استخراج و تنظيم و تايپ يکهزار و ششصد نصّ مُبارک موجود در اين کتاب را بياد و بنام برادر بزرگوارم حضرت شهيد مجيد جناب يوسف قديمی انجام داده ام که عُمری در حقّم پدری فرمودند.
رياض قديمی
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” ای فرزند کنيز من لازال هدايت باقوال بوده و اين زمان بافعال گشته يعنی بايد جميع افعال قدسی از هيکل انسانی ظاهر شود چه که در اقوال کلّ شريکند ولکن افعال پاک و مقدّس مخصوص دوستان ماست پس بجان سعی نمايئد تا بافعال از جميع ناس ممتاز شويد“.
٢ - ” مدّعيان محبّت را برهان لازم هر چه بلسان آيد مقبول ساحت رحمن نيفتد اليوم فعل مقدّم بر قول است پس جهد نمائيد تا از کلّ جوارح اعمال حسنه بظهور آيد اگر نفسی دعوی نمايد که از اهل رضوان ربّانيست آن قول بمجرّد ادّعا ثابت نشود بلکه صاحبان شامّه استشمام ننمايند اگر استنشاق رياحين نمودند مقبول خواهد شد والّا مردود“.
٣ -” تاثير کلمه از تقوی و انقطاع مکلّم است. بعضی از عباد باقوال کفايت مينمايند صدق اقوال باعمال منوط و مشروط. از عمل انسان رتبه و مقامش معلوم ميشود“ .
٤ - ” قول عمل ميخواهد قول بلا عمل کَنَحْلِ بِلا عَسَل اَوْ کَشَجَرِ بِلاَ ثَمَر“.
٥ - ” ای مردمان گفتار را کردار بايد چه که گواه راستی گفتار کردار است و آن بی اين تشنگان را سيراب ننمايد و کوران را درهای بينائی نگشايد“.
٦ - ” بايد مدّعی محبّت الهی اليوم بجميع شئون از دونش ممتاز باشد. قبول امر و اعتراف بحقّ محض ادّعا نبوده و نيست چنانچه جميع ناس اليوم مدّعی اين مقامند وَلکِنْ لِسَانُ الْعَظَمَةِ يَشْهَدُ بِکِذْبِهِم وَ افْتِرائِهِمْ وَ غُرُوْرِهِمْ وَ غَفْلَتِهِمْ وَ خِيَانَتِهِمْ. ای دوستان خالصاً للّهِ حرکت نمائيد و لِوَجْهِ اللّه تکلّم کنيد. کلمه ای که للّه از سماء قلب حرکت نمايد و از افق لسان اشراق کند البتّه مؤثّر خواهد بود. از تأثيرات اعمال غافل نباشيد لَعَمْرُ اللّهِ اگر نفسی به تأثيرات اعمال و اقوال طيّبه و خبيثه مطّلع شود ابداً بهيچ مکروهی التفات ننمايد و جز خير محض و معروف صرف از او ظاهر نشود“.
٧ - ” بصفاتم متّصف شويد تا قابل ورود ملکوت عزّم شويد و در جبروت قدسم در آئيد“.
٨ -” عالم را غبار تيره ظلمانی اخذ نموده و احاطه کرده بساط معنی و عمل پيچيده شده و بساط قول و لفظ گسترده گشته بگو ای احباب قسم بآفتاب حقيقت که اليوم يوم عمل است اگر از نفسی مقدار شَعری اليوم خير صادر شود جزای آن بدوام مُلک و ملکوت از برای او باقی خواهد ماند“.
٩ - ” بر کلّ لازمست که باخلاق پسنديده و اعمال حسنه و افعال طيّبه ظاهر شوند و آن نفوسی که خود را به رحمن نسبت دهند و به اعمال شيطان عاملند البتّه حقّ از چنين نفوس منزّه و مقدّس بوده و خواهد بود“.
١٠ - ” از شئون انسانيّت در هيچ احوال خارج نشويد. اخلاق و اطوار سِباع و وحوش را باهلش واگذاريد بشنويد و نگوئيد عطا نمائيد و در صدد اخذ عطا نباشيد. اِنْ شَاءَ اللّه امام وجوه هر يک از شما عَلَم عدل و رايت عقل مشاهده شود و البتّه از اين اعمال پاک و اخلاق پاکيزه طاهره انوار عدل که از ظلم ظالمين محجوب و مستور است باسم الهی اشراق نمايد“.
١١ - ” بسم اللّه الابهی مقصود از کتابهای آسمانی و آيات الهی آنکه مردمان براستی و دانائی تربيت شوند که سبب راحت خود و بندگان شود. هر امری که قلب را راحت نمايد و بر بزرگی انسان بيفزايد و ناس را راضی دارد مقبول خواهد بود. مقام انسان بلند است اگر بانسانيّت مزيّن والّا پست تر از جميع مخلوق مشاهده ميشود. بگو ای دوستان امروز را غنيمت شمريد و خود را از فيوضات بحر تعالی محروم ننمائيد. از حقّ ميطلبم جميع را بطراز عمل پاک و خالص در اين يوم مبارک مزيّن فرمايد اِنَّهُ هُوَ الْمُخْتَارُ“.
١٢ - ” ای دوستان من شما اصول بيوت امريه ايد اگر اصول محکم نباشد بيوت مستقرّ نماند و مبدأ چشمه های ارض عرفانيد، مبدأ اگر گل آلوده شود در تمامی انهار متشتّته سرايت نمايد و کلّ تيره شوند. اِبُنَم از قبل باصحاب خود فرمود شما مِلح ارضيد که فاسد شد بکدام چيز نمکين خواهد گرديد در اينصورت مصرفی از او مشهود نه مگر آنکه دور افکنده و پايمال شود“.
١٣ - ” انسان بمثابه شجر است اگر باثمار مزيّن گشت لايق مدح و ثنا بوده و هست والّا شجر بی ثمر قابل نار است. اثمار سدره انسانی بسيار لطيف و پسنديده و محبوب، اخلاق مرضيّه و اعمال حسنه و کلمه طيّبه از اثمار اين شجره محسوب“.
١٤ - ” محبوب عالَم در سجن اعظم جميع را نصيحت ميفرمايد به اموريکه سبب و علّت ارتفاع آن نفوس و مَا يَنْبَغِي لِلانسان است بايد کلّ بسمع قبول اصغاء نمايند. ای دوستان اخلاق حسنه و اعمال مرضيّه و شؤونات انسانيّه سبب اعلاء کلمة اللّه و ترويج امر بوده لذا بر هر نفسی لازم و واجب که اليوم به معروف تمسّک جويد و از منکر اجتناب نمايد“.
١٥ - ” اِنْ الْاِنْسَانَ يَرْتَفِعُ بِاَمَانَتِهِ وَ عِفَّتِهِ وَ عَقْلِهِ وَ اَخْلاَقِهِ وَ يَهْبُطُ بِخِيَانَتِهِ وَ کِذْبِهِ وَ جَهْلِهِ وَ نِفَاقِهِ. لَعَمْرِي لَا يَسْمُو الْاِنْسَانُ بِالزَيْنَةِ وَ الثَروَةِ بَلْ بِالْآدابِ وَ الْمَعْرِفَةِ “.
١٦ - ” يا ابن ابهر قسم بانوار آفتاب حقيقت که از افق سجن مُشرق و لائح است ضُرّ اعمال شنيعه که در کتاب منع آن از قلم اعلی جاری شده بحقّ راجع و همچنين سبب توقّف ظهور امر است ما بين عباد از حقّ ميطلبيم از بعد کلّ بِمَا حَکَمَ بِهِ اللّهُ عامل شوند شايد به کلمهٌ رضا فائز گردند امروز جنود حقّ و ناصرش اعمال و اخلاق است بايد باين جنود افئده و قلوب و صدور عباد را تصرّف نمود“.
١٧ - ” دنيا را وفائی نبوده و نيست جهد نمائيد تا در اين ايّام فانيه کسب لئالی باقيه نمائيد. عمل پاک و مقدّس البتّه در کتاب حفظ الهی محفوظ خواهد ماند. طوبی از برای نفسی که باين مقام فائز شد“ .
١٨ - ” يا حزب اللّه ناصر و معين و جنود حقّ در زُبُر و الواح بمثابه آفتاب ظاهر و لائح آن جنود اعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه بوده و هست “.
١٩ - ”مظلوم امروز مسجون، ناصر او جنود اعمال و اخلاق بوده نه صفوف و جنود و تفنگ و توپ يک عمل پاک عالَم خاک را جنّت عُليا نمايد. ای دوستان باخلاق مرضيّه و اعمال طيّبه حقّ جَلّ جَلالُه را نصرت نمائيد“.
٢٠ - ” اگر نفسی در جميع عمر بعبادت مشغول شود و از صفاتيکه سبب ارتفاع امراللّه است محروم ماند آن عبادت حاصلی ندارد و ثمری نخواهد بخشيد“.
٢١ - ” شخص انسان بايد باخلاق روحانيّه و اعمال و افعال طيّبه طاهره مزيّن باشد هر نفسی باين مقام فائز نشود او از انسان محسوب نه“.
٢٢ - ” اگر از نفسی عمل شنيعی ظاهر شود ناس جاهل غافل آنرا بحقّ نسبت دهند“.
٢٣ - ” اين ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نيامده چنانچه در بيان از قلم رحمن جاری بلکه لِاَجْلِ ظهورات کماليه در انفُس انسانيّه و ارتقاء ارواحِهِم اِلی الْمَقاماتِ الْبَاقِيَةِ وَ مَا يُصَقدِقُهُ عُقُوْلُهُم ظاهر و مُشرق شده تا آنکه کلّ فوق مُلک و ملکوت مَشي نمايند“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” بهائی بايد شمع آفاق باشد و نجم ساطع از افق اشراق اگر چنين است نسبتش حقيقی است و اِلّا نسبت مجازی و بی ثمر و بی پا “.
٢ - ” بهائی بودن بلفظ چه فايده دارد“.
٣ - ” ای حزب الهی بعون و عنايت جمال مبارک روحی لاحبّائه الفداء بايد روش و سلوکی نمائيد که مانند آفتاب از ساير نفوس ممتاز شويد. هر نفسی از شما در هر شهری که وارد گردد بخُلق و خوی و صدق و وفا و محبّت و امانت و ديانت و مهربانی بعموم عالم انسانی مشارٌ بالبنان گردد جميع اهل شهر گويند که اين شخص يقين است که بهائی است زيرا اطوار و حرکات و روش و سلوک و خُلق و خوی اين شخص از خصائص بهائيان است. تا باين مقام نيائيد بعهد و پيمان الهی وفا ننموده ايد زيرا بنصوص قاطعه از جميع ما ميثاق وثيق گرفته که بموجب وصايا و نصائح الهيّه و تعاليم ربّانيّه رفتار نمائيم“.
٤ - ” ياران الهی بايد بموجب وصايا و نصائح نور حقيقت جمالِ قدم روحی لعتبته الفداء قيام کنند و يک يک را بموقع اجراء گذارند نه اينکه مجرّد بخوانند و مودوع اوراق و الواح گذارند. بايد اوامر روحانيّه و جسمانيّه اسم اعظم روحی لتربته الفداء در حيّز شهود جلوه نمايد و در الواح و اطوار ياران الهی مجسّم و مصوّر گردد والّا چه ثمری و چه اثری“.
٥ - ” بهائيان بايد نظر باين امر دقيق نمايند که مانند سائر اديان بعربده و های و هوی و لفظ بی معنی کفايت ننمايند بلکه بجميع شؤون از خصائل و فضائل رحمانی و روش و رفتار نفوس ربّانی قيام کنند و ثابت نمايند که بهائی حقيقی هستند نه لفظ بی معنی و بهائی اينستکه شب و روز بکوشند تا در مراتب وجود ترّقی و صعود نمايند و نهايت آرزوی هر يک اين باشد که نوعی روش و حرکت نمايد که جميع بشر از آن مستفيض و منوّر گردند و نقطه نظرگاهش همواره خُلق و خوی حقّ باشد و روش و رفتارش سبب ترقيّات نامتناهيّه گردد چون باين مواهب موفّق شود ميتوان گفت که بهائی است والّا در اين دور مبارک که فخر اعصار و قرون است ايمان عبارت از اقرار بوحدانيّت الهيّه نه بلکه قيام بجميع شؤون و کمالات ايمان است“.
٦ - ” فَوَاللّهِ الَّذِي لااله اِلَّا هُو اليوم خدمتی بامراللّه اعظم از تخلّق باخلاق نيست و ضرّی بدين اللّه اعظم از صفحات قبيحه نه. البتّه نفسی ضربتی بر هيکل عبدالبهاء زند گوارا تر از اينستکه عملی از او صدور نمايد که مخالف منقبت عالم انسانی باشد زيرا اين زخم را مرهم و اين ضربت را التيام ميسّر امّا آن جُرح عظيم را التيامی نه و آن سمّ نَقيع را درياقی نيست. نهايت اهتمام در اين امور لازم“.
٧ - ” بهائی را بصفت شناسند نه باسم و بخُلق پی برند نه بجسم “.
٨ - ” هميشه ايمان باقرار و اعتراف بود لکن در اين امر اعظم به اعمال و اخلاق پسنديده است“.
٩ - ” احبّای الهی نبايد مثل اُمم اخری در لسان شهد باشند و در عمل حنظل که بزبان جوهر تسبيح و تقديس بودند و بافعال صرف آلودگی و ناپاکی اليوم وقت عمل است و هنگام ثمر سِراج بی نور ظلمت است و شجر بی ثمر حَطَب سَعِيْر و سَقَر. وَ الْبَهَاءُ وَ الرَّوحُ عَلَيک ع ع “.
١٠ - ” از برای اعمال و فضائل انسانی درجاتست. يک عملی است که فائده آن راجع بشخص انسان است عمل ديگر ثمرش راجع بعائله انسان يا بقوم و قبيله او. امّا يک عملی است که فائده و ثمرش راجع بعموم اهل عالم است و نتائجش غير محدود و اثراتش باقی به بقاء عالَم وجود. موفّقيّت باينگونه عمل کمال عالَم انسانی است و اين کمال به تمسّک بتعاليم الهيّه و قوّه معنويه حاصل شود. اينست که در اديان الهيّه قبول عمل انسان بعرفان مشرق امر رحمن منوط است و علم و عرفان به عمل بوصايای مليک منّان معلّق و مربوط و عِلم و عمل چون با هم باشد و اطاعت با عرفان تؤام گردد نتيجه عالَم وجود مشهود شود و سرّ موهبت ربّ ودود در حيّز شهود جلوه نمايد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” اليوم اساس اعظم و ميزان اکمل و اتّم و فارِق بين حقّ و باطل اخلاق است نه اقوال هر حزبی که دارای آن باشد مؤيّد است و مِنْ لَدَی الْحَقّ و هر طائفه ای از آن محروم باطل است و از فضل و تأييد الهی ممنوع. نام و نشان دليل و برهان اگر موئیّد و تؤام بحُسن روش و سلوک و اخلاق طيّبه مرضيّه نباشد در اين عصر مذموم و مطرود جهان و جهانيان است و حُسن اخلاق، کمالات و مظاهرش، حُسن سلوک و رفتار و يگانگی و الفت و اتّحاد و اتّفاق و حُسن معاملات در جزئيّات و کلّيّات و تعاون و تعاضدِ مستمرّيِ صميمی و محبّت و خلوص نيّت و صفای قلب و طهارت نفْس و صداقت و امانت مَا بِهِ الْاِمْتِيَاز ياران است چه که اين صفات ممدوحه که اهل عالَم از آن غافل و محجوبند اوّلين و آخرين دليل مُقنع و برهان کافی لامع اين آئين الهی است. محک تجربه است و يگانه مميّز بهائيان از سائر طوائف و اُمم. مقصد اصلی عموم انبياء و رُسُل است و يگانه مقصود و مطلوب و منتها آمال و آرزوی حضرت اعلی و جمال ابهی و حضرت عبدالبهاست“.
٢ - ”معرفت مظهر ظهور اگر ثمر و نتيجه اش حُسن سلوک و تزکيه اخلاق نباشد از نفوذ وتأثير محروم و نزد اهل دانش و ارباب بصيرت قابل اعتناء نبوده و نيست چه که اين معرفت معرفت حقيقی نه بلکه صرف توهّم و تقليد است“
٣ - ”هر نفسی که خود را به شِيَم و حُلَل تقديس و تقوی و اخلاق مزيّن ندارد او بهائی حقيقی نه ولو اينکه باين اسم موسوم و موصوف و معروف“.
٤ - ”…بايد نظر به پستی محيط خود و دنوّ اخلاق و سوء رفتار نفوس در حول خود ننمايند و راضی بامتياز و تفوّق نسبی نگردند بلکه بايد نظر را باوج مرتفع نمايند و نقطه نظرگاه راتعاليم و نصائح قلم اعلی قرار دهند آنوقت معلوم شود که هنوز از برای کلّ در وادی سلوک مراحلی عديده باقی مانده و طيّ مسافت نکرده بسر منزل مقصود که تخلّق باخلاق و شِيَم الهيّه است هنوز وارد نگشته ايم. پس ما که سالکان سبيل نجاتيم بايد بتمام قوی بکوشيم تا در مجالسات و مکالمات و معاملات و مشاغل و مقاصدمان با تمام طبقات نفوس در امور جزئی و کلّی در هر دقيقه و آنی آن روح مودعه در تعاليم حضرت بهاء اللّه را بفعل اظهار و اعلان و اثبات کنيم و چنان جلوه نمائيم که بر کُلّ ثابت گردد که جز قوّه جامعه روح حضرت بهاء اللّه هيچ امری ديگر تقليب ماهيّت ننمايد و خلق جديد نکند اينست يگانه اسباب نجات و ظفر امر الهی“.
٥ - ” اين عبد عاجز مستمند … شب و روز در حوالی بقاع مقدّسه بمناجات و دعا و تَبَتُّل مشغول و از ياران الهی استدعا و التماس نمايد که باعمال و اخلاق حضرت عبدالبهاء مقتدای حقيقی ظاهر شوند و اين امر عزيز الهی را نصرت کامل نمانيد. اميد است که اين دعا مستجاب شود و اين استدعا قبول گردد“.
٦ - ” در اين برهه از زمان است که ياران رحمانی بايد بجميع وسائل ممکنه افکار و اذکار و شِيَم و اطوار غير مرضيّه ای را که ميراث نياکان محسوب از ريشه براندازند و بجای آن با نهايت صبر و متانت و توسّل بذيل دعا و استقامت ، ملکاتِ فاضله و شؤون و احوال ممتازه روحانيّه را که برای شرکت مؤثّر آنان در خدمت آستان الهی و استخلاص عالم انسانی لازم و ضروری است در حديقه وجود غرس نمايند و خود را برای تحقّق اين منظور عظيم و خدمت قويم آماده و مهيّا سازند“.
٧ - ”هدف غائی حضرت بهاءاللّه آنستکه افراد جديدی خلق شوند يعنی مردمی نيکوکار مهربان باهوش و صدّيق و شريف که بر مبنای احکام و موازين اين امر اعظم که در اين مرحله جديد از تکامل عالم انسانی ظاهر شده عمل نمايند. خود را بهائی ناميدن کافی نيست بلکه بايد در تمام وجود ما آثار حيات بهائی نمودار باشد“.
٨ - ” ما همواره بايست بخاطر داشته باشيم که تعاليم الهی در اين دور اعظم کامل است و تنها علّتی که تعداد بيشتری از همنوعان ما به امر الهی رو نميکنند آنستکه ما که ادّعای بهائی بودن داريم براستی آئينه تمام نمای تعاليم حضرت بهاءاللّه نيستيم. ما بايستی بطور مداوم بکوشيم که نمونه شاخص تعاليم حضرتش باشيم“.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمانيد:
١ - ” اِيَّاکُمْ اَنْ تُفَرِّقَکُمْ شُؤُوْنَاتُ النَّفْسِ وَ الهَوَی کُوْنُوْا کالْاَصَابعِ فِی الْيَدِ وَ الْارْکَانِ لِلْبَدَنِ کَذَلِکَ يَعِظُکُمْ قَلَمُ الْوَحْي اِنْ اَنْتُمْ مِنَ الدمُوْقِنيْنَ “.
٢ - ” يَا اَحِبَّائي اَنِ اتَّحِدُوْا فَي اَمْرِ اللّهِ عَلَی شَأنٍ لَا تَمُرُّ بَيْنَکُمْ اَرْيَاحُ الْاِخْتِلَافِ هَذَا مَا اُمِرْتُمْ بِهِ فِی الْاَلْوَاحِ وَ هَذَا خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ اَنْتُمْ تَعْلَمُوْنَ “.
٣ - ” فَوَ عِزَّتِکَ يَا مَحْبُوْبِي لَوْ تُعَذِّبُنِي فِي کُلِّ حِيْنٍ بِبَلَاء جَديْدٍ لَاَحَبُّ عِنْدِي بِاَنُ يَحْدُثَ بَيُنَ اَحِبَّائِکَ مَا يُکَدَّرُ بِهِ قُلُوْبُهُمْ وَ يَتَفَرَّقُ بِهِ اجْتِمَاعُهُمْ لِأنَّکَ مَا بَعَثْتَنِي اَلَّا لِاتِّحَادِهِمْ عَلَی اَمْرِکَ الَّذِي لَا يَقُوْمُ مَعَهُ خَلْقُ سَمَائِکَ وَ اَرْضِکَ وَ اِعْرَاضِهِمْ عَمَّا سِوَاکَ وَ اِقْبَالِهِمْ الَی اُفُقِ عِزِّ کِبْرِيَائِکَ وَ تَوَجُّهِهِمْ اِلَی شَطْرِ رِضَائِکَ “.
٤ - ”مقصود از ظهور و ذکر و بيان آنکه نفاق برخيزد و بجايش اتّفاق مقام اخذ نمايد“.
٥ - ” اوّل امری که از معرفت حاصل ميشود الفت و اتّفاق عباد است چه که باتّفاق آفاق عالَم منوّر و روشن“.
٦ - ” اصحاب صفا و وفا بايد با جميع اهل عالم به رَوح و ريحان معاشرت نمايند چه که معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظم عالَم و حيات امم است“.
٧ - ” و اينکه در باره اتّحاد سؤال نموديد اتّحاد در رتبه اوّليّه اتّحاد در دين است و اين اتّحاد لازال سبب نصرت امراللّه در قرون و اعصار بوده و اجتماع سيف معنوی الهی است … و اتّحاد در مقامی اتّحاد در قول است و اين بسيار لازم است مثلاً ملاحظه نما اگر دو نفْس از اوليای حقّ در ارضی وارد شوند و در امری باختلاف سخن گويند، سببِ اختلاف شود وخود و سائرين از نعمت اتّحاد که از قلم مولی الايجاد نازل شده محروم و ممنوع گردند … و در مقامی اتّحاد اعمال مقصود است چه که اختلاف آن سبب اختلاف گردد. اين مظلوم ايّامی که از زوراء بادرنه نفی ميشد در بين راه در مسجدی وارد صلاة مختلفه در آن محلّ مشاهده نمود اگر چه کلّ لفظ صلاة بر او صادق ولکن هر يک به اسبابی از هم ممتاز و اگر حزب فرقان فی الحقيقه بآنچه از قلم رحمن نازل شد عمل مينمودند جميع مَن علی الارض بشرف ايمان فائز ميگشتند اختلاف اعمال سبب اختلاف امر گشت و امر ضعيف شد … و از جمله اتّحادِ مقام است و اوست سبب قيام امر و ارتفاع آن ما بين عباد. برتری و بهتری که بميان آمد عالَم خراب شد و ويران مشاهده گشت. نفوسيکه از بحر بيان رحمن آشاميده اند و بافق اعلی ناظرند بايد خود را در يک صقع و يک مقام مشاهده کنند. اگر اين فقره ثابت شود و بحول و قوّة الهی محققّ گردد عالَم جنّت ابهی ديده شود بلی انسان عزيز است چه که در کلّ آيه حقّ موجود ولکن خود را اعلم و ارجح و افضل و اتقی و ارفع ديدن خطائيست کبير. طوبی از برای نفوسی که به طراز اين اتّحاد مزينند و مِن عنداللّه موفّق گشته اند … اگر قلم اعلی اراده نمايد مراتب اتّحاد را در هر شي و در هر امر بتمامه ذکر فرمايد سالها بايد مشغول گردد. از جمله اتّحاد نفوس و اموال است و باين مقام ختم مينمائيم ذکر اتّحاد را اَمراً مِنْ عِنْدِنَا وَ اَنَا الْمُقْتَدِرُالْمُخْتَارُ … “.
و در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٨ - ” قلم اعلی در اين حين اوليای خود را طرّاً باتّحاد و اتّفاق وصيّت ميفرمايد لِيَظْهَرَ بِهِ اَمْرُاللّهِ الْمُهَيْمِنِ الْقَيُّوْمِ “.
٩ - ” بنام دوست يکتا ای احزاب مختلفه باتّحاد توجّه نمائيد و بنور اتّفاق منوّر گرديد. لِوَجْهِ اللّه در مقرّی حاضر شويد و آنچه سبب اختلاف است از ميان برداريد تا جميع عالَم بانوار نيّر اعظم فائز گردند و در يک مدينه وارد شوند و بر يک سرير جالس. اين مظلوم از اوّل ايّام الی حين مقصودی جز آنچه ذکر شد نداشته و ندارد. شکّی نيست جميع احزاب بافق اعلی متوجّهند و بامر حقّ عامل. نظر بمقتضيات عصر اوامر و احکام مختلف شده ولکن کلّ مِنْ عِنْدِاللّه بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عناد ظاهر گشته. باری بعضُد ايقان اصنامِ اوهام و اختلاف را بشکنيد و باتّحاد واتّفاق تمسّک نمائيد. اينست کلمه عليا که از اِمُّ الْکتاب نازل شده. يَشْهَدُ بِذَلِکَ لِسَانُ الْعَظَمَةِ فِي مَقَامِهِ الرَّفِيْعِ. آنجناب و سائر اولياء بايد باصلاح عالَم و رفع اختلاف اُمم تمسّک نمائيد و جهد بليغ مبذول داريد. اِنَّهُ هُوَ الْمُؤيِّدُ الْحَکِيْمُ وَ هُوَ الْمُشْفِقُ الْکَرِيْمُ “.
١٠- ” ای دوستان حقّ مقصود از حمل اين رزايای متواتره و بلايای متتابعه آنکه نفوس موقنه باللّه با کمال اتّحاد با يکديگر سلوک نمايند بشأنی که اختلاف و اثنينيّت و غيريّت از ما بين محو شود … “.
١١- ” اميدواريم که در کمال الفت و محبّت و دوستی با يکديگر رفتار نمائيد بشأنی که از اتّحاد شما عَلَم توحيد مرتفع شود و رايت شرک منهدم گردد “.
١٢- ” در کمال اتّحاد حرکت نمايند چنانچه خلافی ما بين احدی ملحوظ نشود. در خير و شرّ و نفع و ضرر و شدّت و رخاء جميع شريک باشند“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” امروز اهمّ امور اتّحاد و اتّفاق احبّای الهی است که با يکديگر يک دل و يک جان شوند تا توانند مقاومت خصومت اهل عالم کنند و تعصبّات جاهليّه ملل و مذاهب را ازاله نمايند. هر فردی از افراد بشر را تفهيم نمايند که کلّ بار يکداريد و برگ يک شاخسار ولی تا نفس احبّا اتّحاد و اتّفاق کلّی نيابند چگونه توانند که احزاب سائره را باتّحاد و اتّفاق بخوانند جان نا يافته از هستی بخش کيّ تواند که شود هستی بخش
و در همين لوح مبارک که در صحفه ٢٦٦ منتخباتی از مکاتيب ط آمريکا نيز درج شده است ميفرمايند :
٢ - ” ای ياران الهی تا توانيد بر اتّحاد و اتّفاق با يکديگر کوشيد زيرا کلّ قطرات يک بحريد و اوراق يک شجر و لئالی يک صدف و گُل و رياحين يک رياض، پس از آن در تأليف قلوب سائر اديان بيکديگر جانفشانی نمائيد و با هر فردی از افراد انسانی نهايت مهربانی کنيد. نفسی را بيگانه نخوانيد وشخصی را بدخواه مشمريد. چنان رفتار نمائيد که جميع خلق خويش و پيوندند و آشنا و ارجمند. چنان سلوک نمائيد که اينجهان فانی نورانی گردد و اين گلخن ظلمانی گلشن رحمانی شود. اين است وصيّت عبدالبهاء. اين است نصيحت اين عبد بينوا و عليکم البهاء الابهی ع ع “.
٣ - ” اليوم خدمتی اعظم از اتّحاد واتّفاق احبّا نيست“ .
٤ - ”بايد هر يک از ياران بدل و جان سعی بليغ فرمايد که ادنی غباری بر آئينه وحدت اصليّه ننشيند و روز بروز محبّت و الفت و مؤانست و معاشرت و ملاطفت در بين احباب تزايد يابد “.
٥ - ” اگر وحدت حال و يگانگی بی ملال در ميان نيايد آن جمع پريشان گردد و آن انجمن بيسر و سامان“.
٦ - ” قسم بجمال قدم روحی لاحبّاء المتّحدين فدا که فرح و سروری از برای عبدالبهاء جز بشارات اتّحاد و اتّفاق احبّا نه زيرا اسّ اساس امراللّه وحدت و يگانگی محبّت است “.
٧ - ” ای احبّای الهی اگر سرور و حبور و آسايش جان و راحت وجدان عبدالبهاء را خواهيد بر اتّحاد و اتّفاق بيفزائيد و جميع امواج يک بحر گرديد و قطرات يک نهر. گلهای يک گلشن گرديد و حلقه های يک جوشن در يک هوا پرواز نمائيد و به يک نغمه و آواز ترنّم ساز اين سبب سرور ابديست و راحت قلب و جان سرمدی“.
٨ - ” آنچه اعظم امور است آن اتّحاد و اتّفاق جمهور احبّا و ائتلاف تامّ در ميان ياران. اين اهمّ امور است اگر نفسی ملول گردد اهمّيّت بدهيد بهر وسيله باشد او را گرم کنيد و در دائره و حلقه خويش در آريد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” اتّحاد و يگانگی ياران اسّ اساس است و وسيله نجاح و ترقّيات کلّيّه در دو جهان“.
٢ - ” اعظم وسيله نجاح و فلاح در مهامّ امور و حصول و وصول بمقصد و مرام در جلائل اعمال بالاخصّ در خدمات مفروضه امريّه اتّحاد است“.
٣ -” هر جا وحدت و يگانگی نباشد روح حقيقی بهائی وجود ندارد“.
٤ - ” تا اتّحاد و اتّفاق کامل در بين احبّا جلوه ننمايد ومحکم و ثابت نگردد امر عزيز الهی در حالت توقّف باقی و از فتح و ظفر ممنوع و محروم “.
٥ - ” آنچه ياران الهی در هر جا بآن احتياج دارند عشق و علاقه بيشتر نسبت بيکديگر است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” طُوْبَی لَکُمْ يَا مَعْشَرَ الْعُلَمَاءِ فِی الْبَهَاءِ تَاللّهَ اَنْتُمْ اَمْوَاجُ الْبَحْرِ الْاَعْظَمِ وَ اَنْجُمُ سَمَاءِ الْفَضْلِ وَ اَلْوِيَةُ النَّصْرِ بَيْنَ السَّمَوَاتِ وَ الْاَرَضِيْنَ. اَنْتُمْ مَطَالِعُ الْاِسْتِقَامَةِ بَيْنَ الْبَرِيَّةِ وَ مَشَارِقُ الْبَيَانِ لِمَنْ فِی الْاِمْکَانِ طُوْبَی لِمَنْ اَقْبَلَ اِلَيْکُمْ وَيْلُ لِلْمُعْرِضِيْنَ .“
٢ - ” اُنْصُرُوْا يَا قَوْمِ اَصْفِيَائي الَّذِيْنَ قَامُوْا عَلَی ذکْرِي بَيْنَ خَلْقِي وَ ارْتِفَاعِ کَلِمَتِي فِي مَمْلِکَتِي اُولَئِکَ اَنْجُمُ سَمَاء عِنَايَتِي وَ مَصَابِيْحُ هِدَايَتِي لِلْخَلَائِقِ اَجْمَعِيْنَ “.
* حضرت وليّ امراللّه در توضيح کلمه علماء ميفرمايند :”علماء در اين کور مقدّس در يک مقام ايادی امر اللّه و در مقام ديگر مبلّغين و ناشرين امر که در سلک ايادی نباشند ولی رتبه اولی رادر تبليغ حائز“ .
٣ - ” يا حزب اللّه علمای راشدين که بهدايت عباد مشغولند و از وساوس نفس امّاره مصون و محفوظ، ايشان از انجم سماء عرفان نزد مقصود عالميان محسوب. احترام ايشان لازم. ايشانند عيون جاريه و انجم مُضيئه و اثمار سدره مبارکه و آثار قدرت الهيّه و بحور حکمت صمدانيّه “.
٤ - ”حکيم دانا و عالم بينا دو بصرند از برای هيکل عالم. اِنْ شَاءَ اللّه ارض از اين دو عطيّه کُبری محروم نماند و ممنوع نشود“.
٥ - ” نفوسی که لِوَجِهِ اللّه بر خدمت امر قيام نمايند ايشان مُلهمند بالهامات غيبی الهي بر کلّ اطاعت لازم“.
٦ - ”علمائی که فی الحقيقه بطراز علم و اخلاق مزيّن اند ايشان بمثابه رأس اند از برای هيکل عالَم و مانند بصرند از برای اُمم. لازال هدايت عباد بآن نفوس مقدّسه بوده و هست“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ”ای احبّای الهی اليوم هر نفس مبلّغی مؤيّد است و مبلّغين صف اوّل مقرّب درگاه کبريا و مستمد از ملکوت ابهی لهذا بايد احبّای الهی نهايت محبّت و احترام و رعايت را در حقّ مبلّغين مجری دارند و در هر جا وارد گردند سرور و حبور حاصل يابد“.
حضرت بهاءاللّه در لوح خطاب بجناب اشرف زنجانی ميفرمايند :
١ - ” اِنَّا وَصَّيْنَاکُمْ فِی الْکِتَابِ بِاَنْ لَا تَعْبُدُوْا اِلَّا اللّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ اَحْسَاناً کَذَلِکَ قَالَ الْحَقُّ وَ قُضِيَ الْحکْمُ مِنْ لَدُنْ عَزِيْزٍ حَکِيْمٍ قُلْ يَا قَوْم عَزَّزُوْا اَبَوَيْکُمْ وَ وَقِّرُوْهُمَا وَ بِذَلِکَ يُنْزَلُ الْخَيْرُ عَلَيْکُمْ مِنْ سَحَابِ رَحمَةِ رَبِّکُمُ الْعَليِّ الْعَظِيْمِ “.
بعد در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٢ - ” اِيَّاکُمْ اَنْ تَرْتَکِبُوْا مَا يَحْزَنُ بِهِ آبَائُکُمْ وَ اُمَّهَاتُکُمْ اَنِ اسْلُکُوْا سَبِيْلَ الْحَقِّ وَ اِنَّهُ لَسَبِيْلٌ مُسْتَقِيْمٌ وَ اَنْ يُخَيِّرْکُم اَحَدٌ فِيْ خِدْمَتِي وَ خِدْمَةِ آبَائِکُمْ وَ اُمَّهَاتِکُمْ اَنِ اخْتَارُوْا خِدْمَتَهُمْ ثُمَّ اتَّخِذُوْا بِهَا اِلَيَّ سَبِيْلاً…“.
و در لوحی منيع خطاب بجناب عبدالحميد نيشابوری راجع بفرزند شهيدش جناب بديع ملّقب بفخر الشّهداء، که شايد قبل از ايمان، حرمت پدر را که بابی شده بود کما ينبغی ملحوظ ننموده بود، ميفرمايند :
٣ - ”لَوْ فَاتَ مِنْهُ فِي خِدْمَتِکَ شَيٌْ فَاعْفُ عَنْهُ ثُمَّ ارْضِ. کَدَلِکَ يَأمُرکَ سُلْطَانُ الْاَمْرِ اِنَّهُ هُوَ الْعَزِيْزُ الْعَلَّامُ. اِنَّا کَتَبْنَا لِکُلِّ ابْنٍ خِدْمَةَ اَبِيْهِ کَذَلِکَ قَدَّرْنَا الْاَمْرَ فِي الکِتَابِ“.
٤ - ”اعظم از کلّ بعد از توحيد باری جَلَّ و عَزَّ مراعات حقوق والدين است“.
٥ - ”ذکر والد نمودی امروز جميع نسبتها منقطع است اِن شاء اللّه جهد نمائی تا نسبتت بحقّ شود ولکن بايد با پدر بکمال محبّت رفتار نمائی. امری که سبب ضُرّ امر اوست و يا علّت حُزن او ارتکاب آن محبوب نه“.
حضرت عبدالبهأ ميفرمايند :
١ - ” پدر و مادر نهايت تعب و مشقّت بجهت اولاد کشند و اکثر چون بسنّ رشد رسند پدر و مادر بجهان ديگر شتابند. نادراً واقع که پدر و مادر در مقابل مشقّات و زحمات خويش در دنيا مکافات از اولاد بينند. پس بايد اولاد در مقابل مشقّات و زحمات پدر و مادر خيرات و مبرّات نمايند و طلب عفو و غفران کنند. مثلاً شما در مقابل محبّت و مهربانی پدر بايد بجهت او انفاق بر فقراء نمائيد و در کمال تضرّع و ابتهال طلب عفو و غفران کنيد و رحمت کبری خواهيد“.
٢ - ” حقوق پدر ومادر مقارن حقوق حضرت احديّت است “
٣ - ” ای دختر ملکوت نامه هايت رسيد و از مضمون معلوم گرديد که والده محترمه ات صعود بجهان پنهان نموده و تنها مانده ای و آرزويت خدمت پدر عزيز است و خدمت بملکوت اللّه. متحيّری که بکدام پردازی. البتّه بخدمت پدرت پرداز و در اين ضمن هر وقت فرصت يافتی بنشر نفحات اللّه مشغول شو“
٤ - ” پسر بايد چنين مهر پرور باشد و ابوين را پرستش نمايد “
٥ - ” پدر و مادر را اطاعت کنيد که از شما راضی باشند تا خدا از شما راضی شود“.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” طُوْبَی لِمَنْ تَزَيَّنَ بِطِرَازِ الْآدَابِ وَ الْاَخْلَاقِ اِنَّهُ مِمَّنْ نَصَرَرَبَّهُ بِالْعَمَلِ الْوَاضحِ الْمُبِيْنِ “.
و در لوح ناپلئون ميفرمايند :
٢-” اِنَّا اَخْتَرْنَا الْاَدَبَ و جَعَلْنَاهُ سَجِيَّةَ الْمُقَرَّبِيْنَ اِنَّهُ ثَوْبٌ يُوَافِقُ النُّفُوْسَ مِنْ کُلِّ صَغِيْرٍ و کبيرٍ طُوْبَی لِمَنْ جَعَلَهُ طِرَازَ هَيُکَلِهِ وَ وَيْلٌ لِمَنْ جُعِلَ مَحْرُوْماً مِنْ هَذَا الْفَضْلِ الْعَظِيْمِ “.
٣ - ” اَلْاَدَبُ قَمِيُصيِ بِهِ زَيَّنَّا هَيَاکِلَ عِبَادِنَا الْمُقَرَّبِيْنَ “.
و در لوح دنيا ميفرمايند :
٤ - ” يَا حِزْبَ اللّه شما را بادب وصيّت مينمايم و اوست در مقام اوّل سيّد اخلاق. طوبی از برای نفسی که بنور ادب منوّر و بطِراز راستی مزيّن گشت. دارای ادب دارای مقام بزرگ است اميد آنکه اين مظلوم و کلّ بآن فائز و بآن متمسّک و بآن متشبّث و بآن ناظر باشيم. اين است حکم محکم که از قلم اسم اعظم جاری و نازل گشته “
٥- ” اَن يااَحِبائی زَيّنوا اَجسادَکُم بِرِداء الأدَبِ و الاِنصافِ“.
٦- ”بگو ای قوم طراز اول از برای هيکل انسانی ادب است تَمسَّکوا بِهِ و لاتَکونوا مِنَ الغافِلينَ “.
٧- ” ادب از سجيّه انسان است و عندالله مقبول از حق بطلبيد عباد را از اين طراز مبارک منير محروم نفرمايد اِنَّهُ هوالسّامِعُالمُجِيبُ “.
٨- ” ادب از سجيه انسان است و به او از دونش ممتاز وهر نفسيکه باو فائز نشده البته عدمش بر وجودش رجحان داشته و دارد“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
” در آداب و اخلاق بيش از علوم و فنون اهتمام نمايند زيرا ادب و نورانيّت اخلاق مرجّح است … “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قَد کَتَبَ اللّه عَلَيکُمُ الِنکاحَ “…
و نيز ميفرمايند:
٢- ” تَزَوَّجُوا ياقَوم ليَظهَرَ مِنکُم مَنْ يذْکُرُنی بَيْنَ عِبادی هذا مِن اَمری عَليکُمُ اتَّخِذُوهُ لِاَنفُسِکم مُعِيناً “.
و درلوح ملک باريس (ناپلئون سوم) خطاب به پيشوايان مذهبی شريعت حضرت روح ميفرمايند :
٣- ” تَزَوَّجوا لَيقُومَ بَعْدَکُم اَحدٌ مَقامَکُم اِنّا مَنَعناکم عن الخِيانَةِ لا عَمّا تَظهَرُ به الامانَةُاَاَخَذْتُم اُصولَ اَنفُسِکم و نَبَذْتُم اُصولَ اللّهِ وَراءَکُم اتّقوا اللّهَ و لاتَکونوا مِنَ الجاهِلينَ .لَوْلا الانسانِ مَن يَذکُرُنی فی اَرْضی و کَيْفَ تَظهَرُ صِفاتی و اَسمائی تَفَکَّروا ولاتَکونوا مِن الذينَ احتَجَبوا و کانوا مِنَ الرّاقِدينَ. اِنّ الّذی ماتَزَوَّجَ اِنَّهُ ما وَجَدَ مَقَرّاً لِيَسْکُنَ فيه اَوْ يَضَعَ راسَهُ عَليهِ بمااکتَسَبَت اَيدی الخائِنينَ. لَيسَ تَقدِيسُ نَفْسه بماعَرَفْتُم و عندَکُم مِنَ الاوهامِ بَلْ بِماعِندَنا اَنِ اساَلوا لِتَعرفوا مقامَهُ الّذی کانَ مُقدّساً عَنْ ظُنونِ مَنْ علَی الارضِ کُلِّها طوبی للعارفينَ “.
در رساله سؤال وجواب مرقوم است :
٤- ” سؤال از آيه کَتَبَ عَلَيکُم النِکاح اين حکم واجب است يانه ؟
جواب: واجب نه “.
و درهمين رساله مبارکه :
٥- ” سؤال : قران بامشرکين جائز است يانه ؟ جواب : اخذ و عطا هر دو جائز هذا ماحَکَمَ بِهِ اللّهِ اِذْاسْتَوی عَلی عَرشِ الفَضْلِ و الَکَرَمِ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” تأهّل بموجب شريعت الله لازم است لهذا خيلی مبارک است در جوانی نتائج و برکاتش معلوم نيست ولی بعدها انسان ميبيند عائله ای تشکيل نموده خيلی متلذّذ ميشود و محظوظ. ديگر آنکه تأهّل برای انسان حصنی ميگردد که از هوی و هوس مصون ميماند و محفوظ“.
٢- ” تاسيس عائله خيلی مهم است تا انسان جوان است از غرور جوانی ملتفت نميشود ولی چون پير شد خيلی افسوس ميخورد “.
٣- ” امّا مسأله تزوّج، بموجب شريعت الله اول بايد که شما يکی را بپسنديد بعد برضايت پدر ومادر مرهون. قبل از انتخاب شما آنان حق مداخله ندارند“.
٤- ” ای پسر ملکوت اگر اراده تزويج نمودی بايد يک دختر بهائی گيری که مومن و موقن باشد و ثابت و راسخ و حائز کمالات ماديه و معنويّه “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” در خصوص اينکه اگر زوجه مبتلا بمرض غير قابل شفا شود و راضی باشد که زوجش زوجه ثانی اختيار نمايد فرمودند بنويس هرگاه زوجه بمرضی مبتلا گردد و معالجه تاثيری نبحشد اختيار زوجه ثانی جائزنه ولو آنکه زوجه راضی بازدواج ثانی باشد “.
٢- ” بدون ترديد عوامل اقتصادی اغلب در راه ازدواج جوانان مشکلاتی ايجاد ميکند ولی در بيشتر موارد بهانه ای بيش نيست و بنابر اين نبايد زياد بدان اهميت داد“.
٣- ” تمتّع کامل از غريزه جنسی حق طبيعی هر فرد است و قاعده ازدواج شرعاً بهمين خاطر ايجاد شده است. بهائيان بدون آنکه اين حق را تحريم کنند معتقدند که بايد تحت ضابطه و قاعده معين که همان عُلقه زوجيّت باشد اعمال گردد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” کُونوا مَظاهِرَ الاَستِقامَةِ بَينَ البَرِيَّةِ عَلی شأنٍ لاتَمْنَعَکُم شُبُهاتُ الذينَ کَفَروا باللّهِ اِذْ ظَهَرَ بِسلطانٍ عَظيمٍ .“
و در لوح رؤوس يا اصل کل الخير ميفرمايند :
٢- ” رأسُ القُدْرَةِ والشّجاعَةِ هُوَاِعلاءُ کَلِمَةِ اللّهِ وٍٍَ الاِستِقامَةُ عَلی حُبّهِ “.
٣- ” ياقوم اوّل امر عرفان حقّ جلَّ جَلالهُ و آخِر آن استقامت است “.
٤- ” هر نفسی اليوم از عَرْف قميص رحمانی بوطن اصلی که مقام معرفت مطلع اوامر الهيه و مَشرق وحی ربّانيّه است فائز شد او بکلّ خير فائز بوده و خواهد بود و بعد از ورود اين مقام اعلی دو امر از برای هر نفسی لازم و واجب است يکی استقامت برامراللّه بشانی که اگر جميع ناس بخواهند او را از مصدر امر منع نمايند قادر نباشند و امر ديگر اتباع اوامر الهيّه است که از معين قلم مشيّت ربّانيّه جاری شده چه که معرفت حق تمام و کامل نمی شود مگر بمتابعت آنچه امر فرموده و در کتاب الهی نازل شده “.
٥- ” بنام خداوند توانا بعد از عرفان مطلع وحی الهی و مشرق اوامر صمدانی، استقامت از اعظم اعمال بوده بايد نفوس مقبله بشانی مستقيم باشند که جميع اهل ارض اگر بخواهند ايشانرا از بحر قرب دور نمايند خود راعاجز مشاهده کنند نيکوست حال نفسی که از کأس استقامت آشاميد و باين فيض اعظم فائز شد اوست از مقرّبين“.
٦- ” افضل جميع اعمال اليوم استقامت برامراللّه بوده بشأنيکه اوهام نفوس مدعيه موهومه احبای حق را از شطر احديّه منع ننمايد“.
٧- ” اِنشاءَاللّه بايد کلّ در صراط امرالهی بشأنی مستقيم باشند که از اِعراض و اعتراض کلّ مَن عَلَی الاَرض نلغزند و دراحيان هبوب ارياح امتحان، عاشقان جمال رحمن از اهل خسران ممتاز ميشوند و نفوسيکه دراين ايّام مستقيمند از اهل جنّت عنداللّه مشهود و مذکورند“
٨- ” اليوم معنی استقامت آنکه بحقّ جلَّ جَلالهُ خود را از کلّ عالم غنی ومستغنی مشاهده نمايند اينست معنی غَنای حقيقی و ثروت معنوی که من عندالله ظاهر شده طوبی للفائِزينَ وَ وَيْلٌ للْغافِلينِ“.
٩- ” امروز هيچ جامه از برای انسان اَحْسَن اَنْوَر و ابهی از جامه استقامت بر امراللّه نبوده و نيست “.
١٠- ” هريک از احبّای الهی بايد بمثابه جَبَل ثابت و راسخ باشد “.
١١- ” امروز سيّد روزها و سلطان ايّام هاست مبارک نفسی که از نفحات اين ايّام بحيات باقيه فائز شد و باستقامت کبری بر امر مالک اسماء قيام نمود اوست بمنزله بصر لِهَيکَلِ البَشَرِ“.
١٢- ” تاللّهِ الحقّ آنچه از برای اصحاب ثبوت و استقامت مقدّر گشته بدرجه ای عظيم است که اگر بقدر سمّ اِبْرَه ای از آن براهل ارض و سماء تجلّی نمايد کلّ منصعق شوند الّا مَن شاءَ اللّه رَبُّ العالَمينَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- استقامت برامراللّه از اعظم مواهب حی قيوم است و شخص مستقيم بنصرت جنود ملاء اعلی موعود و اين از خصائص جواهر وجود
٢- ” استقامت شرط راه است و دليل تقرّب بارگاه “.
٣- ” اليوم استقامت عين کرامت است بلکه اعظم معجزه درعالم بشريّت “.
٤- ” امتحانات الهيّه شديد است بايد استقامت نمود. چه بسيار امور مخالف رأی انسان واقع ميشود که او را متزلزل ميکند لکن چون ثبات بنمايد جميع مشکلات زائل گردد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” آنچه از الزم لوازم در اين ايّام محسوب مداومت و استقامت است“.
٢- ” استقامت و شهامت حلال مشکلات ياران است و کافل سعادت و عزّت و استخلاص عزيزان در آنسامان “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای ”استقامت در امور زندگی“ و ”امتحانات“ نيز مراجعه شود *
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” در هر امری از استقامت نتيجه حاصل ميشود “.
٢- ” بدون استقامت، موفقيت ممتنع و محال. خدا چنين قرار داده و چنين امر فرموده “ .
٣- ” چه بسيار امور مخالف رای انسان واقع ميشود که او را متزلزل ميکند لکن چون ثبات بنمايد جميع مشکلات زائل گردد “.
٤- ” انسان بايد مانند کوه آهنين رزين و رصين باشد و مقاومت هر مشکلات نمايد و تاچنين نگردد کار بانجام نميرسد“.
٥- ” البته بهر امر مهمّی انسان قيام نمايد بدواً مشکلاتی پيش آيد و بايد در نهايت متانت مقاومت کند “.
٦- ” کاری که خدا در جلو انسان ميگذارد لابد طاقت هم ميدهد مانبايد هميشه بآسايش تن ناظر باشيم بلکه بايد طلب مقصود و مقصدی عالی نمائيم ولو منافی راحت تن باشد“.
٧- ” در وقت امن و امان هر کسی هر کاری تواند ولی در وقتی که باد و باران شديد و برف و تگرگ و رعد و برق و صاعقه عظيم از هر جهت پی در پی و گردباد محيط در چنين مصيبتی و در قطب دريا وطوفان عظيم اگر ناخدای آن شراع بگشايد قوتی عظيم بنمايد والّا در سکون دريا هر بينوائی بادبان باز کند و کشتی راند … “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” انجام هر امری منوط باستقامت است و سعی و همّت، آنوقت هر مشکلی آسان شود و هر مقصد و آرزوئی تحقّق پذيرد “.
٢- ” بزرگترين اشخاص کسانی هستند که بيش از همه تحمل مصائب کرده و در مبارزه با مصائب حيات استقامت ورزيده اند “.
