء کلمة اللّه و نشر نفحات اللّه را مشاهده نمودند و ملاحظه کردند که در افريک و امريک در کمال انجذاب نفوس مقدّس متتابع به آستان مقدّس وارد نار بغضاء در سينه‌شان چنان شعله زد که چنين امر عظيم را در نظر حکومت مايه فساد شديد قرار دادند و حکومت محلّه در صدد تفتيش است و همچنين با بعضی مأمورين ولايت به واسطه غيرمشروعه مداخله نموده تبليغات افترائيّه شديده کرده و حال منتظر حصول ضرّ عظيم در حقّ عبدالبهاء هستند لهذا ارض مقدّس حال در خطر است و اين عبد در بين طوفان مخاطرات از اين جهت جميع نفوس را که استيذان حضور نمودند امر به توقّف نموديم مگر جناب سمندر نار موقده الهی را و اين نظر به حکمت کلّيّه که اسباب عظيمه است که اذن داده شده است…


١٥- … هيئت تفتيشيّه با کتابی از تحقيقات مراجعت نمودند هنوز قرار از شورا بيرون نيامده است چند نفر احبّاء از تبعه ايران را حکومت محلّيّه بدون مخابره به اسلامبول قلعه بند نمود بعد ولايت گفت اين خلاف قانون است آن چند نفوس را رها کرد ولی کار در دست اسلامبول است تا آنجا چه قرار دهند ولی ما منتظر شدّت بلا هستيم تا خدا چه مقدّر فرمايد…


١٦- … از حوادث و وقوعات اگر پرسی همان است که از پيش مرقوم گشت بعضی از بی‌انصافان از ناقضان و عوانان به دربار اعليحضرت سلطان صرف افترا تبليغاتی نمودند هيئتی مرکّب از چند نفر مأمور به تحقيق شدند رأساً در نزد دشمنان اعوان ناقضان وارد شدند و از آنان تحقيق کردند و هرچه شنيدند تصديق نمودند مراجعت کردند تا عدالت شهرياری چه کند و موشکافی تاجداری چه نمايد و فی‌الحقيقه کار به دست خداست و مادون لايملکون لأنفسهم نفعاً و لا ضرّاً هميشه چنين بوده است اگر تهمت و افترا به ميان نميآمد هيچوقت مظلومی گرفتار نميشد حضرت مسيح روح العالمين له الفداء در دست يهود مبتلا نميشد و حضرت سيّدالشّهداء روحی له الفداء در کربلا در دست لشکر خونخوار نمی‌افتاد سيّد حصور مظلوم و مقهور نميشد و حضرت زکريّا به منشار منشور نميگشت و قس علی ذلک البواقی ولی ما الحمد للّه صادق دولتيم و ثابت بر خدمت خيرخواه ملّتيم و مهربان با جميع امم جز کلمه خير نگوئيم و جز در راه دوستی و آشتی و راستی و درستی نپوئيم و به غير راحت خلق و آسودگی بشر و رضای الهی نجوئيم…


١٧- … اگر از حال ما پرسيد ما در ميان طوفانيم و صواعق و زوابع از هر کنار تا اراده الهی چه تعلّق گيرد و قضا چه امضا فرمايد در مدينه کبيره کار ما هنوز در مشورت است قرار قطعی نيامده در هر صورت جان و دل به دست گرفته آرزوی نثار يار مهربان داريم و علی اللّه الاتّکال..


هوالله

١٨- يا امةاللّه المهيمن القيّوم همچو تصوّر منما که فراموش شدی و يا از ذکرت خاموش شديم ورقات مبارکه دم به دم ياد کلّ نمايند و عبدالبهاء ذکر جميع را نمايد اقتضای وقت و حکمت چنين بود که کلّ دست و پا بسته نگردند تا به حال قريب شصت نفر از بزرگ و کوچک و رجال و نسا فرستاديم و ان شاءاللّه کلّ را روانه مينمائيم تا چون امر ما معلوم گردد دست و پای کلّ بسته نشود امر ما هنوز در مشورت است و آنچه مقدّر است خواهد شد ما جان و دل در کف گرفته منتظر نثاريم…


١٩- … ارض مقدّس بر حال سابق است در مدينه کبيره هنوز اين کار در مشورت است تا چه نتيجه بخشد بيگانگان با آشنايان بيگانه آنچه توانستند قصور ننمودند از هر قبيل افترا و بهتان زدند دشمنان خارج که با ناقضان متّفق خود مدّعی شدند و خود شاهد و خود قاضی زيرا مأمورينی که وارد گشتند جميع امور را از آنان تحقيق کردند و آنان نيز به مقتضای جبليّت و فطرت خويش مجری داشتند ولکن مجير و دستگير عبدالبهاء و معين و نصير اين بينوا حضرت ربّ جليل است آنان هرقدر خدعه و تزوير نمايند ما بر توکّل و تبتّل بيفزائيم و آنچه بر مکر عظيم قيام نمايند ما سر به رضا و تسليم بنهيم…