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” يا اَهلَ البَهاء قَد وَجَبَ عَلی کُلِّ واحدٍ منکُمُ الاِشتغالُ بِأمرٍ مِنَ الاُمورِمِنَ الصَّنائِع وَ الاِقتِرافِ وَ اَمثالِهاوَ جَعلنا اشتِغالَکُم بِها نَفسَ العِبادَةِ للّهِ الحَقِّ. تَفکَّروا يا قَوْم فِی رَحمَةِاللّهِ وَ اَلطافِهِ ثُمَّ اشکُرُوهُ فِی الَعشيِّ وَ الاِشراقِ. لاتُضَيَّعُوا اَوْقاتَکُم بِالبِطالَةِ وَ الکِسالَةِ وَ اشتَغِلُوا بما يَنتَفِعُ بِهِ اَنفُسُکُم وَ اَنفُسُ غَيْرِکُم کَذلِکَ قُضِيِ الاَمرُ فِی هَذا اللَّوحِ الذِی لاحَت مِنْ اُفُقِهِ شَمسُ الِحکمَةِ وَ التِبيانِ. اَبغَضُ النّاسِ عِندَاللّهِ مَن يَقعَدُ وَ يَطلُبُ تَمَسَّکُوا بِحَبلِ الاَسبابِ مُتَوَکِّلينَ عَلَی اللّهِ مُسَبَّبِ الاَسبابِ .“
٢-” بشارت دوازدهم قَدْ وَجَبَ عَلی کُلِّ واحدٍ مِنْکُمُ الاِشتِغالُ بِأمرٍمِنَ الاُمورِمِنَ الصَّنايعِ وَ الاِقْتِرافِ وَ اَمثالِها وَ جَعَلْنا اشتِغالَکُم بِها نَفْسَ العِبادَةِ للّهِ الحقِّ. تَفَکَّرُوا يا قَوْم فِی رَحمَةِ اللّهِ وَ اَلْطافَهَ ثُمّ اشْکُروهُ فِی العَشيِّ وَ الاشِرْاقِ. لاتَضَيِّعوُا اَوْقاتَکُم بِالبِطالَةِ وَالِکسالَةِ وَ اشْتَغِلُوا بِما تَنْتَفِعُ بِهِاَنْفُسُکُم وَ اَنْفُسُ غَيْرِکُم کَذلِکَ قُضِيَ الاَمْرُ فِی هذا اللّوحِ الّذی لاحَتْ مِنْ اُفُقِهِ شَمْسُ الِحکمَةِ وَالبَيانِ. اَبْغَضُ النّاسِ عِنْدَاللّهِ مَنْ يَقْعُدُ وَ يَطْلُبُ تَمَسَّکُوا بِحَبلِ الَاسبابِ مُتَوَکِّلينَ عَلَی اللّه مُسَبِّبِ الاَسبابِ هر نفسی بصنعتی و يابکسبی مشغول شود و عمل نمايد آن عمل نفس عبادت عنداللّه محسوب انّ هذا الّا مِنْ فَضْلِهِ العَظيمِ العَميمِ “.
٣- ” کل را بصنعت و اقتراف امر نموديم و او را از عبادت محسوب داشتيم “.
٤- ” هرنفسی بصنعتی و يا بکسبی مشغول شود آن عمل نفس عبادت عنداللّه محسوب “.
٥-” از انسان بايد ثمری پديد آيد. انسان بی ثمر بفرموده حضرت روح بمثابه شجر بی ثمر است و شجر بی ثمر لايق نار“.
٦- ” در اين ظهور اعظم کل به کسب و اقتراف و صنايع مُتَوَکِّلاً عَلَی اللّهِ المُهَيمِنِ القَيّوم مامورند و اين حُکم در الواح موکّداً نازل “.
٧- ” همچنين جميع را امر فرموديم که بشغلی از اشغال مشغول باشند. طوبی از برای نفوسی که حمل نمود و حمل نشد. بکسب و اقتراف توجّه نمايند فَلْسی از آن عنداللّه اَحَبّ است از کنزی که بغير حق جمع شود و آماده گردد“.
٨- ” ای بندگان من شما اشجار رضوان منيد بايد باثمار بديعه منيعه ظاهر شويد تا خود و ديگران از شما منتفع شوند .لذا بر کل لازم که بصنائع و اکتساب مشغول گردند. اينست اسباب غنا يا اولی الالباب وَ انّ الاُمورَ مُعَلّقَهٌ بِاَسبابِها وَ فَضْلُ اللّهِ يُغنِيکُم بِها و اشجار بی ثمار لائق نار بوده و خواهد بود “.
٩- ” ای بنده من پست ترين ناس نفوسی هستند که بی ثمر در ارض ظاهرند و فی الحقيقه از اموات محسوبند بلکه اموات از آن نفوس معطله مهمله ارجح عندالله مذکور“.
١٠- ” ای بنده من بهترين ناس آنانند که باقتراف تحصيل کنند و صرف خود و ذوی القربی نمايند حُبّاًللّهِ رَبِّ العالِمينَ “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” هر نفسی بايد کارو کسب و صنعتی پيش گيرد تا او بار ديگران را حمل نمايد نه اينکه خود حمل ثقيل شود“.
٢- ” در امر بهاءالله برهر نفسی اشتغال بصنعت و کسبی فرض است مثلاً من حصير بافی ميدانم و شما صنعت ديگر اين عين عبادت است اگر با نهايت صداقت و امانت باشد و اين سبب ترقی است “
حضرت وليّ امراللّه به يک شرکت تجاری چنين تعليم ميفرمايند:
١- ” از وظائف اعضاء آن مآل بينی در امور و اعتدال در خريد و فروش و اجتناب از عجله و حرص و مداخله بقدر مايه و پايه از قرائن پيشرفت آن چه اگر زياده از قوه و سرمايه حرکتی شود کار غلبه بر اعضای شرکت نمايد بالمآل حال استغراق و پريشانی روی دهد لذا علامت پيشرفت در هر امری اينست که اعضاء برکار و وظيفه خويش مسلط باشند نه آنکه کار بر آنها تسلط يابد و تحمّل آن مشکل شود“.
٢- ” ميان دو آيه از کتاب اقدس يکی دائر بر اينکه هر فرد بهائی مکلف است به ترويج امراللّه بپردازد و ديگری مشعر بر اينکه هر نفسی بايد بکاری که بنفع جامعه باشد اشتغال ورزد، توافق و سازش وجود دارد. حضرت بهاءاللّه دريکی از الواح خود ميفرمايد که اليوم عاليترين نوع انقطاع آنستکه بحرفه ای اشتغال ورزند و مخارج خود را تامين نمايند بنابراين يک بهائی خوب کسی است که زندگی خود را طوری مرتب نمايد که هم احتياجات مادی خود را مرتفع سازد و هم بخدمت امراللّه موفّق شود“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” آنچه مجلس شور قرار درآن خصوص و خصوصات ديگر بدهند کلّ بايد بدون توقّف اطاعت نمايند “.
٢- ” آنچه رامحفل روحانی مصلحت بدانند اگر بمن تکليف کنند من مجری ميدارم ابداً توقف ننمايم “
٣- ” برهر فردی واجب است هيچگونه اقدامی بدون مشورت محفل روحانی ننمايد و البته بايد قلباً و روحاً قرار محفل را مطيع و نسبت بآن منقاد باشند تا امور باحسن وجه مرتّب و منظّم گردد والا هر شخصی مستقلّاً و بر وفق قضاوت خويش عمل خواهد کرد و اميال شخصی خود را متابعت خواهد نمود و سبب ضُرّ امراللّه خواهد گشت “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
” ياران بايد اعضای محفل خويش را در تمام امور نمايندگان خويش دانند و امنای الهی محسوب نمايند هر حکمی را محفل صادر نمايند بدل و جان اجراء نمايند“
٢- ” بايد افراد بهائيان در هر کشور و اقليمی بتمام قوی و در کمال صميميت قيام بر نصرت نمايندگان محلّی و مرکزی خويش نمايند و اطاعت و تمکين قرارهای صادره از آن مراجع عاليه رسميّه بهائی نمايند و آراء و افکار و تمايلات شخصيّه خويش را در ظلّ اراده و تصميمات هيئت مُمَثِّلين خويش در آورند. بمساعدت و خدمت و معاضدت نمايندگان منتخبه خويش برخيزند و مَنْ دون ترديد مؤيد و نافذ و ناصر و ناشر تشريعات مُمَثّلين خود گردند و به هيئت امنای امرالهی رسميّت دهند و شخصيات را در جميع موارد بلا استثنا تابع هيئت دانند “.
٣- ”عموم ياران چه در داخل و چه در خارج محفل بايد محفل روحانی را نماينده خود شمرند و تقويت نمايند و ترويج اجرائاتش را کنند “.
٤- ” احبّا بايد اعتماد و ثِقه تامّ باعضای محترمه محفل روحانی خويش داشته باشند و بتعاون و تعاضد قيام کنند “
٥- ” محافل روحانيّه اليوم اُسّ اساس است و محور و مرکز وصايای مقدّسه مبارکه …. لهذا احبّای الهی و اماءالرحمن هر قدر اساس اين محافل را محکم تر نمايند و اسباب پيشرفت و تقدّمش را بهتر فراهم آرند وصايای مقدّسه سريع تر اجراء شود و نوايای مبارکه زودتر و کامل تر تحقّق يابد و جلوه نمايد “.
٦- ” البتّه هر قراری را که محفل مقدّس روحانی پس از تحقيقات لازمه بدهد، خير افراد در اين است که موافقت فرمايند تا مشمول الطاف خفيّه الهيّه و تاييدات رحمانيّه گردند و ابواب برکات آسمانی بر وجوهشان مفتوح شود “.
٧- ” مقتضی ميدانم خاطر احبا را بلزوم قبول بلا شرط هر نوع خدمت و وظيفه ای که نمايندگان يامحفل ملّی بآنان رجوع نمايند متذکّر سازم. هر گونه امتناع از قبول خدمات مرجوعه را مذموم ميدانم. شوقی ربّانی “.
٨- ” اينکه نوشته بوديد در بين بعضی از ياران اين عقيده شايع است که ببرخی از مومنين مقامات روحانی اعطاء شده است که آنانرا از اطاعت مقرّرات هيئت اداری بهائی معاف ميدارد، حضرت وليّ امراللّه دستور فرمودند اين نکته تصريح شود که بهيچ يک از ياران مقامی اعطاء نشده که او را مافوق يا خارج از حيطه حاکميّت محفل روحانی قرار دهد و بطوريکه بخوبی تشخيص داده ايد اين روش کاملاً مخالف روح و منظور نظم اداری امر الهی است “ .
٩- ” با موضوعی که بدان اشاره نموده بوديد اين عبد کاملا موافق بوده و قطعيّاً و بدون هيچ قيد و ملاحظه اين اصل را تأييد مينمايم که اشخاص را نبايد بمنزله مرکز و يا محوری قرار داد بطوريکه جامعه طائف حول آنها باشد بلکه آنان بايد در جميع احوال مطيع محافل روحانيّه باشند ولو آنکه لياقت و شايستگی آنان مُحرز باشد. هر قدر آنجناب و ساير همکاران راجع باين اصل مهمّ و اساسی که مربوط باداره امور امری است تصريح و تأکيد نمايند شايسته و رواست “.
در حاشيه توقيعی خطاب بمحفل روحانی اسلامبول مرقوم ميفرمايند :
١٠- ” يا احباّء الرّحمن وَ اُمَناءَهُ آنچه از قول اين عبد مرقوم گشته صحيح و تمام است و مطابق نص صريح قاطع شريعةالله اشخاص و افراد در ظلّ مبادی اند و کلّ مومنين در تحت يک حُکم و قانون سالک و متحرّک. تجاوز از نظم الهی جائز نه و انحراف از سبيل مستقيم الهی علّت خسران و وبال و ذلّت نامتناهی. حَفَظَکُم اللّهُ مِنْ کلِّ بَلاءٍ وَ دَاءٍ و مَکْرُوهٍ. بنده آستانش شوقی“.
و خطاب بمحفل روحانی ملّی بهائيان ايران ميفرمايند:
١١- ” نفوسی که اطاعت اوامر محفل را ننمايند و با وجود تذکّرات و انذارات متتابعه تمرّد و مخالفت نمايند از حقّ انتخاب در جامعه و عضويّت محافل روحانيّه هر دو محروم “.
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
١- ” بشارت پنجم اين حزب در مملکت هر دولتی ساکن شوند بايد بامانت و صدق وصفا با آن دولت رفتار نمايند “.
٢- ” بر احدی جائز نه که ارتکاب نمايد امری را که مخالف رای رؤسای مملکت باشد “.
٣- ” بعد از معرفت حضرت باری جَلَّ جَلالُهُ دو امر لازم خدمت و اطاعت دولت و تمسّک به حکمت اين دو سبب ارتفاع و ارتقاء وجود و ترقّی آنست “.
٤- ” احبّای الهی نهايت اطاعت و انقياد را بحکومت بموجب نصوص الهی مجری دارند “.
حضرت عبدالبها ء ميفرمايند :
١- ” نصّ قاطع است که احبّاء بايد خيرخواه و صادق و مطيع و منقاد حکومت باشند. ديگر نفسی تأويلی ننمايد و اجتهادی نفرمايد و قيدی در ميان نياورد “.
٢- ” امر قطعی الهی اينست که بايد اطاعت حکومت نمود اين هيچ تاويل برنميدارد و تفسير نميخواهد “.
٣- ” در هر مملکت که هستيد بحکومت در نهايت اطاعت باشيد “.
٤- ” در هر مملکت که هستيد بحکومت آن مملکت به نصّ جمال مبارک بايد صادق و امين و خيرخواه باشيد و به ملل آن اقليم در نهايت امانت و راستی و درستی رفتار کنيد “.
٥- ” احبّا، اِطاعَةً لِاَمْرِ الحقّ، بجميع دول بی نهايت صادق و خير خواهند و اگر نفسی بحکومت خلافی نمايد خويش را عندالحقّ مؤاخذ و مسؤول و مستحقّ عقاب داند و مردود و خطاکار شمرد“.
٦- ” هر ذلّتی را تحمل توان نمود مگرخيانت بوطن و هر گناهی قابل عفو و مغفرت است مگر هتک ناموس دولت و مضرّت ملّت “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” اهل بهاء در ظلّ هر دولت و حکومتی بصدق و صفا و امانت و تقوی رفتار نمايند “.
٢ - ” آنچه را حکّام و اوليای امور در وطن عزيز قرار دهند و و هر حُکمی را صادر نمايند و هر قانونی را وضع کنند بهائيان فوراً در نهايت خلوص و جديّت و خير خواهی و صداقت و امانت قلباً و فعلاً و لساناً در کلّ نقاط و در جميع شؤون و احوال اطاعت نمايند و بقدر سمّ اِبرة مخالفت ننمايند و تجاهل نکنند و انحراف نجويند “ .
٣ - ” اهل بهاء مأمور باطاعت و انقياد دولت متبوعه خويشند و اثبات صداقت و خير خواهی خويش نسبت باوليای امور“ .
٤ - ” اطاعت اوليای امور و اجرای قوانين مملکت از فرائض حتميّه اهل بهاء “ .
٥ - ” اطاعت اوليای امور از فرائض حتميّه اهل بهاء و واجبات مقدّسه آنان محصوب ولی در امور وجدانيّه که تعلّق بمعتقدات دارد اهل بهاء و متمسّکين بشريعه مقدّسه سمحاء شهادت را بر اطاعت ترجيح دهند “.
* بنصوص فصول : نهی از خيانت در مشاغل مالی - نهی از رشوت - نهی از مداخله در امور سياسيّه نيز مراجعه شود
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس بعد از آيه اوّل که درباره اعظم فريضه انسان که عرفان مظهر الهی ميباشد، ميفرمايند :
١- ” اِذا فُزْتُم بِهَذَا المَقامِ الاَسْنَی وَ الاُفُقَ الاَعَلی يَنْبَغِی لِکُلِّ نَفْسٍ اَنْ يَتَّبِعَ مااُمِرَ بِهِ مِنْ لَدَی المَقصود لِاَنّهُما مِعَاًلَا يُقْبَلُ اَحَدُهُما دَوْنَ الاآخِر هذا ماحَکَمَ بِهِ مَطلِعُ الاِلهامِ .“
و در آيات بعد نيز درباره احکام و اوامر الهی ميفرمايند :
٢- ” اِنَّ الَّذِيْنَ اُوْتُوْا بَصَائِرَ مِنَ اللّهِ يَرَوْنَ حُدُوْدَ اللّهِ السَّبَبَ الْاَعْظَمَ لِنَظْمِ الْعَالَمِ وَ حِفْظِ الْاُمَمِ وَ الَّذِي غَفَلَ اِنَّهُ مِنْ هَمَجٍ رَعَاعٍ. اِنَّا اَمَرْنَاکُمْ بِکَسْرِ حُدُوْدَاتِ النَّفْسِ وَالْهَوَی لَا مَا رُقِمَ مِنَ الْقَلَمِ الْاَعْلَی اِنَّهُ لَرُوْحِ الْحَيَوَانِ لِمَنْ فِي الْاِمْکَانِ. قَدْ مَاجَتْ بُحُوْرُ الْحِکْمَةِ وَالْبَيَانِ بِمَا هَاجَتْ نَسْمَةُ الرَّحْمن ِ اغْتَنِمُوْا يَا اُوْلِی الْاَلْبَابِ. اِنَّ الَّذِيْنَ نَکَثُوْا عَهْدَ اللّهِ فِي اَوَامِرِهِ وَنَکَصُوْا عَلَی اَعْقَابِهِمْ اُوْلَئِکَ مِنْ اَهْلِ الضَّلَالِ لَدَی الْغَنِيِّ المُتَعال ِ “.
٣- ” يَا مَلَاءَالْاَرْض ِ اعْلَمُوْا اَنَّ اَوَامِرِي سُرُجُ عِنَايَتِي بَيْنَ عِبَادِي وَ مَفَاتِيْحُ رَحْمَتِي لِبَرِيَّتِي کَذَلِکَ نُزِّلَ الْاَمْرُ مَنْ سَمَاءِ مَشِيَّةِ رَبِّکُمْ مَالِکُ الْاَدْيَانِ لَوْ يَجِدُ اَحَدٌ حَلَاوَةَ الْبَيَانِ الَّذِي ظَهَرَ مَنْ فَمِ مَشيَّةِ الرَّحْمنِ لَيُنْفِقُ مَا عِنْدِهُ وَلَوْ يَکُوْنُ خَزَائِنَ الْاَرْض ِ کُلَّهَا لِيُثْبِتَ اَمْرَاً مِنْ اَوَامِرِه ِالْمُشْرِقَةِ مِنْ اُفُقِ العِنَايَةِ وَالْاَلْطَافِ .“
٤- ” قُلْ مِنْ حُدُوْدِي يَمُرُّ عَرْفُ قَمِيْصِي وَبِهَا تَنْصَبُ اَعْلَامُ النَّصْرِعَلَی الْقُنَنِ وَ الْاَتْلَالِ. قَدْ تَکَلَّمَ لِسَانُ قُدْرَتِي فِي جَبَرُوْتِ عَظَمَتِي مُخَاطِباً لِبَرِيَّتِي اَنِ اعْمَلُوْا حُدُوْدِي حُبّاً لِجَمَالِي طُوْبَی لِحَبيبٍ وَجَدَ عَرْفَ الْمَحْبُوْبِ مِنْ هَذَهِ الْکَلِمَةِ الَّتِي فَاحَتْ مِنْهَا نَفَحَاتُ الْفَصْلِ عَلَی شَأنٍ لَاتُوْصَفُ بِالْاَذْکَارِ. لَعَمْرِي مَنْ شَرِبَ رَحِيْقَ الْاِنْصَافِ مِنْ اَيَادِی الْاَلْطَافِ اِنّهُ يَطُوْفُ حَوْلَ اَوَامِرِيَ الْمُشْرِقَةِ مِنْ اُفُقِ الْاِبْدَاعِ .“
٥- ” لَاتَحْسَبُنَّ اِنَّا نَزَّلْنَا لَکُمْ الْاَحْکَامَ بَلْ فَتَحْنَا خَتْمَ الرَّحِيْقِ الْمَخْتُوْمِ بِاَصَابِعِ الْقُدْرَةِ وَ الْاِقْتِدَارِ يَشْهَدُ بِذَلِکَ مَا نُزِّلَ مِنْ قَلَمِ الْوَحْي تَفَکَّرُوْا يَا اُوْلِی الْاَفْکَارِ .“
٦- ” هَذَهِ حُدُوْدُ اللِّّه الَّتِي رُقِمَتْ مِنَ الْقَلَمِ الْاَعْلَی فِي الزُّبُرِ وَ الْاَلْوَاحِ. تَمَسَّکُوْا بِاَوَامِرِ اللّهِ وَاَحْکَامِهِ وَلَاتَکُوْنُوْا مِنَ الَّذِيْنَ اَخَذُوْا اُصُوْلَ اَنْفُسِهِمْ وَ نَبَذُوْا اُصُوْلَ اللّهِ وَرَائَهُمْ بِمَا اتَّبَعُوْا الظُّنُوْنَ وَ الْاَوْهَامَ “.
و در لوح مبارک وفا ميفرمايند :
٧- ” وَ اَمَّا مَا سَألْتَ فِي اَوَامِرِاللّهِ فَأعْلَمْ بِاَنَّ کُلَّمَا حُدِّدَ فَي الْکِتَابِ حَقٌ لَا رَيْبَ فِيْهِ وَ عَلَی الْکُلِّ فَرْضٌ بِاَنْ يَعْمَلُوْا بِمَا نُزِّلَ مِنْ لَدُنْ مُنْزِلٍ عَلِيْمٍ وَمَنْ يَتْرُکُهُ بَعْدَ عِلْمِهِ بِهِ اِنَّ اللّهَ بَرِيْءٌ عَنهُ وَنَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ لِاَنَّ اَثْمَارَ الشَّجَرَةِ هِيَ اَوَامِرُهُ وَلَنْ يَتَجَاوَزَ عَنْهُ اِلَّا کُلُّ غَافِلٍ بَعِيْدٍ “.
٨- ” رأسُ الدِّيْنِ هُوَ الاِقرارُ بِمَا نُزِّلَ مِنْ عِنْدِاللّهِ وَ اتِّبَاعُ مَا شُرِعَ فِي مُحْکَمِ کِتَابِهِ “.
٩- ” رأسُالْاِيْمَانِ هُوَالتَّقَلُّلُ فِي الْقَوْلِ وَ التَّکَثُّرُ فِي الْعَمَلِ وَمَنْ کَانَ اَقْوَالُهُ اَزيَدَمِنْ اَعْمَالِهِ فَاْعَلُمْوْا اَنَّ عَدَمَهُ خَيْرٌ مِنْ وُجُوْددهِ وَ فَناَءهُ اَحْسَنُ مِنْ بَقَائِهِ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” کلمات مکنونه تلاوت نمائيد و بمضمون دقّت کنيد و بموجب آن عمل نمائيد. الواح طرازات و کلمات و تجليات و اشراقات و بشارات را بامعان نظر بخوانيد و بموجب آن تعاليم الهيّه قيام نمائيد تا آنکه هر يک شمعی روشن گرديد و شاهد انجمن شويد و مانند گُلِ گلشن رائحه طيّبه منتشر نمائيد “.
٢- ” بموجب تعاليم بهاءاللّه عمل کنيد .بسياری تعاليم الهيّه را ميخوانند امّا در موقع عمل فراموش مينمايند. بهائی حقيقی کسی است که بموجب تعاليم مبارکه عمل نمايد “.
٣- ” بموجب تعاليم حضرت بهاءاللّه عمل نمائيد نه آنکه فقط بخوانيد… اگر بموجب تعاليم الهی عمل کنيم فَوَ اللّه الّذی لا اِلهَ اِلّا هُوْ مانند سراج روشن شويم اما اگر عمل نکنيم وای برحال چنان نفوسی که بر تعاليم بهاءاللّه مطلع شوند و بدانند که سبب نجات ابدی است و تقرّب الهی، و با وجود اين عمل نکنند. بسيار جای اسف است پس بايد شب و روز بکوشيم تا بموجب تعاليم الهيّه عمل نمائيم. اينست عزّت ابدی. اينست موهبت الهی. اينست شرف عالَم انسانی. اينست حيات سرمدی “.
٤- ” عظمت تعاليم حضرت بهاءاللّه وقتی معلوم ميشود که بموقع عمل و اجرا آيد. هنوز از صديکی اجرا نشده شما حال بايد همه فکرتان اين باشد که اين تعاليم مبارکه را اجرا داريد“.
٥- ” هريک منادی حقّ باشيد و از افق عالم انسانی مانند کوکب لامع ،طالع شويد. اينست محافظه حقوق حضرت بهاءاللّه. اينست مقصود جمال مبارک از حمل بلايا و قبول سجن اعظم .جميع مصائب و متاعب را تحمّل فرمود و در حبس و زندان بملکوت يزدان صعود نمود تا ما به تعاليم او عامل شويم، بآنچه مقتضای وفاست قيام کنيم، به نصايح و وصايای او عمل نمائيم ، نداء ملکوت ابهی را بلند کنيم، انوار فيوضات حقيقت را منتشر سازيم تا بحر اعظم موجش باوج رسد، عالَم ناسوت آئينه ملکوت شود، اين خارزار گلستان گردد واين خاکدان آئين جنّت ابهی گيرد “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - خُذُوا الاِعْتِدالَ هَذَا مَا اَمَرَکُم بِهِ الغَنيُّ الْمُتَعَالُ
٢ - ” اِنَّ اَلتَمَدُنَ الّذی يَذکُرُهُ عُلَمَاءُ مِصْرِ الصَّنَايِعِ وَالفَضلِ لَوْ يَتَجَاوَزُ حَدَّالاِعتِدالِ لَتَرَاهُ نِقمَةً عَلَی النَّاسِ کَذلَکَ يُخبِرُکُمُ الخَبِيرُ اِنّهُ يَصيِرُ مَبْدَءَ الفَسَادِفِی تَجَاوُزِهِ کَمَا کَانَ مَبدَءَ الاِصلاح ِ فِی اعتِدالِهِ تَفَکَّرُوا يَا قَومُ وَ لاَتَکُونُوا مِنَ الهَائمِيِنَ سَوفَ تَحتَرِقُ مِن نَارِهِ وَ يَنطِقُ لِسَانُ العَظَمَةِ المُلکُ للّهِ العَزيزِ الحَمِيدِ. “
٣ - ” هر امری که از اعتدال تجاوز نمايد از طِراز اثر محروم مشاهده شود مثلاً حرّيّت و تمدن و امثال آن مع آنکه بقبول اهل معرفت فائز است اگر از حدّ اعتدال تجاوز نمايد سبب و علّت ضُرّ گردد“.
٤ - ” کلمةاللّه در ورق نهم از فردوس اعلی براستی ميگويم هر امری از امور اعتدالش محبوب چون تجاوز نمايد سبب ضُرّ گردد“.
٥ - ” در کلّ احوال بحدّ اعتدال حرکت نمائيد “ .
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
” در عالم امکان حيات و نجات هر شیء از اعتدال و حرکت بموقع است و ممات و هلاکش تجاوز از حدّ اعتدال و عمل بغير موقع. هر امر ممدوح و گفتار و کردار مفيدی چون از اعتدال و موقع تجاوز کند قبيح و مضرّ گردد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
” از حدّ آداب و رتبه اعتدال خارج نگردند و تجاوز ننمايند “ .
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
”زَيّنُوا رُوُؤسَکُم بِاِکليِلِالاَمَانَةِ وَ الوَفَاءِ وَ قُلُوبَکُم بِرِدَاء التَّقوَيوَ اَلسُنَکُم بِالصِّدقِ الخَالِصِ وَ هَيَاکِلَکُم بِطِرَازِ الاَدَابِ کُلُّ ذلِکَ مِن سَجِيّهِ الاِنسَانِ لَوْ اَنتُم مِنَ الْمُتِبَصِّرينَ .“
٢- ” طراز چهارم فِی الاَمَانَةِ اِنَّهَا بَابُ الاِطمِينَانِ لِمَن فِی الاِمکَانِ وَ آيَةُ العِزّةِ مِن لَدَی الرّحمنِ. مَن فَازَ بِهَا فَازَ بِکُنُوزِ الثّروَةِ وَ الغَناء . امانت باب اعظم است از برای راحت و اطمينان خلق. قوام هر امری از امور باو منوط بوده و هست. عوالم عزّت و رفعت و ثروت بنور آن روشن و منير. چندی قبل اين ذکر احلی از قلم اعلی نازل. اِنّا نَذکُرُ لَکَ الاَمانَةَ و مَقَامَهَا عِندَاللّه رَبِکَ وَ رَبِ اَلعَرشِ العَظِيمِ. اِنّا قَصَدْنَا يَوماً مِنَ الاَيّامِ جَزيرَتَنَا الخَضرَاءَ فَلَمّا وَرَدنَا رَأينَا اَنهَارَهَا جَاريَةً و اشجَارَهَا مُلتَفَّةً وَ کَانَتِ الشّمسُ تَلعَبُ فِی خِلاَلِ الاَشجَارِ. تَوَجّهنَا اِلَی اليَميِنِ رَأينَا مَا لاَ يَتَحَرّکُ القَلَمُ عَلَی ذِکرِهِ وَ ذِکرِ مَا شَاهَدَت عَينُ مَولَی الوَرَی فِی ذاَکَ المَقَامِ الاَلطفِ الاَشرَفِ المُبَارَکِ الاَعلَی. ثُمَّ اَقبَلنَا اِلَی اليَسَارِ شاَهَدنَا طَلعَةٍ مِن طَلَعَاتِ الفِردَوسِ الاَعلَی قَائِمَةً عَلَی عَمُودٍ مَنَ النّورِ وَ نَادَت بِاَعلَی النِدَاءِ يَا مَلَأالارضِ وَ السّمَاءِ انظُروُا جَمَالِی وَ نُورِی وَ ظُهُورِی وَ اِشرَاقِی. تَاللّهِ الحَقِّ اَنا الاَمَانَةُ وَ ظُهُورُهَا وَ حُسنُهَا وَ اَجرٌ لِمَن تَمَسّکَ بِها وَ عَرَفَ شَأنَهَا وَ مَقَامَهَا وَ تَشَبّثَ بِذَيلِهَا. اَنَا الزِّينَةُ الکُبرَی لِاَهلِ الببَهَاءِ وَ طِرَازُ العِزِّ لِمَن فِی مَلَکُوتِ الاِنشَاءِ وَ اَنا السَّبَبُ الاَعظَمْ لِثِروَةِ العَالَمِ وَ اُفُقُ الاِطمِينَانِ لِاَهلِ الاِمکَانِ. کَذِلِکَ اَنزَلنَا لَکَ مَا يُقَرِّبُ العِبَادَ اِلَی مَالِکِ الاِيجَادِ. يَا اَهلَ الْبَهاءِ اِنَّهَا اَحسَنُ طِرَازِ لِهَيَاکِلِکُم وَ اَبهَی اِکلِيلٍ لِرُؤوُسِکُم خُذُوهَا اَمراً مِن لَدُن اَمِرٍخَبِيرٍ “.
٣- ” اِنّا اَمَرنَا الکُلّ بِالاَمَانَةِ الکُبرَی يَشهَدُ بِذَلِکَ لِسانِی وَ قَلَمِی وَ اَرکَانِی وَ الّذيِنَ يَطُوفونَ حَولی ثُمّ هَذَا الکِتَابُ المُنِيرُ. مِنَ النّاسِ مَن نَبّذَهَا عَن وَرائِهِ وَ بِذَلَکَ هُتِکَت حُرمَةُ اللّه المُتَعَالِی العَزيِزِ المَنيِعِ “.
٤ - ” يَا اَحِبّاءَ اللّهِ اِنَّ قَلَمَ الصِدقِ يُؤصِيئکُم بِالاَمَانَةِ الکُبرَی لَعَمرُاللّهِ نُورُهَا اَظهَرُ مِن نُورِ الشّمسِ قَد خَسَفَ کُلُّ نُورٍ عِندَ نُورِهَا وَ ضِيائِهَا وَ اشرَاقِهَا. از حق ميطلبم مُدُن و ديارش را از اشراقات انوار شمس امانت محروم نفرمايد جميع را در ليالی و ايّام بامانت و عفّت و صفا و وفا دلالت نموديم و باعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه وصيّت کرديم “
٥ - ” موج دوم ميفرمايد يا قوم امروز احسن طِراز عنداللّه امانت است فضل و عطا از برای نفسی که باين زينت کبری مزيّن گشته “.
٦ - آسمان امر الهی به آفتاب امانت روشن است. به حبل امانت متمسّک شو و به ذيل صداقت متشبّث. اين دو نيّر اعظمند که از افق اعلی طالع شده اند و در آسمان حُکم سلطان امکان مشرق و مضيئند. ان شاء اللّه باين مقام فائز شوی و بذکر دوست ناطق گردی. ” اِنَّهُ لَهُوَ الذاکِرُ اَلناصِحُ العَزيْزُ الحکِيمُُ “.
٧ - ” اگر امروز نفسی بطراز امانت فائز شود عنداللّه احبّ است از عمل نفسيکه پياده بشطر اقدس توجّه نمايد و بلقای معبود در مقام محمود فائز گردد. امانت از برای مدينه انسانيّت بمثابه حصن است و از برای هيکل انسانی بمنزله عين اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش نابينا مذکور و مسطور است اگر چه در حدّت بصر مانند زَرقاء يَمامه باشد “.
٨ - ” امانت بعد از ديانت از طِراز اوّل مذکور و از کلمه اولی مسطور. نورش بمثابه نور شمس بر جميع انوار غلبه داشته و دارد. طوبی از برای نفسی که بنورش منوّر گشت و بر مقامش آگاه شد.“
٩ - ” اگر احبای الهی بطراز امانت و صدق و راستی مزيّن نباشند ضُرّش بخود آن نفوس و جميع ناس راجع اوّلاً آن نفوس ابداً محلّ امانت کلمه الهيّه و اسرار مکنونه ربّانيّه نخواهند شد و ثانی سبب ضلالت و اعراض ناس بوده و خواهند بود و عَن وَرَائِهَا قَهرُ اللّهِ وَ غَضَبُهُ و عَذَابُ اللّهِ و سَخَطُهُ “.
١٠ - ” شخص انسانی را امانت بمنزله سر و راستی بمثابه بصر است و اگر نفسی از اين دو محروم شد باسم حيوان مذکور خواهد شد “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اگر نفسی بجميع اعمال خيريّه قائم ولی در امانت و ديانت ذرّه ای قاصر، اعمال خيريّه مانند سپند گردد و آن قصور آتش جانسوز شود … “.
و بعد در همين لوح مبارک خطاب بجناب حاج آقا علاقبند ميفرمايند :
٢ - ” امانت عندالحقّ اساس دين الهيست و بنياد جميع فضائل و مناقب است اگر نفسی از آن محروم ماند از جميع شؤون محروم. باوجود قصور در امانت از ايمان و ديانت چه ثمری و چه اثری و چه نتيجه و چه فائده ای “ .
در همين لوح مبارک که در صحفه ١٥٨ ج ٣ امر و خلق هم درج شده ميفرمايند :
٣ - ” عبدالبهاء کلّ احبّا را نصيحت مينمايند بلکه عجز و زاری ميکند که حرمت امراللّه را محافظه نمائيد و عزّت نفوس را محافظه کنيد تا اهل بهاء در بين کلّ ملل مشهور و معروف بامانت و ديانت گردند و خدمتی اليوم اعظم از اين نه و خلاف آن تيشه بر ريشه امراللّه است نَعُوذُ بِاللّهِ مِن هَذَا الذّنبِ العَظِيمِ اَسألُ اللّهَ بِاَن يَحفَظَ اَحِبّائَهُ مِن هَذَا الظُلمِ المُبينِ “
٤ - ” در خصوص معاملات احبّاء با يکديگر مرقوم نموده بوديد اين مسأله اهمّ امور است و اين قضيّه را بايد نهايت اهتمام داد ياران الهی بايد با يکديگر در نهايت امانت و ديانت معامله نمايند و هر کس در اينخصوص قصور کند از نصايح جمال مبارک و از وصايای الهی رو گردان است اگر انسان در خانه خود با متعلّقان و ياران در نهايت امانت و ديانت معامله ننمايد با بيگانگان هر چه بامانت و راستی معامله کند بی ثمر و نتيجه ماند. اوّل بايد معاملات داخليّه را منتظم کرد بعد بخارج پرداخت نه اينکه گفت آشنايان را اهتمام نبايد و ايشان را در امانت با يکديگر چندان اهميّتی لازم نه ولی بايد با بيگانگان درست رفتار کرد. اين اوهام است و سبب خسران و زيان. طُوبَی لِنَفسِ اَشرَقَت بِنُورِ الاَمَانَةِ بَينَ العُمُومِ وَ کَانَت اَيَةَ الکَمَالِ بَينَ الجُمهُورِ “.
٥ - ”عدم ديانت و امانت تير پُر زهری است که بجرگاه و دل و جان عبدالهاء ميخورد “ .
* به نصوص مبارکه در فصل نهی از خيانت مالی در مشاغل نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” امتحانات الهيّه هميشه در ما بين عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حقّ از باطل و هدايت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گُل ممتاز و معلوم شود چنانچه فرموده ” الم اَحَسِبَ النّاسُ اَن يُترَکُوا اَن يَقُولُوا اَمَنّا وَ هُم لاَ يُفتَنُونَ “.
٢ - ” بلی اينگونه امور که سبب وحشت جميع نفوس است واقع نميشود مگر برای آنکه کلّ بمحک امتحان اللّه در آيند تا صادق و کاذب از هم تميز و تفصيل يابد … “.
٣ -” و همين امورات را که مغاير انفُس خبيثه و مخالف هوای ناس است حضرت ربّ العزّة محک و ميزان قرار داده و بآنها امتحان ميفرمايد عباد خود را و تميز ميدهد سعيد را از شقی و معرض را از مقبل “.
٤ - ” و اينکه بعضی از افتتانات و امتحانات لغزيده و ميلغزند آن نفوس فی الحقيقه باينمقام فائز نشدهاند. مثلاً اگر شخصی ندای ورقا را فی الحقيقه استماع نمايد البتّه به نعيق حيوانات از او ممنوع نشود. در اينمقام کلمه ای از مصدر فضل و مطلع رحمت کبری بر تو القا مينمائيم تا از اعراض و اغماض عباد و من فی البلاد و امتحانات قضائّيه و افتتانات مُحدثه از صراط احديّه باز نمانی و به دوام مُلک و ملکوت بر امر و حُب مالک جبروت ثابت و مستقيم مانی و آن کلمه ايست که لَم و يَزَل و لاَ يَزاَل در کتب الهيّه ظاهراً و باطناً بوده و آن اينست که ميفرمايد يَفعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يحکُمُ مَا يُريِدُ اگر نفسی بعرفان حقّ فائز شد و او را يَفعَلُ مَا يَشَاءُ وَ يَحکُمُ مَا يُرِيدُ فی الحقيقه دانست ديگر از هيچ فتنه ممنوع نشود و از هيچ حادثه مضطرب نگردد. اوست شارِب کأس اطمينان و اوست فائز بمقام ايقان طُوبَی لِمَن شَرِبَ وَ فَازَ وَ وَيلُ لِلمُبعِديِنَ “
٥ - ” زينهار از افتتان و امتحان الهی آسوده نشويد و در کلّ حين پناه بخداوند متعال برده که شايد اليوم از صراط واضح منحرف نشويد و نلغزيد فطوبی للثّابتين چه که امتحان برای کلّ بوده و خواهد بود و احدی از کمندش خارج نه اِلّا مَن شَاءَ رَبّکَ اگر نسيم عدلش مرور نمايد صدهزار جوهر نور را در ظلمت نفس و هوی مشاهده نمائی و اگر نسيم فضلش هبوب فرمايد صد هزار هياکل فانيه را بمقرّ عرش باقيه ملاحظه کنی “
٦ -” در احيان هبوب ارياح امتحان، عاشقانِ جمال رحمن از اهل خسران ممتاز ميشوند و نفوسی که در اين ايّام مستقيمند ازاهل جنّت عنداللّه مشهود و مذکورند “.
٧ - ” لَم يَزَل هبوبات ارياح افتتان و امتحان از مشرق عدل رحمن در مرور بوده و خواهد بود تا تفصيل دهد مُعرض را از مُقبل ولکن طوبی از برای نفوسيکه در حين هبوب مضطرب نشوند “ .
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ”چون بديده بصيرت ملاحظه نمائی ذرّات کائنات در موقع امتحانست تا چه رسد بانسان علی الخصوص اهل ايمان. تفاوت در اينست که از امتحانات وارده نور مبين در جبين مخلصين برافروزد و ضعفاء چون در دام بلا گرفتار گردند ناله و حنين بلند کنند و هر روز اسير صد هزار شُبُهات گردند“.
٢ - ” از امتحانات هيچ محزون مگرديد زيرا امتحان و افتتان حصار اشرار و سبب ظهور کمالات ابرار است لهذا بايد بسيار ممنون و خوشنود بود چه که مقصد از ظهور نور مبين تربيت نفوس مبارکه است و اين جز بامتحانات الهيّه ممکن نه اگر امتحانات الهيّه نبود ابداً نفوس تربيت نميشدند بلکه جميع مستغرق بحر هوی و هوس ميماندند چون شدائد امتحان بميان آيد نفوس منقطع گردند و منجذب بحقّ و متوجّه اِلَی اللّه و متخلّق باوصاف رحمانی و مستمدّ از فيوضات آسمانی شوند“ .
٣ - ” الطاف جمال غيب مِن دون شبهه و ريب شامل دوستانست ولی آزمايش و امتحان نيز شديد است قسم بالطاف رحمن رحيم که استخوان عبدالبهاء از خوف امتحانات جمال ابهی ميگدازد و روح و قلب و جانش مضطرب ولی اميد از عنايت آن محبوب مجيد است که اين عبد و دوستان را نا اميد نفرمايد و نجات بخشد“
٤ - ” قوّه امتحان شديد است و سطوت افتتان عظيم، کوه کاه گردد و جبل خردل شود“
٥ - ” در يوم امتحان ضعفاء بکلّی متزلزل گردند و منصرف شوند و اقوياء که قوّت روح دارند بر قوّت بيفزايند “.
٦ - ” بر خوان رنگين و شهد و انگبين و باده خلّار و جام سرشار هر کس بنده پروردگار است. عبوديّت حقّ در زير اغلال و زنجير و تير و شمشير ثابت و محقّق ميشود “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” امتحان مفتاح عزّت ابدی است شجره امراللّه به رنج و محنت مستظلّين و دلدادگان و خون شهدا نشو و نما نموده و بارور گرديده “.
٢ - ” امر عظيم است عظيم و حوادثش بس خطير و جسيم صَر صَر امتحانش شديد است و صراطش اَحَدّ از سيف حديد جز جبال باذخه و اطواد شامخه مقاومت ريح عقيم نتواند و جز اَقدام ثابته مستقيمه از اين منهج قويم نگذرد شعله انقلابش شرربار است و صاعقه قهرش اشدّ از لهيب نار اَلنّاس ُ هُلَکَاءُ اِلّا المُؤمِنُونَ وَ اَلمُومِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا اَلمُمتَحِنُونَ وَ المُمُتَحِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا اَلمُخلِصُونَ وَ المُخلِصُونَ فِی خَطَرِ عَظِيمٍ “
٣ - ” صَر صَر امتحانات متتابعه شديده را مقاومت نمايند و از هبوب عَواصِف بلايا و رزاياء متواليه در داخل و خارج پريشان و اندوهگين و مأيوس و متزلزل نگردند “.
٤ - ” ابتلائات و امتحانات و افتتانات بعضی اوقات مواهب الهيّه هستند که در خفا بما ارزانی گرديده و بما ميآموزند که بيشتر بخداوند ايمان و اعتماد داشته و به اين وسيله باو تقرّب جوئيم “
٥ - ” هر قدر امتحانات و مشکلات زياد باشد بايد بر مراتب ايمان و توجّه شما باين امر بيفزايد زيرا بوسيله امتحانات و افتتانات مکرّر خداوند بندگان خويش را آزمايش ميکند بنا براين بايد مشقّات و امتحانات را بمنزله برکت الهی دانست که باين صورت ظاهر ميشود و بمثابه فرصتی شمرد که بوسيله آن ميتوان آگاهی کاملتری درباره اراده و مقصد الهی بدست آورد“.
بنصوص مبارکه در فصول” بلا فی سبيل اللّه“ و ” استقامت “ نيز مراجعه شود
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
”قَد کَتَبَ اللّهُ عَلَی کُلِّ مَدِينَةٍ اَن يَجعَلُوا فِيهَا بَيتَ العَدلِ و يَجتَمِعَ فِيِه النُفُوسُ عَلَی عَدَدِ البَهَاءِ وَ اِنِ ازدَادَ لاَ بَاسَ وَ يَرَونَ کَاَنَّهُم يَدخُلُونَ مَحضَرَ اللّهِ العَلِيِّ الاَعلی وَ يَرَونَ مَن لاَ يُری وَ يَنبَغِي لَهُم اَن يَکُونُوا اُمَنَاءَالرّحمن بَينَ الاِمکَانِ وَ وُکَلَاءَ اللّهِ لِمَن عَلَی الاَرضِ کُلِّهَا وَ يُشَاوِرُوا فِي مَصَالِحِ العِبَادِ لِوجهِ اللّهِ کَمَا يُشَاوِرُونَ فِی اُمُورِهِم وَ يَختَارُوا مَا هُو المُختَارُ کَذَلِکَ حَکَمَ رَبُّکُمُ العَزِيزُ الغَفّارُ“.
٢ - ” در هر مدينه از مدائن ارض باسم عدل بيتی بنا کنند و در آن بيت عَلَی عَدَدِ الاِسمِ الاَعظَم از نفوس زکيّه مطمئنّه جمع شوند و بايد اين نفوس حين حضور چنان ملاحظه کنند که بين يدی اللّه حاضر ميشوند“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” اين محفل روحانی نيز باکثريت آراء انتخاب شود و امّا تجديد انتخاب و تعيين مدّت راجع به بيت عدل عمومی است“.
٢ - ” در جميع بلاد بيت عدل خصوصی تشکيل شود و آن بيوت عدل بيت عدل عمومی انتخاب نمايد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ”محافل روحانی ياران در شرق و غرب عالَم بايد مِن دون استثناء هر سالی در يوم اوّل عيد سعيد رضوان تجديد شود و انتخابات در آن يوم مبارک بايد در نهايت متانت و روحانيّت شروع شود و اجراء گردد و اگر ممکن همان يوم نتيجه انتخابات معلوم و اعلان شود و اصول انتخاب از اينقرار: چون يوم انتخاب رسد بايد جميع ياران مُتَّحِداً مُتَّفُقاًمُتَوَجِّهاًاِلَيهِ مُنقَطِعاًعَن دُونِهِ طَالِباً هِدَايَتِهِ مُستَعِيناً مِن فَضلِهِ بدل و جان اقدام بانتخاب نمايند و انتخاب اعضای محفل روحانی خويش را از وظائف مقدّسه مهمّه وجدانيّه خود شمرند ابداً اهمال در اين امر نکنند و کناره نگيرند و دوری نجويند. منتخِبين و منتخَبين بهيچ وجه دَم از استعفا نزنند بلکه در نهايت افتخار و جديّت و سرور ابدای رأی نمايند“
٢ - ” بايد هر يک از افراد احبّاء تصويت يعنی ابدای رأی را از وظايف مقدّسه وجدانی خويش شمرد و بقدر امکان اهمال در اين امر ننمايد و مستقلّ الرّأی در نهايت توجّه و خلوص و تجرّد و فارغ از هر مآرب نفسيّه و مقاصد شخصيّه نفوسی را که خالصاً وجداناً قابل اين مقام که عضويّت محفل مقدّس روحانی است داند انتخاب نمايد …زنهار زنهار رائحه مُنتنه احزاب و ملل خارجه بلاد غرب و شؤونات و عوايد و رسوم مضرّه شان از قبيل آنتريک و پارتی بازی و پروپاگاند که حتّی اسمش کريه است بجمع احبّا رسد …“
٣ - ” انتخاب در جامعه بهائيان سرّی و عمومی و آزاد است و از تدابير و تشبّثات و مفاسد و مکاره اهل دسيسه و عداون بکلّی منزّه و مبرّی. انتخاب سرّی و آزاد است حتّی اطّلاع زوج بر کيفيّت انتخاب و رأی زوجه جائز نه و همچنين ما بين افراد يک خانواده امر انتخاب بايد مکتوم باشد. ابداً رأی و تصريح باسم بهيچ وجه جائز نه“.
و در مورد شرکت در انتخابات غير بهائی ميفرمايند :
٤ - ” مشارکت در امر انتخابات مشروط و منوط بعدم ارتباط ياران با احزاب سياسيّه است. تمايل باحزاب سياسيّه و مداخله در امور آنان و دخول در سلک رؤسای احزاب، مخالف احکام و نصوص و مبادی الهيّه اگر چنانچه زمامداران و رؤساء باحبّاء تکليف ننمايند و حکومت يارانرا اجبار ننمايد عدم مداخله در امر انتخابات احسن و اَسلَم است ولی در هر حال عدم ارتباط با احزاب سياسی از واجبات و فرائض حتميّه ياران در جميع اقاليم و بُلدان است“.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” يا ابْنَ الرُّوحِ اَحَبُّ الاَشْيَاء عِنْدِيَ الْاِنْصَافُ لاَ تَرْغَبْ عَنْهُ اِنْ تَکُنْ اِلَيّ رَاغِباً وَ لَا تَغْفُلْ مِنْهُ لِتَکُوْنَ لِي اَمِيْنَاً وَ اَنْتَ تُوَفّقُ بذَلِکَ اَنْ تُشَاهِدَ الْاَشْيَاءَ بِعَيْنِکَ لَا بِعَيْنِ العِبَادِ وَ تَعْرِفَهَا بِمَعْرِفَتِکَ لَا بِمَعْرِفَةِ اَحَدٍ فِی الْبِلَادِ فَکِّرْ فِي ذَلِکَ کَيْفَ يَنْبَغِي اَنْ تُکوْنَ. ذَلِکَ مِنْ عَطِيّتِي عَلَيْکَ وَ عِنَايَتِي لَکَ فَاجْعَلْهُ اَمَامَ عَيْنَيْکَ “.
٢ - ” رَأسُ کُلِّ مَا ذَکَرْنَاهُ لَکَ هُوَ الْاِنْصَافُ وَ هُوَ خُروُجُ الْعَبْدِ عَنِ الْوَهْمِ وَ التَّقْلِيْدِ وَ التّفَرُّسُ فِي مَظَاهِرِ الصُّنْعِ بِنَظَرِ التّوْحِيْدِ وَ الْمُشاَهَدَةُ فِي کُلِّ الْاُمُوْرِ بالْبَصَرِ الْحَدِيْدِ “
٣ - ” ای علی بگو باحبّای الهی که اوّل انسانيّت انصاف است و جميع امور منوط بآن …مَنْ لَا اِنْصَافَ لَهُ لَا اِنْسَانِيّةَ لَهُ “
٤ - ” لَعَمْرُاللّهِ کلمه انصاف بمثابه آفتاب روشن و منير است. از حقّ ميطلبيم کلّ را بانوارش منوّر فرمايد “.
٥ - ” عدل و انصاف دو حارسند از برای حفظ عباد و از اين دو کلمات محکمه مبارکه که علّت صلاح عالم و حفظ امم است ظاهر گردد“.
٦ - ” ثمر سدره انسانی عدل و انصاف بوده اگر دارای اين ثمر نباشد لايق ناراست “ .
٧ - ” اگر جميع خلق عالم بطراز انصاف مزيّن ميشدند از عرفان اسم اعظم و مالک قِدم محروم نمی گشتند “
٨ -” انسان اگر بحبل انصاف متمسّک شود از هيچ امری محتجب نمی ماند “.
٩ - ” در جميع احوال بعدل و انصاف ناظر باشيد “.
١٠ - ” ترا وصيّت مينمائيم در جميع امور بعدل و انصاف. اين دو هادی نفوسند و حافظ وجود “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” دَعَوْا مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ طِيْرُوْا بِقَوَادِمِ الْاِنْقِطَاعِ فَوْقَ الْاِبْدَاعِ کَذَلِکَ يَأمُرُکُمْ مَالِکُ الْاِخْتِراَعِ الّذِي بِحَرَکَةِ قَلَمِهِ قَلّبَ الْعَالَمِيُنَ . “
و در آغاز کتاب مستطاب ايقان ميفرمايند :
٢ - ” بِسمِرَبِّنَا الْعَلِيّالاَعْلَی اَلْبَابُ الْمَذْکُوْرُ فِی بَيَانِ اِنّ الْعِبَادَ لَن يَصِلوْا اِلَی شَاطِئ بَحُرِ الْعِرْفَانِ اِلّا بِا لْاِنْقِطَاعِ الصِرّفِ عَنْ کُلّ مَنْ فِی السّموَاتِ وَ الْاَرضِ قَدِّسُوْا اَنْفُسَکُمْ يَا اَهْلَ الْاَرُضِ لِعَلّ تَصِلُنّ اِلَی الْمَقَامِ الّْذِي قَدَّرَ اللّهُ لَکُم وَ تَدْخُلُنَّ فِي سُرادِقٍ جَعَلَهُ اللّهُ فِي سَمَاء الْبَيَانِ مَرفُوْعَاً “
و در سورة الدّم ميفرمايند :
٣ - ” دَعِ الدُّنيَا لِاَهْلِهَا ثُمَّ انْقَطعْ عَمّا خُلِقَ فِيْهَا ثُمّ تَوَجّهُ بِوَجْهِ رَبّکَ الْمَنّانِ الْقَدِيْمِ “.
و در سورة اللّه ميفرمايند :
٤ - ” دَعِ الْمُلْکَ لِطالِبِه ثُمَّ اخْرُج عَنْ سِجْنِ الْآمَالِ ثُمَّ اقْنِعْ بِحُبِّيِ وَ اِنّهُ خَيْرٌ عَنْ کُنُوْزِ السّموَاتِ وَ الْاَرْضِ وَ عَنْ کُلِّ مَا کَانَ وَ مَا يَکُوْنُ “ .
٥ - ” اَلاِنْقِطَاعُ شَمْسٌ اِذَا اَشْرَقَتْ مِنْ اُفُقِ سَمَاء نَفْسٍ تَنْخَمِدُ فِيْهَا نَارُ اَلْحِرْصِ وَ الهَوَی کَذَلِکَ يُخبِرُکُمْ مَالِکُ الْوَرَی اَنْ اَنْتُم مِنَ الْعارِفِيْنَ اِنّ الَّذِيْ فُتحَ بَصَرُهُ بِنُورِ الْعِرْفَانِ يَنْقَطِعُ عَنِ الاِمْکَانِ وَ مَا فِيُهِ مِنَ الاَکُوانِ …طُوْبَی لِمَنْ تَنَوّرَ بِاَنْوارِ الْاِنْقِطَاعِ اِنّهُ مِنْ اَهْلِ سَفيِنَةِ الْحَمْرَاء
٦ - ” قُلْ اِنَّ الَّذِيْنَ تَمَوَّجَتْ فِي قُلُوبِهِمْ اَبْحُرُ الْحُبِّ اُولَئِکَ لَنْ يَشْتَغِلُوا بِذِکْرِ الْمُمْکِناتِ وَ کَانُوا فِي اَبحُرِ الاِنْقِطَاعِ غَريْقا “.
و در سورة البيان ميفرمايند :
٧ - ” اِنَّ الَّذي لَنْ يَمْنَعَهُ شَيٌ عَن اللّهِ لا بَأسَ عَلَيْهِ لَوُ يُزِيِّنُ نَفْسَهُ بِحُلَلِ الْاَرْضِ وَ زيْنَتِهِا وَ مَا خُلِقَ فِيْهَا لِاَنَّاللّهَ خَلَقَ کُلَّ مَا فِی السّموَاتِ وَ الْاَرْضِ لِعِبَادِهِ الْمُوَحِّديْنَ “
و در لوح رؤوس ( اَصْلُ کُلِّ الْخَيُرِ ) ميفرمايند :
٨ - ” رأسُ الاِنقِطاع هُوَ الْتَوجُّهُ اِلی شَطْرِ اللّهِ وَ الْوُرُودُ عَلَيْهِ وَ النّظَرُ اِلَيْهِ وَ الشّهادَةُ بَينَ يَديْهِ “
٩ - ” يَا ابنَ النُّوْرِ اِنْسَ دُوْنِي وَ آنِسْ بِرُوْحِي هَذَا مِنْ جوْهَرِ اَمْرِي فَاقْبِلْ الَيْهِ “.
١٠ - ” ای پسر تراب کور شو تا جمالم بينی و کَر شو تا لحن و صوت مليحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصيب بری و فقير شو تا از بحر غنای لا يزالم قسمت بيزوال برداری. کور شو يعنی از مشاهده غير جمال من و کر شو يعنی از استماع کلام غير من و جاهل شو يعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طيّب و گوش لطيف بساحت قدسم در آئی “.
١١ - ” ای دوست لسانی من قدری تأمّل اختيار کن هرگز شنيده ای که يار و اغيار در قلبی بگنجد پس اغيار را بران تا جانان بمنزل خود در آيد“
١٢ -” ای پسر ارض اگر مرا خواهی جز مرا مخواه و اگر اراده جمالم داری چشم از عالميان بردار زيرا که اراده من و غيرِ من چون آب و آتش در يک دل و قلب نگنجد “.
١٣ - ” مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی اللّه است يعنی ارتقاء بمقامی جويد که هيچ شيء از اشياء از آنچه در ما بين سموات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننمايد يعنی حبّ شیء و اشتغال بآن او را از حبّ الهی و اشتغال بذکر او محجوب ننمايد “.
و در همين لوح ميفرمايند :
١٤ -” باری مقصود از انقطاع اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود بلکه توجّه الی اللّه و توسّل باو بوده و اين رتبه بهر قسم حاصل شود و از هر شيئی ظاهر و مشهود گردد اوست انقطاع و مبدأ و منتهای آن“
١٥ - ” يَا عَلِی عَلَيْکَ بَهَائی نِعْمَ مَا نَطَقَ بِهِ لِسَانُکَ انقطاع بنفسه مؤثّر و جاذب است. در اکثری از الواح ذکر اين مقام از قلم اعلی جاری و نازل. اوست طراز اوّل از برای بُرء انسان از امراض و علل طوبی لِعَبْدِ تَمَسَّکَ بِهِ اِنَّهُ مِنَ النّاصِرينَ فِي کِتَابِ اللّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ“.
١٦ - ” اينکه مشاهده مينمائی که بعضی از ناس بعزّت دنيا مسرورند و به علوّ آن مغرور اين از غفلت آن نفوس است“.
١٧ - ” خادم امر امروز کسی است که اگر بر مدائن ذهب و فضّه مرور نمايد چشم نگشايد و قلبش پاک و مقدّس باشد از آنچه مشاهده ميشود يعنی از زخارف و آلاء دنيا …“
١٨ - ” قسم بآفتاب افق تقديس که اگر جميع عالَم از ذهب و فضّه شود نفسی که فی الحقيقه بملکوت ايمان ارتقاء جسته ابداً به آن توجّه ننمايد تا چه رسد باخذ آن“.
١٩ - ” اگر نفسی قطره ای از بحر محبّت بياشامد و يا برشحه ای از بحر انقطاع فائز شود جميع عالَم را شِبه يک کف تراب مشاهده نمايد و آنچه در آسمانها و زمين است او را از سبيل دوست منع ننمايد“.
٢٠ - ” انقطاع سبب ارتفاع است و تقوی علّت ارتقاء “.
٢١ - ” يا علی لَعَمْرُاللّه يک قلب اگر مقدّس شود و از شؤونات دنيا فارغ، قلوب را بقوّت روحانيّه تقليب نمايد و بقلب وجود راه نمايد“.
٢٢ - ” نفْس يک مؤمن که شؤونات خود رادر شؤونات حقّ معدوم نموده عنداللّه از همه روی زمين بهتر و پسنديده تر است“.
٢٣ - ” مَعَ آنکه جميع عالَم از حقّ است و کلّ هم باين مقرّ و معترف و آنچه هم باهل ارض داده شده از بخششهای بحر عنايت او بوده معذلک اگر امر بانفاق ما عندهم شود البتّه بعضی را قاصر و متوقّف مشاهده نمائی و بعضی هم از تجلّيات انوار شمس انقطاع بمقامی فائز که بکمال محبّت و خلوص فی سبيل اللّه انفاق نمودند آنچه را مالک بودند، اين هم مشاهده شد“.
٢٤ - ” ای اهل بها منقطع از ما سوی اللّه شده در فُلْک احديّه و سفينه عزّ باقيه درآئيد و راکب شويد که هر نفسی که تمسّک جست باين فُلْک، عنداللّه از اهل اثبات و نجات و عليّين و رضوان مذکور و هر که تخلّف نمود از اهل نار و هلاک و سجّييّن و هاويه محسوب. زينهار دين را بدينار مدهيد و يوسُف عزّ احديّه را بآلاء دنيا و آخرت مبادله ننمائيد عنقريب آنچه مشهود مفقود خواهيد ديد پس بکمال جهد و اجتهاد بظلّ ربّ الايجاد بشتابيد که مکمن امنی جز ظلّش نبوده و نخواهد بود“.
٢٥ - ” نيکوست کسی که امروز با دوست پيوندد و از هر چه جز اوست در رهش بگذرد و چشم بپوشد تا جهان تازه بيند و به مينوی پاينده راه يابد“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند
١ - ” ای رفيق از هر ثيابی برهنه شو و از هر آلايشی مجرّد گرد قميص نيستی بپوش و بر سرير محويّت و فنا جلوس کن. از خدا جز خدا مطلب و از حقّ بغير از رضايش مجو. از خود بيگانه شو تا در ظلّ رحمت خداوند يگانه درآئی و از وجود مفقود شو تا حيات محمود يابی. وقت جانفشانيست و هنگام نجات از اين عالَم فانی. آنچه منتهی آمال خلق است قسم بجمال حقّ از خاک پست تر. تو آنچه در ملکوت وجود مقبول و محبوب، تعلّق بآن ياب و مفتون آن گرد تا از شجره زندگانی ميوه رحمانی يابی و از حيات عنصری بقای ابدی سرمدی جوئی “.
٢ - ” انقطاع بعدم اسباب نيست بلکه بعدم تعلّق قلب است. ما در طهران شب دارای هر چيز بوديم فردا صبح جميع را غارت کردند بدرجه ای رسيد که قُوْت لايَمُوت نداشتيم، من گرسنه بودم، نان نداشتيم، والده قدری آرد در دست من ميريخت بجای نان ميخوردم، با وجود اين مسرور بوديم“.
در پاريس بعد از فرمايش مذکور حکايتی ميفرمايند :
٣ - ” دو نفر رفيق يکی غنيِ منقطع بود با يکی فقيرِ دنيا دار بخواهش فقير چون بغتةً مسافر شدند از جميع علائق و اسباب گذشته رفتند. شخص فقير ديد واقعاً رفيق غنی ترک جميع تعلّقات نموده و از تمام اموال و اوضاع گذشته ميرود خيال مراجعت ندارد باو گفت حالا که ميرويم پس صبر کن تا من برگردم حِماری دارم او را همراه خود بياورم. رفيقِ غنی گفت تو مردِ سفر نيستی زيرا نتوانستی از يک حمار صرف نظر کنی امّا جميع شوکت و ثروت خود را من ترک کرده بگفته تو آمدم و هيچ فکر مراجعت ننمودم با آنکه همه چيز داشتم ولی تو برای مراجعت بيقراری با آنکه جز يک حمار چيز ديگری نداری. پس انقطاع به عدم تعلّق قلب است نه عدم اسباب. قلب چون فارغ باشد و بنار محبّت اللّه مشتعل جميع امور مادّی و شؤون جسمانی سبب ترويج کمالات روحانی انسان گردد و الّا غريق بحور آلايش است ولو فلسی نزد او موجود نباشد“.
و در سفر آمريکا در دِنور حکايتی در مقام انقطاع فرمودند که :
٤ - ” احبّای ايران اکثر اوقات پياده سفر مينمودند. هر جا خسته ميشدند ميخوابيدند. در سايه هر درختی که ميخواستند راحت ميکردند. يکی، وقتی وارد اميری شد. شخص امير خواست هديه ای باو بدهد باصرار يک پيرهن را باو داد. بعد از آن چون در صحرا خسته شد پای درختی پيرهن را زير سر گذاشته خوابيد. از وسوسه خيال خواب نرفت و مکرّر ديد که دزدی در خيال بردن پيرهن است. آخر الامر برخاست پيرهن را دور انداخت و گفت تا اين پيرهن و تعلّق آن با من است من راحت نيستم. پس راحت در ترک آن است.
چند خواهی پيرهن از بهر تن تن رها کن تا نخواهی پيرهن“.
در نيويورک شخصی پرسيد که با وجوديکه امر بانقطاع از دنيا در الواح الهيّه نازل چگونه است که بر هر نفسی کسب صنعتی فرض شده آيا اين دو ضد نيست فرمودند :
٥ - ” در امر بهاءاللّه بر هر نفسی اشتغال بصنعت و کسبی فرض است مثلاً من حصير بافی ميدانم و شما صنعت ديگر. اين عين عبادت است اگر با نهايت صداقت و امانت باشد و اين سبب ترقّيست امّا با وجود مشغوليّت اگر قلب تقييد و تعلّقی باين دنيا نداشته باشد و از حوادث متألّم نگردد، نه با ثروت عالَم از خدمت نوع انسان ممنوع ماند و نه از فقر محزون شود، اين کمال انسانست و الّا در حالت فقر اظهار کَرَم و با حال ضعف ادّعای عدل نمودن قولی است آسان نه دليل بر تربيت و تذکّر وجود انسان“.
٦ - ” اوّل بايد وجود انسان خود منقطع و منجذب باشد تا نَفَسَش در ديگران تأثير نمايد. هر کس در اين ميدان قدم گذاشت موفّق شد، ابواب بر وجهش مفتوح گرديد، چشمش بينا گشت و به نفثات روح القُدُس مؤيّد شد. هم خود هدايت گرديد هم سبب هدايت ديگران شد“.
٧ -” خدای واحد شاهد است که اگر نفسی نَفَس پاکی در حالت انقطاع بکشد ولو تا هزار سال باشد تأثيراتش ظاهر خواهد شد“.
٨ - ” اگر تقرّب الهی خواهيد از جميع اشياء منقطع شويد و از آلايش دنيای فانی پاک و مقدّس گرديد“.
٩ - ” اگر نفسی راحت و آسايش جويد و خوشی و آرايش طلبد و ترويج انجذاب و انقطاع خواهد و بهدايت ناس پردازد، اين دو با هم جمع نشود زيرا راحت و جانفشانی، کامرانی و بی سروسامانی، مجموعی و پريشانی، هوای نفسانی با انجذابات وجدانی، جمع نگردد“.
١٠ - ” نفْسی بی آمال و آرزو نيست سلطان و گدا هر کس مبتلای غمی است و دچار مشکلی. چون بحقيقت نگری دلی بی آرزو نيست و هيچ آرزوئی مِن دون محنت و ملال نه. پس هرگونه آمالی سبب زحمت و وبال است و مانع سرور و مسرّت بال مگر آمالِ نفوسيکه دل بجهان الهی بندند، سرور روحانی يابند، مسرّت وجدانی حاصل نمايند. آن نفوس در عين بلا شادند و در نهايت ابتلاء آزاد“
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
١ - ” عزّت و زينت ظاهره فانيه را طالب نگرديم و از مطامع ارضيّه و مآرب شيطانيّه ساحت دل را منزّه و مقدّس گردانيم“.
٢ - ” مقام روحانی ما بايد بدرجه ای برسد که خدا را بر همه چيز مقدّم بداريم و نعلّقات شديد انسانی موجب دوری ما از خدا نگردد“.
٣ - ”ما بايد کاملاً منقطع بوده و تابع اراده الهی باشيم چنانکه هر روز و هر لحظه تنها بآن چيز عمل کنيم که خدا از ما خواسته است“.
حضرت بهاءاللّه در آغاز کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” بِسْمِهِ الْحَاکِم عَلَی مَا کَانَ وَ ما يَکُونُ اِنَّاَوّلَ مَا کَتَبَ اللّهُ عَلَی الْعِبادِ عِرْفَانُ مَشْرِقِ وَحْيِهِ وَ مَطْلَعِ اَمْرِهِ اَلّذيِ کَانَ مَقامُ نَفْسِهِ فِي عَالَمِ الاَمْرِ وَ الخَلْقِ. مَنْ فَازَ بِهِ قَدْ فَازَ بِکُلِّ الْخَيْرِ وَ الَّذيِ مُنعَ اِنّهُ مِنْ اَهْلِ الضّلالِ وَلَوْ يَأتِي بِکُلّ الاَعْمَالِ. اِذَا فُزْتُمْ بِهَذا المَقَامِ الْاَسْنَی وَ الْاُفُقِ الْاَعْلَی يَنْبَغِي لِکُلّ نَفْسٍ اَنْ يَتّبِعَ مَا اُمِرَ بِهِ مِنْ لَدی الْمَقْصُودِ لِانَّهُمَا مَعاً لَا يُقْبَلُ اَحَدُ هُمَا دُونَ الْآخَرِ هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ مَطْلَعُ الْاِلُهَامِ“.
ايضاً در همين کتاب مبارک نازل شده است :
١ - ” طُوبَی لِمَنْ اَقَرّ بِاللّهِ وَ آيَاتِهِ وَ اعْتَرَفَ بِاَنّهُ لَا يُسْألُ عَمّا يَفْعَلُ هَذَهِ کَلِمَةٌ قَدْ جَعَلَهَا اللّهُ طِرَازَ الْعَقَائِدِ وَ اَصلَهَا وَ بِها يُقُبَلُ عَمَلُ الْعَامِلِيْنَ. اِجْعَلُوا هَذَهِ الْکَلِمَةَ نُصْبَ عُيُونِکُم لِئَلّا تُزلّکُمْ اِشاَاراتُ الْمُعْرِضِينَ. لَوْ يُحِل مَا حُرِّمَ فِي اَزَلِ الآزَالِ اَوْ بالْعَکسِ لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَعْتَرِضَ عَلَيْهِ وَ الَّذي تَوَقَّفَ فِي اَقَلَّ مِنْ آنٍ اِنَّهُ مِنَ الْمُعْتَدِيْنَ. وَ الّذي مَا فَازَ بِهَذا الْاَصْلِ الْاَسْنَی وَ الْمَقَامِ الْاَعْلَی تُحَرِّکُهُ اَرْيَاحُ الشُّبُهاتِ وَ تُقَلّبُهُ مَقَالاَتُ الْمُشْرِکِيْنَ. مَنْ فَازَ بِهَذَا الْاَصْلِ قَدْ فَازَ بِالاِسْتِقَامَةِ الْکُبْرَی حَبَّذَا هَذَالْمَقَامُ الْاَبُهَی الّذِي بِذِکْرِهِ زُيّنَ کُلُّ لَوْحٍ مَنِيْعٍ. کَذلِکَ يُعَلِّمُکُمُ اللّهُ مَا يُخَلِّصُکُمْ عَنِ الرَّيْبِ وَ الْحَيْرِةِ وَ يُنْجِيْکُمْ فِی الدُنْيَا وَ الْآخِرَةِ اِنَّهُ هُوَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ . “
٣ - ” اَصْلُ کُلِّ الْعُلُومِ هُوَ عِرْفَانُ اللّهِ جَلّ جَلالُهُ وَ هَذَا لَنْ يُحَقّقَ اِلّا بِعِرْفَانِ مَظْهَرِ نَفْسِهِ “.
٤ - ” يا حزب اللّه اليوم بايد انظار کلّ بافق يَفْعَلُ مَا يَشاَءُ وحده متوجّه باشد چه اگر احدی باين مقام فائز گردد او بنور توحيد حقيقی فائز و منوّر و مِن دون آن در کتاب الهی از اصحاب ظُنون و اوهام مذکور و مرقوم … “.
٥ - ” شکّی نبوده و نيست که مقصود از آفرينش معرفت حقّ جلّ جلالُهُ بوده “ .
٦ - ” سبب اعظم آفرينش عرفان اللّه بوده ... “.
٧ - ” تجلّی اوّل که از آفتاب حقيقت اشراق نمود معرفت حقّ جلّ جلالُهُ بوده و معرفت سلطان قِدم حاصل نشود مگر بمعرفت اسم اعظم اوست مکلّم طور که بر عرش ظهور ساکن و مستوی است و اوست غيب مکنون و سرّ مخزون کُتُب قبل و بعد الهی بذکرش مزيّن و بثنايش ناطق …ايمان باللّه و عرفان او تمام نشود مگر بتصديق آنچه از او ظاهر شده و همچنين عمل بآنچه امر فرموده “.
٨ - مقصود از آفرينش عرفان حقّ و لقای او بوده و خواهد بود چنانچه در جميع کتب الهيّه و صحف متقنه ربّانيّه مِن غير حجاب اين مطلب احلی و مقصد اعلی مذکور و واضح است.
٩ - ” دين نوريست مبين و حصنی است متين از برای حفظ و آسايش اهل عالَم چه که خشيةاللّه ناس را بمعروف امر و از منکر نهی نمايد اگر سراج دين مستور ماند هرج و مرج راه يابد نيّر عدل و انصاف و آفتاب اَمن و اطمينان از نور باز مانند “.
١٠ - ” جميع عالم برای عرفان جمال قدم از عدم بوجود آمده اند و باين يوم مبارک در کتب و زُبُر و صحف وعده داده شده اند “
١١ - ” جميع عالَم از برای عرفان اين امر اعظم خلق شده اند ولکن جزای اعمال کل را منع نمود و محروم ساخت مگر نفوسيکه يد قدرت ايشان را اخذ نمود و از ظلمت نفس و هوی نجات بخشيد اگر بجميع اعضاء و جوارح و عروق و شعرات اِلَی الْيَومِ الّذِي لاَ آخِرَ لَهُ حقّ جلّ جَلالُه را ستايش نمائی و حمد کنی هر آينه نزد اين فضل اعظم معدوم صِرف است“.
١٢ - ” امروز عرفان هر نفس بايد بدرجه بلوغ فائز شود و خود را غنی و مستغنی از اهل عالَم مشاهده نمايد“.
حضرت عبدالبهاء در اوّل قطعه آخر مفاوضات مبارکه ميفرمايند :
” بدانکه اين اعمال و رفتار و گفتار ممدوحست و مقبول و شرفِ عالَم انسانيست ولی مجرّد اين اعمال کفايت ننمايد زيرا جسديست در نهايت لطافت ولی بيروح. بلکه سبب حيات ابديّه و عزّت سرمديّه و نورانيّت کليّه و فوز و فلاح حقيقی اوّل عرفان الهی است و اين معلومست که معرفت حقّ مقدّم برهر عرفانيست و اين اعظم منقبت عالَم انسانيست زيرا در وجود معرفت حقائق اشياء فوائد جسمانی بخشد و مدنيّت صوری ترقّی نمايد امّا عرفان الهی سبب ترقّی و انجذاب روحانی و بصيرت حقيقی و علويّت عالم انسانی و مدنيّت ربّانی و تعديل اخلاق و نورانيّت وجدان گردد“.
به نصوص مبارکه در قسمتهای : ْ باعمال خود را بيارائيد نه باقوال و اطاعة اللّه و اجرای احکام و تعاليمْ و ” مآل اعمال “ نيز مراجعه شود
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” يَا ابْنَ الاِنْسانِ الْمُحِّبُ الصّادِقُ يَرْ جُوْ الْبَلاءَ کَرَجَاءِ الْعَاصِي اِلَی الْمَغْفِرَةِ وَالْمُذْنِبِ اِلَی الرّحْمَةِ“.
٢ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ اِنْ لاَ يُصِيْبَکَ الْبَلاَءُ فِي سَبِيْلِي کَيْفَ تَسْلُکُ سُبُلَ الرّاضيْنَ فِي رِضَائي وَ اِنْ لاَ تَمَسَّکَ المَشَقَّةُ شَوْقاً لِلِقَائِي کَيفَ يُصيْبُکَ الّْنوْرُ حُبّاً لِجَمَالی“.
٣ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ بَلاَئِي عِنَايَتِي ظَاهِرُهُ نَارٌ وَ نِقْمَةٌ وَ بَاطِنُِهُ نُوْرٌ وَ رَحْمَةٌ فَاسْتَبِقْ اِلَيْهِ لِتَکُوْنَ نُوْرَاً اَزَلِيّاً و روُحْاً قِدَمِيّاً وَ هُوَ اَمْرِي فَاعْرِفْهُ “.
٤ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسانِ وَ جَمَالِي تَخَضّبُ شَعْرِکَ مِنْ دَمِکَ لَکَانَ اکْبَرَ عِنْدِي عَنْ خَلْقِ الْکَوْنَيْنِ وَ ضِيَاء الثّقَلَيْنِ فَاجْهَدْ فِيْهِ يَا عَبْدُ“.
٥ - “ يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ فَکِّرْ فِي اَمْرِکَ وَ تَدَبَّرْ فِي فِعْلِکَ اَتُحِبُّ اَنْ تَمُوْتَ عَلَی الْفِراشِ اَوْ تَسْتَشهِدَ فِي سَبِيْلِي عَلَی التّرَابِ وَ تکُوْنَ مَطْلَعَ اَمْرِي وَ مظْهَرَ نُوْرِي فِي اَعْلَی الفِرْدَوْسِ فَأنصِفْ يَا عَبْدُ “.
” فَاعْلَمُوْا بِاَنَّالْبَلاَيَا وَ الْمِحَنَ لَمْ يَزَلْ کَانَتْ مُوَکَّلّةً لاَصفياءاللّهِ وَ اَحِبّائِهِ ثُمَّ لِعِبادِهِ اَلْمُنْقَطِعِيْنَ الّْذِيْنَ لَا تُلْهِيْهِمُ التِجَارَةُ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ لَا يَسْبِقُوْنَهُ بِالْقَولِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ لَمِنَ الْعَامِلِيْنَ. کَذلِکَ جَرَتْ سُنّةُ اللّهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَجْرَي مِنْ بَعْدُ فَطُوْبَی لِلصّابِرِيْنَ “.
٧ - ” قَدْ جَعَلَ اللّهُ الْبَلاَءَ غَادِيَةً لَهَذَهِ الدسْکَرَةِ الْخَضْرَاء وَ ذُبَالَةً لِمِصْبَاحِهِ الّذی بِهِ اَشْرَقَتِ الْاَرْضُ وَ السَماءُ “.
٨ - ” لَمْ يَزَلْ بِالْبَلاء عَلاَ اَمْرُهُ وَ سَنَا ذِکْرُهُ هَذَا مِنْ سُنّتِهِ قَدْ خَلَتْ فِی القُروُنِ الُخَالِيَةِ وَ الْاَعْصَارِ الْمَاضِيَةِ “.
٩ - ” نَفَسی که لِحُبِّ اللّه از نَفْسی برآيد در عالَم اثر عظيم دارد تا چه رسد ببلايا و رزايائی که در سيبيل اللّه بر نَفْسی وارد شود“
١٠ - ” چون مؤمنين و مُحبّين بمنزله اغصان و اوراق اين شجره مبارکه هستند لهذا هر چه بر اصل شجره وارد گردد البتّه بر فرع و اغصان و اوراق وارد آيد. اينست که در جميع اعصار اينگونه صدمات و بلايا از برای عاشقان جمالِ ذوالجلال بوده و خواهد بود“.
و در همين لوح مبارک ميفرمايند :
١١ - ” اگر ناس بديده بصيرت ملاحظه نمايند مشهود شود که اين مِحن و بلايا و مشقّت و رزايا که بر مخلصين و مؤمنين نازل و وارد است ْ عين راحت و حقيقتِ نعمت است و اين راحت و عزّت معرضينِ از حقّ نفْسِ مشقّت و عذاب و زحمت است زيرا که نتيجه و ثمره اين بلايا راحت کبری و علّت وصول برفرف اعلی است و پاداش و اثر اين راحت، زحمت و مشقّت عُظمی است و سبب نزول در درک سُفلی“.
١٢ - ” رنج را در راه حضرت يزدان راحت دان. هر دردی در راه او درمانيست بزرگ و هر تلخی شيرين و هر پستی بلند. اگر مردمان بيابند و بدانند جان رايگان در راه اين رنج دهند. اين رنج مفتاح گنج است. اگر در ظاهر منکر است در باطن پسنديده بوده و هست“.
١٣ - ” ابداً از امورات وارده محزون مباش فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ که اگر عوالم لايتناهی الهی منحصر باين عالَم بود و نعمتش مخصوص آنچه در دنيا عند اهلش مشهود است، ابداً خود را در بلايای لَايُحْصَی معذّب نمی ساختم. فکر در انبيای مقرّبين نما و در ضرّی که بر هر يک در سبيل الهی وارد شده قسم بقلم قِدم که در هر نفسی اقلّ مِن ذرّه شعور باشد بذکر اين بيان و تفکّر در آن ابداً بدنيا اعتناء ننمايد و از وجود و فقدانش محزون نگردد“.
١٤ - ” محبّان کوی محبوب و محرمان حريم مقصود از بلا پروا ندارند و از فضا احتراز نجويند، از بحر تسليم مرزوقند و از نهر تسنيم مشروب. رضای دوست را بدو جهان ندهند و قضای محبوب را بفضای لامکان تبديل ننمايند. زهر بليّات را چون آب و حيات بنوشند و سمّ کشنده را چون شهد روح بخشنده لاجرعه بياشامند. در صحراهای بی آب مهلک بياد دوست موّاجند و در باديه های مُتْلِف بجانفشانی چالاک. دست از جان برداشته اند و عزم جانان نموده اند چشم از عالَم بربسته اند و بجمال دوست گشوده اند. جز محبوب مقصودی ندارند و جز وصال کمالی نجويند. به پَر توکّل پرواز نمايند و بِجناح توسّل طيران کنند. نزدشان شمشير خونريز از حرير بهشتی محبوب تر است و تير تيز از شير اُمّ مقبول تر
زنده دل بايد در اين ره صد هزار تا کند در هر نَفس صد جان نثار“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” هر اذيّت و جفا که در سبيل مير وفا وارد شهد بقاست و موهبت عُظمی. ظلم و ستم و درد و غم در مذاق عاشقان جمال قدم خوشترين نعم است زيرا در سبيل جانانست و رزق دل و جال. ولی ستمکار را عقوبت پايدار است و عذاب نيران و نار و قِنَا ربَّنا عَذابَ النارِ عاقبت مظلوم معزّز گردد و ظالم مغبون شود و مَکرُوْب “.
٢ - ” از فضل خداوند مهربان اميدوار است که ياران مقاومت مصائب بی پايان نمايند و مانند عبدالبهاء در هر دمی دل و جان فدای جانان کنند از هيچ بلائی نلغزند و بهيچ مصيبتی نلرزند و صمت و سکوت نپسندند بلکه مانند ذهب ابريز در آتش تند و تيز رُخ برافروزند بلا را در سبيل بها عين عطا شمرند و مصيبت را در ره حضرت احديت عين موهبت دانند “.
٣ - ” اميدواريم که اين مشقّات جسمانيه راحت و مسرّت روحانيّه آرد و اين آتش سوزان عوانان روح و ريحان قلب و وجدان آرد اين عسرت علّت مسرّت گردد و اين زحمت باعث رحمت شود و اين نقمت سبب نعمت جاودانی گردد و اين تنگی سجن گشايش جهان الهی شود قسم بسلطان وجود و عالِم غيب و شهود که اين بليّات سبيل محبوب از جان عزيز تر است و از شهد و شکر لذيزتر“.
٤ - هواللّه
ای عباد حق و اماء رحمان
عشق ز اوّل سرکش و خونی بُوَد تا گريزد آنکه بيرونی بُوَد
از لوازم حُبّ صادق تحمّل بلايا و مِحَنِ سابق و لاحق است عاشق مفتون همواره آغشته بخون است و مشتاق ديدار هميشه آواره ديار فَنِعَمَ مَا قَالَ عاقلان خوشه چين از سرّ ليلی غافلند کين کرامت نيست جز مجنونِ خرمن سوز را لهذا در جميع قرون و اعصار ابراز هدف تير بلا بودند و مقتول سيف جفا. گاهی جام بلا نوشيدند و گهی سمّ جفا چشيدند و دمی آسايش و راحت نديدند و نفسی در بستر عافيت نيارميدند بلکه عقوبت شديد ديدند و بار محنت هر يزيد کشيدند و در سجن و زندان دل از جهان و جهانيان بريدند لهذا اکثر اوليای الهی در مشهد فدا شهيد گرديدند. …تحمّل بلايا و مِحَن و شهادت در سبيل ذوالمنن از آئين ديرين عاشقانست و منتهی آرزوی مشتاقان. پس شکر کنيد خدا را که از اين ساغر جرعه ای نوشيديد و از بلايای سبيل آن دلبر سمّ قاتلی چشيديد. اين زهر نه، شهد و شکر است و اين تلخ نه، قندِ مکرّر است. ” فَيَا شَوْقَی اِلی کُلِّ بَلاَءٍ فِي سَبِيْلِ اللّهِ وَ يَا طَرَبَا مِنْ کُلِّ مُصِيْبَةٍ فِي مَحَبّةِ اللّهِ وَ يَا طُوبَی لِمَنْ ذاقَ الْجَفَا حُبَاً بِجَمَالِ اللّه وَيا طُوْبَی لِمَنْ خَاضَ فِي بَحْرِ الْرَزايا شَوْقاً اِلی لِقَاء اللّه …“.
٥ - ” ای ستمديدگان راه يزدان عوانان دست تطاول گشودند و ستمکاران قوّت بازو نمودند. گمان کنند و رأی زنند که اين بلايا توهين احبّاء اللّه و تعذيب امناء اللّه و تضييع امراللّه است فَبِئْسَ مَا هُم يَظُنُّونَ. قسم بنور نيّر اعظم که اين عذاب شهد عذب است و اين بلا موهبت کبری و اين حنظل عسل مصفّی. اين توهين تعظيم است و اين تعذيب تکريم و اين تحقير توقير و اين تضييع تأييد. ايّام بگذرد و عمر گرانمايه منتهی گردد و چون شام اجل در رسد و صبح آخرت بدمد جميع راحتها مشقّت گردد و همه سود ها زيان شود مگر بلايای ياران و مصائب مظلومان و صدمات ستمديدگان که در بازار امکان با حضرت جانان سر و سودا داشتند و سود بيکران بردند و ربح عظيم يافتند و عزّت قديم ديدند و ناز و نعيم جستند و با رخی چون مه تابان از افق ملکوت دميدند فَطُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبِ “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” ای حواريون حضرت بهاءاللّه ما که باين اسم جليل موصوف و معروفيم و بهمچه مولای توانائی منسوب، حيف است در موارد بلا مو بمو تأسّی و اقتداء بآن مظلوم بی همتا ننمائيم. فرخنده نَفْسی که تا نَفَس اخير زهر جفا از هر بيوفائی بچشيد و خجسته قلبی که در سبيل اشتهار و نصرت امرش آنی آسودگی نيافت. اينست شيوه مخلصين اينست سِمة مقرّبين اينست طريقت مجاهدين اينست سزاوار جُند مهتدين اينست يگانه وسيله فوز و فتح مبين“
٢ - ” هر قدر آئين مقدّس بر شهرت و اتّساع بيفزايد و صيحه پيروانش بلند تر گردد و ابّهت و سطوتش در انجمن عالَم بيشتر جلوه نمايد، انقلاباتش هائل تر و جوش و خروشش عظيم تر و فرياد و فغان اعدايش مرتفع تر و زفير افتتانش شديدتر شود و هر قدر طوفان انقلاب و غليان غِلّ و بغضا در قلوب مشرکين تزايد جويد و صولت هجوم احزاب و قبائل بر جند الهی شدّت نمايد، اشعه تأييد بر اشراق بيفزايد و بدايع قدرت قديمه و لطافت حکمت الهيّه و ظهورات غلبه و قهّاريت کلمه نافذه جامعه بر مدّعيان مکشوف تر و واضح تر گردد“
٣ - ” جميع خلق در صدمه و بلا ميباشند. هر کس بطريقی سعادتمند کسی است که زحمات و بلايای وارده بر او در سبيل امراللّه باشد و صبر و تحمّل نمايد“.
٤ - ” اين امر عظيم در شرق و غرب عالَم منتشر نشد مگر بسبب بلايای فی سبيل اللّه و شدّت ظلم و جور اعدا و هجوم اهل بغی و فحشاء. حال نيز چنين خواهد بود که بسبب اين بلايای وارده امراللّه صيتش مرتفع ترشود و صولتش عظيم تر …“.
٥ - ” از ظلم و تعدّی اهل جور و عدوان محزون و دلشکسته مگرديد. روح فيّاض مُمدّ شماست و تأييدات موعوده متتابعه ناصر و حافظ شما. وقت استقامت و شهامت است و يُوم يومِ جانبازی و فداکاری. اجرتان عنداللّه عظيم است و مقامتان در ملکوت ربّ جليل بی نظير و مثيل. پس شاد و صابر باشيد اين غيوم کثيفه متلاشی گردد و کوکب آمال در نهايت جلوه و سطوع رخ بگشايد. بنده آستانش شوقی“.
٦ - ” نفس بلا و اذيّت و جفا بنصوص الهيّه مُمَهِّد سبيل است و مروّج امر ربّ جليل. منادی آئين الهی است و مُذکّر و مُنَبِّه نفوس غافله بايد شکرانه نمود و مُطْمَئِنّاً بِفَضْلِهِ وَ حِکْمَتِه وَ قُدْرَتِهِ بحبل صبر و شکيبائی تمسّک جست “.
٧ - ” ای اهل بها صلا باهل نُهی زنيد و در بين ارض و سماء فرياد برآريد که ای اهل عالَم و ارباب ظلم و ستم يقين نمائيد که ما اهل بها آئين خود را بخون خود خريده و شهد فدا در سبيل حبّش چشيده باميدش زنده ايم و از مادونش رسته امرش را تا آخرين نفس ناصريم و بلايايش را در هر حال حامد و شاکر“.
٨ - ” حال با وجود اين موانع حاليه و متاعب و مصائب متتابعه عديده شايسته و سزاوار جُند بها آنستکه سالکان سبيل اقوم در بحبوحه بلا در اجراء و ايفای وظائف مبرمه مقدّسه خويش نيز سعی کامل مبذول فرمايند هر چند مبتلا و پريشانند، دقيقه ای از آنچه فريضه افراد اهلِ بهاست غفلت ننمايند و اهمال و فتور بخود راه ندهند “.
٩ - ” ای ياران پُر وفا هر قدر طوفان بلا شديد تر و ارياح محن و رزايا سوزنده تر گردد محيط اعظم امر الهی امواجش مرتفع تر و جوش و خروشش مهيب تر و درّ و لئالی افکنده اش بر ساحل وجود ثمين تر و بديع تر مشاهده شود“.
و در توقيع منيع خطاب بمحفل روحانی مرکزی بهائيان ايران ميفرمايند :
١٠-” اگر چنانچه در مستقبل ايّام آفات گوناگون آن سرزمين را احاطه نمايد و انقلابات کشوری بر تضييقات حاليه و محن وارده متواتره بيفزايد و افق آن اقليم جليل تاريک تر گردد ملول و اندوهگين مگرديد و از مسلک و منهج قويم خويش که مواظبت و سعی مستمرّ متمادی در ازدياد و استحکام و اشتهار و اعزار مؤسّسات امريّه است سر موئی منحرف مگرديد .
استخلاص اين فئه مظلوم بی گناه از قيودِ اسارت و چنگ ارباب ظلم و عداوت ضوضاء و هيجان عمومی را مقتضی و حصولِ عزّت و رخا و آسايش حقيقی از برای اهل بها مقاومت و ممانعت و شور و آشوب اهل حقد و جفا را مستلزم پس اگر چنانچه تلاطم دريای بلا ازدياد يابد و طوفان محن و رزايا از شش جهت آن جمعيّت مظلوم را احاطه نمايد بحقّ اليقين بدانيد و آنی مترددّ نمانيد که ميعاد نجات و ميقات جلوه موعوده ديرينه نزديک گشته و وسائل اخيره فوز و نصرت عُظمی از برای ملّت ستمديده بها در آن کشور مهيّا و فراهم شده. قدم ثابت لازم و عزم راسخ واجب تا اين مراحل باقيه طيّ گردد و مقصود و آمال اهل بها در اعلی المقامات پديدار گردد و جلوه ای حيرت انگيز نمايد هَذَهِ سُنَّةُ اللّهِ وَ لَنْ تَجِدْ لِسُنَّتِهِ تَبْدِيْلاً “
به نصوص فصول ” استقامت در امراللّه “ و ” امتحانات “ و ” صبر در بلايا و رضا بقضاء “ نيز مراجعه فرمائيد ْ.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ -” يَا ابْنَ الاِنْسَانِ اَنْفِقْ مَالِي عَلَی فُقَرَائِي لِتُنْفَقَ فِی السّماءِ مِنْ کُنُوزِعِزّلاَ تَفْنَی وَ خَزَائِنِ مَجْدٍ لَا تَبْلی وَلَکِنْ وَ عَمْرِي انْفَاقُ الرّوحِ اَجْمَلُ لَوْ تُشَاهِدُ بِعَيْنِي “ .
٢ - ” اَنْفِقُوْا مَا رُزِقْتُمْ بِهِ اِنْ کُنْتُمْ فُقَرَاءُ يُغْنِيْکُمُ اللّهُ مِنْ فَضلِهِ اِنّهُ کَانَ عَلَی کُلِّ شَيءٍ قَدِيْرَاً. فَسَوْفَ يَجْزِی اللّهُ الّذِيْنَ آمَنوْا ثُمَّ انْفَقُوْا اَحْسَنَ الْجَزاء مِنْ عِنْدِهِ فَيُدْخِلُهُمْ فِي رِضْوَانِ قُدْسٍ قَدِيْماً
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اعانه خيريّه را بسيار مهمّ شمرند و بنهايت اهميّت در اين مبرور بکوشند. اين اعانه خيريّه از لوازم امور است “.
٢ - ” ای احبّای الهی يقين نمائيد که در مقابل اين اعانت اضعاف مضاعف خير و برکت در زراعت و صناعت و تجارت حاصل گردد. مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا شُبهه ای نيست که حيّ قدير اهل انفاق را تأييد شديد فرمايد“.
٣ - ” هر نفس که معاونت بشرکت خيريّه نمايد در جميع مراتب تأييد و توفيق الهی شامل گردد و هر نواقص کامل شود سبب عزّت ابديّه آن نفوس گردد. يَا احِبّاءَاللّهِ عَلَيْکُمْ بِهَذْالْاَمْرِ المَبْرُورْ وَ الْحَظِّ الْمَوُفُوْرِ وَ السّعْي المَشْکُوْرِ وَ سَوفَ تَرَوْنَ اِنّ کلَّ جَمعِيَّةٍ خَيْرِيّةٍ اَصْبَحَتْ مُؤيَّدَةً بِجُنُودٍ مِنَ الْمَلَأالْاَعْلَی و غَدَتْ مَنْصُوْرَةً بِجُيوْشٍ مِنَ الْمَلَکُوتِ الْابْهَی “
٤ -” در خصوص شرکت خيرريّه البتّه بايد اهميّت داد اصحاب حضرت روح روحی له الفداء يازده نفر بودند و صندوق خيريّه تشکيل نمودند پس صندوق آنقدر اهميّت داشت “.
٥ - ” ای ياران الهی شرکت خيريّه از تأسيسات ربّ البريّه است زيرا مربّی ايتام و کافل راحت فقراء و عجزاء و مساکينِ انام است و سبب تعليم اطفال و تبليغ امر حضرت رحمن. بايد اين شرکت خيريّه را نهايت اهميّت بدهيد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” افراد احبّاءاللّه را اعانه و مساعده محفل از وظائف مقدّسه وجدانيّه محسوب “.
و در همين توقيع منيع ميفرمايند :
٢ - ” اعانه در اين سبيل از احتياجات ضروريّه امراللّه است و از امور لازمه اساسيّه محسوب .بعد از ادای حقوق فی الحقيقه اعظم وظيفه شخص بهائی است زيرا آنچه در اين سبيل تقديم گردد و صرف شود راساً ترويج امر الهی است و تعزيز و تقويت آئين ربّانی ولی اين وظيفه وظيفه مقدّسهايست و امريست وجدانی و تکليفی است روحانی احدی مجبور بر آن نه “.
و در صفحه بعد در همين توقيع مبارک ميفرمايند :
٣ - ” هر نفسی بقدر استطاعت و اقتدار خويش اين اعانه مالی را بمحفل نمايد شبهه ای نيست نصرت امراللّه نموده و دستگيری از ضعفاء کرده و تبليغ امرو ارتفاع کلمة اللّه نموده تأييد الهی شامل حالش گردد و ابواب برکات بر وجهش مفتوح شود “.
٤ - ” از قبل تأکيد گشت که از برای پيشرفت امور روحانيّه و فتوحات امريّه اسباب ماديّه و وسائل ماليّه لازم، تا اين اسباب ميسّر نگردد پيشرفت کلّی ممتنع و محال“.
٥ - ” اگر ياران مساعده ای در اين سبيل کاملاً مقرّراً مستمرّاً ننمايند امراللّه تقدّم و انتشاری سريع نيابد. اسباب ميسّر نگردد و امور معوّق و معطّل ماند“.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” اِعْلَمْ بِعِلْمِ الْيَقِيْنِ بِاَنَّ اللّهَ اَمَرَ الْکُلّ بِتَبْلِيغِ اَمْرِهِ وَ مَا تَرتَفِعُ بِهِ کَلِمَتُهُ الْمُطاَعَةِ بَيْنَ الْبَرِيِّةِ“.
٢ - ” اِنّا اَمَرْنَا الْکُلّ بِالتَبْلِيُغِ “
٣ - ” يَنْبَغِي لِاهْلِ الْبَهَاءِ اَنْ يَنْصُرُوا الرّبّ بِبَيَانِهِمْ وَ يَعِظُوا النّاسَ بِاَعْمَالِهِمْ وَ اَخْلاَقِهِمْ. اَثَرُ الْاَعْمَالِ اَنْفَذُ مِنْ اَثَرِ الْاَقْوَالِ“
٤ - ” قُلْ يَا مَلَأالْبَهَاء بَلِّغُوْا اَمْرَ اللّهِ لِاَنّاللّهَ کَتَبَ لِکُلِّ نَفُسٍ تَبْلِيغَ اَمْرِهِ وَ جَعَلَهُ اَفضَلَ الاَعْمَالِ لِاَنّهَا لَنْ يُقْبَلَ اِلّا بَعْدَ عِرْفَانِ اللّهِ الْمُهَيْمِنِ الُعَزِيْزِ الْقَدِيِرِ و قَدَّرَ الْتَبْلِيْغَ بِالْبَيَانِ لاَ بِدُونِهِ کَذَلِکَ نُزِّلَ الْاَمْرُ مِنْ جَبَروُتِ اللّهِ الْعَلِيِ الْحَکيِمِ “.
٥ - ” اَنْ يِا اَحبَّاءَ اللّهِ لَا تَسْتَقِرُّوْا عَلَی فِراَشِ الرّاحَةِ وَ اِذَاَ عَرَفْتُمْ بَارِئَکُمْ وَ سَمِعتُمْ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ. قُومُوا عَلَی النّصْرِ ثُمَّ انطِقُوْا وَ لَا تَصْمُتُوْا اَقَلّ مِنْ آنِ وَ اِنَّ هَذَا خَيْرٌ لَکُمْ مِنْ کُنُوزِ مَا کَانَ وَ مَا يَکوُنُ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِيْنَ“.
٦ - ” قُمْ عَلَی خِدْمَةِ اللّهِ وَ نَصْرِهِ ثُمّ انْطِقْ بِذِکْرِ نَفْسِهِ بَيْنِ العالَميْنَ وَ لاَ تَخَفْ مِنْ اَحَدٍ تَاللّهِ الْحَقِّ روُحُ الْاَعظَمِ يُؤيِّدُکَ فِي اَمْرِ مَولاَکَ وَ رُوْحُ الْقُدْسِ يَنْطِقُ عَلَی لِسَانِکَ فِي حِيْنِ الَّذِی يَفْتَحُ شَفْتَاکَ لِثَنَاء هَذَا الْمَحْبُوبِ الْمَظْلُوْمِ بَيْنَ يَديَ هَؤلَاء الظّالِمِيْنَ “.
٧ -” قُلْ اِنَّ نَصْرِي هُوَ تَبْلِيْغُ اَمْرِی هَذَا مَا مُلئَتْ بِهِ الْاَلْوَاحُ هَذَا حُکْمُ اللّهِ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدْ “.
٨ - ” امروز تبليغ امر الهی از اعظم اعمال بوده و هست “.
٩ - ” هر نفسی اليوم مأمور است که به حکمت و بيان اهل امکان را به حقّ دعوت نمايد و به استقامت کبری بر امر مالک اسماء قيام کند قيامی که او را قعود اخذ نکند“.
١٠ - ” امروز روز تبليغ است و کلّ باو مأمور تا مخلصين بمقامی که در کتاب الهی نازل شده فائز شوند مَنْ اَحْيَا نَفْساً فَکَاَنَّمَا اَحْيَا الْنّاسَ جَمِيْعَاً و حياتيکه در کتاب الهی مذکور است حيات افئده و قلوب است بعرفان محبوب اگر نَفسی باين مقام فائز نشود از ميّتين محسوب لذا بايد در ليالی و ايّام دوستان حقّ جهد بليغ نمايند که شايد گمگشتگان را بسبيل مستقيم هدايت نمايند و تشنگان را از اين رحيق حَيَوان بچشانند. هر نفسی باين مقام فائز شد از جواهر وجود لدی اللّه مذکور. از شماتت اعداء و اقتدار اولی البغضاء محزون مباشيد. زود است که اوّل بمدح و ثنا و ثانی بضعف و فنا تبديل شود طوبی لَکُمْ يَا اَحِبّائِی اِنَّ حُسْنَ مآب“.
١١- ” جهد کن که شايد نفسی را بشريعه رحمن وارد نمائی اين از افضل اعمال عند غنی متعال مذکور“.
١٢ - ” لِلّه تبليغ امر نمائيد به اعراض و اقبال ناظر نباشيد بلکه ناظر بخدمتی که بآن مأموريد مِن لَدَی اللّه “.