هوالله

٢٠- ای ثابت راسخ حوادث اينجا بر وجه سابق است هيئت مراجعت نمودند مسائل چندی بود که در اينجا تحقيق کردند و راپورتی ترتيب دادند و در مدينه کبيره تقديم خواهند نمود تا چه نتيجه بخشد ولی نفوسی از بيگانگان که با ميرزا محمّد علی نهايت ارتباط فسادی داشتند در امور بسيار مداخله نمودند و مفتريات و بهتان عظيم زدند و حال آن که قطعيّاً اصل نداشت باری چون در اين ديار راحت افکار به کلّی زائل و هر روز افترائی تازه و بهتانی جديد در کار لهذا هر يک از احبّا ممکن به آن صفحات ارسال ميشود زيرا در آن صفحات کسی را جرأت افترا و بهتان نه حال ما اعتمادی در اينجا جز به عدالت اعليحضرت سلطان نداريم و اطمينان ما به حقيقت جوئی مرکز محترم سلطنت سنيّه است سبحان اللّه هيئت جليله تفتيشيّه از محرّکين فساد و بدخواهان مشهور اين عباد سرّاً استفسار و استعلام نمودند و اين معلوم است که آنان چه گفته‌اند امّا از اين سرگشتگان صحرای محبّت اللّه ابداً کلمه‌ای استفسار ننمودند ولی امور در يد قدرت حيّ قدير است يفعل ما يشاء و يقدّر ما يشاء و البتّه آنچه قدر مقدور است عين حکمت است و سبب فوز و فلاح نفوس مطمئنّه راضيه مرضيّه.

باری ما در سبيل الهی جان در دست گرفته و نثار راه آن دلبر مهربان خواهيم اين است نهايت آمال و آرزوی ما احبّا بايد در نهايت ثبوت و استقامت باشند و به نصائح و وصايای حضرت بهاءاللّه عمل نمايند به جميع ملل آفاق صادق و مهربان باشند و به تمام بشر به حسن نيّت و خيرخواهی محض و محبّت قلبيّه معامله کنند و به جميع دول عالم صادق و خيرخواه باشند و در امور سياسيّه به موجب وصيّت حضرت بهاء الله ابداً مداخله نکنند بلکه مکالمه ننمايند مشغول به تحسين اخلاق و اکتساب روحانيّت و استفاضه از انوار رحمانيّت گردند حتّی بدخواه را خيرخواه باشند دشمن را مؤتمن گردند بدگو را دلجوئی کنند و بدخو را نيکوئی نمايند کاذب را به صداقت مقابله کنند تا فی‌الحقيقه با جميع خلق به دوستی و راستی و حقيقت پرستی معامله نمايند سبب صلح و آشتی عالميان گردند و صلاح و سلامتی آدميان شوند نظر به استحقاق نفوس نکنند بلکه به موجب وصايا و نصائح و تعاليم مرکز رحمانيّت حرکت نمايند جميع ياران الهی را تحيّت ابدع اعلی ابلاغ داريد. ع ع


هوالله

٢١- ای بنده صادق جمال کبرياء خلاصه حوادث اين است که هيئت تفتيشی در نهايت کنجکاوی جستجو و تفتيش نمودند ولی از اعدا که رفقای مؤذی و مزوّر ميرزا محمّد علی هستند و آنچه گفتند به دستورالعملی او بود ولی چون عمق دريا صاف يعنی حقيقت حال اين عباد خيرخواهی دولت و عدم خيانت و فرط صداقت و مهربانی به جميع عالم و اجتناب از ذکر اسم سياست است تا چه رسد به مذاکره و مداخله در آن و به اين روش به موجب وصيّتهای مبارک مأموريم اميد است که تير افترای اخوی چندان تأثير زياد ننمايد ولی کار در خطر است تا خدا چه خواهد لهذا مسئله مکاتيب بسيار مشکل شده است بی نهايت سخت و حکومت مواظبت دارد و مکاتيب چندی گرفته است امّا الحمد للّه اموری غير ما نحن فيه در آن مذکور نه مگر آن که به واسطه اخوی چيزی علاوه کرده باشند يا آن که تحريف نمايند زيرا اخوی در تحريف يد طولی دارد اعاذنا اللّه من شرّه باری مقصود اين است که بايد به موجب تعليمات مکاتيب ارسال شود يعنی اوراق را به اسم آقا ميرزا جلال ارسال داريد زيرا آقا سيّد تقی چون شهرت وساطت مکاتيب داشت موقّتاً از حيفا به مصر ارسال گرديد اگر امور سکون يابد دوباره بر قرار اصلی رجوع يابد والّا اللّه اعلم بمجاری الامور.