١٣ -” جميع همّت را درتبليغ امرالهی مصروف داريد هر نفسی که خود لايق اين مقام اعلی است بآن قيام نمايد وَ اِلّا لَهُ اَنْ يَأخُذَ وَکِيْلاً لِنَفْسِهِ فِي اِظْهَارِ هَذَا الْاَمْرِ الّذِی بِهِ تَزَعْزَعَ کُلُّ بُنْيَانٍ مَرْصُوصٍ وَ انْدَکّتِ الْجِبَالُ وَ اَنْصَعَقَتِ النُّفُوْسُ “
١٤ - ” طوبی از برای نفسی که نفْسی را به شريعه باقيه کشاند و بحيات ابديّه دلالت نمايد هَذَا مِنْ اَعْظَمِ الْاَعْمَالِ عِنْدَ رَبِّکَ اَلْعَزِيْزِ الْمُتَعَالِ “
١٥ - ” بعد از عرفان حقّ جَلّ جلالُهُ و استقامت هيچ امری اعظم از تبليغ نبوده و نيست. صد هزار طوبی از برای نفسيکه باين هر سه فائز هم از کأس عرفان نوشيده و هم باستقامت کبری فائز و هم بتبليغ امر مشغول اگر از اين مقام بقدر سمّ اِبرَة بر اهل ارض تجلّی نمايد کلّ منصعق شوند الّا مَنْ شَاءَ اللّهُ مَقْصُودُنا و مَقْصُوْدُکُم وَ مَقْصُوْدُ الْعَالمينَ “.
١٦ - ” براستی ميگويم اگر نفسی فی الحقيقه لوجه اللّه بر تبليغ امر قيام نمايد البتّه در جميع اشياء بيانش نافذ و ذکرش متصرّف و ندايش محيط اِنَّهُ هُوَ الْمُقْتَدِرُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيْزُ الوَهّابُ “.
١٧ - ” اليوم بر کلّ احبّای الهی لازم است که آنی در تبليغ امر تکاهل ننمايند و در کلّ حين بمواعظ حسنه و کلمات ليّنه ناس را به شريعت عزّ احديّه دعوت نمايند چه اگر نفسی اليوم سبب هدايت شود اجر شهيد فی سبيل اللّه در نامه عمل او از قلم امر ثبت خواهد شد اين است فضل پروردگار تو در باره عباد مبلّغين“
١٨ - ” خدمت اعظم و اکبر تبليغ امر او است بايد مبلّغين بحکمت و بيان باين امر خطير مشغول گردند و شرايط مبلّغين تقديس و تنزيه است و همچنين توکّل و انقطاع. طوبی لِمَنْ تَزَيِّنَ بِطِرازِ الاِنْقِطَاع فِي تَبْلِيْغِ اَمْرِ اللّهِ مَالِکِ الاِبْدَاع طوبی از برای عبادی که خالصا لوجه اللّه قصد بلاد نمايند لِاَجْل تبليغ امر و انتشار آثار. لَعَمْرُ اللّهِ ارض بقدوم آن نفوس افتخار نمايد. امروز خادم امر الهی و مبلّغ آياتش از اَعْلَی الْخَلْق در کتاب مذکور“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” ای ياران عزيز عبدالبهاء اليوم اهمّ امور تبليغ امراللّه و نشر نفحات اللّه است تکليف هر نفسی از احبّای الهی اينستکه شب و روز آرام نگيرد و نَفسی برنيارد جز بفکر نشر نفحات اللّه يعنی بقدر امکان بکوشد که نفسی را بشريعه بقا هدايت نمايد و احيا کند زيرا اين اثر از او در اعصار و قرون متسلسل گردد چه که از هادی اوّل تتابع و ترادف و تسلسل در مؤمنين ديگر کند عاقبت يک نفس مقدّس سبب احياء صد هزار نفوس شود ملاحظه فرمائيد که چقدر اهميّت دارد که هدايت يک نفس اعظم از سلطنت است زيرا سلطنت ظاهر در ايّامی چند منتهی شود نه اثری و نه ثمری و نه سروری و نه فرحی و نه بشارتی و نه اشارتی نه نامی و نه نشانی باقی ماند امّا اين سلطنت که هدايت نفوس است دست در آغوش دلبر ابدی نمايد و انسان بر بالين سرمدی بياسايد “
٢ - ” امروز کوکب روز افروز، تبليغ امراللّه است. هر نفسی مؤيّد، آن مقرّب درگاه کبرياء لهذا نظر باستعداد و قابليّت خود منما بلکه در وقت تبليغ توجّه بملکوت ابهی نما و تأييدات الهی طلب و بکمال اطمينان و قوّت زبان بگشا و آنچه بر قلب القاء ميشود بگو … “
٣ - ” نظر بخودتان نکنيد نظر به فيوضات جمال ابهی کنيد ببينيد نفثات مسيح در حواريّين چه تأثيری کرد و نفثات حوارييّن در ديگران چه تأثيری داشت اين نظر بآنستکه آنها مؤيّد مِنْ عِنْداللّه بودند“
٤ - ” هر نفسی که ثابت بر عهد است ولو بظاهر خواندن ابجد نداند بايد در فکر اعلاء کلمةاللّه و تبليغ باشد“
٥ - ” اگر هر نفسی از احبّا با نفسی از غافلين طرح دوستی و راستی اندازد و بکمال مهربانی با او معاشرت و مجالست نمايد و در ضمن باخلاق و اطوار و حسن رفتار و تربيت الهی و وصايا و نصايح ربّانی سلوک نمايد البتّه کم کم آن شخص غافل را بيدار کند …“ .
و بعد ميفرمايند :
٦ - ” اگر نفسی از احبّا با نفسی از غافلين مهربانی کند و در کمال محبّت حقيقت امراللّه را بتدريج تفهيم نمايد که بداند اساس دين اللّه بر چه منوال است و مطلب چيست البتّه منقلب گردد مگر نادر نفسی که حکم رماد دارد و قُلُوبهم کَالْحِجِارَةِ اَوْ اَشَدُّ قِسْوَةً اگر بر اين منوال هر يک از احبّا نفسی را بکوشد که هدايت نمايد در هر سال نفوس مضاعف شوند و اين را بنهايت حکمت ميتوان مجری داشت “.
٧ - ” بساط تبليغ بايد در جميع احيان ممدود گردد زيرا تأييد الهی موکول بر آن. اگر نفْسی بجان و دل در نهايت همّت کمر بر تبليغ امراللّه نبندد البتّه از تأييد ملکوت ابهی محروم ماند “.
٨ - ” هر چيزی محدود است مگر فيض الهی که بسبب تبليغ امراللّه بر انسان نازل ميشود و الهامات ربّانيّه تأييد مينمايد. اين است که حضرت مسيح فرمود وقتی که ميخواهيد صحبت بداريد فکر نکنيد روح القُدُس شما را الهام ميکند اگر عزّت ابدی و حيات سرمدی و علوّيّت آسمانی خواهيد تبليغ کنيد تأييدات الهيّه بشما ميرسد“.
٩ - ” اگر تبليغ تأخير افتد بکلّی تأييد منقطع گردد زيرا مستحيل و محال است که بدون تبليغ احبّای الهی تأييد يابند“
١٠ - ” اليوم اعظم امور و اهمّ شؤون تبليغ امراللّه و نشر نفحات اللّه است. بجميع وسائل بجهت اين ترويج قيام بايد نمود و اليوم اين امر مؤيّد است و جنود ملکوت ابهی ناصر اين مقام و خادم اين مقصد. زمان تأسيس است نه تزيين و وقتْ وقتِ ترويج است نه تعديل. از خدا بخواهيد و دعا کنيد که جميع را موفّق بر اين امر عظيم نمايد و از اين موهبت نصيبی بخشد“.
١١ - ” اگر قيام بر تبليغ امر کنی چنان تأييدی يابی که خود حيران مانی و بتو وعده ميدهم که مؤيّد خواهی شد و موفّق به عمل نيز خواهی گشت. بلی اگر انسان عامل نباشد ابداً بيان او تأثير ننمايد. مثل آنست کسی مردم را دعوت بصلح نمايد ولی خود قتل نفس کند“ .
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
١ - ” اعظم و الزم از کلّ امر مهمّ تبليغ است زنهار زنهار امر تبليغ دقيقه ای معوّق و معطّل ماند زيرا امر تبليغ مقصد اصلی اقدامات امريّه ياران است و مايه سعادت ابديّه آنان“.
٢ - ” اليوم تبليغ بشرائط مدوّنه در الواح اوّل فريضه هر نفسی است که خدمت بعتبه عليا را طالب و آمل باشد و بهترين اسبابی است از برای هر مشتاقی که مشاهده اشتعال عالَم را بنار موقده الهيّه آرزو نمايد. بکرّات و مرّات از لسان اطهر ميثاق شنيده شد که اگر چنانچه مبادی اساسيّه و تعاليم اصليّه حضرت بهاء اللّه که در بلاد غرب عَلَی رُؤُوْسِ الْاَشْهاد اعلان و بيان شد ، در نهايت وقار و تجرّد و توجّه و خلوص بطالب مستعدّ بهمان اسلوب بديع و لحن جديد و ترتيب کامل که موافق و مطابق مشرب عالَم است القاء گردد چندی نگذرد که مستمع منقلب گردد و نور ايمان در قلبش پرتو افکند. حال بکوشيم تا باين شرائط و صفات مزيّن و مفتخر گشته جام طافح عرفان الهی را بر تشنگان عالميان برسانيم. هر يک اين شيوه مرضيه را پيش گيريم و اين وظيفه مقدّسه را انجام دهيم، اجرمان در ملکوت ابهی عظيم است و ثوابمان جزيل. اينست استدعای قلبی اين عبد از هر يک از حبيبان و جان نثاران عبدالبهاء و هيچ شکّ و شبهه ای نداشته که اين استدعا و تمنّای اوّل و آخر اين عبد آستان را قبول خواهند فرمود و روح مقدّس حضرت عبدالبهاء را در ملکوت جلال شاد و خرّم خواهند کرد. همواره مترصد و منتظر اينگونه بشارات از آن صفحات بوده و هستم. بنده آستانش شوقی “
در خطاب بمحفل روحانی طهران ميفرمايند :
٣ - ” آنچه الزم و اهمّ و اعظم است تبليغ امراللّه است و توليد آن روح و ذوق و شوقِ ترويج کلمةاللّه در قلوب افراد احبّاء. بقدر امکان نظر را بايد از ترتيب و تنظيم امور داخله احبّا باتّساع دائره امر و انتشار نفحات اللّه در بين سايرين متوجّه نمود دقائق و جزئيّات امور را تا حدّی ترک نمود و در مهامّ امور که ارتفاع صيت امر و حفظ حصن حصين شريعة اللّه است و تحسين اخلاق افراد بشراست کوشيد “
٤ - ”محبّتی که ما نسبت بديگران ابراز ميداريم، رفق و مدارا و تفاهم و علاقه در کمک بسايرين بهترين راه تبليغ امر الهی است “.
٥ - ” در حال حاضر زندگی کردن برای تبليغ مانند شهادت در ايّام اوّليّه امر است “.
حضرت بهاء اللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” اِنَّ الّذی رَبّی ابْنَهُ اَوِ ابْناً مِنَ الْاَبْنَاءِ کَاَنَّهُ رَبّی اَحَدَ اَبْنَائِی عَلَيْهِ بَهَائی وَ عِنَايَتِي وَ رَحْمَتِي الَّتِي سَبَقَتِ الْعَالَمِيْنَ “.
٢ - ” اشراق هفتم قلم اعلی کل را وصيّت ميفرمايد بتعليم و تربيت اطفال “.
٣ - ” حضرت موجود ميفرمايد انسان را بمثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما بتربيت جواهر آن بعرصه شهود آيد و عالَم انسانی از آن منتفع گردد“
٤ - ” آباء بايد کمال سعی را در تديُّن اولاد مبذول دارند چه اگر اولاد باين طراز اوّل فائز نگردد از اطاعت ابوين که در مقامی اطاعت اللّه است غافل گردد. ديگر چنين اولاد مبالات نداشته و ندارد يَفْعَلُ بِاَهْوَائِهِ مَا يَشَاءُ “.
٥ -” اگر والد دراين امر اعظم که از قلم مالک قدم در کتاب اقدس نازل شده غفلت نمايد حقّ پدری ساقط شود و لدی اللّه از مقصّرين محسوب “.
٦ - ” امروز تربيت اطفال و حفظ ايشان از سيّد اعمال نزد غنی متعال مذکور. اگر چه در ظاهر زحمت است ولکن سبب ظهور راحت ابدی بوده و هست “.
٧ - ” کلمةاللّه در ورق هشتم از فردوس اعلی دارالتّعليم بايد در ابتداء اولاد را بشرائط دين تعليم دهند تا وعد و وعيد مذکور در کتب الهی ايشان را از مناهی منع نمايد و بطراز اوامر مزيّن دارد ولکن بقدری که بتعصّب و حميّه جاهليّه منجر و منتهی نگردد “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” انسان بی تربيت حيوان است بلکه از حيوان بدتر است “.
٢ - ” اوّل تکليف ياران الهی و اماء رحمانی آنستکه بِاَيّ ِ وجهٍ کَانَ در تربيت و تعليم اطفال از ذکور و اناث کوشند “
٣ - ” در آداب و اخلاق بيش از علوم و فنون اهتمام نمايند زيرا ادب و نورانيّت ِ اخلاق مرجّح است اگر اخلاق تربيت نشود علوم سبب مضرَّت گردد. علْم و دانش ممدوح اگر مقارن حُسن آداب و اخلاق گردد وَاِلّا سمَ قاتل است و آفت هائل. طبيب بدخو و خائن سبب هلاک گردد و علّت انواع امراض. اين قضيّه را بسيار ملاحظه داشته باشيد که اساس دبستان، اوّل تعليم آداب و اخلاق و تحسين اطوار و کردار باشد “.
٤ - ” تعليم اطفال و تربيت نونهالان جنّت ابهی از اعظم خدمات درگاه کبريا است “.
٥ - ” تربيت اطفال بآداب روحانی الهی اساس بنيانست و تا اساس محکم نگردد ابنيه متفرّعه را ثمری نباشد “.
٦ - ” بايد مسأله تربيت را بسيار مهمّ شمرد و اطفال را از کودکی از پستان محبّت اللّه شير داد و در آغوش معرفت اللّه تربيت نمود تا نورانی گردند، رحمانی شوند “.
٧ -” تربيت اطفال ذکور و اناث از اعظم اُسّ امر بديع و نبأ عظيم …“.
٨ - ” اين واضح است مادر اوّل مربّی است و مؤسسّ اخلاق و آداب فرزند. پس ای مادران مهربان اين را بدانيد که در نزد يزدان اعظم پرستش و عبادت تربيت کودکان است بآداب کمال انسانيّت و ثوابی اعظم از اين تصوّر نتوان نمود“
٩ - ” هر کس قصور نمايد از موهبت کبری محروم ماند زنهار زنهار اگر فتور نمائيد البتّه بجان بکوشيد که اطفال خويش را علی الخصوص دختران را تعليم و تربيت نمائيد و هيچ عذری در اين مقام مقبول نه “.
١٠ - ” اگر در اين خصوص قصور کنند در نزد ربّ غيور مأخوذ و مذموم و مدحورند و اين گناهی است غير مغفور“
١١ - ” اطفال را از سنّ شير خواری از ثدی تربيت پرورش دهيد و در مهد فضائل بپروريد “
١٢ - ” امّا در وقت خواب اطفال امّهات بايد غزليّات جمال مبارک را بخوانند تا از سنّ طفوليّت اين اطفال بآيات هدی تربيت شوند“.
١٣ - ” اطفال را از سنّ طفوليّت از ثَدْی تربيتِ کليّه شير دهيد و پرورش نمائيد تا آداب و سلوک بموجب تعاليم الهی از سنّ شير خواری در طبيعت و طينت اطفال رسوخ تام پيدا نمايد “.
١٤- ” تعليم و تهذيب بعد از بلوغ بسيار دشوار شود تجربه شده است که نهايت سعی و کوشش را مينمايند تا خُلقی از اخلاقِ نفْسی را تبديل کنند نميشود، اگر اليوم اندکی متنبّه گردد بعد از ايّامی معدود فراموش کند و بر حالتی که معتاد و خوی نموده راجع گردد. پس بايد از طفوليّت اين اساس متين را بنهيد زيرا تا شاخ تازه و تر است بکمال سهولت و آسانی مستقيم و راست گردد“.
١٥ - ” طفل مانند شاخه سبز و تر هر طور تربيت شود نشو و نمايد. اگر تربيت راست گردد راست شود و اگر کج ، کج شود و تا نهايت عمر بر آن منهج سلوک نمايد“.
١٦ - ” امّهات از صغر سنّ اولاد را به تربيت تامّ تربيت نمايند و حُسن اخلاق بياموزند و بفضائل عالَم انسانی دلالت کنند و از صدور حرکات مذمومه منع کنند و در آغوش تربيت بهائی پرورش دهند“
١٧- ” مادر اگر از طفل حرکت ممدوحی بيند ستايش نمايد و تحسين نمايد و تطييب خاطر طفل کند و اگر ادنی حرکت بی فائده صدور يابد طفل را نصيحت کند و عتاب نمايد و به وسائط معقوله حتّی زجر لسانی جزئی اگر لازم باشد مُجری دارد ولی ضرب و شتم ابداً جائز نيست زيرا بکلّی اخلاق اطفال از ضرب و شتم مذموم گردد“.
١٨ - ” در آينده اخلاق عمومی بسيار فاسد گردد بايد اطفال را تربيت بهائی نمود تا سعادت دو جهان يابند وَ اَلّا در زحمت و مشقّات افتند زيرا سعادت عالَم انسانی باخلاق رحمانيست“
١٩ - ” محافل روحانيّه بايد بجهت تربيت اطفال تعاليم منتظمه بجهت امّهات ترتيب دهند که چگونه طفل را بايد از سنّ شير خوارگی تربيت نمود و مواظبت کرد و آن تعليمات را بجميع اُمّهات دستور العمل دهند تا همه مادر ها اطفال را بموجب آن تعاليم تربيت نمايند و پرورش دهند “.
٢٠ - ” تربيت و آداب اعظم از تحصيل علوم است. طفل طيّب طاهر و خوش طينت و خوش اخلاق ولو جاهل باشد بهتر از طفل بی ادب کثيف بداخلاق ولو در جميع فنون ماهر گردد زيرا طفل خوش رفتار نافع است ولو جاهل و طفل بد اخلاق فاسد و مضرّ است ولو عالِم. ولی اگر علم و ادب هر دو بياموزد نورٌ علی نور گردد“.
٢١ - ” اطفال و صبيان را تربيت و اخلاق و ادب بيش از دانش لازم و واجب و فرض و همچنين پُر دانشِ بدخو و بداخلاق و آلوده بلوث شهوات را جز مضرّت ثمری نه ولی بيسواد خوش اخلاق خوش اطوار را باز ثمر و اثری موجود و مشهود “.
٢٢ - ” اطفال بايد اوّل بآداب الهی تربيت شوند و ترغيب و تشويق بر تحسين اخلاق گردند ، آنگاه بقدر امکان کوشش در تحصيل علوم و صنايع و فضائل آنها گردد چه اگر تربيت الهيّه و اخلاق حسنه نباشد اکتساب علوم و صنايع تنها کفايت ننمايد و مانع فساد اخلاق و مضرّات نفْس و هوی نشود بلکه سبب ترويج افکار باطله و وسيله تقويت اغراض شخصيّه گردد مگر آنکه با تربيت الهی و حُسن اخلاق توأم باشد“
٢٣ - ” اطفال را بايد امّهات از بدايت بتربيت الهيّه تربيت نمايند يعنی همواره ذکر حقّ کنند و از بزرگواری حقّ سخن رانند و القای خشية اللّه نمايند و در نهايت لطافت و نظافت و مهربانی طفل را پرورش دهند تا آنکه هر کودکی از بدو حيات نسيم محبّت اللّه را استنشاق نمايد و از رائحه هدايت اللّه باهتزاز آيد. اين بدايت تأسيس تربيت است و اساس کلّ و چون طفل بسنّ تميز رسد آنرا در دبستان الهی داخل نمايند که ابتدا در آن ترتيل آيات رحمانی ميشود و عقائد دينيّه تعليم ميگردد. در اين مکتب طفل بايد قرائت و کتابت تحصيل کند“.
٢٤ - ” بايد از بدايت اطفال را به تربيت الهی پرورش داد و همواره بذکر حقّ متذکّر نمود تا محبّت اللّه در طينت آنان ثبوت و قراريابد و با شير امتزاج نمايد“.
٢٥ - ” تربيت الهيّه اوّل در عقايد ربّانيّه و ايمان و ايقان و دلائل کليّه و حجج بالغه بر حقيقت امراللّه …و رتبه ثانيه تعليم آداب و اخلاق و حُسن اطوار و حُسن اعمال و افعال و قرائت و کتابت و جبر و حساب و هندسه و لسان و تاريخ و جغرافيا و ساير علوم مفيده “
٢٦ - ” امّا بايد در مدارس ابتدا به تعليم دين گردد. بعد از تعليم ديانت و انعقاد قلوب اطفال بر محبّت حضرت احديت، به تعليم ساير علوم پرداخت“.
٢٧ - ” اين ايّام در جميع بُلدان نفحه کريهه دهريان وزيده. بايد نفوس را علی الخصوص اطفال و جوانان را در صون هدايت الهيّه محفوظ و مصون نمود “.
٢٨- ” طقل بهائی بايد در مدرسه بهائی تربيت شود نه مدارس ديگران بلکه اطفال ملل سائره بايد در مدارس بهائی بنهايت رعايت و حُسن رفتار و مواظبت تعليم و تربيت شوند“.
٢٩ - ” در خصوص بنات احباب مرقوم نموده بودی که بمدرسه ملل سائره ميروند فی الحقيقه اين اطفال هر چند در آن مدارس اندک تعليمی ميگيرند ولکن اخلاق معلّمات را در اطفال تأثيری و از القاء شُبُهات قلوب بنات را تغيير و تبديلی. بايد احبّای الهی مدرسه ای از برای بنات تهيّه و تدارک نمايند که معلّمات بنات را به تربيت الهيّه تربيت نمايند، اخلاق ربّانی بياموزند، اطوار رحمانی تعليم کنند“.
٣٠ - ” تربيت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانين تربيت نيز از الزام امور تا جميع بشر تربيت واحده گردند يعنی تعليم و تربيت در جميع مدارس عالَم بايد يکسان باشد. اصول و آداب، يک اصول و آداب گردد تا اين سبب شود که وحدت عالَم بشر از صِغَر سنّ در قلوب جای گيرد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند
١ - ” تربيت اطفال بحسب تعاليم مدوّنه در کتب الهيّه بی نهايت مهمّ و لازم است در آن اهمال ننمائيد چه که اسّ اساس است “.
٢ - ” از جمله محافظه دينُ اللّه تربيت اطفال است که از اعظم اساس تعاليم الهيّه است“.
و در همين توقيع منيع مبارک ميفرمايند :
٣ - ” تربيت از اعظم اوامر حضرت احديّت است و تأثيرش تأثير آفتاب در شجر و ثمر. اطفال را بسيار بايد مواظبت و محافظت و تربيت نمود. اينست حقيقت و شفقت پدر و مادر وَ اِلّا علف خود رو گردد و شجره زقّوم شود، خير و شرّ نداند و فضائل را از رذائل تميز نتواند مربّای غرور گردد و منفور ربّ غفور. لهذا جميع اطفال نورسيدگان باغ محبّت الله را کمال مواظبت و تربيت لازم“.
٤ - ” امر تربيت از بنين و بنات، اين ايّام از امور اساسيّه لازمه محسوب “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند
١ - “ اِغْتَسِمُوْا قِي بَحْرِ بَيَانِي لِعَلً تَطّلِعُونَ بِمَا فِيْهِ مِنْ لَئَالِيِ الْحِکْمَةِ وَ الاَسْرَارِ“.
٢ - ” بايد نفوس مقدّسه تفکّر و تدبّر نمايند در کيفيّت تبليغ و از کتب بديعه الهيه در هر مقام آياتی و کلماتی حفظ نمايند تا در حين بيان در هر مقام که اقتضاء نمايد بآيات الهی ناطق شوند چه که اوست اکسير اعظم و طلسم اکبر افخم، بشأنی که سامع را مجال توقّف نماند“
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” امروز تعليم تبليغ اعظم اساس است و اقتباس دلائل و براهين فرض و اطّلاع بر حُجَج قاطعه بر ظهور نور مبين واجب …“.
و در لوح مبارکی خطاب به تلاميذ حضرت صدر الصُّدور ميفرمايند :
٢ - ” پس ای طالبان قدر آن استاد را بدانيد که در دبستان الهی معلّم ربّانی است و شب و روز بکوشيد تا اقتباس انوار علم الهی نمائيد و اکتساب فنون رحمانی. در گلشن توحيد هر يک گلبانگی زنيد و درس حقائق و معانی بدهيد همّت نمائيد و غيرت بنمائيد و در اين ميدان گوی سبقت و پيشی را بربائيد وَ عَلَيْکُمُ التَّحِيَّةُ وَ الثّنَاءُ ع ع“ .
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” هر قدر ياران بيشتر توجّه بمادی اساسيّه اين امر نمايند و معانی و حکمتهای بالغه را از آن کلمات عاليات استنباط کنند و همّت در اجرای آن نصايح مشفقانه فرمايند، عنايت و حمايت الهی بيشتر شامل گردد و اشراق تأييد قوی تر شود، خطّه تبليغ بهتر معلوم گردد و شاهراه خدمت بامراللّه و ترويج دين اللّه واضح تر و مکشوف تر شود“.
٢ - ” علوم مادّيه عاليه و اطّلاعات روحانيّه و خوض و تعمّق در الواح و آثار مبارکه و تعليم اسلوب تبليغ و تاريخ اديان و تحصيل کتب مقدّسه از انجيل و توراة و قرآن ، کلّ از مبادی اساسيّه تربيت اطفال و جوانان است و چون باين تحصيلات موفّق شوند بايد کلام و بيان را بافعال لايقه و اعمال طيّبه مزيّن دارند و اثبات نمايند تا از مادون ممتاز گردند و سر مشق سايرين شوند“.
٣ - ” حضرات اماء الرّحمن را ترغيب و تحريص و تشجيع نمايند تا بر استعداد و قابليّت و فعّاليّت بيافزايند و در کسب معارف امريّه و کمالات معنويّه و ترويج سنن الهيّه و شعائر دينيّه بيش از پيش همّت بگمارند و بآنچه لايق اين امر اعظم است در آن اقليم مفتخر گردند و گوی سبقت را در ميدان خدمت از رجال بربايند“
٤ - ” در اين ظهور بديع الواح و آثار الهيّه راجع بامور اصليّه و فرعيّه، جزئيّه و کليّه، علميّه و فنيّه، ماديّه و ادبيّه، سياسيّه و اقتصاديّه چنان عالم را احاطه نموده که شبه آن از اوّل ابداع در هيچ مظهری از مظاهر قبل و هيچ عصری از اعصار غابره ديده و شنيده نشده شخص بهائی اگر توجّه تامّ باين آثار مقدّسه نمايد و خوض و تعمّق در بحر اين تعاليم سماويّه کند و معانی دقيقه و حکمتهای بالغه مودعه در هر يک را بدقّت و ملاحظه از آن استنباط نمايد، از هر محنت و مشقّتی و تعب و زحمتی و خطر و وبالی و حُزن و کدری در حيات مادّی و ادبی و روحانی خويش محفوظ و مصون ماند “.
٥ - ” کلّ بايد در قدم اوّل بمنظور موفّقيّت در انجام وظيفه مرجوعه، خود را بجهات مختلفه تاريخ و مبادی اين شرع کريم و نباء عظيم آشنا سازند و برای حصول اين مقصود و توفيق در اين مرام، آثار امريّه را بنفسه مطالعه و تعاليم رحمانيّه و اصول و احکام مقدّسه را تحقيق و تدقيق نمايند و نصايح و انذارات و اشارات و بشارات منزله از قلم حضرت احديّه را تأمّل و تدبّر کنند و بعضی از بيانات و ادعيه الهيّه را در خاطر سپارند و نظامات اداری را کاملاً فرا گيرند و خود را با تطوّرات و تحوّلات و پيشرفتها و حوادث جاريه امراللّه مأنوس و مألوف سازند و نيز بايد سعی نمايند که از منابع موثّق و محلّ اعتماد که عاری از اغراض خصوصيّه و آراء و مآرب شخصيّه تدوين شده باشد، عرفان کامل و دقيق نسبت باساس و تارخ ديانت اسلام، مصدر و مطلع اين امر ابدع اعظم حاصل نمايند و با روحی فارغ از افکار و توهّمات قبليّه، قرآن کريم را که گذشته از آثار مقدّسه حضرت باب و حضرت بهاءاللّه يگانه کتاب آسمانی و مُصْحَف ربّانی و مخزن کلمات الهی است که از هر گونه تصرّف و تبدّل مصون و محفوظ مانده و مورد ثقه و اعتماد کامل ميباشد با رعايت احترام و تکريم مورد فحص و تحقيق قرار دهند همچنين در شؤون و احوالی که مستقيماً باصل و پيدايش آئين مقدّس بهائی مربوط است اِمْعَانْ نظر کنند و مقامی که از طرف مبشّر اعظم اين امر امنع اقدس دعوی شده همچنين اوامر و نصوصی که از قلم ملهم مظهر مقدّس سبحانی و شارع شريعت رحمانی در اين دور اعزّ يزدانی عزّ نزول يافته، کلّ را بکمال صحّت و اتقان بشناسند و بمعرفت و ايقان کامل پی برند “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” وَ اِنِ اسْتَجَارَکُم ْ اَحَد مِنَ الْمُوْمِنِيْنَ وَ کُنْتُمْ مُسْتَطِيْعاً فَاَجِروُهُ وَ لَا تَحْرِمُوْهُ عَمّا اَرَادَ “.
٢ - ” بايد جميع احباب با کمال محبّت و وداد باشند و در اعانت يکدگر کوتاهی ننمايند “ .
٣ - ” بايد در تمشيت امور يکديگر بکمال سعی توجّه نمائيد. يَنْبَغِي لِکُلِّ نَفْسٍ اَنْ يَکُوْنَ عَضُداً لِلْآخَرِ اينست حکم مالک امم که از قلم جاری شده “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” ای ياران شرق و غرب از اعظم اساس دين اللّه و معانی کلمةاللّه و تکليف احبّاء اللّه تعاون و تعاضُد است زيرا عالَم انسانی بلکه سائر کائنات نامتناهی به تعاون و تعاضد قائم و اگر تعاون و تعاضد متبادله در بين کائنات نماند وجود بکلّی متلاشی گردد ... “.
و بعد در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٢ - ” اساس حيات و وجود تعاون و تعاضد است و سبب انعدام و اضمحلال، انقطاع ِ اين امداد و استمداد. و هر چه رتبه بالاتر آيد اين امرِ عظيم يعنی تعاون و تعاضد شديدتر گردد. لهذا در عالَم انسانی تعاون و تعاضد اتمّ و اکمل تر از سائر عوالم است بقسمی که بکلّی زندگانی انسانی مربوط باين امر عظيمست علی الخصوص بين احبّای الهی بايد اين اساس قويم در نهايت متانت باشد بقسمی که هر يک در جميع مراتب مدد بديگری رساند چه در مراتب حقائق و معانی و چه در مراتب جسمانی علی الخصوص در تأسيسات عمومی که نتائجش راجع بکلّ افراد است … “.
٣ - ” …تعاون و تعاضد از فرائض عينيّه هيئت بشريّه است علی الخصوص حزب اللّه را که بايد در تعاون و تعاضد ِ يکديگر بلکه در حقّ عموم بشر جانفشانی نمايند چه که اين بهتر و دلکش تر و بمثابه روح در جسم بشر اثر نمايد و حياتی جديد بخشد “
و بعد در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٤ - ” معاونت نوع بشر از اعظم احکام و اوامر جليل اکبر است علی الخصوص بياران الهی که در عالم جسمانی و روحانی هر دو اعضاء و اجزای يکديگرند “.
٥ - ” تعاون و تبادل از خواص هيئت جامعه عالم وجود است و بدون او وجود معدوم و در مراتب وجود در قوس صعود آنچه برتبه اعلی تر نگری شؤون و آثار حقيقت تعاون و تعاضد را در رتبه مافوق اعظم از رتبه مادون مشاهده نمائی. مثلاً آثار باهره اين شأن قويم را در عالم نبات اعظم از عالَم جماد و در رتبه حيوان اکبر از رتبه نبات ملاحظه کنی تا آنکه در عالَم انسانی اين امر عظيم را از جميع جهات در منتهای اتقان مشهود بينی چه که در اين رتبه تعاون و تعاضد و تبادل محصور در جسم و جسمانيّات نبوده بلکه در جميع مراتب و شؤون ظاهری و معنوی از عقول و افکار و آراء و اطوار و آداب و آثار و ادراکات و احساسات و سائر احوال انسانی، اين روابط متينه را در منتهای محکمی ادارک نمائی و آنچه اين روابط متانت و ازدياد بيشتر يابد جمعيّت بشريّه در ترقّی و سعادت قدم پيشتر نهد بلکه فلاح و نجاح بجهت هيئت جامعه انسانيّت بدون اين شؤون عظيمه محال است “.
٦ - ” بهائيان جان فدای جهانيان نمايند و پرستش نوع انسان کنند
٧ - ” ياران الهی بايد در يوم مصائب غمخوار يکديگر گردند و در خلاص دوستان عقد مشورت کنند و بقدر امکان سبب آسايش جان و وجدان همديگر گردند احبّای الهی در جميع حقوق مشترکند و فی الحقيقه حکم يک نفْس دارند هر يک زيان نمايد کلّ زيان کرده اند هر يک سود نمايد کلّ سود نمايند زيرا روابط محکم است و اساسِ وحدتِ حال، مستحکم“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” بايد ياران الهی در خيرات و مبرّات و ترويج منافع عموميّه و تقدّم مصالح جمهور از جميع طوائف مِن دون ترجيح و استثناء سبقت از کلّ يابند و مشارٌ بالبنان گردند. ابواب مدارس و معاهد علميّه و ادبيّه خويش را بر وجه اطفال و جوانان غير بهائی که محتاج و فقيرند مجّاناً باز نمايند و از صندوق خيريّه محفل خويش بمنکوبين و محتاجين از تمام فِرَق و نِحَل و ملل اعانه و مساعده نمايند. در مشروعات ملکيّه مدنيّه که هموطنان خويش در آن اقليم بمرور ايّام تأسيس نمايند علی قدر معلوم مشارکت نمايند و بمعاضدت و مساعده مالی وادبی هر دو قيام کنند“.
٢ - ” تعاون و تعاضد عناصر مختلفه در جامعه بر جلوه و رونق و استحکام و متانت مؤسسّات امريّه يوماً فيوماً بيفزايد“
٣ - ” راجع بحدوث زلزله شديدی که در گرگان واقع فرمودند بنويس در اين موارد اشتراک ياران رسماً بواسطه محافل روحانيّه علی الخصوص محفل مرکزی در آن سامان جهت اعانه منکوبين و محتاجين محبوب و مقبول. مخابره رسمی لازم و واجب و اگر چنانچه اوليای امور رسماً قبول ننمايند بهر وسيله ای که ممکن و مقبول است اقدام نمايند و عموميّت آئين مقدّس را فعلاً و عملاً ثابت و مبرهن نمايند“.
٤ - ” همچنين مشارکت ياران با انجمنهای خيريّه علميّه ادبيّه است هر انجمنی که مقصدش فی الحقيقه ترويج منافع عموميّه و مصالح عالَم انسانی است، بايد احبّای الهی بحکمت و اعتدال پس از مشورت کامل بقدر قوّت و استطاعت مساعده و تأييد آنرا نمايند و بقدر وُسع و امکان مشارکت نمايند (ولی بايد فعلاً و قلباً و لساناً از ادنی مداخله ای در امور سياسيّه امتناع نمايند )“.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” اِنَّ الّذِيْنَ نَبَذُوْا الْبَغْيَ وَ الْغَوَی وَ اتّخَذُوْا التّقْوَی اُوْلَئِکَ مِنْ خِيَرَةِ الْخَلْقِ لَدَی الْحَقِّ يَذْکُرُهُمُ الْمَلَاُ الْاَعْلَی وَ اَهْلُ هَذَا الْمَقَامِ الَّذِي کَانَ بِاسْمِ اللّهِ مَرْفْوْعَاً . “
٢ - ” اِنّا وَصَّيْنَا اَوْلِيَاءَنَا بِتَقْوَی اللّهِ الّذِی کَانَ مَطْلَعَ الْاَعْمَالِ وَ الْاَخْلاَقِ اِنّهُ قَائِدَ جُنوْدِ الْعَدْلِ فِي مَدِيْنَةِ الْبَهَاء. طُوبَی لِمَنْ دَخَلَ فِي ظِلِّ رَايَتِهِ النُّوْرَاءِ وَ تَمَسّکَ بِهِ اِنَّهُ مِنْ اَصْحَابِ السّفِيْنَةِ اَلْحَمْرَاءِ الَّتِي نُزِلَ ذِکْرُهَا فِي قَيّوْمِ الْاَسْمَاءِ “.
٣ - ” هُمْ عِبَاد لَوْ يَردُونَ وَادِياً مِنَ الذّهَبِ يَمُرُّونَ عَنْهُ کَمَرِ السّحابِ وَلَا يَلْتَفِتُوْنَ اِلَيْهِ اَبَداً اَلاَ اِنَّهُمْ مِنِّي لَيَجِدَنّ مِنْ قَمِيْصِهِمِ الْمَلأ الْاَعْلَی عَرْفَ الْتَّقْديِسِ وَ يَشْهَدُ بِذَلِکَ رَبّکَ وَ مَنْ عِنْدِهِ عِلْمُ الْکِتَابِ. وَ لَوْ يَردْنَ عَلَيْهِمْ ذَوَاتُ الْجَمَالِ بِاَحْسَنِ الطِّرَازِ لاَ تَرْتَدُّ اِلَيْهُنّ اَبْصَارُهُمْ بالْهَوَی اُوْلَئِکَ خُلِقُوْا مِنَ التّقْوَی کَذَلِکَ يُعَلِّمُکُمْ قَلَمُ الْقِدَمِ مِنْ لَدُنْ رَبِّکُمُ العَزِيْزِ الْوَهّابِ “.
٤ -” يا اهل بهاء بتقوی تمسّک نمائيد هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ الْمَظْلُومُ وَ اخْتَارَهُ الْمُخْتَارُ “.
٥ - ” براستی ميگويم تقوی سردار اعظم است از برای نصرت امر الهی و جنودی که لايق اين سردار است اخلاق و اعمال طيّبه طاهره مرضيّه بوده و هست “ .
٦ - ” ای پسران آدم کلمه طيّبه و اعمال طاهره مقدّسه بسماء عزّ احديّه صعود نمايد. جهد کنيد تا اعمال از غبار ريا و کدورت نفس هوی پاک شود و بساحت عزّ قبول درآيد چه که عنقريب صرّافان وجود در پيشگاه حضور معبود جز تقوای خالص نپذيرند و غير عمل پاک قبول ننمايند. اينست آفتاب حکمت و معانی که از افق فم مشيّت ربّانی اشراق فرمود طُوْبی لِلْمُقْبِلِيْنَ “
٧ - ” بگو مظلوم عکّا کلّ را بتقوی اللّه وصيّت مينمايد و بِمَايَرْتَفعُ بِهِ مَقَامُ الْاِنْسَانِ شريعةُاللّه حقيقی امور و اعمالی است که سبب و علّت ظهورات مقامات انسانيست. اين است معروفی که در جميع کتب حقّ جَلّ جَلالُهُ به آن امر فرموده و آنچه مخالف اين مقام است از منکر محسوب و اجتناب از آن لازم“
٨ - ” قُلْ اِنَّ قَائدَ عَسَاکِرِي تَقْوَی اللّهِ لَوْ اَنْتُمْ تَشْعَرُونَ. نصرت و ظفر در اين ظهور اعظم به جنود مذکوره مقدّر گشته طوبی لِلْعَامِلِيْنَ وَ طُوبی لَلْفَائِزِيْنَ. به شأنی اين فقره در الواح از قلم اعلی نازل شده که انسان از احصای آن بزحمت ميافتد هَذَا هُوَ الْحَقُّ وَ مَا بَعْدَهُ اِلّا الضّلالُ “
٩ - ” وصيّت مينمائيم کلّ را بتقوی اللّه چه که لازال اوليای حقّ به تقوی دين اللّه را نصرت نموده اند. اين رايت و اين عَلَم مقدّم است بر جميع رايات و اعلام طُوبی لِلْعارِفين و طُوبَی لِلفائِزينَ “.
١٠- ” دوستان الهی بايد بتقوی اللّه قلوب را تسخير نمايند و صدور را از آنچه سزاوار نيست مقدّس دارند “.
١١ - ” سلاح فتح و سبب اوّليّه نصر تقوی اللّه بوده و هست. اوست درعی که هيکل امر را حفظ ميکند و حزب اللّه را نصرت مينمايد لازال رايت تقوی مظفّر بوده و از اقوی جنود عالَم محسوب بِهَا فَتَحَ الْمُقرَّبُونَ مُدُنَ الْقُلوبِ بِاِذْنِ اللّهِ رَبِّ الْجُنُوْدِ“.
١٢ - ” اليوم بر کلّ لازمست که به ردای تقديس و تنزيه مزيّن شوند چه که نفوسی که بمشتهيات نفسانيّه متوجّهند قابل مقرّ اطهر و لايق منظر اکبر نبوده و نيستند“.
١٣ -” تقوی پيشه کن و بدبستان علم الهی وارد شو اِتّقوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللّهُ
١٤ - ” تقوای خالص پيشه کن و از ما سوی اللّه انديشه منما “.
١٥ - ” سيف تقوی اَحَد از سيف حديد است “.
١٦ - ” يَا حِزْبَ اللّه التّقْدِيْسَ التَّقْديْسَ التّقْوی التّقْوَی “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” تنزيه و تقديس از اعظم خصائص اهل بهاست “.
٢ -” طهارت و تقديس از اسّ اساس دين الهی است و اعظم وسيله وصول درجات عاليه غير متناهی … اصل تقديس و تنزيه پاکی و لطافت و طهارت قلب است از جميع ما سوی اللّه و اشتعال بنفحات اللّه “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” طهارت و تقديس بايد اصل مسلّم و ميزان مکمّل رفتار و اطوار ياران در روابط اجتماعی آنان با اعضاء داخل جامعه همچنين در تماس و ارتباطشان با عالَم خارج باشد“.
٢ - ” اين تقديس و تنزيه با شؤون و مقتضيات آن از عفّت و عصمت و پاکی و طهارت و اصالت و نجابت مستلزم حفظ اعتدال در جميع مراتب و احوال از وضع پوشش و لباس و ادای الفاظ و کلمات و استفاده از ملکات و قرائح هنری و ادبی است. همچنين توجّه و مراقبت تامّ در احتراز از مشتهيّات نفسانيّه و ترک اهواء و تمايلات سخيفه و عادات و تفريحات رذيله مفرطه ايست که از مقام بلند انسان بکاهد و از اوج عزّت بحضيض ذلّت متنازل سازد و نيز مستدعی اجتناب شديد از شرب مسکرات و افيون و ساير آلايشهای مضرّه و اعتيادات دنيّه نالايقه است. اين تقديس و تنزيه هر امری را که منافی عفّت و عصمت شمرده شود خواه از آثار و مظاهر هنر و ادب و يا پيروی از طرفداران خلع حجاب و حرکت بلا استتار در مرآی ناس و يا آميزش بر طريق مصاحبت و يا بيوفائی در روابط زناشوئی و بطور کلّی هر نوع ارتباط غير مشروع و هرگونه معاشرت و مجالست منافی با احکام و سنن الهيّه را محکوم و ممنوع مينمايد و بهيچوجه با اصول و موازين سيّئه و شؤون و آداب غير مرضيّه عصر منحطّ و رو بزوال کنونی موافقت نداشته بلکه با ارائه طريق و اقامه برهان و دليل بطلانِ اين افکار و سخافت اين اذکار و مضارّ و مفسدت اينگونه آلودگيها را عملاً مکشوف و هتک احترام از نواميس و مقدّسات معنويّه، منبعث از تجاوزات و انحرافات مضلّه را ثابت و مدلّل ميسازد“.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای : باعمال خود را بيارائيد نه باقوال - عفّت و عصمت نهی از سيئات اهل غرب - نهی از خيانت - نهی از زنا نهی از لواط - نهی از متابعت نفْس و هوی نيز مراجعه شود فی الحقيقه اکثر فصول اين مجموعه درباره شؤونِ موافق و مخالف تقوی است .
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ کُتِبَ لِمَنْ دَانَبِاللّهِ الدَّيّانِ اَنْ يَغْسِلَ فِي کُلِّ يَوْمٍ يَدَيْهِ ثُمَّ وَجْهَهُ وَ يَقْعُدَ مُقْبِلاً اِلَی اللّهِ وَ يَذْکُرَ خَمْساًوَ تِسْعِيْنَ مَرّةً اَللّهُ اَبْهَی کَذَلِکَ حَکَمَ فَاطِرُ السّمَاءِ اِذِ اسْتَوَی عَلَی اَعْرَاشِ الْاَسْمَاءِ بِالعَظَمَةِ وَ الاِقْتِدَارِ “ ٠ و در رساله سؤال و جواب مرقوم است “
٢ - ” با وضوی صلوة تلاوت ذکر نود و پنچ مرتبه اسم اعظم جائز است يا نه ؟ جواب : تجديد وضو لازم نه “ ٠
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” هر چند در لغت تکبير بمعنی اَللّهُ اَکْبَر گفتن است ولی در عُرف اهل بها بمعنی تحيّت است و تحيّت اهل بهاء اَللّهُ اَبْهَی است “.
٢ - ” اين چهار تحيت ( اللّه اکبر و اللّه اعظم تحيّت و جوابش بين رجال - اللّه ابهی و اللّه اجمل تحيّت و جوابش بين نساء ) از حضرت اعلی روحی له الفداء است و مقصد از هر چهار جمال قِدم روحی لاحبّاء الفداء است نه دونِ حضرتش و اجراء هر چهار جائز و نصِّ مانع از تلفّظ يکی از آنها موجود نه. پس اگر نفسی هر يک را تلفظ نمايد از دين اللّه خارج نگردد و مورد لوم و طعن و ذمّ و قدح نشود و تعرّض و تحقير جائز نه و اعتراض نبايد نمود چه که هر چهار تحيّت در کتاب الهی وارد ولی اليوم بانگ ملاء اعلی اللّهُ ابهی است و روح اين عبد از اين ندا مهتزّ. هر چند مقصود از اللّهُ اعظم نيز جمال قِدم روحی لاحبّائه الفداء است چه که اوست اسم اعظم و نيّراعظم و ظهور اعظم ولی اين تحيّت اللّهُ ابهی کوس ربوبيّت جمال احديّت است که در قلب امکان تأثير نمايد “.
٣ - ” در حين تلاوت مناجات و ترتيل آيات بايد مجلس در نهايت سکون و قرار باشد و تکبير را حين ورود در اثناء ترتيل آيات بايد در قلب گفت “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” اُتلُوا آياتِ اللّهِ فِي کلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاء اِنَّ الّذِي لَمْ يَتْلُ لَمْ يُوْفَ بِعَهدِ اللّهِ وَ ميثاقِهِ وَ الّذي اَعْرَضَ عَنْهَا الْيَومَ اِنَّهُ مِمّنْ اَعْرَضَ عَنِ اللّه فِيْ اَزَلِ الآزالِ اتّقُنَّ اللّهَ يَا عِبَادي کُلُّکُمْ اَجْمَعُونَ. لا تَغُرَّنکُمْ کَثرَةُ القِرَائَةِ وَ الْاَعْمَالِ فِي اللّيلِ وَ الْنَّهَارِ لَوْ يَقْرَءُ اَحَدٌ آيَةً مِنَ الآياتِ بِالرُّوحِ وَ الرَّيحانِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ يَتْلُوْابالکَسالَةِ صُحُفَ اللّهِ الْمُهَيْمِنِ القَيُّومِ .اُتلُوا آياتِ اللّهِ عَلی قَدرٍ لاَتَأخُذُ کُمُ الکَسالَةُ وَ الاَحْزانُ لَا تَحْمِلوْا عَلی الْاَرْوَاحِ مَا يُکْسِلُهَا وَ يُثْقِلُهَا بَلْ مَا يُخفّهَا لِتَطِيْرَ بِاَجْنِحَةَ الآياتِ اِلَی مَطْلَعِ البَيّناتِ هَذَا اَقرُبُ اِلی اللّهِ لَوْ اَنْتُمْ تَعقِلُوْنَ “.
٢ - ” اِنَّ الَّذي اَخَذَهُ جَذْبُ مَحَبّةِ اسْمِي الرَّحمن اِنَّهُ يَقْرَءُ آياتِ اللّهِ عَلَی شأنٍ تَنجَذِبُ بِهِ اَفْئِدَةُ الرّاقِدِينَ “.
٣ - ” وَالَّذِينَ يَتْلُونَ آياتِ الرَّحمن بِاَحْسَنِ الْاَلْحَانِ اُولَئکَ يُدرِکُوْنَ مِنْهَا مَا لَا يُعَادِلُهُ مَلَکُوْتُ مُلکِ السّموَاتِ وَ الْاَرَضِيْنَ وَ بِهَا يَجِدُونَ عَرْفَ عَوَالِمِی الّتِي لَا يَعْرِفُهَا الْيَومَ اِلّا مَنْ اُوْتِی َ الْبَصَرَ مِنْ هَذَا الْمَنْظَرِ الْکَرِيْمِ قُل اِنّهَا تَجْذِبُ القُلوبَ الصّافِيَةَ اِلَی الْعَوالِمِ الرّوحانيّةِ الّتِي لاَ تُعَبّرُ بالعِبَارَةِ وَ لَا تُشَارُ بِالْاِشَارَة ِ طُوبی لِلسَّامِعِينَ “.
٤ -” اِقْرَؤُا الْاَلْوَاحَ لِتَعْرِفُوْا مَا هُوَ الْمَقْصُوْدُ فِي کُتُبِ اللّهِ الْعَزِيْزِ الْوَهّابِ “
٥ - ” طُوبی لِاَيّامٍ مَضَتْ بِذِکْر اللّهِ وَ لِاَوْقَاتٍ صُرِفَتْْ فِي ذِکْرِهِ اَلْحَکيِمِ “
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٦ - ” سؤال از آيه مبارکه اُتلُوْا آيَاتِ اللّهِ فِی کُلِّ صَبَاحٍ و مَسَاءٍ جواب : مقصود جميع مَا نُزِّلَ مِنْ مَلَکُوْتِ الْبَيان است. شرط اعظم ميل و محبّت نفوس مقدّسه است بتلاوت آيات. اگر يک آيه و يا يک کلمه بروح و ريحان تلاوت شود بهتر است از قرائت کتب متعدّده “.
٧ - ” مَنْ يَقْرَءْ آياتِ اللّهِ فِي بَيْتِهِ وَحْدَةً لَيَنْشُرْ نَفَحَاتِها مَلائِکَةُ النّاشِرَاتُ اِلَی کُلِّ الْجِهَاتِ وَ يَنقَلِبْ بِهَا کُلُّ نَفْسٍ سَلِيْمٍ وَلَوْ لَنْ يَسْتَشْعِرَ فِي نَفْسِهِ وَلَکِنْ يَظْهَرُ عَلَيْهِ هَذَا الفَضْلُ فِی يَومٍ مِنَ الْاَيّامِ کَذَلِکَ قُدِّرَ خَفِيّاتُ الاَمْرِ مِنْ لَدُنْ مُقْتَدِرٍ حَکيْمٍ “.
٨ - ” قُلْ يِا قَوْمُ فَاقْرَءُوْا کَلِمَاتِ اللّهِ عَلَی اَحْسَنِ النّغَمَاتِ لِيَسْتَجْذِبَ مِنْهَا اَهْلُ الاَرَضيْنَ وَ السّموَاتِ. تَاللّهِ الْحَقّ لَوْ اَحَد يَتْلوْ مَا نُزَّلَ مِنْ جَبَروتِ البَقاءِ مِن جَمَالِ اللّهِ الْعَلِيِّ الْاَبْهَی فَقَدْ يَبْعَثَهُ اللّهُ فِی جَنّةِ الخُلْدِ عَلَی جَمالِ الَّذِي يَسْتَضِيیءُ مِنْ اَنْوارِ وَجْهِهِ اَهْلُ مَلاَء الاَعْلی …“.
٩ - ” نيکوست حال کسی که در ليالی و ايّام بآياتش اُنس گيرد و قرائت نمايد اوست مُخيی وجود و مربّی غيب و شهود “.
١٠ -” فی الحقيقه از برای هر عضوی از اعضاء رزقی مقدّر است يَا حَبّذَا الْنِعْمَةُ الّتِي قُدِّرَتْ لِاَرْوَاحِ الْمُخلِصيْنَ وَ هِيَ آيَاتُ اللّهِ وَ کَلِمَاتُهُ وَ بَيَانُ اللّهِ وَ بُرهانُهُ “.
١١ - ” همچنانکه غذا از برای اجساد لازمست ، همين قِسم از برای ارواح واجب. غذای روح مائده منيعه لطيفه طُرّيه است که از سماء عنايت الهی نازل شده. اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعيف شود “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” هر روز و صبح فرض و واجب است الواح و مناجات خوانده شود. آيات غذای روح است. روح قوی ميشود و بدون آن از کار ميافتد “.
٢ - ” کلمات مکنونه تلاوت نمائيد و بمضمون دقّت کنيد و بموجب آن عمل نمائيد. الواح طرازات و کلمات و تجليّات و اشراقات و بشارات را بامعان نظر بخوانيد و بموجب آن تعاليم الهيّه قيام نمائيد تا آنکه هر يک شمعی روشن گرديد و شاهد انجمن شويد و مانند گُلِ گلشن رائحه طيبّه منتشر نمائيد “.
٣ - ” بالواح مقدّسه مراجعت نمائيد. اشراقات و تجليّات و کلمات و بشارات و طرازات و کتاب اقدس. ملاحظه مينمائيد که اين تعاليم الهيّه اليوم درمان درد عالَم انسانی است و مرهم زخم جسد امکانی. روح حياتست و سفينه نجات و مغناطيس عزّت ابديّه و قوّه نافذه در حقيقت انسانيّه و عليک البهاء الابهی ع ع
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” اگر نفسی للّه خاضع شود از برای دوستان الهی اين خضوع فی الحقيقه بحقّ راجع است چه که ناظر بايمان اوست باللّه در اين صورت اگر نفْس مقابل بمثل او حرکت ننمايد و يا استکبار از او ظاهر شود شخص بصير بعلوّ عمل خود و جزای آن رسيده و ميرسد و ضُرّ عمل نفْس مقابل بخود او راجع است و همچنين اگر نفسی بر نفسی استکبار نمايد آن استکبار بحقّ راجع است نَعُوذُ باللّهِ مِنْْ ذَلِکَ يَا اُوْلِی الْاَبْصَارِ“
٢ - ” اليوم يوم عجز و ابتهال است. نيستی بحت محبوب بوده و خواهد بود و هر نفسی باين مقام فائز شد عِنْدَاللّه از اهل مدائن بقا محسوب است “.
٣ - ” بِاَنْ يَکُونَ راضِياً عَنْ اَحِبّاءِ اللّهِ فِی الْاَرْضِ وَ يَخْفِصَ جَنَاحَهُ لِلْمُؤمِنينَ لِاَنّهُ لَوْ يَسْتکْبِرُ عَلَی الّذينَ آمَنُوا کَاَنّهُ اسْتَکْبَرَ عَلَی اللّهِ وَ نَعُوْذُ بِاللّهِ مِنْ ذَلِکَ يَا مَلأالْمُخْلِصِينَ “.
٤ - ” اِعْلَمُوْا بِاَنّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَخْضَعَکُم وَ اَتْقَاکُم کَذَلِکَ نَزّلْنَا مِنْ قَبْلِ وَ حِيْنَئِذٍ وَ اِنّا کُنا مُنزِلِيْنَ “
٥ - ” احبّای الهی در هر جمع و محفلی که جمع شوند بايد بقسمی خضوع و خشوع از هر يک در تسبيح و تقديس الهی ظاهر شود که ذرّات تراب آن محلّ شهادت دهند بخلوص آن جمع و جذبه بيانات آن نفس زکيّه ذرّات آن تراب را اخذ نمايد نه آنکه تراب بلسان حال ذکر نمايد اَنَا اَفْضَلُ مِنْکُم چه که در حمل مشقّات فلّاحين صابرم و بکلّ ذی روح اعطای فيض فيّاض که در من وديعه گذارده نموده و مينمايم و مَعَ همه اين مقامات عاليه و ظهورات لاتُحْصَی که جميع مايحتاج وجود از من ظاهر است، فخر ننموده و نمی نمايم و بکمال خضوع در زير قدم کلّ ساکنم “
٦ - ” اگر بخضوع و خشوع و ساير سجايای حقّ بين عباد ظاهر شويد ذيل تقديس از مفتريات ابليس و مظاهرش طاهر ماند و آلوده نشود و کذب مفترين برعالميان ظاهر و هويدا گردد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اليوم هر خاضع و خاشعی که بهيچوجه رائحه وجود در او نيست و ببندگی جميع دوستان قائم در ملکوت ابهی رويش چون مه تابان تابنده و درخشنده و هدايت بخشنده“
٢ - ” اليوم تسلّی عبدالبهاء محبّت و خضوع و خشوع احبّاء است بيکديگر و تا حقيقت محبّت قلبيّه و نهايت محويّت و فنا و تعلّق روحانی در قلوب احبّاء بيکديگر جلوه ننمايد البتّه موهبت کبری جهانگير نشود“.
٣ - ”خاضع و خاشع باشيد زيرا انسان تا خود را نيک نميداند بلکه خويش را عاجز می بيند و قاصر ميداند رو به ترقّی و علوّ است ولی بمحض اينکه خود را خوب دانست و گفت من کامل هستم غرور و دُنوّ حاصل نمايد“.
٤ - ” آنچه سبب بزرگواری عالم انسانی است خضوع و خشوع است و محويّت و فنا. زيرا تذلّل و انکسار تاج وهّاج عبدالهاست و محويّت و فنا و نيستی بی منتهی اکليل جليل اين بنده آستان حضرت کبريا. ما بايد بکلّی از وصف وجود فانی گرديم بلکه نيست و مفقود شويم تا سزاوار الطاف و عنايت خداوند بيچون گرديم. هر يک غبار رهگذر جميع احبّاء شويم و خادم حقّ و هادم بنيان نفْس و هوی“.
٥ - ” لحظات عين رحمانيّت منعطف بنفوسی است که در عالم هستی جز محويّت و نيستی در سبيل الهی ندارند “.
٦ - ” اوّل کسی که خود را پسنديد شيطان بود. انسان نبايد خود را برتر ديگران داند بلکه بايد هميشه خاضع و خاشع باشد، مرغ تا خود را پست می بيند ترقّی و صعود مينمايد بمحض اينکه خود را بالا ديد پائين ميآيد “.
٧ - ” آن کس که از خود راضی است مظهر شيطانست و آنکه راضی نيست مظهر رحمن. خود پرست ترقّی نميکند امّا آنکه خود را ناقص می بيند در صدد اِکمال خويش برميآيد و ترقّی ميکند اگر کسی هزار حُسن داشته باشد بايد آنها را نبيند بلکه در صدد ديدن نقص خود باشد مثلاً اگر نفسی عمارتی داشته باشد که تمام مزيّن و محکم باشد ولی در يک ديوار يا سقفش جزئی شکاف باشد البتّه جميع را فراموش کرده بمرمّت آن يک شکاف ميپردازد و علاوه برای انسان کمال مطلق محالست پس هر چه ترقّی کند باز ناقص است و نقطه بالاتر دارد و بمحض آنکه بآن نقطه نظر نمود از خود راضی نميشود اينست که شخصی بحضرت مسيح عرض کرد ای استاد نيکو حضرت فرمود نيک يکيست و آن خداست “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ميفرمايد بخضوع و خشوع و افتادگی اکتفاء منمائيد، مظهر محويّت گرديد و فنای محض شويد. مهر و وفا و شفقت و محبّت نصائح پيشينيان بوده در اين دور اعظم اهل بها بفداکاری و جانفشانی مأمور “.
* بنصوص فصول نهی از افتخار بر يکديگر و نهی از غرور نيز مراجعه شود ْ
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” اَصْلُ کُلِّ الخَيْرِ هُوَ الْاِعْتِمَادُ عَلَی اللّهِ وَ الْاِنْقِِيَادُ لِاَمْرِهِ وَ الرِّضَاءُ بِمَرَضَاتِهِ “
٢ - ” رأس التّوَکّلِ هُوَ اقْتِرافُ الْعَبْدِ وَ اکْتِسَابُهُ فِی الدُنْيَا وَ اعتِصَامُهُ بِاللّه ِ وَ انْحِصَارُ النّظَرِ اِلَی فَضْلِ مَوْلَاهُ. اِذْ اِلَيْهِ يَرْجِعُ اُمُورُ العَيْدِ فِي مُنْقَلَبِهِ وَ مَثْوَيه “
٣ - ” فَتَوَکّلْ فِي کُلِّ الْاُمُورِ عَلَی اللّهِ رَبّکَ وَ اِنَّهُ يَکْفِيْکَ عَنْ ضُرِّ مَا خُلِقَ و يُخْلِقُ وَ يَحْفَظُکَ فِي کَنَفِ اَمْرِهِ وَ حِصْنِ وِلاَيَتِهِ “.
٤ - ” تَوَکّلُوْا فِي کُلِّ الْاُمُورِ عَلَی اللّهِ رَبَکُمْ وَ رِبّ آبَائِکُم. اِنَّهُ يَسْمَعُ وَ يَرَی وَ هُوَ الْمُقْتَدِرُ الْقَدِيْرُء“.
٥ - ” اَنِ اصْبِروا فِي کُلِّ الْاُمورِ وَ تَوَکُّلوْا عَلَی اللّهِ وَ کُوْنُوْا مِنَ الْمُتَوِکِّلِيْنَ “.
٦ - ” مَنْ کَانَ لِلّهِ کَانَ اللّهُ لَهُ وَ مَنْ يَتَوَکّلْ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ يَحْرُسُهُ عَنْ کُلِّ مَا يَضُرُهُ وَ عَنْ شَرِّ کُلِّ مَکّارِ لَئِيْمٍ “.
٧ - ” اِنّکَ لَا تَحْزَنْ مِنْ شَيْءٍ تَوَکّلْ عَلَی اللّهِ فِي اَمْرِکَ “
٨ - ” تَوَکّلُوْا عَلَی اللّهِ فِي کُلِّ الْاُمُورِ اِنَّهُ يَحفَظُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَنْصُرُ مَن نَطَقَ بِذِکْرِهِ الْجَمِيْلَ “
٩ - ” وَ اِن ْ يَمَسّکَ الْحُزْنُ فِيْ سَبِيْلِي اَوِ الذّلَّةُ لِاَجلِ اسْمِي لَا تَضْطَرِبْ فَتَوَکّلْ عَلَی اللّهِ رَبّکَ وَ ربِّ آبَائِکَ الْاَوّلِيْنَ “.
١٠ - ” اثمار سدره انسان توکّل و استقامت است تمسّک بِهِما اَمْراً مِنْ لَدَی اللّهِ الْآمْرِ الْحَکِيْمِ “.
١١ - ” بايد مشيّتت به ماشاءَاللّه متّصل شود و اراده ات دراراده او فانی گردد يعنی ارادةاللّه را مُراد خود دانيد و مشيّة اللّه را مقصود خود شمريد اين بسی واضحست که احوال کلّ لدی العرش مشهود و معلوم است و لازال طَرْفش باحبّايش ناظر بوده و خواهد بود“
١٢ - ” يَا عَلِي عَلَيْکَ سَلامُ اللّهِ وَ عِنَايَتِهُ ذکر اوّل آنکه بايد در جميع احوال با فرح و نشاط و انبساط باشی و ظهور اين مقام محال بوده و هست مگر بذيل توکّل کامل توسّل نمائی. اين است شفای اُمَم و فی الحقيقه درياق اعظم است از برای انواع و اقسام هموم و غموم و کدورات و توکّل حاصل نشود مگر بايقان. مقام ايقان را اثرها است و ثمرها “
١٣ - ” انسان خود بر خير و نفع خود آگاه نه. علْم غيب مخصوص است بذاتِهِ تعالی. بسا ميشود انسان امری را که بنظرش پسنديده است از حقّ جلّ جلالُهُ مسألت مينمايد و بعد کمال ضُرّ از او حاصل، لذا قلم اعلی مقام توکّل و تفويض را القاء فرمود. بر هر صاحب بصر و ادراکی معلوم و واضحست که از حقّ جَلّ جَلالُهُ آنچه ظاهر ميشود از مقتضيات حکمت بالغه بوده و هست و اگر کسی تفويض نمايد و توکّل کند آنچه مصلحت اوست ظاهر شود. بايد اسباب تمسّک نمود متوکلّاً علی اللّه مشغول گشت“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” قلب انسان تا اعتماد بر حضرت يزدان ننمايد راحت و آسايش نيابد بلی سعی و کوشش، جهد و ورزش لازم و واجب و فرض و قصور و فتور مذموم و مقدوح بلکه شب و روز آنی مهمل نبايد بود و دقيقهای نبايد از دست داد و چون کائنات سائره بايد ليلاً و نهاراً در کار کار مشغول شد و چون شمس و قمر و نجوم و عناصر و اعيانِ ممکنات در خدمات مداومت کرد ولی بايد اعتماد بر تأييدات نمود و اتکاء و اتکال بر فيوضات کرد زيرا اگر فيض حقيقت نرسد و عون و عنايت شامل نگردد زحمت ثمر نبخشد کوشش فايده ندهد و همچنين تا به اسباب تمسّک نشود و بوسائل تشبّث نگردد ثمری حاصل نه. اَبِيَ اللّه اَنْ يَجْرِيَ الْاُموْرَ اِلاّ بِاَسْبَابَهَا وَ جَعَلْنَا لِکُلّ شَيْءٍ سَبَباً “.
٢ - ” توکّل بخدا کن هر چه پيش آيد همان خوش است اضطراب جائز نه دنيا تماشاگاه انقلاب است انسان نبايد از چيزی متأثّر شود بلکه در نهايت گشايش و سرور وجدان و اطمينان خاطر و متانت و استقرار رفتار کند “.
٣ - ” توکّل و اعتماد باراده و مشيّت الهی انسانرا بجائی رساند که باوجود سعی و اهتمام درر امور آرزوئی جز آنچه واقع ميشود ندارد و خواهشی غير از آنچه پيش ميآيد ننمايد در آن حالت جميع امور را موافق ميل و اراده خود بيند و مروّج عزّت و آسايش خويش شمرد جز اطمينان، اضطرابی نيابد و غير از صلح و صفا، جنگ و جفائی نجويد. چنين سروری دائمی است “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” جهد نما که در جوانی باخلاق رحمانی و انوار بهائی فائز و منير شوی “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” ای جوانان قرن يزدان شما بايد در اين عصر ِجديد قرنِ رَبِّ مجيد چنان منجذب جمال مبارک گرديد و مفتون دلبر آفاق شويد که مصداق اين شعر گرديد
ای عشق منم از تو سرگشته و سودائی..... اندر همه عالم مشهور بشيدائی
ای عزيزان عبدالبهاء ايّام زندگی را فصل ربيع است و جلوه بديع و سنّ جوانی را توانائی است و ايّام شباب بهترين اوقات انسانی. لهذا بايد بقوّنی رحمانی و نيّتی نورانی و تأييدی آسمانی و توفيقی ربّانی شب و روز بکوشيد تا زينت عالَم انسانی گرديد و سرحلقه اهل عشق و دانائی و به تنزيه و تقديس و علوّ مقاصد و بلندی همّت و عزم شديد و علويّت فطرت و سموّ همّت و مقاصد بلند و خُلق رحمانی در بين خلق مبعوث گرديد و سبب عزّت امراللّه شويد، مظهر موهبت اللّه گرديد و بموجب وصايا و نصايح جمال مبارک روحی لِاَحِبّائِهِ الْفَداء روش و حرکت جوئيد و بخصائص اخلاق بهائی ممتاز از ساير احزاب شويد. عبدالبهاء منتظر آنست که هر يک بيشه کمالات را شير ژيان شويد و صحرای فضائل را نافه مشکبار باشيد وَ عَلَيْکُمْ الْبَهَاءُ الْاَبْهَی ع ع “.
٢ - هواللّه
ای جوانان روحانی هر جوانی از اهل اين خاکدان در فکر اينجهان و منهمک در شهوات عالَم حيوان انديشهاش آب و علف و پيشه اش آرزوی درّ و صدف حتّی پست ترين حطام و خزف. ولی عاقبت منتجّ حسرت و اسف. گويند سبکتکين در نهايت حشمت و تمکين بود. سرائی چون بهشت برين و مقصوراتی دلنشين و خوانی رنگين و زندگانی شهد و شيرين و خزائنی معمور و ثروتی موفور داشت. در نهايت وجد و سرور بغتتاً بمرض دقّ گرفتار گشت و مانند شمع ميگداخت و بمزامير حسرت نغمه متحسّرانه مينواخت و چون از حيات مأيوس شد سه روز قبل از موت در قصر سلطنت از غلامان زرّين کمر صفی بياراست و از دوشيزگان حرم انجمنی جمع نمود و نفايس و جواهر و زواهر را در پيش چشم حاضر نمود و خزائن اندوخته را در طرفی مهيّا کرد و وزراء نامدار را در پيشگاه احضار نمود و سپاه انبوهی در ميدان لشکر در پيشگاه قصر سلطنت بمشق فتح و ظفر امر فرمود و خود نظر بهر طرف منعطف مينمود ميگريست و ميگفت که چگونه از اين سلطنت و نعمت محروم گردم و از زندگانی مأيوس شوم و شما را بگذارم و با دست تهی از اين جهان بجهان ديگر شتابم. گريست گريست تا نفس اخير کشيد. ملاحظه نمائيد که به چه حسرتی از اين جهان رفت. پس واضح شد که عاقبت اهل ثروت حسرت اندر حسرت است مگر توانگری که در امور خيريّه گنج از آستين بيفشاند و در امور مبروره ثروت خويش را مبذول دارد. آن نفوس مبارکه چون کواکب لامعه از افق عزّت ابديّه بدرخشند . حال شما ای جوانان نازنين الحمدللّه بجهت اتمام مشرق الاذکار مافوق قدرت بذل درهم و دينار نموديد و مقصدی جز رضای پروردگار نداريد و در دو جهان کامرانيد و در بين انجمنِ عالَم نام داريد. از الطاف جمال مبارک اميدواريم که تأييدات غيبيّه آشکار گردد و سعادت دو جهان حصول پذيرد …“.
٣ - ” بايد جوانان مانند سرو روان، در خيابان تحصيل بکوشند تا در اندک زمانی موفقّ به تبليغ گردند زيرا مبلّغ کميابست و طالبان و مستعدّان بسيار. تشنگان مانند افواج ولی هادی منهاج قليل. مبلّغين قديم صعود نمودند و مبلّغين جديد از قرار معلوم نفوس معدودند. در هر شهری بايد محفل درس تبليغ تأسيس شود و تحصيل مسائل لازمه و معانی لامعه و اطّلاع بر حُجَجْ و براهين منطوقه گردد … “.
٤ - ” اصاغر بايد رعايت و احترام اکابر کنند و اکابر بايد مهربانی در حقّ اصاغر نمايند. جوانان بايد خدمت پيران نمايند و پيران بايد محافظت و رعايت جوانان کنند. اين حقوق متبادله است “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” اليوم يوم نهضت و قيام عاشقانه جوانان است که با همّتی زائد الوصف امواج دريای مادّه پرستی را درهم شکنند و بحر تمدّن و معانی را از طوفان افکار سخيف و پست اجتماعی محفوظ و مصون دارند و با انوار ديانت جامعه بشری را بشاهراه فلاح و رستگاری هدايت کنند جوانان بايد در راه خدمت بعالَم امر عاشقانه جانبازی کنند و برای نجات بشر از گرداب جهل و گمراهی، با معارف و اوامر الهی چنان مجهّز گردند که عَلَم يا بهاء الابهی را بر فراز اين توده غبرا باهتزاز آورند “.
٢ - ” هيچ امری نميتواند مانند شرکت مداوم و مؤثّر و خردمندانه جوانان بهائی از هر طبقه و ملّت و قوم و عشيره، در دايره خدمات تبليغی همچنين مجهودات اداری، روح جوان و نيروی فعّاله ای را که مُمِدّ حيات و محرّک تأسيسات امر نوزاد الهی است، در انظار ناس در هر دو قاره مشهود و جلوه گر سازد “.
٣ - ” شرط ثانی يعنی عفّت و عصمت بنحو مستقيم و اخصّ مربوط بجوانان بهائی است … “.
٤ - ” جوانان بهائی مخصوصاً بايستی هميشه کوشا باشند که سرمشق و نمونه حيات بهائی باشند. جهان اطراف ما را فساد اخلاق اغتشاش و عدم عفّت، هرزگی و بدرفتاری پُر کرده است. جوانان بهائی ميبايست دشمن اين مفاسد باشند و با پاکی و پاکدامنی، صداقت، نجابت، تحمّل و رفتارنيک خويش، ديگران را از پير و جوان بامر الهی جلب نمايند. جهان از حرف خسته شده و تشنه عمل است و جوانان بهائی بايد جوابگوی اين انتظار باشند “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ حَکَمَ اللّهُ لِمَن ِاسْتَطاعَ مِنْکُمْ حَجَّ الْبَيْتِ دُونَ النِسَاء عَفَا اللّهُ عَنْهُنَّ رَحْمَةً مِنْ عِندِهِ اِنَّهُ لَهُوَ اَلْمُعْطِی الْوَهّابُ. “
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٢ - ” سؤال از حج. جواب : حجّ يکی از دو بيت واجب ديگر بسته بميل شخصی است که عزيمت حجّ نموده “.
و در همين رساله ميفرمايند :
٣ - ” مجددّ از حجّ استسفار شده بود. جواب: حجّ بيت که بر رجال است بيت اعظم در بغداد و بيت نقطه در شيراز مقصود است. هر يک را که حجّ نمايند کافی است. هر کدام که نزديک تر به هر بَلَد است اهل آن بلد آنرا حجّ نمايند “.
و در سوة الحجّ در وصف بيت مبارک ميفرمايند :
٤ - ” مَقَامَ الّذِي يِطُوْفُنَّ فِي حَولِهِ مَلاَئِکَةُ الْمُقَرّبِيْنَ الَّذِينَهُمْ فِي حَولِ الْعَرشِ هُمْ يُسَبِحُوْنَ “.
و در همين سوره مبارکه ميفرمايند :
٥ - ” تاللّهِ مَنْ زَارَ الْبَيْتَ کَمَنْ زَارَ اللّهَ فِي سُرَادِقِ عِزِّ لِقَائِهِ وَ خِبَاءِ مَجْدِ جَمَالِه …“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
٦- ” امّا بِقاع مقدّسه مستحقّ تعظيم و تکريم است زيرا منسوب بشخص جليل. اين تعظيم و تکريم راجع بروح پاک است نه جسم خاک. اين محلّ وقتی کوی جانان بود و آن جان پاک در آن مأوی داشت ، لهذا عاشقان خاکِ آن کوی را کُحْل بينش نمايند ولی تعلّق به تراب ندارند بلکه بفيض آفتاب نگرند. امّا طلبِ عون و حمايت و حفظ و صيانت جز به جمال مبارک جائز نه و اگر دون آن باشد منتهی به پرستش خاک گردد “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” طِراز سوم فِی الخُلقِ اِنَّهُ اَحْسَنُ طِرَازٍ لِلْخَلْقِ مِنْ لَدَی الْحَقِّ زَيّنَ اللّهُ بِهِ هَيَاکِلَ اَوْلِيَائِهِ لَعَمْرِي نُورُْهُ يَفُوْقُ نُوْرَ الشّمسِ وَ اِشْراقَها. هر نفسی بآن فائز شد او از جواهر خلق محسوبست. عزّت و رفعت عالَم بآن منوط و معلّق. خُلق نيک سبب هدايت خَلق است بصِراط مستقيم و نبا عظيم. نيکوست حال نفسی که بصفات و اخلاق ملا اعلی مزيّن است “
در کتاب عهدی ميفرمايند :
٢ - ” براستی ميگويم لسان از برای ذکر خير است او را بگفتار زشت ميالائيد. عَفَااللّهُ عَمّا سَلَفَ از بعد بايد کلّ بما ينبغی تکلّم نمايند. از لعن و طعن و مَا يَتَکَدّرُ بِهِ الْاِنسان اجتناب نمايند “.
و در ايقان مستطاب ميفرمايند :
٣ - ” و از تکلّم بيفايده احتراز کند چه زبان ناری است افسرده و کثرت بيان سمّی است هلاک کننده. نار ظاهری اجساد را محترق نمايد و نار لسان ارواح و افئده را بگدازد. اثر آن بساعتی فانی شود و اثر اين نار بقرنی باقی ماند “.
و در لوح مقصود ميفرمايند :
٤ - ” حضرت موجود ميفرمايد اِنَّ الْبَيَانَ جَوْهَر يَطْلُبُ النُّفُوْذَ وَ الْاِعْتِدَالَ. اَمّا النُّفُوْذُ مُعَلّقٌ بِالِلّطَافَةِ وَ اللِّطافَةُ مَنُوطَةٌ بالْقُلُوْبِ الْفَارِغَةِ الصّافِيَةِ وَ اَمّا الْاعْتِدَالُ امْتِزاجُهُ بِالْحِکْمَةِ الّتِي ذکَرْنَاهَا فِی الْاَلْوَاحِ. انتهی“ .
از برای هر کلمه روحی است لذا بايد مُکَلّم و مُبَيّن ملاحظه نمايند و بوقت و مقام، کلمه القاء فرمايند چه که از برای هر کلمه اثری موجود و مشهود. حضرت موجود ميفرمايد يک کلمه بمثايه نار است و اُخری بمثابه نور و اثر هر دو در عالَم ظاهر لذا بايد حکيم دانا در اوّل بکلمه ای که خاصيّت شير در او باشد تکلّم نمايد تا اطفال روزگار تربيت شوند و بغايت قصوای وجود انسانی که مقام ادراک و بزرگيست فائز گردند .
و همچنين ميفرمايد يک کلمه بمثابه ربيع است و نهالهای بستان دانش از او سر سبز و خرّم و کلمه ديگر مانند سَموم. انتهی
حکيم دانا بايد بکمال مدارا تکلّم فرمايد تا از حلاوت بيان کلّ بما ينبغی لِلانسان فائز شوند …
در قطعه ٥ کلمات مکنونه فارسی ميفرمايند :
٥ - ” ای پسر خاک براستی ميگويم غافل ترين عباد کسی است که در قول مجادله نمايد و بر برادر خود تفوّق جويد. بگوای برادران باعمال خود را بيارائيد نه باقوال “.
٦ - ” ای اهل بها با جميع اهل عالَم بروح و ريحان معاشرت نمائيد اگر نزد شما کلمه يا جوهريست که دون شما از آن محروم بلسان محبّت و شفقت القا نمائيد اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل و الّا او را باو گذاريد و درباره او دعا نمائيد نه جفا. لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائده روح و بمثابه معانيست از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی“.
٧ - ” دانای آسمانی ميفرمايد گفتار درشت بجای شمشير ديده ميشود و نرم آن بجای شير. کودکان جهان از اين بدانائی رسند و برتری جويند “.
٨ - ” باوجوح ناضره مستبشره با يکديگر معاشرت کنيد “.
٩ - ” بيان اگر باندازه گفته شود رحمت الهی است و اگر تجاوز نمايد سبب و علّت هلاک “.
حضرت عبدالبهاء در اسفار غرب ميفرمايند :
١- “ بيان بايد بمشرب حضّار و اقتضای وقت باشد. حُسن عبارات و اعتدال در اداء معانی و کلمات لازم “.
٢ - ” هميشه بکوشيد که نفوس را مسرور نمائيد و قلوب را شادمان کنيد تا بتوانيد سبب هدايت خلق گرديد و اعلاء کلمةاللّه و نشر نفحات نمائيد“.
٣ - ” هميشه خوش خبر باشيد. اَخبار خوش را هميشه زود منتشر نمائيد و سبب سرور و انتباه قلوب گرديد. امّا اگر بجهت نفسی پيام و خبر بدی داشته باشيد در ابلاغ و مذاکره آن عجله ننمائيد و سبب حزن طرف مقابل نشويد . من وقتی خبر بدی را برای شخصی دارم صريحاً باو نميگويم بلکه نوعی با او صحبت ميکنم که چون آن خبر را ميشنود صحبت من مايه تسلّی او ميگردد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” وَ الَّذی تَمَلَّکَ مِئَةَ مِثْقَالٍ مِنَ الذّهَبِ فَتِسْعَةَ عَشَرَ مِثْقَالاً للّه فَاطِرِ الْاَرْضِ وَ السّمَاء اِيّاکُمْ يَا قَوْمُ اَنْ تَمْنَعُوْا اَنْفُسَکُم عَنْ هَذَا الفَضْلَ الْعَظِيَمِ ْ قَدْ اَمَرْنَاکُمْ بَهَذَا بَعْدَ اِذْ کُنّا غَنِيّاً عَنْکُمْ وَ عَنْ کُلِّ مَنْ فِی السّمواتِ وَ الْاَرَضِيْنَ. اِنَّ فِي ذَلِکَ لَحِکَمٌ وَ مَصَالح لَمْ يُحِطْ بِهَا عِلْمُ اَحَدٍ اِلّا اللّهُ العَالِمُ الْخَبِيْرُ. قُلْ بِذَلِکَ اَرَادَ تَطْهِيْرَ اَمْوالِکُمْ وَ تَقَرّبُکُمْ اِلَی مَقَاماتٍ لَا يُدْرِکُهَا اِلّا مَنْ شَاءَ اللّهُ اِنّهُ لَهُوَ الْفَضّالُ الْعَزيزُ الْکَريمُ. يَا قوْمُ لا تَخُوْنوْا فِي حُقُوقِ اللّهِ وَ لا تُصَرِّفُوا فِيْهَا اِلّا بَعْدَ اِذْتِهِ کَذَلِکَ قُضِی الْاَمْرُ فِی الْاَلْوَاحِ وَ فِي هَذاَ اللّوحِ الْمَنِيْعِ. مَنْ خَانَ اللّهَ يُخَانُ بِالْعَدْلِ وَ الّذِي عَمِلَ بِمَا اُمِرَ يُنْزَلُ عَلَيْهِ الْبَرَکَةُ مِنْ سَمَاءِ عَطَاءِ رَبّهِ الفَيّاضِ الْمُعْطِی الْبَاذِلِ الْقَدِيْمِ. اِنّهُ اَرَادَ لَکُمْ مَا لَا تَعرِفُونَهُ الْيَوْمَ سَوْفَ يَعْرِفُهُ الْقَوْمُ اِذَا طَارَتِ الْاَرْوَاحُ وَ طُوِيَتْ زَرَابی الْاَفْرَاحِ کَذَلِکَ يُذَکّرُکُمْ مَنْ عِنْدَهُ لَوْحٌ حَفِيْظٌ “.
٢ - ” نصاب حقوق اللّه نوزده مثقال از ذهب است يعنی بعد از بلوغ نقود باين مقدار، حقوق تعلّق ميگيرد “.
٣ - ” اصل نصاب که حقوق بر آن تعلّق ميگيرد عدد نوزده است و اين مطابق است با کتاب مبارک اقدس چه که در آن آيه مقصود بيان مقدار بوده نه نصای “.
٤ - ” يا قوم اوّل امر عرفان حقّ جلّ جلالُهُ و آخَر آن استقامت و بعد تطهير مال و مَا عِنْدَ الْقَومِ بِمَا اَمَرَ بِهِ اللّهُ بوده. لذا بايد اوّل حقوق الهی اداء شود و بعد توجّه به بيت. محض فضل اين کلمه ذکر شد “.
٥ - ” امر حقوق بسيار عظيم است سبب و علّت برکت و نعمت و رفعت و عزّت بوده و هست “.
٦ - ” وَيْل لِغَنِیٍ اَمْسَکَ حُقُوقَ اللّهِ وَ مَا فُرِضَ فِي لَوْحِهِ الْحَفِيْظِ “.
٧ - ” فی الحقيقه امر حقوق الهی امر بزرگی است. بر جميع ادای آن لازم چه که اوست سبب نعمت و برکت و خيرات “.
٨ - ” اين حقوق که ذکر شده و از افق سماء لوح الهی حکم آن اشراق نموده، نفع آن بخود عباد راجع است. لَعِمْرُ اللّهِ اگر مطّلع شوند بر آنچه مستور است آگاه گردند از بحر فضلی که در اين حکم مکنون است، جميع ناس آنچه را مالکند در سبيل ذکرش انفاق نمايند “.
٩ - ” اداء حقوق الهی بر کلّ فرض است و حُکمش از قلم اعلی در کتاب نازل و ثابت ولکن اظهار و اصرار ابداً جائز نه. هر نفسی موفّق شود بر اداء آن و بروح و ريحان برساند مقبولست و الّا فلا. از بابت تذکّر يکبار بايد عموماً در مجلس ذکری بشود و بس. نفوس موقنه ثابته بصيره خود اقدام مينمايند و بِمَا اُمِرُوْابِهِ مِنْ لَدَی اللّه عامل ميشوند نفع اين فقره بخود آن نفوس راجع اِنّ اللّه َ غَنِي عَنِ الْعَالَمينَ “.
١٠ - ” از جمله حقوق اللّه نازل و اگر ناس بادای آن موفّق شوند البتّه حقّ جلّ و عزّ برکت عنايت فرمايد و هم آن مال نصيب خود آن شخص و ذريّه او شود چنانچه مشاهده مينمائی اکثری از اموال ناس نصيب ايشان نشده و نميشود و اغيار را حقّ بر آن مسلّط ميفرمايد و يا ورّاثی که اغيار بر ايشان ترجيح دارد. حکمت بالغه الهی فوق ذکر و بيان است“.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکه وصايا ميفرمايند :
١ - “ای ياران عبدالبهاء محض الطاف بی پايان حضرت يزدان بتعيين حقوق اللّه بر عباد خويش منّت گذاشت وَ الّا حقّ مستغنی از کائنات بوده و اللّهُ غَنِیٌ عَنِ الْعَالَمِيْنَ امّا مفروضی حقوق سبب ثبوت و رسوخ نفوس و برکت در جميع شؤون گردد “ .
٢ - ” ای ياران ربّانی من اين يقين و مسلّم است که حضرت بيچون در جميع شؤون بغنای مطلق موصوف و برحمت واسعه مشهور و بفيض ابدی مألوف و بعطاء عالَم وجود معروف ولی نظر بحکمت بالغه و امتحانات خارقه تا آشنا از بيگانه امتياز يابد حقوق بر عباد خويش واجب و مفروض فرمود. نفوسی که اطاعت اين امر مبرم نمودند ببرکت آسمانی موفّق و در دو جهان روی روشن و مشام از نسيم عنايت معطّر کردند. از جمله حکمتهای بالغه اينکه اعطای حقوق سبب ثبوت و رسوخ نفوس گردد و نتائج عظيمه بارواح و قلوب بخشد و در موارد خيريّه مصرف گردد“.
٣ - ” در خصوص حقوق سؤال نموده بوديد انسان در ظرف يکسال آنچه منفعت کند بايد مصارف ساليانه خود را منها کند پس از آنچه که زيادی مانده در صد نوزده حقوق بدهد يعنی شخصی در ظرف يکسال از تجارتش هزار ليره منفعت برده، مصارف ساليانه خويش را که ششصد ليره باشد منها ميکند چهار صد ليره زيادی دارد، حقوق بر اين چهار صد ليره تقرّر حاصل ميشود يعنی بايد از چهار صد ليره از هر صدی نوزده ليره که جمعش هفتادو شش ليره ميشود بجهت مصارف خيريّه حقوق بدهد“.
٤ - ” سبحان اللّه اغنيای احبّا همّتی ننمايند و خدمتی نکنند از بس تعلّق باين اموال دنيا دارند ولی بالتّصادف بعد از وفات، اموالشان در دست دشمنان آنان افتد. ميخورند و بقول عوام فاتحه ميخوانند “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” يَا اَحبّاءَ اللّهِ اشْرَبُوا مِنْ عَيْنِ الْحِکْمَة ِ وَ سِيْرُوْا فِي رِيَاضِ الْحِکْمَةِ و طِيْرُوْا فِي هَوَاءِ الْحِکْمَةِ وَ تَکلّمُوا بِالحِکْمَةِ وَ الْبَيَانِ کَذَلِکَ يَأمُرُکُمْ رَبّکُمُ الْعَزيزُ الْعَلّامُ “
٢ - “ قُل اِنَّ الْحِکْمَةِ رَأسُ الْاَعْمَالِ وَ مَالِکُهِا تَمَسّکَ بِهَا … “.
٣ - ” کُنْ نَاطِقاً بِالْحِکْمَةِ وَ ذَاکِراً بِالْحِکْمَةِ وَ مُعَاشِراً بِالْحِکْمَةِ کَذَلِکَ حَکَمَ مَنْ کَانَ عَلَی الْاَمْرِ قَوِيّاً “.
در لوح مبارک خطاب بملک پاريس ( ناپلئون سوم ) نازل :
٤ - ” يَا اَهْلَ الْبَهَا سَخِّرُوْا مَدَائِنَ الْقُلُوبِ بِسُيُوْفِ الْحِکْمَةِ وَ الْبَيانِ اِنّ الّذينَ يُجَادلونَ بِاَهْوَاءِ اَنْفُسِهُمْ اُوْلَئِکَ فِي حِجَابٍ مُبِيْنٍ. قُلْ سَيْفُ الْحِکْمَةِ اَحَرُّ مِنَ الصيَّفِ وَ اَحَدُّ مِنْ سَيْفِ الْحَدِيْدِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِينَ “.
٥ - ” اِنّا نُوصِيْکُمْ بِالْحِکْمَةِ حکمت اعمال و افعالی است که سبب اگاهی غافلهای عالَم است و همچنين تقرّب ايشان است بحزب اللّه …بايد حکمای ارض بکمال رأفت و محبّت عباد را بشريعةاللّه و مشرق عنايتش دعوت نمايند “.
٦ - ” و از حکمت ملاحظه مقامات است و سخن گفتن باندازه شأن و از حکمت حزم اس … “.
٧ - ” بعضی از دوستان الهی حکمت را ملاحظه ننموده اند و از مقامش غافل شده و سبب گشتند در بعضی از بلاد ضوضاء مرتفع شد. بشنويد ندای مظلوم را و بآنچه در الواح نازل شده عامل شويد. تا سمع نيابيد لب نگشائيد و تا ارض طيّبه مبارکه مشاهده نکنيد بذر حکمت را وديعه نگذاريد. القاء کلمه الهی وقتی است که سمع و بصر مستعد باشند و همچنين ارض. بعضی در بعضی از احيان تکلّم نمودند بآنچه که ضرّش باصل سدره راجع است. قُل يَاقَوْمِ خَافُوْا اللّهَ وَ لاَ تَکونوا مِنَ الْظَّالِمِيْنَ. اِتّقُوْا اللّهَ وَ لَا تَکُوْنُوْا مِنَ الْجَاهِلِيْنَ. ارض جرز لايق انبات نه و سمع شرک لايق اصغاء کلمه توحيد نه “.
٨ - ” جميع امور به حکمت بايد واقع شود. امری که سبب ضوضای خلق شود البتّه مغاير حکمت است “.
٩ - ” يا حکيم حکمةاللّه حافظ عباد است و نور مَنْ فِی البِلَاد لازال کلّ را بحکمت و بيان و مقتضيات آن امر نموديم مقصود اينمظلوم از اوّل ايّام الی حين آنکه مذهب اللّه را سبب بغضاء ننمايند “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” در الواح الهی ذکر حکمت گشته و بيان مراعات مقتضيات مکان و وقت شده. مراد سکون روحی و شؤون عنصری نبوده بلکه مرادِ الهی اين بوده که شمع در جمع برافروزد نه در صحرای بی نفع. ماء فيض الهی بر ارض طيّبه نازل گردد نه ارض جَرزه وَاِلّا خاموشيِ شمع را حکمت نتوان گفت و پريشانی جمع را علامت وحدت نتوان شمرد. افسردگی و مردگی، حيات و زندگی تعبير نشود و ناتوانی و درماندگی هوشمندی و زيرکی نگردد“.
٢ - ” و حکمت اينست که بمدارای الهی و محبّت و مهربانی و صبر و بردباری و اخلاق رحمانی و اعمال و افعال ربّانی تبليغ نمايد نه اينکه به صمت و سکوت پردازد و بکلّی فراموش نمايد. خلاصه احبّای الهی را فرداً فرد به تبليغ امراللّه تشويق نمائيد که حکمت مذکوره در کتاب، نفس تبليغ است ولی بمدارا “.
حضرت بهاءاللّه در کلمات فردوسيّه ميفرمايند :
١ - ” در وجود آيتی موجود و آن انسان را از آنچه شايسته و لايق نيست منع مينمايد و حراست ميفرمايد و نام آنرا حيا گذارده اند ولکن اين فقره مخصوص است بمعدودی. کلّ دارای اين مقام نبوده و نيستند“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
” ورقات مؤمنه مطمئنه بايد در کمال تنزيه و تقديس و عفّت و عصمت و ستر و حجاب و حيا مشهور آفاق گردند تا کلّ بر پاکی و طهارت و کمالات ايشان شهادت دهند “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” در اين امر حيات عائله بايد مثل حيات ملائک سماء باشد. روحانيّت و سرور باشد. اتّحاد و اتّفاق باشد. مرافقت جسمانی و عقلانی باشد خانه منظّم و مرتّب باشد. افکارشان مانند اشعّه های شمس حقيقت و ستاره های روشن سماء باشد. چون دو مرغ برشاخسارهای شجر وحدت و يگانگی بسرايند. هميشه پُر فرح و سرور باشند و سبب سرور قلوب ديگران شوند. برای ديگران سرمشق باشند. برای يکديگر محبّت صميمی حقيقی داشته باشند …“.
٢ - ” درميان خلق ازدواج عبارت از ارتباط جسمانيست و اين اتّحاد و و اتّفاق موقّت است زيرا فرقت جسمانی عاقبت مقرّر و محتوم است ولکن ازدواج اهل بها بايد ارتباط جسمانی و روحانی هر دو باشد زيرا هر دو سرمست يک جامند و منجذب يک طلعتِ بی مثال. زنده به يک روحند و روشن از يک انوار. اين روابط روحانيّه است و اتّحاد ابديست و همچنين در عالَم جسمانی نيز ارتباط محکم متين دارند ارتباط و اتّحاد و اتّفاق چون از حيث روح و جسم هر دو باشد آن وحدت حقيقی است لهذا ابديست امّا اگر اتّحاد مجرّد از حيثيّت جسم باشد البتّه آن موقّت است و عاقبت مفارقت محقّق. پس بايد اهل بها چون رابطه ازدواج در ميان آيد اتّحاد حقيقی و ارتباط معنوی و اجتماع روحانی و جسمانی باشد تا در جميع مراتب وجود و در جميع عوالم الهی اين وحدت حاصل گردد زيرا اين وحدت حقيقی جلوه ای از نور محبّت اللّه است …“.
٣ - ” بين بهائيان مسأله ازدواج اينست که مرد و زن جسماً و روحاً متّحد باشند تا در جميع عوالم الهی اتّحادشان ابدی باشد و حيات روحانی يکديگر را ترقّی دهند. اينست اقتران بهائی “
٤ - ” زن و شوهر بايد معلومات خود و استعدادات خود و جسم و جان خود را در مرحله اوّل بحضرت بهاءاللّه و سپس بيکديگر نثار نمايند. بايد افکارشان عالی و آمالشان نورانی و قلوبشان روحانی و ارواحشان مطلع انوار شمس حقيقت باشد. نبايد بجهت اتّفاقات و تصادفات فانی اين زندگی تغيير پذير نسبت بهم بدبين شوند و خُلق تنگی نمايند. قلوبشان بايد وسيع و منشرح و بوسعت جهان الهی باشد. هروقت اختلاف نظری بين ايشان توليد شود بايد بمنتهی درجه سعی نمايند که آنرا بين خود حلّ کنند و نگذارند خبر آن بخارج سرايت کند زيرا مردم مستعد هستند که ذرّه صغير را جبل کبير نمايند و نيز هرگاه بعلّت پيش آمدی رنجشی از يکديگر حاصل نمودند نبايد آنرا در دل نگاهدارند بلکه بالطّبع بايد آنرا برای يکديگر شرح و توضيح دهند و کوشش کنند هر چه زودتر اين نفاق و کدورت برطرف شود. بايد يگانگی و ياری را بر حسادت و ريا ترجيح دهند و مانند دو آئينه صافی باشند تا انوار ستارگان محبّت و جمال را در يکديگر منعکس سازند. شما بايد تصوّرات و افکار عالی و آسمانی خود را بيکديگر بگوئيد هيچ امر مخفی در بين خود نداشته باشيد. خانه خود را محلّ راحتی و صفا نمائيد. مهمان نواز باشيد و درِ منزل خود را بروی آشنا و بيگانه باز گذاريد. هر تازه واردی را با روئی متبسّم استقبال کنيد و خوش آمد گوئيد و طوری با ايشان رفتار نمائيد که احساس کنند که در خانه من هستند .
خداوند چنان اتّحاد و اتّفاقی بين زن و شوهر خلق نموده است که هيچکس نميتواند در اين دنيا بالاتر از اين اتّحادی را تصوّر کند. شما بايد دائماً شجر الفت و اتّحاد خود را با آب علاقه و محبّت آبياری نمائيد تا در تمام فصول زندگانی سر سبز و خرّم ماند وشيرين ترين اثمار را برای شفای آلام ملل و اقوام ببار آورد. خلاصه شما دو نفر بايد طوری زندگانی نمائيد که خانه شما جلوه ای از ملکوت ابهی شود تا هر کس قدم گذارد روح صفا و نزهت را احساس نمايد و بی اختيار فرياد برآورد که اينجا خانه محبّت است اينجا کاخ محبّت است اينجا آشيانه محبّت است اينجا گلستان محبّت است و شما دو نفر چون دو طير خوش خوان بايد بر روی بلندترين شاخه های شجر حيات بنشينيد و فضا را مملو از نغمات عشق و سرور کنيد. تا آنجا که ميتوانيد سعی نمائيد اساس محبّت خود را در روح و وجدان خويش مستقرّ نگذاريد که اين اساس متزلزل گردد. وقتی که خداوند بشما اطفال شيرين و نازنين عطا ميکند خود را وقف تربيت و تعليم ايشان نمائيد تا گلهای جاودانی گلزار الهی و بلبلان خوش الحان بهشت آسمانی گردند و خادمان عالَم انسانی و اثمار شجر زندگانی شوند .
در زندگانی چنان مشي و سلوک نمائيد که ديگران آنرا نمونه و سرمشق گيرند و با يکديگر بگويند که ببين چگونه ايشان چون دو کبوتر با عشق و اتّحاد و توافق کامل در يک آشيانه مقرّ يافته اند گوئی که خداوند حقيقت وجودشان را از ازل برای دوست داشتن يکديگر سرشته است. وقتی که چنين حالتی وجود داشت و چنين آمال و هدفهائی اختيار شد آنوقت از حيات جاودانی سهم بزرگی نصيب برده ايد و از سرچشمه حقيقت نوشيده ايد و ايّام خود را در بهشت شکوه و جلال در جمع آوری ازهار اسرار الهی صرف نموده ايد. نسبت بيکديگر چون عاشقان الهی و حبيبان معنوی باشيد. حيات خود را در بهشت محبّت بگذرانيد. آشيانهء خود را بر روی شاخه های پُر برگ شجر محبّت بنا کنيد. در فضای با صفای محبّت پرواز کنيد. در بحر بيکران محبّت شنا کنيد. در گلزار جاودان محبّت مشی کنيد. ذر ظلّ اشعَه تابان شمس محبّت حرکت کنيد. در طريق محبّت ثابت و مستقيم باشيد. مشام خود را با نفحه جانبخش ازهار محبّت معطّر کنيد. گوشهای خود را بآهنگهای روح نواز محبّت آشنا کنيد. از شراب محبّت بنوشيد. سرمست شويد. بگذاريد تا آمال و افکار شما چون دسته ای از گُلهای محبّت و سخنان شما چون بحر محبّت باشد “.
٥ - ” فی الحقيقه انسان بايد بوفا قيام نمايد و ثبوت و استقامت بنمايد علی الخصوص بقرين و همنشين خويش و همدم و نديم خود زيرا حقوق در بين اين دو قديم و محکم و متين است و انسان آنچه بکوشد از عهده اکمال برنيايد ولی بقدر امکان قصور نشايد “.
٦ - ” ای دو مؤمن باللّه خداوند بی مانند زن و مرد را آفريده که با يکديگر در نهايت الفت آميزش نمايند و زندگانی کنند و حکم يک جان داشته باشند زن و مرد دو رفيق انيس هستند که بايد در غم يکديگر شريک باشند چون چنين باشد در نهايت خوشی و آسايش دل و جان در اين جهان زندگانی کنند و در ملکوت آسمانی مظهر الطاف الهی گردند و الّا در غايت تلخی عمر بسر برند و هر دم آرزوی مردن نمايند و در جهان آسمانی نيز شرمسار باشند پس بکوشيد که با يکديگر مانند دو کبوتر در آشيان آميزش دل و جان نمائيد اينست خوشبختی در دو جهان “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” يَا عِبَادَ الرّحمنِ قُوْمُوْا عَلَی خِدْمَةِ الْاَمْرِ عَلَی شأنٍ لاَ تَأخُذُکُمُ الْاَحْزَانُ مِنَ الّذِيُنَ کَفَرُوْا بِمَطْلَعِ الْاياتِ “.
٢ - ” مَنْ عَرَفَنِي يَقُوْمُ عَلَی خِدْمَتِي بِقِيَامٍ لَا تُقْعِدُهُ جُنُودُ السّموَاتِ وَ الْاَرَضِيْنَ “.
٣ - ” قُوْمُوْا عَلَی خِدْمَةِ الْاَمْرِ فِي کُلِّ الْاحْوَالِ اِنّهُ يُؤيِدُکُمْ بِسُلْطَانٍ کَانَ عَلَی الْعَالَمِيْنَ مُحِيْطاً “ (... )
٤ - ” وَ نَراکُمْ مِنَ اُفُقيَ الْاَبْهَی و نَنْصُرُ مَنْ قَامَ عَلَی نُصْرَةِ اَمْرِي بِجُنُوْدٍ مِنَ الْمَلَأِ الْاَعْلَی وَ قَبِيْلٍ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ الْمُقَرّبِيْنَ “
٥ - ” کُنْ لِاَمْري نَاصِراً لِتَکُوْنَ فِی الْمُلْکِ مَنْصُوْراً “.