باری در هر صورت شما و احبّای الهی در جميع صفحات بايد مستقيماً علی امر اللّه ثابتاً راسخاً علی حبّه به موجب وصايای مبارک حرکت و با جميع ملل عالم در نهايت محبّت روش و معامله نمائيد و در هر مملکت هستيد به حکومت آن اقليم نهايت صداقت و امانت را مجری داريد و توکّل به خدا فرمائيد و در فکر تربيت عالم انسانی باشيد و جانفشانی کنيد و به حسن‌اخلاق و نورانيّت فطرت اين عالم ظلمانی را نورانی فرمائيد زيرا جهان بسيار تاريک است و عالم بشر مانند جحيم و سقر ملاحظه نمائيد که سی شش سال است که ما در اين زندان در گوشه‌ای خزيده به حال خود مشغوليم و به دولت عليّه به موجب وصايای شديده جمال مبارک در نهايت صداقت و با کلّ ملل در نهايت محبّت نه خطائی نه گناهی باوجود اين چگونه مفترياتی در ميان.

باری ايّام در گذر است و بقا غيرمستقرّ لهذا هر قسم است خوش است علی‌الخصوص در سبيل محبّت اللّه و خيرخواهی عموم بشر تا توانيد به موجب تعاليم و وصايای رحمانيّه عمل نمائيد به خدمت جميع خلق من‌دون استثناء پردازيد و تا توانيد بکوشيد که نفوس را مسرور نمائيد و در راحت و سرور و شادمانی خلق بکوشيد هر بيکس را غمخوار باشيد و هر بيماری را پرستار هر يتيم را پدر مهربان گرديد و هر دردمندی را علاج و درمان هر خائفی را ملجأ و ملاذ گرديد و هر بيچاره‌ای را چاره‌جو و خيرخواه باری جميع ياران را تحيّت مشتاقانه برسان والسّلام. ع ع


هوالله

٢٢- ای مونس قديم مکاتيب مفصّله جميع رسيد و در نهايت سرور قرائت گرديد ولی افسوس که از شدّت بلايا و رزاياء که از هرجهت احاطه نموده ابداً فرصت تحرير جواب ميسّر نشد و جميع تحارير که از اطراف رسيد بی جواب ماند و اين سبب حزن شديد گرديد. حال پوليس خفيّ و مراقب از فساد آشنايان بيگانه اطراف بيت را دارند لهذا مکاتيب اطراف نيز در مصر جمع ميشود چه از ايران و چه از امريکا مگر مکتوبی واحد که مهم باشد با تدابير عظيمه ميرسد تا بعد خدا چه خواهد و قدر چه امضا نمايد. الآن عبدالبهاء در طوفان بلا باوجود اين در نهايت سرور و رضا زيرا کلّ محن و آلام حاصله در راه خدا، مقصود اين است که ياران از وقايع سجن اعظم نبايد فتور آرند و يا آن که محزون گردند بلکه از بلاياء اين مظلوم بيشتر به حرکت آيند و در نشر نفحات اللّه بيشتر کوشند اگر سپاه و لشکری به فتح کشوری پردازند و معدودی از اردو اسير و دستگير گردند مابقی سپاه بيشتر همّت نمايند و شجاعت و جانفشانی بنمايند. حال شما نيز بايد نهايت بسالت و اقتدار را ظاهر نمائيد و در نشر نفحات اللّه در آن صفحات بکوشيد تا واضح گردد که از بلاياء وارده بر عبدالبهاء شعله بيشتر زديد و خدمت به کلمة اللّه اعظمتر نموديد باری ملاحظه نما که محبّت و وفا به چه درجه است که باوجود آن که راه مقطوع باز من به هر قسم است اين نامه را نگاشته علی‌الخصوص به خطّ خود و ارسال ميگردد باوجود آن که بيم آن است که به دست بيگانگان افتد پس به يقين مبين بدان که از نهايت محبّت و وفاست که اين نامه ارسال ميشود…