٦ - ” فَوَ اللّهِ الّذِي لَا اِلَهَ الّا هُو لَوْ يَقُوْمُ واحدٌمِنْکُمْ عَلَی نُصْرَةِ اَمْرِنَا لَيُغَلِّبُهُ اللّهُ عَلَی مِئَة اَلْفٍ وَ لِوْ اَزْدَادَ فِي حُبّهِ لَيُغَلّبُهُ اللّهُ عَلی مَنْ فِی السّمواتِ وَ الْاَرْضِ “.
٧ - ” مَا خَلَقْتُمْ لِاَنْفُسَکُمْ بَلْ لِخدْمَةِ اَمْرِ اللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
٨ - ” دنيا و آنچه در اوست در مرور است و آنچه باقی و دائم خواهد ماند آن خدمتی است که در اين ايّام از دوستان حقّ ظاهر شود “
٩ - ” قسم بمسخِّرِ عالَم که هر نفسی اليوم بخدمت امر ولو اقلّ مِنْ ذَرّ باشد و عمل بِمَا اَنْزَلَهُ اللّهْ فِي الکِتَابِ فائِز شود البتّه بمکافات آن در دنيا و جميع عوالم فائز خواهد گشت “.
١٠- ” لَعَمْرُاللّهِ از برای ناصر مقدّر شده آنچه که خزائن ارض بآن معادله ننمايد “
١١ - ” طوبی از برای مقبلی که بطراز همّت مزيّن شد و بر خدمت امر قيام نمود. او بمقصود فائز و بآنچه از برای او خلق شده عارف “.
١٢-” اليوم يوم نصرت است وَ نَفْسِي الْحَقّ جميع حقايق عالين و اروح مقرّبين که طائف حولند مسألت نموده که بقميص ظاهر هيکليّه انسانيّه ظاهر شوند و در ظاهر بنصرت امراللّه قيام نمايند “.
١٣-” در خدمت حقّ و امر او بر يکديگر سبقت گيريد. اين است آنچه که شما را در اين جهان و جهان ديگر بکار آيد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ -” وقت همّت و خدمت است و زمان شعله و حرارت تا زمان از دست نرفته است اين فرصت را غنيمت شمريد و اين وسعت را اعظم نعمت. عنقريب اين چند روزه عمر فانی بسر آيد و با دست تهی بحفره خاموشی درآئيم. پس بايد دل بجمال مبين بنديم و تمسّک بحبل متين جوئيم و کمر خدمت بر بنديم و آتشی از عشق برافروزيم و از حرارت محبّت اللّه بسوزيم و زبان بگشائيم و آتش بقلب امکان زنيم و جنود ظلمت را بانوار هدايت معدوم کنيم و در ميدان جانفشانی در سبيل اللّه جانفشانی کنيم “
٢ - ” اين يوم يوم قيام بخدمت است و عبوديّت آستان احديّت. تا حيات باقی است تعجيل نمائيد و تا بهار را خزان در بر نگرفته و شفا را بيماری غالب نشده قيام نمائيد “.
٣ - ” بکوشيد که در عبوديّت آستان مقدّس استقامت نمائيد اينست آن عزّت ابديّه اينست نعمت سرمديّه اينست سبب نورانيّت وجود در ملکوت ابهی اينست سبب ترقّی در اين اوج نامتناهی وَ عَلَيْکُمُ الْبَهَاءُ الْاَبْهَی “.
٤ - ” اگر نفسی فی سبيل اللّه نفَسی برآرد و خدمتی بنمايد در ملکوت ابهی مذکور آيد. هرگز فراموش نشود “.
٥ - ” اليوم حقائق مقدّسه ملأ اعلی در جنّت عليا آرزوی رجوع باين عالَم مينمايند تا موفّق بخدمتی بآستان جمال ابهی گردند و بعبوديّت عتبه مقدّسه قيام کنند “.
٦ - ” خدا استعدادی را که بشما عنايت فرموده برای اينستکه در خدمت ملکوتش صرف نمائيد زيرا در هر امری استعداد خود را صرف کنيد نتائجش محدود است مگر در امر الهی و خدمت بوحدت عالم انسانی و انتشار کمالات روحانی آن غير محدود است هر انسانی که در سبيل الهی جانفشانی نمايد چون شمع در انجمن عالَم بدرخشد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” قُوْمُوْا يَا اَحِبّاءَ اللّهِ کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ عَلَی نُصْرَةِ هَذَا الْاَمْرِ الْاَرْفَعِ الْاَعَزِ الْاَقْدَسِ الْبَدِيْعِ. اَنِ ابْذِلُوْا جُهْدَکْمْ وَ اصْرِفُوْا اَوْقَاتَکُمْ وَ افْدُوْا رَاحَتَکُمْ وَ رِخَائَکُمْ وَ اَنْفِقُوْا اَمْوَالَکُمْ وَ اهْجُروْا اَوْطَانَکُمْ وَ انْصَرِفُوْا عَنْ کُلِّ مَا لَدَيْکُمْ خِدْمَةً لِاَمْرِهِ وَ ابتِغَاءً لِمَرضَاتِهِ وَ اِعْزَازاً لِمُؤسّسَاتِهِ وَ اِثْبَاتاً لِنُفُوْذِ کَلِمَتِهِ وَ اِحْقَاقاً لِدِيْنهِ الْغْالِبِ الوَاضحِ الْمُهَيْمِنِ الْمُتَعَالِی الْفَريدِ “.
٢ - ” چرا خاموش نشينيم و حزن و اندوه بخود راه دهيم هنگام خدمت و نصرت است و ايّام ايّامِ استقامت و جانفشانی در سبيل امراللّه “
٣ - ” فی الحقيقه ميدان خدمت چنان وسيع و ايّام بدرجه ای خطير و امراللّه بشأنی عظيم و خدّام آستان بپايه ای قليل و فرصت بحدّی کوتاه و قصير و افتخارات بميزانی جليل و پُر بهاء است که احدی از پيروان امر حضرت بهاءاللّه که خود را قابل انتساب بآستان مقدّس الهی شمارد لحظه ای تأمّل و تردد بخود راه ندهد و دقيقه ای در انجام وظايف روحانيّه خويش توقّف ننمايد “.
٤ - ” هيچ امری باندازه خدمت بامراللّه موفّقيّت در برندارد. خدمت مغناطيس تأييدات الهيّه است. در اينصورت وقتی شخص فعّال باشد روح القدس او را تأييد ميکند و در صورت عدم فعّاليّت روح القدس از شمول تأييد باز مانده و شخص از اشعّه شفا دهنده و روح بخش آن محروم ميماند “.
٥ - ” پاداش و ثمره مجهودات هر يک از دوستان منوط بميزان همّت و مجاهدتی است که هر فرد بنفسه در حيات خصوصيّه خويش ابراز و در نشر و گسترش رسالت الهی و تسريع در فتح و ظفر موعوده رحمانی مبذول خواهد داشت “.
حضرت بهاءاللّه در لوح مقصود ميفرمايند :
١ - ” امروز انسان کسی است که بخدمت جميع من عَلَی الاَرْض قيام نمايد “.
و بعد ميفرمايند :
٢ -” حضرت موجود ميفرمايد طُوْبی لِمَنْ اَصْبَحَ قَائِماً عَلَی خِدْمَةِ الْاُمَمِ “.
و در کلمات فردوسيّه ميفرمايند :
٣ - ” کلمةُ اللّه در ورق سوم از فردوس اعلی يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ لَوْ تَکُوْنُ نَاظِراً اِلَی الْفَضْلِ ضَعْ مَايَنْفَعُکَ وَ خُذْ مَا يَنْتَفِعُ بِهِ الْعِبَادُ وَ اِنْ تَکُنْ نَاظِراً اِلَی الْعَدْلِ اخْتَرْ لِدُوْنِکَ مَا تَخْتَارُهُ لِنَفْسِکَ “.
٤ - ” يَا اَحِبّائِي مَا خُلِقْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ بَل لِلْعَالَمِ. ضَعُوْا مَا يَنْفَعُکُمْ وَ خُذُوْا مَا يَنْتَفعُ بِهِ الْعَالَمُ “.
٥ - ” آنچه سبب نفع عالَم است هر چه باشد لدی اللّه مقبول و محبوب و دون آن هر چه باشد مردود چه که اين ظهور محض نجات و اصلاح و اتّحاد و اتّفاق و راحت اهل عالَم بوده “.
٦- ” انسان از برای اصلاح عالَم آمده و بايد لوجه اللّه بخدمت برادران خود قيام نمايد “.
٧ - ” بايد از شما ظاهر شود آنچه که سبب آسايش و راحت بيچارگان روزگار است “.
٨ - ” ای دوستان من در سبيل رضای دوست مشی نمائيد و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود يعنی دوست بی رضای دوست خود در بيت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننمايد و رضای خود را بر رضای او ترجيح ندهد و خود را در هيچ امری مقدّم نشمارد فَتَفَکَّرُوْا فِي ذَلِکَ يَا اوْلِی الْاَفْکَارِ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” من شما را نصيحت مينمايم که تا توانيد در خير عموم کوشيد و محبّت و الفت در کمال خلوص بجميع افراد بشر نمائيد “.
٢ - ” شما ها بايد بآنچه سبب آسايش عالَم انسانی است تشبّث نمائيد. يتيم ها را نوازش کنيد گرسنه ها را سير نمائيد برهنه ای را بپوشانيد بيچاره ها را دستگيری کنيد تا مقبول درگاه الهی شويد “.
٣ - ” هر مظلومی را ملجأ و پناه باشيد و هر مغلوبی را دستگير و مجيرِ توانا. هر مريضی را طبيب حاذق باشيد و هر مجروهی را مرهم فائق شويد. هر خائفی را پناه امين گرديد و هر مضطربی را سبب راحت و تسکين. هر مغمومی را مسرور نمائيد و هر گريانی را خندان کنيد. هر تشنه را آب گوارا شويد و هر گرسنه را مائده آسمانی گرديد هر ذليلی را سبب عزّت شويد و هر فقيری را سبب نعمت گرديد “.
٤ - ” هر دردی را درمان شويد و هر زخمی را مرهم و سبب التيام هر ضعيفی را ظهير گرديد و هر فقيری را معين و دستگير. هر خائفی را کهف منيع شويد و هر مضطربی را ملاذی رفيع “.
٥ - ” احبّای الهی بايد در عالَم وجود رحمت ربّ ودود گردند و موهبت مليک غيب و شهود و نظر بعصيان و طغيان ننمايند و نگاه بظلم و عدوان نکنند. نظر را پاک نمايند و نوع بشر را برگ و شکوفه و ثمر و شجرِ ايجاد مشاهده کنند. هميشه باين فکر باشند که خيری بنفسی رسانند و محبّت و رعايتی و مودّت و اعانتی بنفسی نمايند. دشمنی نبينند و بدخواهی نشمرند. جميع مَنْ عَلَی الْارْض را دوست انگارند و اغيار را يار دانند و بيگانه را آشنا شمرند. بقيدی مقيّد نباشند بلکه از هر بندی آزار گردند. اليوم مقرّب درگاه کبريا نفْسی است که اهل جفا را جام وفا بخشد و اعدا را دُرّ عطا مبذول دارد هر ستمگرِ بيچاره را دستگير شود و هر خصم لدود را يار ودود گردد. اينست وصايای جمال مبارک اينست نصايح اسم اعظم “.
و باز در آخر اين لوح منيع مبارک ميفرمايند :
٦ - ” خلق را بخدا بخوانيد و نفوس را بروش و سلوک ملأ اعلی دعوت کنيد يتيمان را پدر مهربان گرديد و بيچارگان را ملجأ و پناه شويد. فقيران را کنز غَنا گرديد و مريضان را درمان و شفا. معين هر مظلومی باشيد و مجير هر محروم در فکر آن باشيد که خدمت به هر نَفْسی از نوع بشر نمائيد و باعراض و انکار و استکبار و ظلم و عدوان اهميّت ندهيد و اعتنا نکنيد بالعکس معامله نمائيد و بحقيقت مهربان باشيد نه بظاهر و صورت هر نَفْسی از احبّای الهی بايد فکر را در اين حصر نمايد که رحمت پروردگار باشد و موهبت آمرزگار بهر نفْسی برسد خيری بنمايد و نفعی برساند و سبب تحسين اخلاق گردد و تعديل افکار تا نور هدايت تابد و موهبت حضرت رحمانی احاطه نمايد “
٧ - ” هر کس خادم احباب است سرور اصحاب است. هر که چاکر دوستانست شهريار هر دو جهان است خدمت ياران خدمت حقّ است و عبوديّت آستان سلطنت شرق و غرب طُوْبی لِکُلّ خادم لِاَحبّاءِ اللّهِ ع ع “
٨ - ” در عالَم امکان بندگی احبّای الهی آزادگی دو جهانست و آسودگی دل و جان سلطنت معنويّه است و موهبت ربّانيّه “
٩ - ” خدمت باحبّا خدمت بملکوت اللّه است و رعايت فقرا از تعاليم الهيّه “.
١٠ - ” ای خادم مسافران اين خادمی نيست پادشاهی است چاکری نيست شهرياريست. منتهی آمال اين عبد اينست که بچنين خدمتی مفتخر گردد ولی کجا ميسّر يَا لَيْتَ کُنْتُ مَعَکَ فَافُوْزُ فَوْزاً عَظِيْماً خدمت ياران موهبت رحمن است و بندگی دوستان آزادگی دو جهان. خادم احبّاء خادمِ جمال ابهی است و چاکر ياران سرورِ هر دو جهان “.
و در لوح صادره باعزاز جناب مشهدی علی قهوه چی ميفرمايند :
١١ - ” ای خادم احبّاء اللّه ای غاصب حقّ اين عبدالبهاء زيرا که خدمت ياران و خادمی دوستان منصب ابدی و مأموريّت سرمدی اين عبد است و تو منصب مرا غصب نمودی و در کمال دليری مشی و حرکت مينمائی. از خدا بترس اين رداء من است چرا در بر نمودی و اين تاج من است چرا در سر نهادی يا عهد وکالت ميکنی که بالنّيابه از من در کمال خضوع و خشوع بخدمت احبّای الهی قيام نمائی و از ادّعای اصالت بگذری و يا آنکه شکايت بقاضی شهر و مفتی قصر مينمايم …“.
* به نصوص مبارکه در قسمت ” محبت بخلق “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” اَصْلُ الْحِکْمَةِ هُوَ الْخَشْيَةُ عَنِ اللّهِ عَزّ ذِکْرُهُ وَ الْمَخَافَةُ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ سِيَاطِهِ وَ الْوَجَلُ مِنْ مَظَاهِرِ عَدْلِهِ وَ قَضَائِهِ “
٢ - ” کلمة اللّه در ورق اوّل فردوس اعلی از قلم ابهی مذکور و مسطور براستی ميگويم حفظ مبين و حصن متين از برای عموم اهل عالَم خشية اللّه بوده آنست سبب اکبر از برای حفظ بشر و علّت کبری از برای صيانت وری “.
٣ - ” سُبْحَانَ مَنْ نَطَقَ بِهَذَهِ الْکَلِمَةِ الْعُلْيَا رَاْسُ الْحِکْمَةِ مَخَافَةُ اللّه چه مخافة اللّه و خشية اللّه انسان را منع مينمايد از آنچه سبب ذلت و پستی مقام انسان است و تأييد مينمايد او را بر آنچه سبب علوّ و سموّ است. انسان عاقل از اعمال شنيعه اجتناب مينمايد چه که مجازات را از پی مشاهده ميکند “.
٤ - ” خشية اللّه ناس را بمعروف امر و از منکر نهی نمايد “.
٥ - ” آنچه سبب اوّل است از برای تربيت خلق خشية اللّه بوده طوبی للفائزين “.
٦ -” در اصول و قوانين، بابی در قصاص که سبب صيانت و حفظ عباد است مذکور ولکن خوف از آن ناس را در ظاهر از اعمال شنيعه نالايقه منع مينمايد امّا امری که در ظاهر و باطن سبب حفظ و منع است خشية اللّه بوده و هست. اوست حارس حقيقی و حافظ معنوی بايد بآنچه سبب ظهور اين موهبت کبری است تمسّک جست و تشبّث نمود طُوبی لِمَنْ سَمِعَ مَا نَطَقَ بِهِ قَلَمِيَ الْاَعْلَی وَ عَمِلَ بِمَا اُمِرَ بِهِ مِنْ لَدُنْ آمِرٍ قَدِيْمٍ “.
٧ - ” حصن محکم متين از برای حفظ نفس اماره خشية اللّه بوده و هست. اوست سبب تهذيب نفوس و تقديس وجود در ظاهر و باطن “.
حضرت بهاءاللّه در سورة البيان ميفرمايند :
١ - ” يَا حبّذَا لِمُحْسِنٍ لَنْ يَسْتَهْزِءَ بِمَنْ عَصَی وَ يَسْتُرُ مَا شَهِدَ مِنْهُ لِيَسْتُرَ اللّهُ عَلَيْهِ جَرِيْرَاتِهِ وَ اِنَّهُ هُوَ خَيْرُ السّاتِرِيْنَ. کُوْنُوْا يَا قَومُ سَتّاراً فِی الْاَرْضِ وَ غَفَّاراً فِی الْبِلاَدِ لِيَغْفِرَکُمُ اللّهُ بِفَضْلِهِ ثُمَّ اصْفَحُوْا لِيَصْفَحَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ يُلْبِسَکُمْ بُرْدَ الْجَمِيْلِ “.
٢ - ” اِنِ اطّلَعْتُم عَلَی خَطِيْئَةٍ اَنِ اسْتُرُوْها لِيَسْتُرَ اللّهُ عَنْکُمْ اِنَّهُ لَهُوَ السّتّارُ ذُو الْفَضْلِ العَظِيْمِ “
٣ - ” ستّاريّت حقّ بشأنی غلبه نموده که اگر صد هزار بار از نفسی خطا مشاهده شود ابداً ذکرش از قلم امر جاری نه بلکه عفو فرموده مگر نفوسی که اعراض از حقّ نموده اند “.
٤ - ” بسا از نفوس که ارتکاب نمودند آنچه را که منهيّ بوده و مع علم به آن از حقّ جَلّ فَضْلُهُ اظهار عنايت و مکرمت بر حسب ظاهر مشاهده نموده اند اين فقره را حمل بر عدم احاطه علميّه کرده اند غافل از آنکه اسم ستّارم هتک استار را دوست نداشته و رحمت سابقه حُجُبَات خلق را نديده. ای علی اسم غفارم سبب تعويق عقاب بوده و اسم وهّابم علّت تأخير عذاب “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” نظر بقصور در حقّ يکديگر ننمائيد. اگر نفسی تقصيری نسبت بديگری نمايد ديده، خطاپوش باشد و قصور مقصّر را در حقّ خويش بدامن عفو ستر نمايد و در مقابل آن قصور نهايت محبّت و مهربانی مجری دارد تا مقصّر خجل و شرمسار نشود “.
٢ - ” اگر چنانچه از بعضی دوستان قصوری صادر گردد ديگران بايد بذيل ستر بپوشند و در اِکمال نواقص او بکوشند نه اينکه از او عيبجوئی نمايند و در حقّ او ذلّت و خواری پسندند نظر خطا پوش سبب بصيرت است و انسان پُر هوش ستّار هر بنده پُر معصيت. پرده دری شأن وحوش است نه انسان پُر دانش و هوش“ .
٣ - ” سؤال فرموده بوديد که اگر قصوری سرّی از نفسی صادر و شخصی ديگر تشهير دهد چگونه است. البتّه بقدر امکان بايد ستر نمايد و بچشم خطا پوش بپوشد و نصيحت نمايد اِنَّ اللّهَ سَتّار لِعُيُوبِ عِبَادِهِ “.
٤ - ” بقصور کس نظر ننمائيد جميع را بنظر عفو ببينيد زيرا چشم خطا بين نظر بخطا کند امّا نظر خطا پوش بخالق نفوس بنگرد “.
٥ - ” ستّاری در اموريست که ضرّش بنفس فاعل عائد نه بدولت و ملّت و جمعيّت بشريّه و نوع انسانی راجع مثلاً اگر شخصی ارتکاب فِسقی نمايد يا آنکه عمل قبيحی از او صادر شود که ضرر راجع به نفْس آن شخص است مثل آنکه تعاطی شُرب کند يا مرتکب فحشاء گردد در اين مقام ستّاری مقبول و خطا پوشی محمود. امّا اگر نفْسی دزدی نمايد، مال ديگری بربايد در اين مقام ستر، ظلم بر صاحب مال است. هر چند در حقّ سارق ستّاری عنايت است ولی در حقّ آن بيچاره مظلوم که اموالش منهوب گرديده عين تعدّی و ظلم است. اين ميزان است که بيان شد و باوجود اين نبايد پاپی ظهور نقائص ناس شد. تحرّی لازم امّا باندازه نه اينکه نفْسی شغل و عمل خويش را اين قرار بدهد که فلان شخص ظلمی نمود و فلان کس تعدّی کرد و از مأمورين چه خيانتی ظاهر شده، اوقات خويش را حصر در اين نمايد. اين نيز غير مقبول “.
حضرت وليّ امر اللّه ميفرمايند :
” هر چه صبر و شکيبائی و تفاهم محبّت آميز ياران نسبت بيکديگر و اغماض نواقص بيشتر باشد ترقّی جامعه بهائی بطور کلّی افزون تر خواهد گشت “.
حضرت بهاء اللّه ميفرمايند :
١ - ” اَنْ اَقْبِلْ اِلَی اللّه بِقَلْبٍ طَاهِرٍ وَ نَفْسٍ زَکِيَّةٍ وَ لِسَانٍ صَادِقٍ وَ بَصَرٍ مُقَدّسٍ ثُمّ ادْعُوْهُ فِي کُلِّ الْاَحْوَالِ اِنّهُ مُعِيْنُ مَنْ اَقْبَلَ اِلَيْهِ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” تلاوت مناجات و ترتيل آيات و طلب غفران خطيئات سبب عفو قصور است و علوّ درجات مؤمنين و مؤمنات “
٢ - ” قلب انسان جز بعبادت رحمن مطمئن نگردد و روح انسان جز بذکر يزدان مستبشر نشود. قوّت عبادت بمنزله جناح است روح انسانی را از حضيض ادنی بملکوت ابهی عروج دهد و کينونات بشريّه را صفا و لطافت بخشد و مقصود جز باين وسيله حاصل نشود “.
٣ - ” دعا واسطه ارتباط ميانه حق و خلق است و سبب توجّه و تعلّق قلب. هرگز فيض از اعلی بادنی بدون واسطه تعلّق و ارتباط حاصل نگردد اينست که بنده بايد بدرگاه احديّت تضرّع و ابتهال نمايد و نماز و نياز آرد “.
٤ - ” هيچ حالتی مثل حالت مناجات نيست. قلوب صافيه را منجذب نمايد و نفوس مقدّسه را انتباه و روحانيّت عجيبی بخشد “.
٥ -” و امّا سؤالی که نموده بوديد که باوجود تلاوت مناجات و قرائت دعای شفا چگونه اين نفوس وفات يافتند بدانکه اين ادعيه و مناجات بجهت شفای از اجل معلّق است نه قضای محتوم و مبرم. زيرا اجل بردو قسم است اجل معلّق و اجل محتوم. اجل محتوم را تغيير و تبديلی نه و اگر چنين باشد که از برای هر مريض تلاوت مناجات شود شفا يابد ، ديگر نفسی ترک غالب عنصری نکند و از اين جهان بجهان ديگر صعود و ترقّی نفرمايد زيرا هر وقت نفسی عليل گردد ترتيل مناجات ميشود و شفا يابد و اين مخالف حکمت بالغه الهيّه است بلکه مقصد از طلب شفا اينست که از اجل معلّق محفوظ ماند و از قضای غير محتوم مصون گردد مثلاً ملاحظه نمائيد که اين سراج را مقداری معلوم از دُهن موجود و چون بسوزد دُهْن و تمام گردد يقيناً خاموش شود از برای اين تغيير و تبديلی نه ولکن ادعيه خيريّه و طلب شفا مانند زجاجست که اين سراج را از بادهای مخالف حفظ نمايد تا بقضای معلّق خاموش نگردد “.
٦ - ” تلاوت آيات و مناجات مورث انجذاب است و محدث التهاب بنار محبّت ربّ الارباب “.
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
” بايد اوقات مخصوصه تذکّر و تنبه و دعا و مناجات را فراموش ننمود چه که بدون فضل و عنايت الهيّه موفّقيّت و ترقّی و پيشرفت در امور مشکل بلکه ممتنع و محال “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” قَدْ حَکَمَ اللّهُ دَفْنَ الْاَمْوَاتِ فِی الْبَلُّوْرِ اَوِ الْاَحْجَارِ الْمُمْتَنِعَةِ اَوِ الْاَخْشَابِ الصُّلْبَةِ اللَّطِيْفَةِ وَ وَضْعَ الْخَوَاتِيْمِ الْمَنْقُوْشَةِ فِي اَصَابِعِهِمْ اِنّهُ لَهُوَ لْمُقَدَّرُ الْعَلِيْمُ “.
٢ - ” وَ اَنْ تَکْفِنُوْهُ فِي خَمْسَةِ اَثْوَابٍ مِنَ اَلحَرِيْرِ اَوِ الْقُطْنِ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ يَکْتَفِي بِوَاحِدَةٍ مِنْهُمَا کَذَلِکَ قُضِي الْاَمْرُ مِنْ لَدُنْ عَلِيْمٍ خَبِيْرٍ. “
٣ - ” حُرِّمَ عَلَيْکُمْ نَقْلُ المَيِّتِ اَزْيَدُ مِنْ مَسَافَةِ سَاعَةٍ مِنَ الْمَدِيْنَةِ ادْفِنُوْهُ بِالرّوْحِ وَ الرّيْحَانِ فِي مَکَانٍ قَرِيْبٍ . “
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٤ - ” در برّ و بحر هر دو اين حکم جاری اگر چه ساعت کشتی بخار باشد و يا ساعت سکّه حديد. مقصد مدّت يکساعت است ديگر بهر نحو باشد ولکن هر چه زودتر دفن شود احبّ و اولی است “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” جسد انسانی همين قِسم که در بدايت بتدريج بوجود آمده است همينطور بايد بتدريج تحليل گردد. اين مطابق نظم حقيقی و طبيعی و قانون الهی است. اگر چنانچه بعد از مردن سوختن بهتر بود داخل ايجاد نوعی انتظام می يافت که جسد بعد از فوت بخودی خود افروخته شعله زند و خاکستر گردد ولی نظم طبيعی که بتقدير الهی تحقّق يافته اينست که بايد بعد از فوت ، اين جسد از حالی بحالی مختلف انتقال يابد تا بحسب روابطی که در عالم وجود است با کائنات سائره منتظماً اختلاط و امتزاج يابد و قطع مراتب نمايد تحليل کيمياوی يابد و بعالم نبات انتقال کند. گُل و رياحين شود و اشجار بهشت برين گردد و نفحه مشکين يابد و لطافت رنگين جويد. سوختن مانع از حصول اين کمالات بکمال سرعت است اجزاء چنان متلاشی گردد که تطوّر در اين مراتب مختل شود “.
٢ - ” امّا قضيّه دخمه هر چند در نصوص قاطعه موجود نه و اين قضيّه جواز و عدم جوازش راجع به بيت عدل است تکليف اين عبد بيان نصوص قاطعه است و ما عدای آنچه در کتاب منصوص جميع راجع به بيت عدل است هر وقت تشکيل شود در آن خصوص قراری خواهند داد ولی اگر اجسام متعدّده در موقع واحد گذاشته شود قدری از نظافت بعيد است بايد خاک امتصاص رطوبت جسم را بنمايد در اينصورت اگر بر صندوق خاک ريخته شود جسم زودتر رطوبتش زائل گردد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” يَا قَلَمَ الْاَعْلَی قُلْ يَا مَلَأالْاِنْشَاءِِ قَدْ کَتَبْنَا عَلَيْکُمُ الصِيَّامَ اَيّاماً مَعْدُوْدَاتٍ وَ جَعَلْنَا النّيْرُوْزَ عِيْداً لَکُمْ بَعدَ اِکْمَالِهَا کَذَلِکَ اَضَاءَت شَمْسُ الْبَيَانِ مِنْ اُفُقِ الْکِتَابِ مِنْ لَدُنْ مَالِکِ الْمَبْدَءِ وَ الْمَآبِ “
و بعد ميفرمايند :
٢ - ” کُفُوْا اَنْفُسَکُمْ عَنِ الْاَکْلِ وَ الشُّرْبِ مِنَ الطُّلُوْعِ اِلَی الْاُفُوْلِ اِيّاکُمْ اَنْ يَمْنَعَکُمُ الْهَوَی عَنْ هَذَا الْفَضْلِ الّذِي قُدِّرَ فِی الْکِتَابِ. “
و در لوح ملک باريس ( ناپلئون سوم ) نازل :
٣ - ” قَد کَتَبْنَا الصَّوْمَ تِسْعَةَ عَشَرَ يَوْماً فِي اَعْدَلِ الْفُصُوْلِ وَ عَفَوْنَا مَا دُوْنَهَا فِي هَذَا الظُّهُوْرِ الْمُشْرِقِ الْمُنِيْرِ “
ودر رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٤ -” براستی ميگويم از برای صوم و صلوة عنداللّه مقامی است عظيم ولکن در حين صحّت فضلش موجود و عِنْدَ تَکَسُر عمل بآن جائز نه. اين است حُکم حقّ جَلَّ جَلَالُهُ از قبل و بعد“.
٥ - ” يَااَحِبّائی اَنِ اعْمَلُوْا بِمَا اُمِرْتُمْ بِهِ فِی الْکِتَابِ قَدْ کُتِبَ لَکُمُ الصِيَّامُ فِي شَهْرِ الْعَلَاء صُوْمُوْا لِوَجْهِ رَبِّکُمُ الْعَزيْزِالْمُتَعَالِ “.
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٦ - “ سؤال: در غير شهر العلاء ( ١ ) اگر نفسی خواسته باشد صائم شود جائز است يا نه و اگر نذر و عهد کرده باشد که صائم شود مجري و مُمضی است يا نه ؟ جواب : حُکم صوم از همان قرار است که نازل شده ولکن اگر نفسی عهد نمايد ( ٢ ) لِلّه صائم شود بجهت قضاءِ حاجات و دونِ آن، بأسی نبوده و نيست ولکن حقّ جَلَّ جَلالُهُ دوست داشته که عهد و ندر در اموری که منفعت آن بعباد اللّه ميرسد واقع شود“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اعظم امور اجراء احکام عبادتيّه الهيّه از قبيل صلوة و صوم باتمّ قوی دلالت فرمائيد “.
٢ - ” صلوة و صيام از اعظم فرائض اين دور مقدّس است اگر نفسی تأويل نمايد و تهاون کند البتّه از چنين نفوس احتراز لازم “.
٣ - ” صيام سبب تذکّر انسان است. قلب رقّت يابد روحانيّت انسان زياد شود و سببِ اين ميشود که انسان فکرش حصر در ذکر الهی ميشود از اين تذکّر و تنبّه لابدّ ترقيّات معنوی از برای او حاصل شود “
سپس ميفرمايند :
٤ - ” صيام بر دو قسم است جسمانی و روحانی، صيام جسمانی کف نفس از مأکولات و مشروبات است که انسان از مشتهيات جسمانی پرهيز کند. امّا صيام معنوی روحانی است که انسان خود را از شهوات نفسانی و غفلت و اخلاق حيوانيّه و شيطانيّه منع نمايد. پس صيام جسمانی رمزی است از آن صيام روحانی يعنی ای پروردگار همچنانکه از مشتهيات جسمانيه و اشتغال بطعام و شراب باز ماندم دل و جانم را از محبّت غير خويش پاک و مقدّس کن و نَفْسم را از شهوات هوائيّه و اخلاق شيطانيّه محفوظ و مصون بدار تا روح بنفحات قدس اُنس گيرد و از ذکر دون تو صائم گردد“
* به نصوص مبارکه در فصل نماز نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” قَدْ کُتِبَ عَلَيْکُمْ تَزْکِيَةُ الْاَقْوَاتِ وَ مَا دُوْنَهَا بِالزکَاةِ هَذَا مَاحَکَمَ بِهِ مُنْزِلُ الْاَيَاتِ فِي هَذَا الرّقِّ الْمَنيعِ “.
٢ - ” سَوْفَ نُفَصِلُّ لَکُمْ نِصَابَهَا اِذَا شَاءَ اللّهُ وَ اَرَادَ اِنّهُ يُفَصِلُ مَا يَشَاءُ بِعلْمٍ مِنْ عِنْدهِ اِنّهُ لَهُوَ الْعَلّامُ الْحکيْمُ “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” رأسُ الْهِمَّةِ هِيَ اِنْفَاقُ الْمَرءِ عَلَی نَفْسِهِ وَ عَلَی اَهْلِهِ وَ الْفُقَراءِ مِنْ اِخْوَتِهِ فِي دِيْنِهِ “.
و در آخر فطعه ٤٩ کلمات مکنونه فارسی ميفرمايند :
٢ - ” اَلْکَرمُ وَالْجُوْدُ مِنْ خِصَالِي فَهَنِيْئاً لِمَنْ تَزَيّنَ بِخِصَالي “.
٣ - ” نفوسی که باين مظلوم منسوبند بايد در مواقع بخشش و عطا ابر بارنده و در اخذ نفس امّاره شعله فروزنده باشند “.
٤ - ” انفاق عنداللّه محبوب و مقبول و از سيّد اعمال مذکور اُنْظُرُوْا ثُمَّ اذْکُرُوْا مَا اَنْزَلَهُ الرّحمنُ فِی الْفُرْقَانِ وَ يُؤثِرُوْنَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة وَ مَنْ يُوْقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُوْنَ فی الحقيقه اين کلمه مبارکه در اين مقام آفتاب کلمات است طوبی لِمَنِ اخْتَارَ اَخْاهُ عَلَی نَفْسِهِ “.
٥ - ” ای بنده من بهترين ناس آنانند که باقتراف تحصيل کنند و صرف خود و ذوی القربی نمايند حُبّاًلِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” با آنکه شُکر سبب ازدياد نعمت است ولی کمال شُکر بانفاق است و مقام انفاق اعظم مقامات. اينست که ميفرمايد لَنْ تَنَالُوْا الْبِرّ حَتّی تُنْفِقُوْا مِمّا تُحِبُّوْنَ
* بنصوص مبارکه در فصول ” تبرّعات “ و ” فقر و غَناء “ نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ فُرِضَ عَلَيْکُمُ الصَّلوةُ و الصّوْمُ مِنْ اَوّلِ الْبُلُوْغِ اَمْراً مِنْ لَدَی اللّهِ رَبّکُمْ وَ رَبِّ آبَائِکُمُ الْاَوّلِيْنَ “.
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٢ - ” سؤال از بلوغ در تکاليف شرعيّه ؟ جواب : بلوغ در سال پانزده است نساء و رجال در اين مقام يکسان است “.
بعد از آيه مبارکه صدر صفحه، در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
٣ - “ مَنْ کَانَ فِي نَفْسِهِ ضَعْفٌ مِنَ الْمَرَضِ اَوِ الْهَرَمِ عَفا اللّه عَنْهُ فَضْلاً مِنْ عِنْدِهِ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيمُ “.
هَرَمُ نيز باقتضائی اعراب گذاشته اند. در ترجمه انگليسی مرقوم است : و در باره سنّ پيری شرعی در رساله سؤال و جواب مرقوم است
٤ - ” سؤال از حدّ هَرَم ؟ جواب : نزد اَعراب اَقْصَی الْکِبَر و نزد اهل بها تجاوز از سبعين “ .
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” ميزان تکاليف شرعيّه ورود بسنّ شانزده و بلوغ اجتماعی ورود بسنّ بيست و دو است “.
٢ - ” در جواب سؤال آن محفل که آيا بالغين بحدّ هَرَم بطور مطلق مشمول عفوند يا در صورتيکه دارای ضعف باشند. هر شخصی که بالغ بحدّ هَرَم است مطلقاً مشمول عفو است “
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” رَأسُ الْاِحْسَانِ هُوَ اِظْهَارُ الْعَبْدِ بِمَا اَنْعَمَهُ اللّهُ وَ شُکْرُهُ فِي کُلِّ الْاَحْوَالِ وَ فِي جَمِيْعِ الْاَحْيَانِ “.
٢ - ” اِنْ يَمَسَّکَ خَيْرٌ فَاشْکُرْ رَبّکَ وَ اِنْ يُصِبْکَ ضُرٌ فَاصطَبِرْ بَلْ فِي کُلِّ الْاَحْوَالِ فَاشْکُرْ “.
٣ - ” اُشْکُرُ اللّهَ بِمَا عَرّفکَ لامَا عَرَفَهُ اَحَدٌ مِنَ الْخَلائِقِ اَجْمَعِيْنَ وَ اَخَذَ يَدَکَ بِاَيْدِی الْقُدْرَةِ وَ نَجَّاکَ عَنْ بِئْرِ الْغَفْلَةِ وَ اِنَّهُ مَا مِنْ اِلههٍ اِلّا هُوَ وَ اِنّهُ لَوَلِيُّ المُقَرَّبينَ “.
٤ - ” امروز ملأ اعلی و طلعات فردوس ابهی کلّ به حمد و شکر الهی ناطقند چه که انوار ظهور کلّ را احاطه نموده “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” شُکر نعما الهيّه هنگام سختی و زحمت لازم زيرا در بحبوحه نعمت هر نفْسی ميتواند شاکر باشد حکايتيست که سلطان محمود خربزه ای را بريد و به اَياز داد. اياز ميخورد و اظهار شکر و سرور ممينمود. آخر چون سلطان خود قدری از آن خربزه چشيد ديد بسيار تلخ است. از اياز پرسيد که خربزه باين تلخی را چگونه خوردی و ملال نياوردی جواب گفت که من از دست سلطان نعمتهای گوناگون بسيار لذيذ و شيرين خورده بودم لهذا سزاوار ندانستم که يکمرتبه تلخی بينم و اظهار ملال کنم. پس انسانی که غرق نعماء الهی است اگر وقتی جزئی زحمتی بيند نبايد متأثّر شود و مواهب الهيّه را فراموش کند “
٢ - ” تفکّر در نعماء الهيّه چقدر سبب تذکّر است و تذکّر وسيله تبصّر. چه هوا و نسيم لطيفی است، چه قوا و استعدادات عجيبی، چه خوبست انسان قدر اين نعمت ها را بداند و بشکرانه قيام نمايد، باداء وظائف عالم انسانی و ترويج صلح و صلاح و رفاهيّت و نجاح عموم بندگان الهی پردازد“ .
٣ - ” شما از نفوسی هستيد که خدا شما را بجهت محبّت خود انتخاب کرده بايد خيلی مسرور باشيد که خدا شما را هدايت نمود تاج عزّت ابدی بر سر شما گذارد. بايد خيلی خدا را شکر کنيد …“.
٤ - ” شما متذکّر باشيد بيدار باشيد بذکر جمال مبارک مشغول و مسرور گرديد که در ظلّ او هستيد و از ملکوت فيض او بهره و نصيب داريد. جميع چشمها کور است و گوشها کر امّا شما الحمد للّه در تحت لواء او درآمديد و ثابت بر ميثاق و عهد او هستيد. اين موهبت را در هر دقيقه ای هزاران شکرانه لازم که چنين الطافی در حقّ شما مبذول شده. اين الطاف را هر يک هزار شُکر واجب “ .
مناجات شکرانه مبارک بر سر ميز شام در منزل خانم هرست در خارج پلزنتون در کاليفرنيا ليله مراجعت به سان فرانسيسکو ١٥ اکتبر ١٩١٢
( هواللّه )
” خداوندا چگونه ترا شکر نمائيم نعماء تو نامتناهی است و شکرانه ما محدود چگونه محدود شکر غير محدود نمايد عاجزيم از شکر الطاف تو و بکمال عجز توجّه بملکوت تو مينمائيم و طلب ازدياد نعمت و عطای تو ميکنيم توئی دهنده و بخشنده و توانا “ ٠
حضرت بهاءاللّه در کلمات مکنونه ميفرمايند :
١ -” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ اسْتَشْهِدْ فِي سَبِيْلِي رَاضيِاً عَنِّي وَ شَاکِراً لِقَضَائِی لِتَسْتَرِيْحَ مَعِی فِي قِبَابِ الْعَظَمَةِ خَلْفَ سُرَادِقِ الْعِزّةِ “.
٢ - ” يَا ابْنِ الْاِنسَانِ فَکِّرْ فِي اَمْرِکَ وَ تَدَبَّرْ فِي فِعْلِکَ اَتُحِبُّ اَنْ تَمُوْتَ عَلَی الْفِرَاشِ اَوْ تَسْتَشْهِدَ فِي سَبِيْلي عَلَی التُّرَابِ وَ تَکُوْنَ مَطْلَعَ اَمْرِي وَ مَظْهَرَ نُوْرِي فِي اَعْلَی الْفِردوسِ فَانْصِفْ يَا عَبْدُ “.
٣ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ وَ جَمَالِي تَخَضُبُ شَعْرِکَ مِنْ دَمِکَ لَکَانَ اَکْبَرَ عِنْدِي عَنْ خَلْقِ الْکِوْنَيْنِ وَ ضِيَاءِ الثّقَلَيْنِ فَاجْهَدْ فِيْهِ يَا عَبْدُ “
٤ - ” والَّذِينَ اسْتُشْهِدُوْا فِي سَبِيْلِ اَللّهِ فِي هَذَهِ اَلْاَيّامِ اُوْلَئِکَ مِنْ اَعْلَی الْخَلْقِ کَانُوْا اَنْ يَذکُرُوْا اللّهَ جَهْرَةًبِحَيْثُ مَا منعَهُمْ کثْرَةُ الْاَعْدَاءِ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ بَارِئِهِمْ اِلَی اَنِ استُشْهِدُوْا وَ کَانُوْا مِنَ الْفَائِزيِنَ “
٥ - ” اَشْهَدُ يَا مَحْبُوبِي اَنَّ الشّهَادَة َ فِي سَبِيِلِْکَ کَانَتْ اَمَلُ اَنْبِيَائِکَ وَ اُمَنَائِکَ قَدْ نَطَقَ بِذَلِکَ نُقْطَةُ البَيَانِ الَّذِي اسْتُشْهِدَ فِي سَبِيْلِکَ وَ قَالَ وَ قَوْلُهُ الْحَقُ يَا بَقِيَّةَ اللّهَ قَدْ فَدَيتُ بِکُلِي لَکَ وَ رَضَيْتُ السّبّ فِي سَبِيِلِکَ وَ مَا تَمَنّيْتُ اِلّا الْقَتْلَ فِي مَحبّتِکَ “.
٦ - ” لَعَمْرُاللّهِ دنيا را شأنی نبوده و نيست. بگو شهادت را مقامی است بزرگ و شأنی است رفيع. نصيب هر کس نشود از اکسير اعظم ناياب تر و بمثابه عَنقا اسم مذکور و رسم مستور بل مفقود. لَوْ عَرَفُوْا لَسَرَعُوْا وَ لَوْ شَاهَدُوْا لَاَنفَقُوْا. انّا سَتَرْنَا هَذَا الْمَقَامَ عَنِ الْاَبْصَارِ لِحِفْظِ مَنْ عَلَی الاَرْضِ اِنَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ اِلَی مَا اَرَادَ لَا اِلهَ هُوَ الْمُقتَدِرُ الْقَدِيْرُ “
٧ - ” اگر سرّی از اسرار بلايای فی سبيله ذکر شود جميع رايگان قصد ميدان نمايند و شهادت طلبند “
٨ - ” بايد شهادت را در سبيل دوست فوز عظيم شمرند اگر واقع شود نه آنکه خود را در مهالک اندازند چه که در اين ظهور کلّ به حکمت مأمورند “.
٩ - ” سُبحَانَهُ سُبْحَانَهُ از او ميطلبم عباد خود را مؤيّد فرمايد بر دو امر بزرگ بعد از عرفان ذات مقدّس و ستقامت بر آن عبراتی که از خشية اللّه نازل شود قطرات دمی که در سبيلش بر خاک ريزد. اين دو امر لازال لدی العرش مقبول بوده و هست و چون ثانی نهی شد ثالثی بر مقامش نشست و آن انفاق عُمر است در سبيل شناسائی او بشناسد و بشناساند “.
١٠ - ” اين شهادت محدود به ذبح و انفاق دَم نبوده چه که ميشود انسان با نعمت حيات از شهداء در کتاب مالک اسماء ثبت شود “
١١ - ” هر نفسی از ما عنده بگذرد و بما عنداللّه ناظر باشد يعنی ملعب ظنون و اوهام خود واقع نشود و باراده حضرت يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ و يَحْکُمُ مَا يُريْدُ متمسک او از شُهَدا محسوب وَلَوْ يَمْشِي و ياَّکُلَ “.
١٢ - ” آيا سزاوار است آنکه حبيب از لقای محبوب احتراز نمايد و از ايثار جان در سبيل جانان محزون گردد ؟ لَا وَ نَفْسِی الْحَقِّ وَلَکِنَّ النّاسَ اکْثَرُهُم لَا يَعْرِفُوْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” احبّای الهی را بموهبت شهادت بشارت دهيد که شهيدان سروَر عاشقانند و سالار مشتاقان. هر يک در ملکوت ابهی بر سرير سلطنت ابديّه جالس و به يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُون ناطق اگر خلق بدانند که چه مقامی از برای آن جانهای پاک مقرّر البتّه دمی نياسايند و خود را بآلايش دنيای فانی نيالايند و موی مشکبوی خويش را بخون پاک بيالايند ولی چه فايده که آن مژده در دلها جلوه ننموده و عَلَيْکَ الّتَحِيَّةُ وَالثّنَاءُ ع ع “.
و در لوح جناب حاجی ابوطالب همدانی ( عشق آبادی ) که آرزوی شهادت مينمود ميفرمايند :
٢ - ” هوالابهی ای مستضئی از انوار شمس حقيقت از قرار مسموع بل از آثار مثبوت بل استغفراللّه مشهود و مشهور که آن بنده حمال مقصود را پيراهن تنگ است و بقا در بدن و تن عار و ننگ شب و روز آرزوی جانفشانی دارند و هوای آتش فشانی و لئالی افشانی. مقام فدا بسيار مقبول و مطلوب ولی اليوم بايد چنان بود که در هر ساعتی شهيد گشت و در هر دقيقه ای هزار جان فدا نمود. امّا شهادت ، يکدفعه جان باختن و تا فضای اوج اعظم تاختن است ولی خوشتر آنکه در اين بساط بکمال فرح و انبساط هر آن صد هزار جان فدا نمود و بخدمت امر حضرت احديّت قيام کرد و بميدان بسالت و هدايت بتاخت و جنود ضلالت و ظلمت را بانوار مشرق احديّت متشتّت کرد و صفوف سپاه غفلت را در هم شکست و صف جنگ روحانی بياراست و سپاه معانی ترتيب داد و عَلَم دانائی برافراخت و هجوم شديد بر لشکر جهل و نادانی نمود و چون از اين رزم مظفّر عودت گرديد عزم بزم ملکوت ابهی کرد با کوس و حَشَم و چتر و عَلَم حرکت نمود و با کمال بشارت عنايات بملکوت ابهی با کوس و آيات ظفر و فتح و رايات نصرت و غلبه شتافت. اين خوشتر و دلکش تر است. عبدالبهاء عبّاس “.
حضرت بهاءاللّه در کلمات مکنونه ميفرمايند :
١ - ” يَا ابْنِ الْاِنسَانِ لِکُلِّ شَيءٍ عَلَامَة و عَلَامَةُ الْحُبِّ الصّبْرُ فِي قَضَائِي وَ الْاِصْطِبَارُ فِي بَلَائي “
٢ - ” وَ اِنْ مَسَّتْکَ الْبَأسَاءٌ فِي سَبِيْلِي اَنِ اَصْطَبِرْ وَ لَا تَجْزَعْ وَ اِنَّهُ يَکْفِيْکَ بِالْحَقِ وَ يَرْفَعَکَ اِلَی مَقَامٍ قَدْ کَانَ بِالْحَقِّ مَحْمُوْداً وَ اِنْ وَجَدْتَ نَفْسَکَ فَريْداً لا تَحْزُنُ ثُمَّ آنِس بِنَفْسی وَ اِنّا نُکوْنُ مَغَکَ فِي کُلِّ الْاَحْيَانِ “.
٣ - ” فَطُوْبَی لِلْصّابِريْنَ الَّذِيْنَ يَصْبِرُوْنَ فِی الْبَأسَاء وَ الضَّرَّاءِ وَ لَنْ يَجْزَعُوْا مِنْ شَيءٍ وَ کَانُوْا عَلَی مَنَاهِجِ الصّبْرِ لَمِنَ السّالِکِيْنَ “.
٤ - ” اِنَّ الّذِيْنَ حَمَلُوْا الشّدَائِدَ فِي سَبِيْلِ اللّهِ اُوْلَئِکَ قُدِّرَ لَهُمْ مَقَامٌ کَرَيْمٌ. طُوْبَی لِمَنْ صَبَرَ ابْتِغَاءَ مَرَضَاتِ اللّهِ. اِنّا نَذْکُرُهُ بِالحَقِّ وَ يَذْکُرُهُ الْمَلاَءُ الْاَعْلَی اِنَّهُ لَهُوَ الْعَلِيْمُ الْخَبِيْرُ “.
٥ - ” نَعِيْمٌ لِمَنْ رَضِيَ بِرِضَاءِ رَبِّهِ “.
٦ - ” اين مظلوم اهل عالَم را وصيّت مينمايد به بردباری و نيکوکاری. اين دو، دو سِراجند از برای ظلمت عالَم و دو معلّمند از برای دانائی امم. طوبی لِمَنْ فَازَ وَ وَيْل لِلْغَافِلِيْنَ “
٧ - ” محزون مباش از آنچه وارد شده بصبر تمسّک نما. از برای صبر اجريست جزيل عِنْدَاللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
٨ - ” اوّل وادی طلب است مرکب اين وادی صبر است و مسافر در اين سفر بی صبر بجائی نرسد و بمقصود واصل نشود … “.
٩ - ” لَعَمْرْاللّهِ اين حزب از صبر و سکون و تسليم و رضا مظاهر عدل شده اند و در اصطبار بمقامی رسيده اند که کُشته شده اند و نکُشته اند مع آنکه بر مظلومهای ارض وارد شد آنچه که تاريخ عالَم شِبه آن را ذکر ننموده و چشم اُمم مثلش را نديده “.
١٠- ” لَعَمْرِي يک کلمه رضا از برای هر مقبلی بهتر است از آنچه در ارض مشهود و مستور است “.
١١ - ” قضای الهی اگر چه مبرم است و در ظاهر بغير رضای عباد، ولکن فی الحقيقه عندَ صاحبان بصر از جان محبوب تر. مقصود حقّ از آفرينش جود و کرم بوده البتّه خير کلّ را خواسته آنچه وارد شود از بأساء و ضرّاء و يا شدّت و رخاء جميع بمقتضيات حکمت بالغه بوده “.