هوالله

٢٣- ای ثابت بر پيمان از شدّت بلايا و محن و مصائب شديده در نهايت ضعف بدن مختصر حسب حالی مرقوم ميشود زيرا مفصّل موافق حکمت نيست چه که در تحت مراقبه شديده از طرف حکومت هستم و حتّی اين چند کلمه نيز مخالف حکمت است ولی نظر به حبّ به آن جناب چشم از جميع مخاطرات پوشيده ميشود الآن اطراف خانه پوليس سرّی ايستاده است و مواظبت تامّه دارد لهذا مراسلات مقطوع است ولی حضرات اخوان در نهايت سرور و آزاد به هر جا مخابره مينمايند و جشن و سروری عظيم دارند مختصر اين است که اين فساد را نمودند و اکثر اين فساد را ميرزا بديع نموده در نهايت خفا به کمال حيله و خداع در سرّ سرّ مشغول به فساد بوده است و جميع حوادث ما را حتّی امور جزئيّه در اندرون را به بيرون ميرسانده اگر فساد و فتن او را بخواهم مرقوم نمايم به جان عزيزت يک کتاب ميگردد و حکمت مقتضی الآن نيست.

باری اين دفعه دفعه سيّم توبه او بود محض خاطر آن جناب قبول نمودم و جميع قروض و ديون او را دادم و از هر جهت اسباب راحت و آسايش او را فراهم آوردم نهايت باز چنين نمود و چون آتش فساد روشن شد و پوليس در در خانه آمد و نفوسی حبس شدند يقين نمود که ديگر کار از کار گذشت بنای اسباب افتراق فراهم آورد که تحمّل نماند به کمال خوشی پيغام به کرّات شد که ديگر کار به اينجا رسيد در خطر عظيمم آنچه از دست برآيد باز ان شاءاللّه کوتاهی نمی‌شود ديگر ما را به خدا ببخشيد فائده‌ای نداد و هر ساعت يک خيانتی ظاهر ميشد ملاحظه فرمائيد که در چه آتشی عبدالبهاء ميسوخت اطراف خانه پوليس و وقوعات تعرّضات حکومت هر ساعت و عبدالبهاء را حکومت ميبرد و در حکومت استنطاق مينمود و در اندرون جناب اخوی به جاسوسی و فساد بيرون مشغول و در نهايت بی‌شرمی خيره خيره به اطراف تجسّس ميکرد بالأخره به او گفته شد که از برای خدا ما را معاف کن ما را به لب قبر رساندی ديگر بس است اين است وقوعات شديده و بليّه عظيمه حال حضرات اخوان در نهايت سرور و فرح و ما در نهايت بلايا و مصائب و محن آنان متّصل پوسته به اطراف ارسال ميدارند و مخابرات ما به کلّی مقطوع در دو زندانيم زندان عکّا و زندان محصوری از جميع جهات و در خطری بسيار عظيم. همشيره و جميع بنات از جهت عبدالبهاء در نهايت اضطراب متّصل من تسلّی ميدهم ولی عبدالبهاء از اين مصائب در نهايت سرور که موفّق به اين بلاياء در سبيل الهی شده و ان شاءاللّه به فدای جان موفّق خواهد شد.

باری ای رفيق جانی وقت متانت و قوّت و قدرت است ابداً محزون مباشيد دلگير مگرديد با قلبی ثابت و قوّتی غالب به حفظ و صيانت کلمة اللّه پردازيد عبدالبهاء ولو به دريا افتد و يا به اقصی بلاد افريقا مبتلا گردد و يا بر سر دار رود شما ابداً فتور مياريد و ملول نشويد و محزون مگرديد مانند حواريّون حضرت مسيح به نشر نفحات اللّه مشغول گرديد و به اعلاء کلمة اللّه پردازيد ابداً از ملل و دول دلگير مگرديد و خيرخواه جميع دول و ملل باشيد و با جان و دل به صداقت و خدمت به کلّ پردازيد و در حقّ جميع دعای خير نمائيد آنچه بر ما واقع به قضای الهی است و فساد ناقضين اخوان و ما به جان طالب بلايا در سبيل الهی باری جميع احبّای الهی را تحيّت مشتاقانه برسانيد و اين نامه را اگر مصلحت بدانيد در محضر احبّا بخوانيد تا مطّلع به شمّه‌ای از بغض و عداوت بی‌وفايان گردند مختصر مرقوم شد اگر فرصت و مهلتی حاصل شود مفصّل مرقوم ميگردد متعلّقين اين زندانی که در مصر و اسکندريّه آمده‌اند نهايت سرور و ممنونيّت از آن جناب دارند و بسيار اظهار خجالت از زحمات شما مينمايند و البهاء عليک. ع ع


Ocean 2.0 Reader. Empty coverOcean 2.0 Reader. Book is closedOcean 2.0 Reader. FilterOcean 2.0 Reader. Compilation cover