١٢ - ” در هيچ وقت و احيان از نزول بلايا و محن محزون نبايد بود و از ظهورات قضايا و رزايا مهموم و مغموم نشايد شد بلکه بعُروة الوُثقای صبر بايد تمسّک جست و بحبل محکم اصطبار تشبّث نمود زيرا اجر و ثواب هر حسنه ای را پروردگار باندازه و حساب قرار فرموده مگر صبر را که ميفرمايد اِنَّمَا يُوَفّی الصَّابُرُونَ اَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ “.
١٣- ” نيکوست حال نفْسی که بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِ راضی و شاکر باشد چه که وارد نميشود بر نفسی مِنْ عِنْدِاللّه اِلّا آنچه از برای آن نفس بهتر است از آنچه خلق شده ما بين سموات و ارض و چون ناس باين سر و سرّ آن آگاه نيستند لذا در موارد بلايا خود را محزون مشاهده مينمايند لَمْ يَزَل و لايزال بر مقرّ اطمينان ساکن باشيد و از اثمار عرفان مرزوق و اِنَّهُ لَهُوَ خَيْرُ الرّازِقِيْنَ و خَيْرُ الْحَافِظِيْنَ وَ الرُّوْحُ وَ الْبَهَاءُ عَلَيْکَ وَ عَلَی مَنْ مَعَکَ وَ عَلَی کُلِّ عَبْدٍ مُنْيْبٍ “.
١٤- ” ظالمان را بخدا واگذارند و در شدائد صابر باشند اين است حقّ و شأن اهل حقّ و مَا بَعْدَ الْحَقِّ الّا الضلال “
١٥ - ” ای سلمان در هر امور اقتدا بحقّ کن و بقضايای الهی راضی باش “
١٦ - ” اگر ظالمی بر شما تعرّض نمايد بحبل صبر تمسّک نمائيد اگراذيّت کند از او بگذريد “.
١٧ - ” ای عباد اگر در اين ايّامِ مشهود و عالَم موجود فی الجمله بر خلاف رضاء از جبروت قضاء واقع شود دلتنگ مشويد که ايّام خوش رحمانی آيد و عالمهای قدس روحانی جلوه نمايد و شما را در جميع آن ايّام و عوالم قسمتی مقدّر و عيشی معيّن و رزقی مقرّر است البتّه بجميع آنها رسيده فائز گرديد“
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” ای حزب اللّه در موارد بلا صبر و سکون و قرار يابيد. هر قدر مصائب شديد شود مضطرب نشويد. در کمال اطمينان بفضل حضرت يزدان مقاومت طوفان محن و آلام نمائيد“.
٢ - ” ای طالب رضای الهی در حديث است مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِی فَلْيَطْلُبْ ربّاً سِوائی رضای بقضا عبارت از اينستکه در راه خدا هر بلائی را بجان و دل بجوئی و هر مصيبتی را بکمال سرور تحمّل نمائی. سمّ نقيع را چون شهد لطيف بچشی و زهر هلاهل را چون عسل مصفّی بطلبی زيرا اين بلا اگر چه تلخ است ولی ثمر شيرين دارد و حلاوت بی منتهی بخشد. اينست معنی “ لم يَرْضَ بِقَضَائی فَلْيَطْلُبْ ربّاًسِوائي “ وَ البَهَاءُ عَلَيْکَ ع ع “ .
٣ - ” جوهر کلّ خير رضا است بايد احبّای الهی جز به رضا حرکت نکنند و به غير از راه خدا نپويند از باده تسليم سرمست باشند و در اقليم تفويض حرکت نمايند “.
٤ - ” حقيقت رضا اعظم موهبت جمال ابهی است ولی تحقّق اين صفت که اعظم منقبت عالَم انسانی است مشکل است چه که بسيار صعب و سخت است. حين امتحان معلوم و واضح گردد “.
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
١ - ” ياران بايد ثابتاً راسخاً صابراً شاکراً متّحداً متّفقاً اين مشکلات را مقاومت نمايند و اين بلايای متتابعه را متحمّل شوند و اين مراحل باقيه را طيّ نمايند و از اين اَتْعاب و اَوصاب و ظلم و ستم مأيوس و ملول نگردند “.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای استقامت در امراللّه - امتحانات - بلا فی سبيل اللّه نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” عَلَيْکُمْ بِالصِّدْقِ الْخَالصِ لَِانَّ بِهِ يُزَيّنُ اَنْفُسَکُمْ وَ يَرْفُعُ اَسْمَائُکُمْ وَ يَعْلُوْ مِقْدَارُکُمْ وَ يَزْدَادُ مَرَاتِبُکُمْ بَيْنَ مَلَاءِ الْاَرْضِ وَ فِی الْآخِرَةِ لَکُمْ اَجرٌ کَانَ عَلَی الحقِّ عَظِيْم “.
٢ - ”وَ لَا تَکَلّمْ اِلّا عَلَی الصِّدْقِ الْخَالِصِ “
٣ - ” زَيِّنُوْا اَلْسُنکُمْ بالصِدْقِ الْخَالِصِ “.
٤ - ” يَا مَعْشَرَ الْبَشَر اَنّی جِئْتُکُمْ مِنْ لَدَی الصِدْقِ الْاکْبَرِ لِاُعَرِفَکُمْ عُلُوّهُ وَ سُمُوّهُ و جَمَالَهُ وَ کَمَالَهُ وَ مَقَامَهُ وَ عِزَّتَهُ وَ بَهَائَهُ لِعَلّ تَجِدُوْنَ سَبِيْلاً اِلَی صِرَاطِ الْمُسْتَقِيْمِ تَاللّهِ اِنَّ الَّذِي تَزَيَّنَ بِهَذَا الطِّرَازِ الْاَوّلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ هَذَا الْمَقَامِ الْمُنِيْرِ. اِيّاکُمْ يَا قَوْمُ اَنْ تَدْ عُوْهُ تحتَ مخَالِبِ الْکِذْبِ خَافُوْا اللّهَ وَ لَا تَکُوْنُوْا مِنَ الظّالِميْنَ مَثَلُهُ الشَّمْسِ اَذَا اَشْرَقَتْ مِنْ اُفُقِهَا اَضاءَتْ بِهَا الْاَفَاقُ وَ اَنَارَتْ وُجُوهُ الْفَائِزِيْنَ اِنَّ الَّذِيْ مُنعَ عَنْهُ اِنَّهُ فِي خُسْرَانٍ مُبِيْنٍ“.
٥ - ” لسان مشرق انوار صدق است او را مطلع کلمات کذب منمائيد زبان گواه راستی من است او را بدروغ ميالائيد “
٦ - ” عدم راستی و نادرستی و عدم حقيقت پرستی مذموم و مقدوح خواه با آشنا و خواه با بيگانه، خواه با دوست و خواه با دشمن زيرا عدم راستی و خلاف دوستی در هر صورت خيانت است و شقاوت “.
٧ - ” صدقی که عنداللّه محبوب بوده آنست که به ثناء نفسش قيام نمائی و به ذکر امرش مشغول شوی چه که هيچ صدقی با کلمه ای که لِلّه بآن تکلّم ميشود برابری ننموده و نخواهد نمود. پس خوشا حال آن نفوسيکه باين رتبه بلند اعلی فائز شوند و از برای صدق مراتب لايُحصی عِنْدَاللّه مقرّر است که ذکر آن در اين ورقه نگنجد. و از جمله آن مراتب صدقی است که در ميانه ناس معروف است و باين رتبه که ان شاءاللّه فائز شده پس سزاوار آنکه جهد منيع مبذول داری که بصدق اعظم که طائف حول منظر اکبر است فائز شويد و مرزوق گرديد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” هواللّه ای صادق موافق چه اسم مبارکی داری. هر نفسی مظهِر معنای اين اسم باشد يعنی صادق گردد کوکب شارق است و نيّر بارق و سيف خارق. صفتی محبوب تر از اين نيست و طريقه ای مقبول تر از اين نه. بسا کلمه صدقی که سبب نجات ملّتی باشد و بسا شخص خسيس را کلمه راستی عزيز و نفيس نمود و چه بسيار که شخص عزيز محترمی را يک کلمه کذب بکلّی از انظار ساقط کرد و از درگاه احديّت محروم نمود. پس ای جان پاک پی صادقان گير و پيروی راستان کن تا به صدق به مقعدِ صدق رسی و به راستی به عزّت ابديّه فائز گردی “.
٢ - ” در جهان الهی نوری روشن تر از صدق و راستی نه. حقيقت انسانيّه را اين موهبت چنان تزيين نمايد که جميع خطايای انسانی را مستور نمايد. در کاشانه قلب چون شمع راستی برافروخت جميع ارکان و اعضاء و قوی و اخلاق مانند زجاج از اين سراج روشن و درخشنده گرديد و عَلَيکَ التّحِيَّةُ وَ الثَّناءُ ع ع “.
٣ - ” صدق بهترين صفتی است از صفات زيرا جامع جميع کمالاتست چه که شخص صادق محفوظ از جميع آفات و متنفّر از جميع سيّئات و مصون از کلّ خطيئات زيرا جميع اخلاق و اعمال مذمومه ضدّ صدقست و شخص صادق از جميع آنها گريزان “.
٤ - ” صدق و راستی اساس جميع فضائل انسانی است اگر نفسی از آن محروم ماند از ترقّی و تعالی در کليّه عوالم الهی ممنوع گردد و چون اين صفت مقدّس در نفسی رسوخ نمايد ساير صفات و کمالات قدسيّه بالطّبع حاصل شود و فرد کامل گردد “.
* به نصوص مبارکه در قسمت ” نهی از کذب “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” قَدْ رُقِمَ عَلَيْکُمُ الضِّيَّافَةُ فِي کُلِّ شَهْرٍ مَرَّةًوَاحِدَةً وَلَوْ بِالْمَاءِ اِنَّ اللّهَ اَرَادَ اَنْ يُؤلِّفَ بَيْنَ الْقُلُوْبِ وَ لَوْ بِاَسْبَابِ السّموَاتِ وَ الْاَرَضِيْنَ “
٢ - ” اِذَا دُعِيْتُمْ اِلَی الْوَلَائِمِ وَ الْعَزَائِمِ اَجِيْبُوا بالْفَرَحِ وَ الْاِنبِسَاطِ و الَّذِي وَ فِی بِالْوَعْدِ اِنَّهُ اَمِنَ مِنَ الْوَعِيْدِ . “
در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٣ - ” سؤال : رُقِمَ عَلَيکُمُ الضِيَّافَةُ واجب است يا نه ؟ جواب : واجب نه “ .
٤ - ” اَنِ اجْتَمِعُوْا بِالرّوْحِ وَ الرَّيْحانِ ثُمّ اتْلُوْا آيَاتِ الرّحمنِ. بِهَا تُفْتِحُ عَلَی قُلُوْبِکُمْ اَبْوَابُ الْعِرْفَانِ اِذاًتَجِدُوْا اَنْفُسَکُمْ عَلَی اسْتِقَامَةٍ وَ تَرَوُْا قُلُوْبَکُمْ فِي فَرَحٍ مُبِيْنٍ “.
٥ - ” بايد اولياء در هر ديار بحکمت و بيان در محافل و مجالس جمع شوند و آيات الهی را قرائت نمايند چه که آيات مُحْدِث نار محبّت است و مُشْعِل آن “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اين مهمانی روزی از نوزده روز حضرت باب تأسيس بنمود و جمال مبارک امر و تشويش و تحريص فرمود لذا نهايت اهميّت را دارد البتّه کمال دقّت در آن بنمائيد و اهميّت بدهيد تا آنکه مقرّر و دائمی گردد “.
٢ - ” ضيافت نوزده روزه بسيار سبب فرح و سرور قلوبست. اگر چنانچه بايد و شايد اين ضيافت مجری گردد ياران در هر نوزده روزی روح جديدی يابند و قوّتی روحانی جويند“.
٣ - ” در خصوص ضيافت در هر شهر بهائی سؤال نموده بوديد. مقصود از اين ضيافت الفت و محبّت و تبتّل و تذکّر و ترويج مساعی خيريّه است. يعنی بذکر الهی مشغول شوند و تلاوت آيات و مناجات نمايند و با يکديگر نهايت محبّت و الفت مجری دارند و اگر ميان دو نفر از احبّاء اغبراری حاصل هر دو را دعوت نمايند و باصلاح ما بين کوشند “.
٤ - ” از ميهمانی هر نوزده روز مرقوم نموده بودی سبب سرور گرديد آن محافل سبب نزول مائده آسمانيست و حصول تأييدات رحمانی “
٥ - ” ای بندگان صادق جمال قدم در هر کور و دوری ضيافت مقبول و محبوب و تمديد مائده بجهت احبّای الهی ممدوح و محمود علی الخصوص در اين دور عظيم و کور کريم که نهايت ستايش را دارد زيرا از محافل ذکراللّه و مجالس پرستش حقّ فی الحقيقه شمرده ميشود چه که در مجالس ضيافت آيات الهيّه تلاوت ميگردد و قصائد و محامد و نعوت الهيّه خوانده ميشود و نفوس در نهايت انجذاب مبعوث ميگردد. اصل مقصود اين سنوحات رحمانيّه است و در اين ضمن بالتّبع غذائی نيز صرف ميگردد تا عالَم جسمانی مطابق عالَم روحانی گردد و تن حکم جان گيرد همچنانکه نعم روحانيّه سابغ است نعم جسمانيّه نيز کامل شود. باری خوشا بحال شما که اين حکم لطيف را مجری ميداريد و سبب تذکّر و تنبّه و روح و ريحان احبّاءاللّه ميشويد ع ع “.
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
” ديگر از مشروعات مهمّه خطيره که در تقويت و تشييد مبانی نظم الهی کمک فراوان نموده مؤسّسه ضيافات نوزده روزه است که از ارکان قويّه نظم اداری محسوب و در اکثر جوامع بهائی در شرق و غرب بنهايت اتقان و انتظام دائر و برقرار است و در برنامه آن شؤون مشخصّه حيات جامعه يعنی جنبه های ثلاثه روحانی و اداری و اجتماعی کاملاً مندرج و مندمج ميباشد “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ -” زَيِّنُوْا يَا قَوْمُ هَيَاکِلَکُمْ بِرِدَاء الْعَدْلِ وَ اِنَّهُ يُوَافِقُ کُلَّ الْنُفوْسِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِيْنَ “
ايضاً در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٢ -” اَنْ يَا مَلَأ الْاَرْضِ فَاعْلُمُوْا بِاَنَّ لِلْعَدْلِ مَرَاتِبٌ وَ مَقَامَات وَ مَعَانِيُ لايُحْصَی وَ لَکِنْ اِنّا نَرُشّ عَلَيْکُمْ رَشْحاً مِنْ هَذَا الْبَحْرِ لِيُطَهِّرَکُمْ عَنْ دَنَسِ الظُّلْمِ وَ يَجْعَلَکُمْ مِنَ الْمُخْلِصِيْنَ. فَاعْلَمُوْا بِاَنّ اَصْلَ الْعَدلِ وَ مَبْدَئهُ هُوَ مَا يَأمُرُ بِهِ مَظْهَرُ نَفْسِ اللّهِ فِي يَومِ ظُهُوْرِهِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ العَارِفِيْنَ. قُلْ اِنَّهُ لَمِيْزَانُ الْعَدْلِ بَيْنَ السّموَاتِ وَ الْاَرَضِ و اِنَّهُ لَوْ يَأتِي بِاَمْرٍ يَفْزَعُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ اِنَّهُ لَعَدْلٌ مُبِيْنٌ وَ اِنّ فَزَعَ الْخَلْقِ لَمْ يَکُنْ اِلّا کَفَزَعِ الرّضِيْعِ مِنَ الْفِطَامِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْنَاظِرِيْنَ …“.
و بعد ميفرمايند :
٣ - ” وِ مِنَ الْعَدْلِ اِعْطَاءُ کُلِّ ذِي حَقٍّ حَقُّهُ …“.
و باز ميفرمايند :
٤ - ” قُلْ يَا قَوْمُ زَيِّنُوُا هَيَاکِلَکُمْ بِطِرَازِ الْعَدْلِ ثُمَّ احْکُمُوْا بِمَا حَکَمَ اللّهُ فِی الْاَلْوَاحِ وَ لَا تَکُوْنُنَّ مِنَ الْمُتَجَاوِزِيْنَ “.
و در اواخر اين لوح منيع ميفرمايند :
٥ - ” اِنَّ الَّذِيْنَ يُجَادِلُوْنَ و يُحَارِبُوْنَ مَعَ النّاسِ اُولَئِکَ خَرَجُوْا عَنْ رِضْوَانِ الْعَدْلِ وَ کَانُوْا مِنَ الظّالِمِيْنَ فِي اَلْوَاحِ عِزٍّ حَفِيْظٍ “.
٦ - ” کُوْنُوْا مَظَاهِرَ الْعَدلِ وَ الْاِنْصَافِ بَيْنَ السّموَاتِ وَ الْاَرَضِيْنَ “.
٧ - ” اَنِ اعْدِلُوْا عَلَی اَنْفُسِکُمْ ثُمَّ عَلَی النّاسِ لِيَظْهَرَ آثارُ الْعَدْلِ مِنْ اَفْعَالِکُمْ بَيْنَ عِبَادِنَا الْمُخْلِصِيْنَ “.
٨ - ” لِلعَدلِ جُنْدٌ وَ هِيَ مُجَازَاتُ الْاَعْمَالِ وَ مُکَافَاتُهَا بِهِمَا ارْتَفَعَ خِبَاءُ النَّظْمِ فِی الْعَالَمِ وَ اَخَذَ کُلُّ طَاغِ زِمَامَ نَفْسِهِ مِنْ خَشْيَِةِ الْجَزَاء “.
٩ - ” يَا حِزْبَ اللّه مربّی عالَم عدل است چه که دارای دو رکن است مجازات و مکافات و اين دو رکن دو چشمه اند از برای حيات اهل عالَم “.
١٠ - ” کلمة اللّه در ورق ششم از فردوس اعلی سراج عباد داد است او را به بادهای مخالف ظلم و اعتساف خاموش منمائيد و مقصود از آن ظهور اتّحاد است بين عباد “.
١١ - ” لَعَمْرُاللّهِ عدل جندی است قوی. او است در مقام اوّل و رتبه اولی فاتح افئده و قلوب و او است مبيّن اسرار وجود و دارای رتبه محبّت و جود “
١٢ - ” ثمر سدره انسانی عدل و انصاف بوده اگر دارای اين ثمر نباشد لايق نار است. قَدْ اَعْمَی الغُرُوْرُ اَبْصَارَهُمْ و بَصَائِرَهُمْ. عالَم بدو چيز محتاج نظم و عدل“
١٣ - ” عدل و انصاف دو حارسند از برای حفظ عباد “.
١٤ - ” هيچ نوری به نور عدل معادله نمی نمايد. آنست سبب نظم عالَم و راحت امم “
١٥ - ” مقام عدل که اعطای کلّ ذی حقٍ حقّه است به دو کلمه معلّق و منوط است مجازات و مکافات “.
١٦ - ” فی الحقيقه اگر آفتاب عدل از سحاب ظلم فارغ شود ارض غير ارض مشاهده گردد “.
١٧ - ” بيقين مبين بدان اين ظلمهای وارده عظيمه تدارک عدل اعظم الهی مينمايد “.
١٨ - ” عنقريب يومی خواهد رسيد که مؤمنين آفتاب عدل را در اشدّ اشراق از مطلع جلال مشاهده خواهند نمود “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” الحمدللّه آفتاب عدل از افق بهاءاللّه طالع شد زيرا در الواح بهاءاللّه اساس عدلی موجود که از اوّل ابداع تا حال بخاطری خطور ننموده “.
٢ - ” همچنانکه عفو از صفت رحمانيّت است عدل نيز از صفت ربوبيّت است. خيمه وجود بر ستون عدل قائم نه عفو و بقای بشر بر عدل است نه عفو“.
٣ - ” ثانی صفت کماليّه عدل و حقّانيّت است و آن عدم التفات و التزام منافع ذاتيّه و فوائد شخصيّه خود و بدون ملاحظه و مراعات جهتی از جهات، بين خلق اجراء احکام حقّ نمودن …“.
حضرت ولّی امراللّه ميفرمايند :
” عدالت يگانه اساس و بنيان رصين و مؤبّد صلح اعظم يزدانی است “.
” به نصوص مبارکه در فصل نهی از ظلم نيز مراجعه شود “
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب ايقان ميفرمايند :
” از خاطئان در کمال استيلاء در گذرد و طلب مغفرت نمايد و بر عاصيان قلم عفو در کشد و بحقارت ننگرد زيرا حُسن خاتمه مجهول است. ای بسا عاصی که در حين موت بجوهر ايمان موفّق شود و خمر بقا چشد و بملأ اعلی شتابد و بسا مطيع و مؤمن که در وقت ارتقای روح تقليب شود و باسفل درکات نيران مقرّ يابد “.
٢ - ” با يکديگر در کمال رحمت و محبّت و رأفت سلوک نمائيد اگر خلافی از نفسی صادر شود عفو فرمائيد. با کمال حبّ او را متذکّر داريد. سخت مگيريد و بر يکديگر تکبّر و عُجب نکنيد“.
٣ - ” هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذاريد. عدل الهی مهيمن و محيط است “
حضرت عبدالبهاء در مفاوضات مبارکه ميفرمايند :
١ - ” اگر شخصی بديگری تعدّی نمايد متعدّی عليه بايد عفو نمايد امّا هيئت اجتماعيّه بايد محافظه حقوق بشريّه نمايد “.
و باز در مفاوضات ميفرمايند :
٢ - ” اگر کسی بر نفس من تعدّی کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگر گاه زند ابداً تعرّض ننمايم بلکه عفو نمايم ولی اگر کسی بخواهد باين سيّد منشادی تعدّی کند البتّه ردع و منع نمايم“.
مجدّد تأکيد ميفرمايند : ” امّا بشخص من اگر اذيّت نمايد عفوش کنم “.
٣ - ” بايد با يکديگر در نهايت الفت و محبّت باشيد. بهيچ وجه از يکديگر دور و مکدّر نگرديد زيرا وقايع جزئيّه عَرَض است زائل ميشود. اگر از يکی قصوری بظهور رسد ديگران عفو کنند. بروی او نيارند آنوقت خدا هم از قصور آنها چشم خواهد پوشيد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” درباره استيناف خواهی بهترين طريقه بنظر هيکل مبارک آنستکه از هر دو طرف دعوی خواسته شود عفو و اغماض نمايند“.
٢ - ” شايد بزرگترين امتحانی که افراد بهائی بايستی بگذرانند در نحوه رفتار با بهائيان ديگر است ولی بخاطر حضرت مولی الورای آنها بايستی هميشه آماده باشند که خطاهای يکديگر را ببخشند و برای سخنان درشتی که ادا کرده اند معذرت بخواهند. ببخشند و فراموش کنند“.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” کُوْنُوْا فِی الطَّرْفِ عَفِيْفاً “.
٢ - ” اِنّا نَأمُرُ عِبَادَ اللّهِ وَ اِمَائَهُ بِالْعِصْمَةِ وَ التَّقْوَی لِيَقُوْمُنَّ مِنْ رَقْدِ الْهَوَی وَ يَتَوَجَّهُنَّ اِلَی اللّهِ فَاطِرِ الْاَرضِ وَ السّمَاءِ “.
٣ - ” اِنَّ اللّهَ قَدْ جَعَلَ الْعِصْمَةَ اِکْلِيْلاً لِرُؤوُسِ اِمَائِهِ طُوْبَی لِاَمَةٍ فَازَتْ بِهَذا الْمَقَامِ الْعَظِيْمِ “.
٤ - ” در ليالی و ايّام اولياء را ذکر نموديم و به عفّت و عصمت و امانت امر فرموديم “.
٥ - ” اهل بهاء نفوسی هستند که اگر بر مدائن ذهب مرور کنند نظر التفات بآن ننمايند و اگر چه جميع نساء ارض باحسن طراز و ابدع جمال حاضر شوند بنظر هوی در آنها نظر نکنند “.
٦ - ” بگو ای دوستان جهد نمائيد شايد مصيباتی که فی سبيل اللّه بر مظلوم و شما وارد شده بين ناس ضايع نشود بذيل عفّت تمسّک نمائيد و همچنين به حبل امانت و ديانت. صلاح عالم را ملاحظه نمائيد نه هوای نفس را. يا حزب المظلوم شمائيد رعاة عالم اغنام را از ذئب نفس و هوی مقدّس داريد و به طراز تقوی اللّه مزيّن نمائيد “.
٧ - ” طراز اعظم از برای اماء عصمت و عفّت بوده و هست. لَعَمْرُ اللّه نور عصمت آفاقِ عوالم معانی را روشن نمايد و عرفش بفردوس اعلی رسد “.
٨ - ” بهترين جامه عالَم از برای اماء اللّه عصمت است “.
٩ - ” هر نفسی از او آثار خباثت و شهوت ظاهر شود او از حقّ نبوده و نيست “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اهل بهاء بايد مظاهر عصمت کبری و عفّت عظمی باشند در نصوص الهيّه مرقوم و مضمون آيه بفارسی چنين است که اگر ربّات حجال بابدع جمال برايشان بگذرند ابداً نظرشان بآن سمت نيفتد. مقصد اين است که تنزيه و تقديس از اعظم خصائص اهل بهاء است. ورقات موقنه مطمئنه بايد در کمال تنزيه و تقديس و عفّت و عصمت و سِتر و حجاب و حيا مشهور آفاق گردند تا کلّ بر پاکی و طهارت و کمالات عفتيّه ايشان شهادت دهند زيرا ذرّه ای از عصمت اعظم از صد هزار سال عبادت و دريای معرفت است. وَالْبَهَاءُ عَلَيْکَ مِنْ عَبْدِالْبَهَاءِ ع ع “.
٢ - ” عنداللّه امری اعظم از عصمت و عفّت نيست. اين اعظم مقامات عالم انسانيست و از خصائص اين خلقت رحمانی و دونِ آن از مقتضيات عالَم حيوانی “.
٣ - ” حجاب در اين دور چنين است که کسی در خانه ای که يک زن باشد بدون اجازه صاحبخانه نميتواند در آن خانه برود مگر يکنفر از قومان زن در آنجا حاضر باشد مثل پسر يا دختر و يا برادر مقصود آن است اگر يک زن در خانه باشد نبايد مرد غير وارد شود “
* نصوص مبارکی از حضرت وليّ امراللّه مع نصوص بيشتری از جمال اقدس ابهی و حضرت مولی الوری در فصول ” تقوی و تقديس و“ نهی از سيئات اهل غرب مندرج است مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” کُتِبَ عَلَی کُلِّ اَبٍّ تَرْبِيَةُ ابْنِهِ وَ بِنْتِهِ بِالْعِلْمِ وَ الْخَطِّ وَ دُوْنِهُمَا عَمّا حُدِّدَ فِی اللّوحِ “.
و نيز ميفرمايند ( k 48 ) :
٢ - ” وَ اَذِنَّاکُمْ بِاَنْ تَقْرَاُوْا مِنَ الْعُلُومِ مَا يَنْفَعُکُمْ لا مَا يَنْتَهِِيْ اِلَی الْمُجَادِلَةِ فِی الْکَلَامِ هَذَا خَيْر لَکُمْ اِنْ اَنْتُمْ مِنَ العَارِفِيْنَ . “
٣ - ” اَصْلُ کُلِّ الْعُلوْمِ هُوَ عِرفَانُ اللّهِ جَلّ جَلَا لُهُ وَ هَذَا لَنْ يُحَقَّقَ اِلّا بِعِرفَانِ مَظْهَرِ نَفْسِهِ “.
٤ - ” تجلّی سوم علوم و فنون و صنايع است. علم بمنزله جناح است از برای وجود و مرقاتست از برای صعود. تحصيلش بر کلّ لازم ولکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند نه علومی که بحرف ابتداء شود و بحرف منتهی گردد. صاحبان علوم و صنايع را حقّ عظيم است بر اهل عالم يَشْهَدُ بِذَلِکَ اُمُّ الْبَيَانِ فِی الْمَآبِ نَعِيْماً لِلسّامِعِيْنَ. فی الحَقيْقَة کنز حقيقی از برای انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط کذلِکَ نَطَقَ لِسَانُ الْعَظَمَةِ فِي هَذَا السِّجْنِ الْعَظِيْمِ“
٥ - ” بشارت يازدهم تحصيل علوم و فنون از هر قبيل جائز ولکن علومی که نافع است و سبب و علّت ترقّی عباد است کذَلِکَ قُضِيَ الْاَمْرُ مِنْ لَدُنْ آمِرٍ حَکِيْمٍ “.
٦ - ” حضرت موجود ميفرمايد علمای عصر بايد ناس را در تحصيل علوم نافعه امر نمايند تا خود و اهل عالَم از آن منتفع گردند علومی که از لفظ ابتداء و بلفظ منتهی گردد مفيد نبوده و نخواهد بود اکثری از حکمای ايران عمرها بدرس حکمت مشغولند و عاقبت حاصل آن جز الفاظی نبوده و نيست “.
٧ - ” …علومی که اثر و ثمر از آن ظاهر و سبب راحت و آسايش عباد است عنداللّه مقبول بوده و هست“.
٨ -” در اين ظهور اعظم کلّ بايد بعلوم و حِکَم ظاهر شويد “.
٩ - ” براستی ميگويم هر آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بيفزايد او پسنديده آفريننده بوده و هست “.
١٠ - ” فی الحقيقه کنز حقيقی برای انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط طُوبی لِمَنْ تَمَسّکَ بِهِ وَ وَيْل للِلْغَافِلِيْنَ“.
١١ - ” در تحصيل کمالات ظاهره و باطنه جهد بليغ نمائيد چه که ثمره سدره انسانی کمالات ظاهريّه و باطنيّه بوده انسان بی علم و هنر محبوب نه. مثل اشجار بی ثمر بوده و خواهد بود لذا لازم که بقدر وُسع سدره وجود را به اثمار علم و عرفان و معانی و بيان مزيّن نمائيد “.
١٢ - ” اگر نفسی اليوم بجميع علوم ارض احاطه نمايد و در کلمه بلی توقّف کند لدی الحقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب چه مقصود از علوم، عرفان حقّ بوده. هر نفسی از اين طراز امنع اقدس ممنوع ماند از ميتين در الواح مسطور“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” در اين دور بديع بعد از عرفان حقّ منيع، اعظم فضائل عالَم انسانی تحصيل علوم و فنون مادّی و ادبی است لهذا بايد احبّای الهی در تحصيل سعی بليغ نمايند ولی اسّ اعظم تحصيل تحسين اخلاق است “.
٢ - ” در اين دور بديع اساس متين تمهيد تعليم و فنون و معارف است و به نصّ صريح بايد جميع اطفال بقدر لزوم تحصيل فنون نمايند لهذا بايد در هر شهری و قريه ای مدارس و مکاتب تأسيس گردد و جميع اطفال بقدر لزوم در تحصيل بکوشند لهذا هر نفسی که انفاقی در اين مورد نمايد شبهه ای نيست که مقبول درگاه احديت شود و مورد تحسين و تمجيد ملأ اعلی گردد “.
٣ - ” اليوم احبّای الهی را فرض و واجب است که اطفال را به قرائت و کتابت و تعليم و دانش و ادراک تربيت نمايند تا آنکه روز بروز در جميع مراتب ترقّی کنند “.
٤ - ” اُسّ اساس سيّئات نادانی و جهالت است لهذا بايد باسباب بصيرت و دانائی تشبّث نمود …“.
٥ - ” آيا انصاف است که کسی بر زبان راند که دين مخالف آئين معارف و علوم است اَسْتَغِْفرُ اللّه مِنْ ذَلِکَ. عنقريب خواهيد ديد که بهائيان در جميع علوم و فنون سر حلقه دانايان گردند و کوس علم و دانش را در اوج اعلی زنند. مرکز اکتشافات عظيمه شوند و مصدر اختراعات نامتناهی گردند وَ لَيْسَ هَذَا عَلَی اللّه بِعَزِيْزء وَ عَلَيْکُمُ الْبَهَاء الْاَبْهَی ع ع “.
٦ - ” علم اعظم منقبت عالَم انسانيست. علم سبب کشف حقائق است ولی علم بر دو قسم است علوم ماديّه و علوم الهيّه. علوم ماديّه کشف اسرار طبيعت کند علوم الهيّه کشف اسرار حقيقت نمايد. عالَم انسانی بايد تحصيل هر دو علم کند اکتفای به يک علم ننمايد. زيرا هيچ پرنده ای به جناح واحد پرواز نکند بايد به دو بال پرواز نمايد يک بال علوم ماديّه و يک بال علوم الهيّه اين علم از عالم طبيعت و آن علم از ماوراء الطّبيعه. اين علم ناسوتی آن علم لاهوتی. مقصود از علم لاهوتی کشف اسرار الهی است ادراک حقائق معنوی است فهم حکمت بالغه الهی است کشف حقيقت اديان رحمانی است و ادراک اساس شريعت اللّه است“.
٧ - ” اليوم نشر علوم نافعه و اکتشاف اسرار ماديّه کائنات و ترويج فنون مفيده و تربيت اطفال از اعظم مواهب حضرت ذوالجلال شمرده ميشود “.
٨ - ” آنچه از مسائل فنيّه و افکار فلاسفه مخالف نصّ صريح کتاب است آن نقص در فنون و علوم است نه در حقائق و معانی مستنبطه از جمال معلوم “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” هر طفلی مِنْ دون استثناء بايد از صغير سنّ علم قرائت و کتابت را کاملاً تحصيل نمايد و بحسب ميل و رغبت بقدر استعداد و استطاعت خويش در اکتساب علوم عاليه و فنون نافعه و لغات مختلفه و حِرَف و صنايع موجوده همّت و سعی موفور مبذول نمايد “.
٢ - ” … در هر قريه و قصبه و بلده ای از کافّه ايالات و ولايات تمهيدات اوّليه از برای تأسيس معاهد علميّه و ادبيّه و دينيّه مجری گردد و اطفال بهائی مِن دونِ استثناء مبادی قرائت و کتابت را بياموزند و بآداب و رسوم و شعائر و احکام منصوصه کتاب اللّه مأنوس و آشنا گردند و در علوم و مبادی و فنون عصريّه و اخلاق حميده زکيّه و آداب و شعائر بهائيّه چنان ممتاز از سايرين گردند که عموم طوائف از اسلام و زردشتی و مسيحی و کليمی و طبيعی اطفال خويش را بطيب خاطر و رغبت تمام در آن معاهد عاليه بهائيّه گذارند و بدست مربّيان بهائی سپارند “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” اِذَا غِيْضَ بَحْرُ الْوِصَالِ وَ قُضِيَ کِتَابُ الْمَبْدَأ فِی الْمَآلِ تَوَجُّهوْا اِلَی مَنْ اَرَادَهُ اللّهُ الّذِي انْشَعَبَ مِنْ هَذَا الْاَصْلِ الْقَدِيْمِ “ .
٢ - ” يَا اَهْلَ الْاِنْشَاءاِذَا طَارَتِ الوَرْقَاءُ عَنْ اَيْکِ الثّنَاءِ وَ قَصَدَتِ الْمَقْصَدَ الْاَقْصَی الْاَخْفَی اِرْجَعُوْا مَا لَا عَرَفْتُمُوْهُ مِنَ الْکِتَابِ اِلَی الفَرْعِ الْمُنْشَعِبِ مِنْ هَذَا الاَصْلِ الْقَوِيْمِ “.
و در آياتی راجع به مراجع اوقاف و تبرّعات، آنچه را که وقع شد يعنی مرجعيّت دو غصن اعظم و ممتاز و سپس اداره حضرات ايادی امراللّه را تا تشکيل بيت العدل اعظم الهی، به تلويحی ابلغ از تصريح پيش بينی ميفرمايند بِقولِه تعالی فی کتابِهِ الاقدس :
٣ - ” قَدْ رَجْعَتِ الْاُوْقَافُ الْمُخْتَصَّةُ لِلْخَيْرَاتِ اِلَی اللّهِ مُظْهِرِ الْآياتِ لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَتَصَرّفَ فِيْهَا اِلّا بَعْدَ اِذْنِ مَطْلَعِ الْوَحْي وَ مِنْ بَعْدِهِ يَرْجِعُ الْحُکمُ اِلَی الْاَغْصَانِ وَ مِنْ بَعْدِ هِمْ اِلَی بَيْتِ الْعَدْلِ اِنْ تَحَقّقَ اَمْرُهُ فِی الْبِلَادِ لِيَصْرِفُوْهَا فِی البِقَاعِ الْمُرتَفِعَةِ فِي هَذَا الْاَمْرِ وَ فِيْمَا اُمِرُوْا بِهِ مِنْ لَدُنْ مَقْتَدِرٍ قَدِيْرٍ. وَ اِلّا تَرجعُ اِلَی اَهْلِ الْبَهَاِ الَّذِيْنَ لَا يَتَکَلِّمُوْنَ اِلّا بَعْدَ اِذْنِهِ وَ لَا يَحْکُمُوْنَ الّا بِمَا حَکَمَ اللّهُ فِي هَذَا الْلّوُحْ. اُوْلَئِکَ اُوْلِيَاءُ الْنَّصْرِ بَيْنَ الْسّمواتِ وَ الْاَرَضِيْنَ لِيَصْرِفُوْهَا فِيْمَا حُدِّدَ فِی الْکِتَابِِ مِنَ لَدُنْ عَزِيْزٍ کَرِيْمٍ “
و در کتاب مبارک عهدی ميفرمايند :
٤ - ” وصيّت اللّه آنکه بايد اغصان و افنان و منتسبين طُرّاً به غصن اعظم ناظر باشند. اُنْظُروْا مَا اَنْزَلْنَاهُ فِي کِتَابِيَ الاَقْدَسِ اِذَا غِيْضَ بَحرُ الْوِصَالِ وَ قُضِيَ کِتَابُ الْمَبْدَأ فِی الْمَآلِ تَوَجّهُوْا اِلَی مَنْ اَرَادَهُ اللّهُ الّذيِ انْشَعَبَ مِنْ هَذَا الْاَصْلِ الْقَدِيْمِ مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم بوده کَذَلِکَ اَظْهَرْنَا الْاَمْرَ فَضْلاً مِنْ عِنْدِنَا وَ اَنَا الْفَضّالُ الْکَريِمُ “.
٥ - ” بشارت سيزدهم امور ملّت معلّق است به رجال بيت عدل الهی. ايشانند اُمَنَاءُ اللّهِ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ مَطَالِعُ الْاَمْرِ فِي بِلاَدِهِ. يَا حِزْبَ اللّه مربّی عالم عدل است چه که دارای دو رکن است مجازات و مکافات و اين دو رکن دو چشمه اند از برای حيات اهل عالَم. چونکه هر روز را امری و هر حين را حُکمی مقتضی لذا امور بوزرای بيت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند “.
٦ - ” آنچه از حدودات در کتاب بر حسب ظاهر نازل نشده، بايد امنای بيت عدل مشورت نمايند آنچه را پسنديدند مجری دارند اِنَّهُ يُلْهِمُهُمْ مَايَشَاءُ وَ هُوَ المُدَبّرُ الْعَلِيمُ “.
٧ - ” مکرّر اين کلمه عليا از لسان مبارک شنيده شد فرمودند الهام ميفرمايند در قلوب نفوسيکه لوجه اللّه در محلّ شوری جمع شوند و در مصالح عباد تکلّم نمايند اِنَّهُ وَلِيُّ الْمُحْسِنِيْنَ “.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکه وصايا ميفرمايند :
١ - ” ای ياران مهربان بعد از مفقودی اين مظلوم بايد اغصان و افنان سدره مبارکه و ايادی امراللّه و احبّای جمال ابهی توجّه به فرع دو سدره که از دو شجره مقدّسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانيّه بوجود آمده يعنی شوقی افندی نمايند زيرا آية اللّه و غصن ممتاز و وليّ امراللّه و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادی امراللّه و احبّاء اللّه است و مبيّن آيات اللّه و مِنْ بَعْدِهِ بِکْراً بَعْدَ بِکْر يعنی در سلاله او و فرع مقدّس و وليّ امراللّه و بيت العدل عمومی که بانتخاب عموم تأسيس و تشکيل شود در تحت حفظ و صيانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداء است آنچه قرار دهند مِنْ عنداللّه است مَنْ خَالَفَهُ وَخَالَفَهُمْ فَقَدْ خَالَفَ اللّه وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَی اَللّهَ وَ مَنْ عَارَضَهُ فَقَدْ عَارَضَ اللّهَ وَ مَنْ نَازَعَُْمْ فَقَدْ نازَعَ اللّه وَ مَنْ جَادَلَهُ فَقَدْجَادَلَ اللّه وَ مَنْ جَحَدَهُ فَقَدْ جَحَدَ اللّهَ وَ مَنْ اَنْکَرَهُ فَقَدْ اَنْکَرَاللّهَ وَ مَنِ انحَازَ وَ اَفْتَرَقَ وَ اعْتَزَلَ عَنْهُ فَقَدِ اعْتَزَلَ وَ اجْتَنَبَ وَ ابْتَعَدَ عَنِ اللّهِ. عَلَيْهِ غَصَبُ اللّهِ عَلَيْهِ قَهْرُ اللّهِ وَ عَلَيْهِ نِقْمَةُ اللّهِ. حصن متين امراللّه به اطاعت مَنْ هُوَ وليّ امراللّه محفوظ و مصون ماند و اعضای بيت العدل و جميع اغصان و افنان و ايادی امراللّه بايد کمال اطاعت و تمکين و انقياد و توجّه و خضوع و خشوع را به وليّ امراللّه داشته باشند. اگر چنانچه نفْسی مخالفت نمود مخالفت بحقّ کرده و سبب تشتيت امراللّه شود و علّت تفريق کلمة اللّه گردد و مظهری از مظاهر مرکز نقض شود … ای ياران ايادی امراللّه را بايد وليّ امراللّه تسميه و تعيين کند جميع بايد در ظلّ او باشند و در تحت حکم او. اگر نفسی از ايادی و غير ايادی تمرّد نمود و انشقاق خواست عَلَيْهِ غَضَبُ اللّهِ وَ قَهْرُهُ زيرا سبب تفريق دين اللّه گردد …“.
و بعد در مورد بيت العدل اعظم الهی ميفرمايند :
٢ - ” امّا بيت عدل الّذی جَعَلَهُ اللّهُ مَصْدَرَ کُلّ خَيْرٍ وَ مَصُوْناً مِنْ کُلِّ خَطَاءِ بايد بانتخاب عمومی يعنی نفوس مؤمنه تشکيل شود و اعضاء بايد مظاهر تقوای الهی و مطالع علم و دانائی و ثابت بر دين الهی و خير خواه جميع نوع انسانی باشند و مقصد بيت عدل عمومی است يعنی در جميع بلاد بيت عدل خصوصی تشکيل شود و آن بيوت عدل بيت عدل عمومی انتخاب نمايد. اين مجمع مرجع کلّ امور است و مؤسسّ قوانين و احکامی که در نصوص الهی موجود نه و جميع مسائل مشکله در اين مجلس حلّ گردد…اين بيت عدل مصدر تشريع است و حکومت قوّه تنفيذ. تشريع بايد مؤيّد تنفيذ گردد و تنفيذ بايد ظهير و معين تشريع شود تا ارتباط و التيام اين دو قوّت بنيان عدل و انصاف متين و رزين گردد و اقاليم جنّةالنعيم و بهشت برين شود. رَبّ وَفِّقْ اَحِبّاءَکَ عَلَی الثُبُوْتِ عَلَی دِيْنِکَ وَ السُّلُوْکِ فِي سَبِيْلِکَ وَ الْاِسْتِقَامَة عَلَی اَمْرِکَ وَ ايِّدْهُمْ عَلَی مُقَاوِمَةِ النّفْسِ وَ الْهَوَی وَ اتِّبَاعِ نُوْرِ الْهُدَی اِنّکَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْعَزِيْزُ الْقَيُّوْمُ وَ اِنّکَ اَنْتَ الْکَرِيْمُ الرّحِيْمُ الْعَزِيْزُ الْوَهّابُ …“.
و بعد از بيان حکم حقوق اللّه و نصيحت باطاعت از حکومت و عدم مداخله در امور سياسيّه در قسمتی ديگر پس از مناجاتی جانسوز مجدّد درباره بيت العدل اعظم الهی ميفرمايند
٣ - ” مرجع کلّ کتاب اقدس و هر مسأله غير منصوصه راجع به بيت عدل عمومی و بيت عدل آنچه بالاتّفاق و يا باکثريّت آراء تحقّق يابد همان حقّ و مراد اللّه است مَنْ تَجَاوَزَ عَنْهُ فَهُوَ مِمّنْ اَحَبّ الشِّقاَقَ وَ اَظْهَرَ الْنِفَاقَ وَ اَعْرَضَ عَنْ رَبِّ المِيْثَاقِ ولی مراد بيت العدل عمومی است که از طرف جميع بلاد انتخاب شود ….“.
و در لوحی منيع و مبارک ميفرمايند :
٤ - ” از حکمت حواله بعض احکام مهمّه به بيت العدل سؤال نموده بوديد …مسائل کلّيّه که اساس شريعة است منصوص است ولی متفرّعات راجع به بيت عدل و حکمت اينست که زمان بر يک منوال نماند تغيّر و تبدّل از خصائص و لوازم امکان و زمان و مکان است، لهذا بيت العدل بمقتضای آن اجراء مينمايد“.
بلافاصله بعد ميفرمايند ” از روی جزوه منتشره بيت العدل اعظم الهی مينويسم زيرا با آنچه در رحيق مختوم طبع شده چهار تفاوت ماشينی دارد “
٥ - ” و همچه ملاحظه نشود که بيت العدل بفکر و رأی خويش قراری دهد استغفراللّه بيت العدل بالهام و تأييد روح القدس قرار و احکام جاری نمايد زيرا تحت وقايت و حمايت و صيانت جمال قدم است و آنچه قرار دهد اتّباعش فرض مسلّم و واجبِ متحتّم است ابداً مفرّی از برای نفسی نه “
٦ - ” قُلْ يَا قَوْمُ اِنَّ بَيْتَ الْاَعْظَمَ تَحْتَ جَنَاحِ رَبِِّکُمُ الرّحمنِ الرّحِيْمِ اَي صَوْنِهِ وَ حِمَايَتِهِ و حفْظِهِ وَ کِلَاءَتِهِ لِاَنَّهُ اَمَرَ الْمُؤمِنِيْنَ الْمُوْقِنِيْنَ بِاِطَاعَةِ تِلْکَ الْعُصْبَةِ الطّيِبَةِ الطّاهِرَةِ وَ الثُلَّةِ الْمُقَدَّسَةِ الْقَاهِرَةِ فَسْلّطُهَا مَلَکُوْتِيَّة رَحْمَانِيَّة وَ اَحْکَامُهَا اِلْهَامِيَّةٌ رُوْحَانِيّةٌ “.
٧ - ” بيت العدل عمومی اگر بشرائط لازمه يعنی انتخاب جميع ملّت تشکيل شود آن بيت العدل در تحت عصمت و حمايت حقّ است. آنچه منصوص کتاب نه و بيت عدل باتّفاق آراء يا اکثريّت در آن قراری دهد آن قرار و حُکم محفوظ از خطاست. حال اعضای بيت عدل را فرداً فرد عصمت ذاتی نه ولکن هيئت بيت عدل در تحت حمايت و عصمت حقّ است. اين را عصمت موهوب نامند “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” تا محافل خصوصی و مرکزی مکمّلاً مرتّباً قانوناً تشکيل نگردد و دائر نشود تأسيس بيت عدل اعظم که مرجع کلّ امور و به نصّ قاطع الهی مؤسسّ قوانين و احکام غير منصوصه در کتاب است ممکن نه چه که انتخابش به نصّ صريح وصايای مقدّسه بايد بواسطه بيت عدل های خصوصی گردد چنانچه ميفرمايد “ يعنی در جميع بلاد بيت عدل خصوصی تشکيل شود و آن بيوت عدل بيت عدل عمومی انتخاب نمايد “
٢ - ” چون بيت العدل عمومی تأسيس شود آنچه قرار دهد مِن عِنْدَاللّه است و تحت صيانت و عصمت و حراست جمال ابهی “.
٣ - ” براين بيوت عدل خصوصی قصر مشيد بيت عدل عمومی در نهايت نظام و ترتيب و کمال و جلال مِنْ دون تعويق و تأخير مرتفع شود و چون بيت عدل عمومی از حيّز آمال به حيّز شهود و عمل قدم نهد و صيتش در کلّ اکناف و اقاليم مرتفع و مشتهر گردد آنوقت اين هيئت مجلّله که بر اساس متين و رزين تمام ملّت بهائی در شرق و غرب مستند و مؤسَّس است و از الهامات الهيّه مستمد و مستفيض، بوضع و اجرای مشروعاتی متقنه و اقداماتی کليّه و تأسيساتی باهره پردازد و باين واسطه امراللّه صيتش جهانگير و نورش عالَم افروز شود “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای ” اطاعت از تشکيلات امريّه “ و ”نهی از بدعت “ و ” نهی از تأويل “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” يَا اَبْنَ الْوُجُوْدِ اِنْ يَمَسَّکَ الْفَقْرُ لَا تَحْزَنْ لِاَنَّ سُلْطَانَ الْغَنِی يَنْزِلُ عَلَيْکَ فِي مَدَی الْاَيّامِ وَ مِنَ الذّلَّةِ لَا تَخَفْ لِاَنَّ الْعِزَّةَ تُصِيْبُکَ فِي مَدَی الزّمَانِ “.
٢ - ” يَا ابْنَ الْاِنسَانِ اَنْفِقْ مَالِي عَلَی فُقَرَاتِي لِتُنفَْقَ فِی السّمَاء مِنْ کُنُوْزِ عِزّ لَا تَفْنَی وَ خَزَائِنِ مَجْدٍ لَا تَبْلَی وَ لَکِنْ وَ عَمْرِي اِنْفَاقُ الرُّوْحِ اَجْمَلُ لَوْ تُشَاهِدُ بِعَيْنِي“
٣ - ” يَا ابنَ الرُّوْحِ لَا تَفْتَخِرْ عَلَی الْمِسْکِيْنِ بِافْتِخَارِ نَفْسِکَ لِاَنّي اَمْشِي قُدّامَهُ وَ اَرَاکَ فِي سُوْءِ حَالِکَ وَ اَلْعَنُ عَلَيْکَ اِلَی الْاَبَدِ “.
٤ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ لَا تَحْرِمْ وجْهَ عَبْدِي اِذَا سَالَکَ فِي شَيءٍ لِاَنَّ وَجْهَهُ وَجْهِي فَاخْجَلْ مِنّي “
در سورة البيان ميفرمايند :
٥ - ” لَا تَحْرِمُوْا الْفُقَرَاءَ عَمَّا اَتَاکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اِنّهُ يَجْزِی الْمُنْفِقِيْنَ مَا اَنْفَقُوْا اِنَّهُ مَا مِنْ اِلَهٍ اِلّا هُوَ لَهُ لخَلْقُ وَ الْاَمْرُ يُعْطِي مَنْ يَشَاءُ وَ يَمْنَعُ عَمّنْ يَشَاءُ وَ اِنَّهُ لَهُوَ الْمُعْطِی الْبَادِلُ الْعَزِيْزُ الْکَريْمُ “.
٦ - ” اَنْ يَا مَلَاءَ الْاَغْنِيَاءِ اِنْ رَأيْتُمْ مِنْ فَقيْرٍ ذِي مَتْرَبَةٍ لَا تَفِرُوْا عَنْهُ ثُمَ اقعُدُوْا مَعَهُ وَ اسْتَفْسِرُوْا مِنْهُ عَمّا رُشّحَ عَلَيْهِ مِنْ رَشَحَاتِ اَبْحُرِ الْقَضَاءِ تَاللّهِ فِي تِلْکَ الْحَالَةِ يَشْهَدَنّکُمْ اَهْلُ مَلاَءِ الْاَعلَی وَ يُصَلِّيَنّ عَلَيْکُمْ وَ يَسْتَغْفِرَنَّ لَکُمْ وَ يُذکِرَنّکُمْ وَ يُمَجِدَنّکُمْ بَاَلْسُنٍ مُقَدَّسٍ طَاهِرٍ فَصِيْحٍ “.
٧ - ” خُذُوْا الْاِعْتِدَالَ هَذَا مَا اَمَرَکُمْ بِهِ الغَنِيُّ المُتَعَالِ فِي کِتَابٍ کَرِيْمٍ اَنْ اَنْفَقُوْا يَا مَظَاهِرَ هَذَا الْاِسْمِ وَ مَطالِعَهُ عَلَی الَّذيِنَ تَجِدُوْنَهُمْ عَلَی فَقْرٍ مُبِيْنٍ قُلْ اِيّاکُمْ يَا اَهْلَ الغِنَی اَنْ يَمْنَعَکُمْ لَفْظُ المُبِيْنِ عَنِ الْاِنفَاقِ فِي سَبِيْلِ اللّهِ رَبّ الْعَالَمِيْنَ قُلْ لَعَمرُاللّهِ لَا يُحتَقَرُاَحَد بِالْفَقْرِ عِنْدَ رَبّهِ بَلْ يَزْدَادُ لَوْ يَجِدُُْ مَنَ الصَابِرينَ “.
٨ - ” لَا تحْرِمُوْا الْفُقَراء عَمّا اَتَاکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّهُ يُعْطِيْکُمْ ضِعْفَ مَا عِنْدَکُمْ اِنَّهُ لَهُوَ المُعْطِی الْکَرِيمُ “.
٩ - ” يَا مَلَاءَ الْاَغْنِيَاءِ اِنْ رَأيْتُمْ فَقِيْراً لَا تَسْتَکْبِرُوْا عَلَيْهِ تَفَکّرُوْا فِيْمَا خُلِقْتُمْ مِنْهُ قَدْ خُلِقَ کُلٌّ مِنْ مَاءٍ مَهِيْنٍ “
١٠ - ” ای پسران تراب اغنيا را از ناله سحرگاهی فقرا اِخبار کنيد که مبادا از غفلت بهلاکت افتند و از سدره دولت بی نصيب مانند. اَلْکَرَمُوَالْجُوْد مِنْ خِصَالي فَهَنِيْئاً لِمَنْ تَزَيَّنَ بِخِصالِي“
١١ - ” ای پسر کنيز من در فقر اضطراب نشايد و در غَنا اطمينان نبايد هر فقری را غَنا در پی و هر غَنا را فنا از عقب ولکن فقر از ما سوی اللّه نعمتی است بزرگ حقير مشماريد زيرا که در غايت آن غَنای باللّه رخ بگشايد و در اين مقام اَنْتُمُ الفقَراءُ مستور و کلمه مبارکه وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِّي چون صبح صادق از افق قلب عاشق ظاهر و باهر و هويد و آشکار شود و بر عرش غَنا متمکّن گردد و مقرّ يابد “
١٢ - ” ای مغروران باموال فانيه بدانيد که غنا سدّيست محکم ميان طالب و مطلوب و عاشق و معشوق. هرگز غنی بر مقرّ قرب وارد نشود و بمدينه رضا و تسليم در نيايد مگر قليلی. پس نيکوست حال آن غنی که غنا از ملکوت جاودانی منعش ننمايد و از دولت ابدی محرومش نگرداند. قسم باسم اعظم که نور آن غنی اهل آسمان را روشنی بخشد چنانچه شمس اهل زمين را “.
١٣ - ” ای اغنيای ارض فقراء امانت منند در ميان شما پس امانت مرا درست حفظ نمائيد و براحت نفْس خود تمام نپردازيد “
١٤ - ” ای فرزند هوی از آلايش غَنا پاک شو و با کمال آسايش در افلاک فقر قدم گذار تا خمر بقا از عين فنا بياشامی “.
١٥-” و سالک بعد از ارتقای بمراتب بلند حيرت بوادی فقر حقيقی و فنای اصلی وارد شود و اين مرتبه مقام فنای از نفْس و بقای باللّه است و فقر از خود و غنای بمقصود است و در اين مقام که ذکر فقر ميشود يعنی فقير است از آنچه در عالَمِ خلق است و غنی است بآنچه در عوالم حقّ است “.
١٦ - ” ملاحظه ضعفاء لازم و اعانت فقراء از الزام امور لَدَی الغفور بوده و خواهد بود “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” ای بنت ملکوت فقرا و ايتام و عجزه از هر طوائف و ملل را بسيار مکرّم داريد و بی نهايت رعايت کنيد. مانند خادم حقيقی خدمت نمائيد و آنانرا بزرگوار شمريد و خود را خادم ليل و نهار دانيد “.
٢ - ” بشما نصيحت مينمايم که بفقراء مهربان باشيد محبّت نمائيد، آنها را دستگيری کنيد زيرا فقراء دل شکسته اند. اگر شما ها بجهت اغنياء جان نثاری نمائيد گمان ميکنند مجبوری است ولی چون بفقراء محبّت کنيد از صميم قلب ممنون و خشنود ميشوند لهذا رعايت فقراء واجب است “.
٣ - ” فقراء هر چند در پيش خلق ذليل هستند ولی عنداللّه عزيزند فقراء امانت خداوندند و کمک بآنها خيلی مقبول. مثل آن ميماند که انسان زمين تشنه را سيراب کند و يا آنکه داروئی اعظم به عليل بخشد “.
٤ - ” فقير صابر بهتر از غنی شاکر است امّا فقير شاکر بهتر از فقير صابر است و بهتر از همه غنی منفق است که از امتحان خالص مانده و سبب آسايش نوع انسان گشته. با آنکه شُکر سبب ازدياد نعمت است ولی کمال شُکر بانفاق است و مقام انفاق اعظم مقامات. اينست که ميفرمايد لَنْ تَنَالُوْا الْبَرَّحَتّی تُنْفِقُوْا مِمّا تُحِبُّوْنَ “.
٥ - ” اغنيا مواسات بفقرا کنند و انفاق بر فقراء نمايند ولی ميل و اختيار خويش نه آنکه فقراء اغنياء را اجبار نمايند “.
٩ - ” بايد قوانين و نظاماتی گذارد که جميع بشر براحت زندگانی کنند يعنی همچنانکه غنی در قصر خويش راحت دارد و بانواع موائد سفره او مزيّن است فقير نيز لانه و آشيانه داشته باشد گرسنه نماند تا جميع نوع انسان راحت يابند. امر تعديل معيشت بسيار مهمّ است و تا اين مسأله تحقّق نيابد سعادت برای عالم بشر ممکن نيست “.
٧ - ” جايز نيست که بعضی در نهايت غَنا باشند و بعضی در نهايت فقر. بايد اصلاح کرد و چنان قانونی گذاشت که از برای کلّ وسعت و رفاهيّت باشد نه يکی بفقر مبتلا و نه يکی نهايت غنا را داشته باشد مثلاً شخصی غنی که منتهی غنا را دارد نگذارد شخص ديگر منتهی فقر را داشته باشد مراعات او را بکند تا او هم راحت باشد. اين را بايد بقوانين اجرا کرد “.
٨ - ” فقر و غنا هيچيک فی الحقيقه نه ممدوح و نه مذموم تا نتائج هر يک در هر شخص چه باشد بسا که فقر سبب غنای حقيقی گردد و بالعکس و بسا غَنا سبب حصول رضای الهی شود و بالعکس …“.
٩ - ” عاقبت اهل ثروت حسرت اندر حسرت است مگر توانگری که در امور خيريّه گنج از آستين بيفشاند و در امور مبروره ثروت خويش را مبذول دارد. آن نفوس مبارکه چون کواکب لامعه از افق عزّت ابديّه بدرخشند“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” ثالث حُسن سلوک و مماشات اغنياست و خضوع بزرگان نسبت بعموم خصوصاً با فقراء که گفته اند تواضع ز گردن فرازان نکوست. نه تنها ترک تکبّر و تفاخر بلکه فقرا و ضعفا را امانت حقّ دانند و امانت الهيّه را محفوظ و مسرور دارند نه آنکه بآرايش مزيد حسرت و ملال آنان گردند . وقتی عاالَم انسانی رو بترقّی شايسته نهد که رؤسای دنيا در نهايت سادگی زندگی نمايند چندانکه آن طرز زندگی برای عموم رعايا نيز سهل الحصول شود و فقرا را مسرور نمايد نه ملول زيرا زندگی ساده و ترک تکبّر و آرايش هر صعوبتی را سهولت بخشد و ظلم و اعتساف را بعدل و انصاف مبدّل کند و عالَم را از احتياجات شديده برهاند. پس سزاوار آن است که احبّای حقّ فعلاً سرمشق ديگران شوند و جدّاً بر تعديل اوضاع زندگی برخيزند “.
٢ - ” و نيز از وظايف محفل اعانه و دستگيری ضعفا و عجزا و فقرا و ايتام و ارامل از يار و اغيار است “.
٣ - در خطاب بمحفل روحانی ميفرمايند : ” بايد دقيقه ای در تفقّد و ملاطفت و مساعدت و رسيدگی باحوال منکوبين و مظلومين و عُجَزاء و محتاجين از يار و اغيار اهمال ننمايند و غفلت نکنند“.
* به نصوص مبراکه در قسمت ”مواسات“ نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” يَا ابْنَ الرُّوحِ فِي اَوّلِ الْقَوْلِ امْلِکْ قَلْباً جَيِّداً حَسَناًمُنِيْراً لِتَمْلِکَ مُلْکاً دَائِماً بَاقِياً اَزَلاً قَدِيمْاً “.
٢ - ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ فُؤادُکَ مَنْزِلِي قَدِّسِهُ لِنُزُولِي وَ رُوحِکَ مَنْظَرِي طَهِّرْهَا لِظُهُوْرِي “.
٣ - ” طَهِّرْ قَلْبَکَ عَنْ کُلّ الْاَذْکَارِ لِيَنْطَبِعَ عَليْهِ مِرْآتُ ذِکْرِ ربّکَ الْمُخْتَارِ وَ اِنَّ هَذَا يُغْنِيْکَ عَنْ کُلِّ شَي ءٍ اَنْ اَنْتَ مِنَ الَّذِيْنَهُمْ يَعْرِفُونَ “.
٤ - ” ای پسر عزّ در سبيل قدس چالاک شو و بر افلاک اُنس قدم گذار. قلب را بصيقل روح پاک کن و آهنگ ساحت لولاک نما “.
٥ - ” ای دوست لسانی من قدری تأمل اختيار کن هرگز شنيده ای که يار و اغيار در قلبی بگنجد پس اغيار را بران تا جانان بمنزل خود درآيد “.
٦ - ” ای پسر خاک جميع آنچه در آسمانها و زمين است برای تو مقرّر داشتم مگر قلوب را که محلّ نزول تجلّی جمال و اجلال خود معيّن فرمودم و تو منزل و محلّ مرا بغير من گذاشتی چنانچه در هر زمان که ظهور قدس من آهنگ مکان خود نمود غير خود را يافت اغيار ديد و لا مکان به حَرَم جانان شتافت و مع ذلک ستر نمودم و سرّ نگشودم و خجلت ترا نپسنديدم “.
٧ - ” ای غافلان گمان مبريد که اسرار قلوب مستور است بلکه بيقين بدانيد که بخطّ جلی مسطور گشته و در پيشگاه حضور مشهود “.
٨ - ” ای دوستان براستی ميگويم که جميع آنچه در قلوب مستور نموده ايد نزد ما چون روز واضح و ظاهر و هويداست ولکن ستر آنرا سبب جود و فضل ماست نه استحقاق شما “.
٩ - ” آنچه حقّ جَلَّ ذِکْرُهُ از برای خود خواسته قلوب عباد او است که کنائز ذکر و محبّت ربّانيّه و خزائن علم و حکمت الهيّه اند لَمْ يَزَل اراده سلطان لايَزال اين بوده که قلوب عباد را از اشارات دنيا و مافيها طاهر نمايد تا قابل انوار تجليّات مليک اسماء و صفات شوند. پس بايد در مدينه قلب، بيگانه راه نيابد تا دوست يگانه بمقرّ خود آيد “.
١٠ - ” قلب بايد از شؤونات نفس و هوی مقدّس باشد چه که سلاح فتح و سبب اوّليّه نصر تقوی اللّه بوده و هست اوست درعی که هيکل امر را حفظ ميکند و حزب اللّه را نصرت مينمايد“
١١ - ” اگر نفسی اراده نمايد از سلسبيل استقامت بياشامد و بمقام ايقان باللّه قائز گردد بايد قلب را از ماسوی اللّه فارغ و آزاد سازد “.
١٢ - ” دل منزل اسرار باقی است او را بتوجّه اشياء فانی مشغول نداريد “.
١٣ - ” ای برادر من قلب لطيف بمنزله آئينه است آن را بصيقل حُبّ و انقطاع از ماسوی اللّه پاک کن تا آفتاب حقيقی در آن جلوه نمايد و صبح ازلی طالع شود معنی لَا يَسْعَنِي اَرْضِي وَ لَا سَمَائِي وَلَکَنْ يَسْعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤمِن را آشکار و هويدا بينی و جان در دست گيری و به هزار حسرت نثار يار تازه نمائی و چون انوار تجلّی سلطان احديّه بر عرش قلب و دل جلوس نمود نور او در جميع اعضاء و ارکان ظاهر ميشود “.
١٤ - ” قلب محلّ تجلّی انوار وجهم بوده و مخزن لئالی حُبّم بايد او را بماء يقين غسل دهی تا از ذکر غيرم طاهر و مقدّس شود و قابل اين موهبت عُظمی و عطيّه کبری گردد “.
١٥ - ” ای مريم قلم قدم ميفرمايد که از اعظم امور تطهير قلب است از کلّ ماسوی اللّه پس قلبت را از غير دوست مقدّس کن تا قابل بساط انس شوی “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” اصلِ تقديس و تنزيه و پاکی و لطافت، طهارت قلب است از جميع ماسوی اللّه و اشتعال بنفحات اللّه “.
٢ - ” صفحه قلب را از جميع نقوش و الوان و زنگار و غبار ممتاز نما و ملکوت ابهی کن تا انعکاسات ملاء اعلی در او افتد و پرتو شمس حقيقت در او بتابد آنوقت حقيقت کلمات مبارکه فُؤاَدُکَ مَنْزِلِي قَدِّسْهُ لِنُزُوْلِي وَ قَلْبُکَ مَنْظَري طَهِّرْهَا لِظُهُوْرِي “ تحقّق يابد “.
٣ - ” قلوب چون صاف و لطيف شود بخدا نزديک گردد و شمس حقيقت در او بتابد و نار محبّت اللّه در او شعله زند و ابواب فتوحات معنوی بر او گشوده گردد “
٤ -” قلب چون فارغ و صاف باشد البتّه ملهم ميشود و معلومست که روابطی روحانی در ميان قلوب صافيه هست “.
٥ - ” تا توانيد قلب را فارغ نمائيد تا از اشراق شمس حقيقت هر دم پرتوی جديد يابيد “.
٦ - ” اسّ اساس ديانت خلوص است يعنی شخص متديّن بايد از جميع اغراض شخصيّه خود گذشته بِاَيّ وَجهٍ کَانَ در خيريّت جمهور بکوشد “.
و در قطعه آخر مفاوضات مبارکه ميفرمايند :
٧ - ” ثالث منقبت عالَم انسانی نيّت خير است و نيّت خير اساس اعمال خيريّه است و بعضی از محقّقين نيّت را مرجّح بر عمل دانسته اند زيرا نيّت خيريّه نور محض است و از شوائب غرض و مکر و خدعه منزّه و مقدّس ولی ممکن که انسان بظاهر عمل مبروری مجری دارد ولی مبنی بر اغراض نفسانی باشد. مثلاً قصّاب گوسفندی را پروراند و محافظه کند ولی اين عمل مبرور قصّاب مبنی بر غرض انتفاع است و نتيجه اين پرورش، ذبح گوسفند مظلوم است. چه بسيار از اعمال مبرور که مبنی بر اغراض نفسانيّه است امّا نيّت خيريّه مقدّس از اين شوائب “.
٨ - ” حُسن نيّت بجهت اعمال حسنه لازم است. تا نيّت خير که بمنزله ريشه و اصل محکم متين است نباشد شجره عمل بار و برکت و نتيجه حاصل ننمايد و ثمرات طيّبه نبخشد. اساس اعظم برای حصول نتائج حسنه اعمال اهل عالَم، حُسن نيّت است نيّت خير ريا و نفاق قبول ننمايد چه بسا ميشود که نفسی عمل خيری مينمايد ولی نيّتش خالص نه يا برای شهرت است يا بجهت عزّت يا آرزوی غرور و نخوت است يا محض ريا و رياست. اينگونه اعمال نتائج باقيه ندارد و سبب فوائد عموميّه نگردد عالَم انسانی را روشن نکند و آسايش و سعادت ابدی نبخشد ولو بظاهر اساس متين داشته باشد ولی اگر با حُسن نيّت و طويّت مقرون شود عالَم انسانی زنده نمايد ناسوت را نمونه ملکوت سازد روی زمين را آئينه بهشت برين کند. چون درست ملاحظه نمائيد يقين کنيد که اين قِسم نوايای صادقه و نيّات خالصه از قوّه کلمة اللّه و نفوذ دين اللّه حاصل گردد و محبّت صميمی و خلوص قلبی و خدمت به عالَم انسانی از روحانيّت ايمان و عرفان الهی در نفوس بشری ظهور و بروز نمايد “.
٩ - ” من ميروم لکن شما بايد بر خدمت کلمة اللّه برخيزيد قلبتان پاک باشد، نيّتتان خالص شود تا مستفيض از فيوضات الهيّه گرديد. ملاحظه نمائيد که هر چند آفتاب بر جميع اشياء يکسان ميتابد ولی در آئينه صاف جلوه شديد نمايد نه در سنگ سياه. شدّت جلوه و حرارت آن در زجاج و بلور بجهت لطافت آن است. اگر لطافت و صفا نباشد اين تأثيرات ظاهر نشود. همچنين باران اگر بر زمين شوره زار ببارد ابداً اثری از آن بظهور نرسد امّا اگر بر زمين پاک و طيّب ببارد سبز و خرّم شود و بار و ثمر آرد. امروز روزيست که قلوب صافيه از فيوضات ابديّه بهره گيرد و نفوس زکيّه از تجليّات باقيه روشن و منوّر گردد “.
١٠ - ” از مقتضای عبوديّت خلوص نيّت و فنا و محويّت است “.
١١ - ” ميانه جميع اين نعمای جسمانی از همه لذيذتر خواب است روح انسان يک قدر آزاد ميشود چنان که حوادث جسمانی منقطع ميشود. روح انسانی قدری آزاد ميشود يعنی درصورتيکه قلوب طيّب و طاهر باشد و الّا اگر قلب طيّب و طاهر نباشد در عالم خواب انسان خيلی متوحّش ميشود و اشياء هولناکی بنظرش ميآيد آن از اين سبب است که قلب طيّب و طاهر نيست و الّا اگر قلب طيّب و طاهر باشد خواب از برای انسان آزادی است …“.
١٢-” ای حزب اللّه هر نفْسی را مشاهده کنيد که توجّه تامّ بامراللّه دارد و مقصد محصور در نفوذ کلمةاللّه، شب و روز به نيّت خالصه خدمت امرمينمايد و ابداً در روش و سلوک رائحه خود خواهی و اثری از غرض شخصی نيست بلکه سرگشته بيابان محبّت اللّه است و سرمست باده معرفت اللّه، منهمک در نشر نفحات اللّه و منجذب بآيات ملکوت اللّه، يقين بدانيد موفّق ملکوتی شود و مؤيّد آسمانی گردد و مانند ستاره صبحگاهی از افق موهبت ابدی بنهايت نورانيّت درخشنده و تابنده خواهد شد و اگر بشائبه هوی و هوس و خود پرستی مشوب، يقين است که مساعی عاقبت بی نتيجه ماند و محروم و مأيوس گردد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١ - ” بايد بهر نحوی که ممکن است قبل از همه چيز قلب را صاف و نيّت را خالص نمود و الّا اقدام بهيچ امری نتيجه و ثمری نبخشد “
و بعد در همين توقيع منيع مبارک ميفرمايند :
٢ - ” نميدانيد که محبّت خالصانه و صداقت و خلوص نيّت چه اثری در نفوس نمايد “ .
٣ - ” تا اين دو شرط يعنی خلوص نيّت و حُکم بر نفس و مشتهيات آن عموماً کاملاً دائماً در جامعه بهائی تأسيس و استقرار نيابد اتّحاد و اتّفاق در هيچ نقطه ای و در هيچ امری غير ممکن …“
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ - ” اَصْلُ الْعِزَّةِ هُوَ قَنَاعَةُ الْعَبْدِ بِمَا رُزِقَ وَ الْاِکْتِفَاءُ بِمَا قُدِّرَلَهُ “
٢ - ” اَنِ الْزَمِ الْقَنَاعةَ فِي کُلّ الْاَحْوَالِ بِهَا تَسْلَمُ الْنّفْسُ مِنَ الْکِسَالَةِ وَ سُوْءِ الْحَالِ “.
٣ - ” ای ساذج هوی حرص را بايد گذاشت و بقناعت قانع شد زيرا که لازال حريص محروم بوده و قانع محبوب و مقبول “.
٤ - ” ای پسران دانش چشم سر را پلک بآن نازکی از جهان و آنچه در اوست بی بهره نمايد ديگر پرده آز اگر بر چشم دل فرود آيد چه خواهد نمود “.
٥ - ” جان گنجينه راز منست او را بدست آز مسپاريد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” قناعت در هر موردی محبوب است حتّی در تجارت. مقصد سهولت معيشت است زيرا ثروت موقّت است و توسيع دائره تجارت سبب پريشانی حال و عاقبت ندارد “.
٢ - ” اسراف هميشه انسان را ملول و سرگردان نمايد. من اگر می بينيد بعضی تعارفات و مخارجات مينمايم جميع محض اداء وظائف دينيّه و ملاحظات امراللّه است بعد نتائج آنها معلوم خواهد شد. در ايّام بغداد و ادرنه من کلاه و لباس چند ساله ای که تار و پودش از هم گسسته بود داشتم و ابداً راضی بقرض نميشدم حال هم اگر نظر به بعضِ امور و ملاحظات نبود ، محقّر تر و ارزانتر محلّی از محلّات اين شهر ميگرفتم. هر چيزی برای رفع احتياج است حتّی خوراک ولی زياده از احتياج سبب افسردگی و کسالت و منتهی بمرض و علّت گردد “.
٣ - ” ممکن نيست که از برای اهل عالم قناعت حاصل شود مگر بقوّه ايمان …“.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١ - ” قَدْ تَکَلّمَ لِسَانُ قُدْرَتي فِي جَبَرُوْتِ عَظَمَتِي مُخَاطِباً لِبَرِيِّتي اَنِ اعْمَلُوْا حُدُوْدِي حُبّاً لِجَمَالِي طُوْبَی لِحَبِيْبٍ وَجَدَ عَرْفَ الْمَحْبُوْبِ مِنْ هَذَهِ الْکَلِمَةِ الَّتِي فَاحَتْ مِنْهَا نَفَحَاتُ الْفَضْلِ عَلَی شَأنٍ لَا تُوْصَفُ بِالْاَذکَارِ. “
و نيز ميفرمايند :
٢ - ” مَنْ فَازَ بِحُبِّي حَقَّ لَهُ اَنْ يَقْعُدَ عَلَی سَرِيْرِ الْعِقْيَانِ فِي صَدْرِ الْاِمْکَانِ وَ الَّذِي مُنِعَ عَنْهُ لَوْ يَقْعُدَ عَلَی الْتُّرَابِ اِنَّهُ يَسْتَعِبْذُ مِنْهُ اِلَی اللّهِ مَالِکِ الْاَدْيَانِ . “
٣ - ” اِنَّ حُبَّهُ لَهُوَ الْاِکْسِيْرُ الْاَعْظَمُ وَ الْاِکْلِيْلُ الْاَفْخَمُ وَ بِهِ تَنْقَلِبُ معَادِنُ الْقُلُوْبِ بِالذّهَبِ الْاِبْرِيْزِ “.
٤ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ کُنْتُ فِي قِدَمِ ذَاتِي وَ اَزَلِيّةِ کَيْنُوْنَتِي عَرَفْتُ حُبّي فِيْکَ خَلَقْتُکَ وَ اَلْقَيْتُ عَلَيْکَ مِثَالِي وَ اَظْهَرْتُ لَکَ جَمَالي “.
٥ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ اَحْبَبْتُ خَلْقَکَ فَخَلَقْتُکَ فَاَحْبِبْنِي کَيْ اَذْکُرَکَ وَ فِي رُوْحِ الْحَيَاتِ اُثَبِتُکَ “.
٦ - ” يَا ابْنَ الْوُجُودِ اَحْبِبْنِي لِاُحِبّکَ اِنْ لَمْ تُحِبَّني لَنْ اُحِبّکَ اَبَداً فَاعْرِفْ يَا عَبْدُ “.
٧ - ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ رِضْوَانُکَ حُبّي وَ جَنَّتُکَ وَصْلِي فَادْخُلْ فِيْهَا وَ لَا تَصبِرْ هَذَا مَا قُدِّرَ لَکَ فِي مَلَکُوْتِنَا الْاَعَلَی وَ جَبَرُوْتِنَا الْاَسْنَی “
٨ - ” يَا ابْنَ الْبَشِر اِنْ تُحِبَّ نَفْسِي فَاعْرِضْ عَنْ نَفْسِکَ وَ اِنْ تُرِدْ رِضَائِي فَاغْمِصْ عَنْ رِضَائِکَ لِتَکُوْنَ فِيَّ فَانِياً وَ اَکُوْنَ فِيْکَ بَاقِياً
٩ - يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ حُبِّي حِصْنِي مَنْ دَخَلَ فِيْهِ نَجَا وَ اَمِنَ وَ مَنْ اَعْرَضَ غَوَی وَ هَلَکَ “.
١٠ - ” يَا ابْنَ الْبَيَانِ حِصْنِي اَنْتَ فَادْخُلْ فِيْهِ لِتَکُوْنَ سَالِماً حُبّی فِيْکَ فَاعْرِفْهُ مِنْکَ لِتَجِدَنِي قَرِيْباً “.
١١ - “ يَا ابْنَ الْمَنْظَرِ الْاَعْلَی اَوْدَعْتُ فِيْکَ رُوْحاً مِنّي لِتَکُوْنَ حَبِيْباً لِي لِمَ تَرَکْتَنِي وَ طَلَبْتَ مَحْبُوبَاً سِوَائي “ .
١٢ -” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ اعْمَلْ حُدُوْدِي حُبَّاً لِي ثُمَّانْهَ نَفْسَکَ عَمَّا تَهْوَی طَلباً لِرِضَائِي “
١٣ - ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ لَا تَتْرُکْ اَوَامِرِي حُبّاً لِجَمَالِي وَ لَا تَنْسَ وَصَايَايَ ابْتغَاءً لِرِضَائي “.
١٤ - ” رأسُ التِّّجَارَةِ هُوَ حُبّيبِهِ يَسْتَغْنِي کُلُ شَیءٍ عَنْ کُلِّ شَيءٍ وَ بِدُوْنِهِ يَفْتَقِرُ کُلُ شَي ءٍ عَنْ کُلِّ شَي ءٍ وَ هَذَا مَا رُقِمَ مِنْ قَلَمِ عِزٍ مُنِيْرٍ “.
١٥ - ” علّت آفرينش ممکنات حبّ بوده چنانچه در حديث مشهور مذکور که ميفرمايد کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِيّاً فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَي اُعْرَفَ لهذا بايد جميع بر شريعت حبّ الهی مجتمع شوند بقسميکه بهيچوجه رائحه اختلاف در ميان احباب و اصحاب نوزد“.
١٦ - ” اگر نفسی جذوه نار محبت الهی در قلبش باشد بآنچه از سماء مشيّت ربّانی نازل شده عمل مينمايد و مُنْقَطِعاً عَنْ کُلِّ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ و مُسْتَقَرّاً عَلَی بِسَاطِ السُّکُوْنِ وَ مُوْقِنَاً بِاَمْرِ اللّهِ وَ مُسْتَغْنِياً عَمّا سِوَاهُ خود را مشاهده مينمايد “.
١٧ - ” اگر عباد رشحی از محبّت الهی را ذوق نموده بودند واللّهِ در بيت ها مقرّ نمی گرفتند بلکه در کوهها ناله مينمودند. اينست که کلّ مشغول بحکمت شده اند يعنی بآنچه سبب حفظ نفس امّاره ميشود. اگر قطره ای از کأس محبّت اللّه ميآشاميدند البتّه صدهزار حکمت را بنار ميسوختند “.
١٨ - ” باسم محبوب آفاق ايدوستان هر چيز مرغوب قيمتی را سارقان از عقب بوده بايد لئالی محبّت الهی را که افضل و الطف و احسن جواهرات عالَم است بکمال جدّ و جهد در خزائن قلوب محفوظ داريد براستی ميگويم دزدان در کمينگاه مترصّدند تا فرصت يابند و بغارت مشغول گردند. بايد جميع به حافظ حقيقی متمسّک شوند تا از شرور نفس امّاره محفوظ مانند وَ اللّهُ يَقُوْلُ الْحَقَّاِنَّهُ لَهُوَ الْمْبَيِّنُ الْحَکِيْمُ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١ - ” محبّت را مراتب اربعه مذکور و مشهور اوّل محبّت مِنَ اللّه اِلَی الْعَبْدِ است آيه يُحِبُّهُمْ شاهد اين مطلب. ثانی محبّت مِنَ اَلْعَبْدِ اِلَی الرَّبِّ است وَ يُحِبّوْنَهُ دليل اين مقام. ثالث مِنَ الْعَبْدِ اِلَی الْعَبْد است آيه رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ حجّت اين مقال. رابعاً مِنَ الْحَقِّ اِلَی اَلْحَقِّاست فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ ثبت اين مآل. محبّت مظهر نفْس اللّه و مطلع الهام هر چند مِنَ العَبْدِ اِلَی العَبدِاست ولی بحقيقت مِنَ الْخَلْقِ اِلَی الْحَقِّ است چه که مَنْ اَحَبَّهُ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ “.
٢ - ” يَا اَحِبّاءَ اللّهِ کُوْنُوا مَظَاهِرَ مَحَبّةَ اللّهِ وَ مصَابِيْحَ اَلْهُدَی فِي الْآافَاقِ مُشْرِقِيْنَ بِنُوْرِ الْمَحَبَّةِ وَ الْوِفَاقِ وَ نِعَمَ الْاِشْرَاقُ هَذَا الْاِشْرَاقُ هَذَا الْاِشْرَاقُ “.
٣ - ” حقيقت الوهيّت بر جميع کائنات بمحبّت طلوع نموده زيرا محبّت اعظم فيض الهی است. مصدر ايجاد محبّت است اگر محبّت الهی نبود هيچ کائنی بساحت وجود قدم نمی نهاد و از فيض الهی است که در ميان جميع کائنات محبّت و الفت است “.
٤ - ” بعرفان حقّ نور محبّت اللّه در زجاجه قلب برافروزد و اشعه ساطعه اش آفاق را روشن نمايد و وجود انسان را حيات ملکوتی بخشد و فی الحقيقه نتيجه وجود انسانی محبّة اللّه و محبّةاللّه روح حياتست و فيض ابديست. اگر محبّة اللّه نبود عالَم امکان ظلمانی بود. اگر محبّة اللّه نبود قلوب انسان مرده و محروم از احساسات وجدانی بود. اگر محبّة اللّه نبود کمالات عالَم انسانی محو و نابود بود. اگر محبّة اللّه نبود ارتباط حقيقی در نشأه انسانی نبود. اگر محبّةاللّه نبود اتّحاد روحانی مفقود بود. اگر محبّة اللّه نبود نور وحدت عالَم انسانی مخمود بود. اگر محبّةاللّه نبود شرق و غرب مانند دو دلبر دست در آغوش يکديگر نمی نمود. اگر محبّة اللّه نبود اختلاف و انشقاق بدل بايتلاف نميگشت . اگر محبّة اللّه نبود بيگانگی به يگانگی منتهی نميشد. اگر محبةاللّه نبود اغيار يار نميشد و محبّت عالم انسانی اشراقی از محبّة اللّه و جلوه ای از فيض موهبةاللّه است و واضح است که حقائق نوع انسان مختلف است و آراء متباين و احساسات متفاوت و اين تفاوت آراء و افکار و ادراکات و احساسات بين افراد نوع انسان منبعث از لوازم ذاتی است زيرا تفاوت در مراتب وجود کائنات از لوازم وجود است که منحلّ بصوَر نا متناهی است پس محتاج به يک قوّه کليّه هستيم که آن غالب بر احساسات و آراء و افکار کلّ گردد و بآن قوّت اين اختلاف را حُکمی نماند و جميع افراد را در تحت نفوذ وحدت عالَم انسانی در آرد و اين واضح و مشهود است که اعظم قوّت در عالَم انسانی محبّة اللّه است. ملل مختلفه را بظلّ خيمهٔ يگانگی آرد و شعوب و قبائل متضاده و متباغضه را نهايت محبّت و ايتلاف بخشد …“ .
٥ - ” محبّت بر چند قسم است يک قسم محبّت عائله ای است و اخوّت جسمانی اين کفايت نکند چه بسيار شده که در ميان عائله ای نهايت عداوت و بغضا حاصل گشته پس معلوم شد که محبّت و اخوّت عائله کفايت نکند و همچنين محبّت و اخوّت جنسی آن نيز کفايت نکند چه بسيار واقع شده که در ميان ملّت و جنسی عداوت بدرجه ای رسيده که خون يکديگر را ريخته اموال يکديگر را غارت نموده اند. قِسم ديگر محبّت و اخوّت وطنی است چه بسا هموطنان که بعداوت يکديگر برخاسته اند و خانمان يکديگر را خراب کرده اند پس اخوّت و محبّت وطنی هم کفايت نکند و قسمی محبت و اخوّت نوعی است چه بسيار نزاع و جدال که در نوع و قبيله ای از قبائل حاصل شده پس محبّت و اخوّت نوعی نيز کفايت ننمايد و نتائج اينها جميع محدود و موقّت است نه سبب تربيت روح و مسرّت جان و وجدان. پس بايد محبّت الهی و اخوّت روحانی در ميان باشد که بنفثات روح القدس حاصل ميشود و نتائجش غير محدود و ابدی است و هرگز تبديلی پيدا نکند و مادام در ملّتی اين اخوّت و محبّت موجود ترقيّات روحانی و جسمانی آنها غير محدود است و در اين اخوّت و محبّت جان فدای يکديگر نمايند زيرا اين اخوّت و محبّت ملکوتی با حيات ابدی توأم است جدائی ندارد. نورانيّت عالَم انسانی باين است. عزّت عالَم انسانی باين محبّت است و علويّت عالَم انسانی منوط بچنين اخوّت. پس اميدوارم که شما باين محبّت تشبّث نمائيد. سبب ظهور اين محبّت شويد. مطلع اشراق اين اخوّت گرديد وسيله انتشار اين نفحات باشيد تا فيوضات حضرت بهاءاللّه در عالَم انسانی ظاهر شود و عنايات الهيّه احاطه کند. اميدوارم که چنين تأييدی يابيد “ .
٦ - ” محبّت اللّه حقيقت فضائل عالَم انسانيست. بآن طينت بشر پاک ميشود. بمحبّت اللّه از نقائص عالَم انسانی نجات می يابد. بمحبّت اللّه ترقّی در عالَم فضائل ميکند. محبّت اللّه سبب نورانيّت عالم ميشود. محبّت اللّه از برای جميع بشر سبب وحدت ميشود. محبّت اللّه درمان هر دردی است و محبّت اللّه مرهم هر زخمی. محبّت اللّه سبب سعادت عالَم بشر ميشود. بمحبّت اللّه انسان حيات ابدی می يابد. بمحبّت اللّه سعادت سرمديّه می يابد. پس بايد ما جميع کوشش و جهدمان اين باشد که مظاهر محبّت اللّه باشيم “
٧ - ” چون نور محبّت اللّه در زجاجه قلب برافروزد آن روشنائی راه بنمايد و بملکوت کلمة اللّه برساند و امّا سبب ظهور محبّت اللّه، بدان توجّه الی اللّه است “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١ -” لَيْسَ الْفَخْرُ لِحُبِّکُمْ اَنْفُسَکُمْ بَلْ لِحُبِّ اِبْنَاءِ جِنْسِکُمْ وَ لَيْسَ الْفَضلُ لِمَنْ يُحِبُّ الْوَطَنَ بَلْ لِمَنْ يُحِبُّ الْعَالَمَ “.
٢ - ” ای اهل عالَم همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار بکمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائيد “.
٣ - ” ای دوستان بمنزله سراج باشيد از برای عالَم ظلمانی و بمثابه نور باشيد از برای تاريکی با جميع اهل عالَم بکمال محبّت رفتار کنيد اجتناب و جدال و فساد کلّ در اين ظهور اعظم منع شده “.
٤ - ” با جميع اهل عالَم برَوح و ريحان معاشرت نمايند چه که معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظام عالَم و حيات اُمم است. طوبی از برای نفوسی که بحبل شفقت و رأفت متمسّکند و از ضغينه و بغضا فارغ و آزاد “.
٥- ” بهترين اعمال محبّت با اهل عالم است “.
٦- ” بايد به جميع ناس بکمال محبت و شفقت و بردباری معاشرت کند و تکلّم نمايد “.
٧- ” طوبی از برای نفسی که در ليالی در فراش وارد شود در حالتی که قلبش مطهّر است از ضغينه و بغضا “.
٨- ” محبّت کارهای عجيبه و عظيمه دارد نيّت خالص عمل خالص و ظهورات انقطاع و شؤونات آن کلّ از اين مصدر است يعنی از محبّت صادر و ظاهر و باهر و مشهود “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” اِعْلَمْ حَقَّ الْيَقِيْنِاِنَّ الْمَحَبَّةَ سِرُّ البَعْسثِ الاِلَهيَّ وَالمَحَبَّةَ هِي التَّجَلِّی الرَّحْمانِيّ .اَلْمَحَبَّةُ هِي الَفْيضُ الرُّوحانِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي النُّورُالمَلَکُوتِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي نَفَثاتُ رُوحُ القُدْس ِفِي الرُّوحِ الاِنسانِي. اَلمَحَبَّةُ هِي سَبَبُ ظُهُورِالَحّقِفِي عَالَمِ الاِمْکَانِي. اَلمَحَبَّةُ هِي الرَّوابطُ الضَّرُوريَّةُ المُنبَعِثَةُ مِنْ حَقائِقِ الاَشيَاءِ بِايْجَادء اِلهِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي وَسِيْلَةُ السَّعادَةِ الکُبْری فِي عَالَمِ الرُّوحانِيّ وَالجِسمانِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي نُورٌ يُهْدَی بِهِ فِي الغَيْبِ الظُّلْمانِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي الرَّابِطُةُ بَيْنَ الحَقِّ وَ الخَلْقِ فِي عَالَمِ الوِجْدَانِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي سَبَبُ التَّرَقِّي لَکُلِّ اِنْسانٍ نُورانِيّ. اَلمَحَبَّةُه هِي النَّامُوْسُ الاَعْظَمُ فِي هَذَا الکَوْنِ العَظِيمِ الاِلَهِيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي النِّظامُ الوَحِيْدِ بَيْنَ الجَواهِرِ الفَرْدَيَّةِ فِي التَّرْکيِبِ وَالتَّدْبِيْرِ فِي التَّحْقُقِ المادّيّ. اَلمَحَبَّةُ هِي القُوَّةُ الکُلِّيَّةُ الِمْغناطِيْسِيَّةُ بَيْنَ هَذَهِ الْسَّيَّاراتِ وَ النُّجُوْمِ السّاطِعَةِ فِي الاَوْجِ العَالِي. اَلمَحَبَّةُ هِي سَبَبُ الاِنْکِشافاتِ لِاَسْرَارِ المُودَعَةِ فِي الکَوْنِ بِفِکْرٍ ثَاقِبٍ غَيْرٍ مُتَنَاهِي. اَلمَحَبَّةُ هِي رُوْحُ الَحياتِ لِجِسْمِ الکَوْنِ الغَيْرِالمُتَنَاهِي. اَلمَحَبَّةْ هِي سَبَبُتَمَدُّنِ الاُمَمِ فِي هَذَهِ الحَيِوةِ الفَانِي. اَلمَحَبَّةُ هِي الشَّرَفُ الاَعْلَی لِکُلِّ شَعْبٍ مُتَعَالِي وَ اِذَا وَفَّقَ اللّهُ قَوْماً بِهَا يُصَلِّيَنَّ عَلَيْهِمْ اَهْلُ مَلَاء الاَعْلَی وَ اَهْلُ مَلَکُوتِ الاَبْهی وَ اِذَا خَلَتْ قُلُوْبُ قَوْمٍ مِنْ هَذَهِ السُّنُوحاتِ الرَّحْمانيّةِ المَحَبَّةِ الْاِلَهِيَّةِ سَقَطُوا فِي اَسْفَلِ دَرَکِ مِنَ الْهَلَاکِ وَ تَاهُوْا فِي بَيْدَاء الضَّلالِ وَ وَقَعُوْا فِي وَهْدَةِ الخَيْبَةِ وَ لَيْسَ لَهُمْ خِلالٌ اُوْلَئِکَ کَالْحَشَراتِ العَائِشَةِ فِي اَسْفَلِ الطَّبَقاتِ. يَا اَحِبَّاءَ اللّهِ کُونُوْا مَظَاهِرَ مَحَبَّةِ اللّهِ وَ مَصَابِيْحَ الهُدَی فِي الْآفاقِ مُشْرِقِيْنَ بِنُوْرِ الْمَحَبَّةِ وَ الوِفاقِ وَ نِعْمَ الاِشْراقُ هَذَا الاِشْراقُ “.
٢- ” محبت نور است درهر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر کاشانه لانه نمايد “.
٣- ” نظر به نقصان خلق نکنيد بديده کمال نظر نمائيد. هر چند ضعيف نادانند و سست در عهد و پيمان اما شما نظر به بزرگواری کنيد و خوشرفتاری نمائيد. عزّت و احترام داريد و رعايت و خدمت کنيد. خود را خادم دانيد. جميع خلق را مخدوم شمريد. خود را ناقص گوئيد و عالميان را کامل بينيد يعنی نوعی رفتار کنيد که شخص ناقص احترام انسان کاملی نمايد و حقيری در مقابل کبيری رفتار کند. اين است وصايای جمال مبارک و نصايح اسم اعظم روحی لعباده الفداء “.
٤- ” مهر و وفا وشفقت و محبت نصايح پيشينيان بوده در اين دور اعظم اهل بها بفداکاری و جانفشانی مامور. عدالت محبوب و مطلوب بوده و هست ولی مومنين و مومنات در اين عصرنورانی باين امر مامور ضَعْما يَنْفَعُکَ وَ خُذْ ما يَنْتَفِعُ بِهِ العِبادُ “.
٥- ” زخم ستمکاران را مرحم نهيد و درد ظالمان را درمان شويد اگر زهر دهند شهد دهيد. اگر شمشير زنند شکر و شير بخشيد. اگر اهانت کنند اعانت نمائيد. اگر لعنت نمايند رحمت جوئيد. در نهايت مهربانی قيام نمائيد و باخلاق رحمانی معامله کنيد و ابدا بکلمه رکيکی در حقّشان زبان نيالائيد “.
٦- ” در هر دوری امر بالفت بود و حکم بمحبّت ولی محصور در دائره ياران موافق بود نه با دشمنان مخالف. اما الحمداللّه که در اين دور بديع اوامر الهيّه محدود بحدّی نه و محصور در طائفه ای نيست. جميع ياران را بالفت و محبّت و رعايت و عنايت و مهربانی بجميع امم امر ميفرمايد. حال احبّای الهی بموجب اين تعاليم ربانی قيام کنند. اطفال بشر را پدر مهربان باشند و جوانان انسان را برادر غمخوار گردند و سالخوردگان را اولاد جانفشان شوند. مقصود اين است که بايد با کلّ حتّی دشمنان بنهايت روح و ريحان مُحِبّ و مهربان بود. در مقابل اذيّت و جفا نهايت وفا مجری داريد و در موارد ظهور بغضاء بنهايت صفا معامله کنيد. سهم و سنان را سينه مانند آئينه هدف نمايند و طعن و شتم و لعن را بکمال محبت مقابلی کنيد تا جميع امم مشاهده قوّت اسم اعظم نمايند و کل ملل معترف بقدرت جمال قدم گردند که چگونه بنيان بيگانگی برانداخت و امم عالم را بوحدانيت و يگانگی هدايت فرمود و عالَم انسانی را نورانی کرد و جهان خاک را تابناک فرمود. اين خلق مانند اطفالند و بی باک و بی پروا. بايد بکمال محبت اين اطفال را تربيت کرد و در آغوش رحمت بمحبت پرورش داد تا شهد روحانی محبت رحمانی بچشند و مانند شمع دراين عالم ظلمانی بدرخشند “.
٧- ” سياست الهی مهربانی بجميع بشر بدون استثناء. آن سياست حقيقی است و اين روش شايان نفوس مقدسه رحمانيه “.
٨- ” هواللّه ای احبّای الهی اساس ملکوت الهی بر عدل و انصاف و رحم و مروّت و مهربانی بهر نفْسی است پس بجان و دل بايد بکوشيد تا بعالَم انسانی مِن دون استثناء محبّت و مهربانی نمائيد مگر نفوسی که غرض و مرضی دارند. با شخص ظالم و يا خائن و يا سارق نميشود مهربانی نمود زيرا مهربانی سبب طغيان او ميگردد نه انتباه او. کاذب را آنچه ملاطفت نمائی بر دروغ ميافزايد گمان ميکند که نميدانی و حال آنکه ميدانی ولی رأفت کبری مانع ازاظهار است “.
٩- ” عداوت و دشمنی بعضی نفوس را بهانه ننمائيد و از آنچه مکلّف به آن هستيد از مودّت جميع نفوس و مهربانی با جميع خلق و صداقت با کلّ بشر و خيرخواهی عموم اهل عالم از هر ملت و مذهب و آئين رو بر نگردانيد “.
١٠- ” بايد ياران الهی مجذوب و مفتون يکديگر باشند و جانفشانی در حقّ يکديگر کنند. اگر نفسی از احبّا بديگری برسد مانند آن باشد که تشنه لبی بچشمه آب حيات رسد و يا عاشقی بمعشوق حقيقی خود ملاقات کند “.
حضرت وليّ امرالله ميفرمايند :
” مردم هرگز امر عزيز الهی را نخواهند پذيرفت مگر آنکه در جامعه امر درست همان چيزی را بيابند که جهان امروز فاقد و عاری از آن است يعنی محبّت و يگانگی “.
*بنصوص قسمت ” خدمت بخلق “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” اِذَا مَرِضْتُمْ اِرْجِعُوْا اِلَی الحُدَّاقِ مِنَ الاَطِبّاء اِنّا مَا رَفَعْنَا الاَسْبَابَ بَلْ اَثْبَتْنَاهَا مِنْ هَذَا القَلَمِ الَّذِي جَعَلَهُ اللّهُ مَطْلَعَ اَمْرِهِالمُشْرِقِ المُنِيْرِ“.
٢ - ” لَاتَتْرُکِ الْعِلاجَ عِنْدَ الاِحْتِيَاجِ وَ دَعْهُ عِنْدَاسْتِقَامَةِ المَزَاج “.
٣- ” قَابِلِ الاَمْرَاضَ بِالاَسْبابِ وَ هَذَا القَوْلُ فِي هَذَا البَابِ فَصْلُ الخِطَابِ “.
٤- ” لعمری الطبيب الذی شرب خمر حتی لقاوه شفاء و نفسه رحمة و رجاء قل تمسکوا به لاستقامة المزاج انه مويد من الله للعلاج “.
٥- ” امر مبرم الهی آنکه بايد مريض بطبيب حاذق رجوع نمايد و آنچه بگويد بآن عمل کند “.
٦- ” حکم الله آنکه مريض به تجويز اطبّاء بايد عمل نمايد ولکن حکيم بايد حاذق باشد در اينصورت آنچه امر کند بايد بآن عمل شود چه که حفظ انسان لدی اللّه از هرامری اعظم تر است. حقّ جَلّ جَلالُهُ عِلْم اَبدان را مقدّم داشته چه که در وجود و سلامتی آن اجرای احکام بر او لازم و واجب. دراين صورت سلامتی مقدّم بوده و خواهد بود “.
٧- ” حاذقين اطبّا و جرّاحين آنچه بنمايند درباره مريض ممضی و مجری است ولکن بايد بطراز عدل مزيّن باشند اگر بحقّ عارف باشند البتّه اولی و احبّ است “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” کلّ مأمور بمعالجه و متابعت حُکماء هستند. اين محض اطاعت امراللّه است والّا شافی خدا “.
٢- ” از رأی حکيم حاذق بنصّ مبارک نبايد خارج شد و مراجعت فرض ولو نفس مريض حکيم شهير بی نظير باشد. باری مقصود اينست که با مشورت حکيم بسيار حاذق محافظه صحّت فرمائيد“.
٣- ” اسباب شفای امراض دو نوع است سبب جسمانی و سبب روحانی. امّا سبب جسمانی معالجه طبيبان و امّا سبب روحانی دعا و توّجه رحمانيان و هر دو را بايد بکار برد و تشبّث نمود. امراضی که بسبب عوارض جسمانی عارض گردد بدوای طبيبان معالجه شود و بعضی امراض که بسبب امور روحانی حاصل شود آن امراض باسباب روحانی زائل گردد مثلا امراضی که منبعث از احزان و خوف و تاثّرات عصبيّه حاصل گردد معالجه روحانی بيش از علاج جسمانی تأثير دارد. پس اين دو نوع معالجه را بايد مجری داشت هيچيک مانع از ديگری نيست ….“.
٤- ” ای امة اللّه مناجاتهائی که بجهت طلب شفا صادر شده شامل شفای جسمانی و روحانی هر دو بوده لهذا بجهت شفای روحانی و جسمانی، هر دو، تلاوت نمائيد اگر مريض را شفا مناسب و موافق البته عنايت گردد ولی بعضی از مريض ها شفا از برايشان سبب ضررهائی ديگر شود اينست حکمت اقتضای استجابت دعا ننمايد. ای امة اللّه قوّه روح القدس امراض جسمانی و روحانی هر دو را شفا دهد “.
و باطبّاء ميفرمايند :
٥- ” در وقت معالجه توجّه بجمال مبارک کن و آنچه بر قلب القا ميشود مجری دار مريضان را بفرح الهی و سرور روحانی معالجه نما دردمندان را درمان بشارت کبری ده و مجروحين را مرهم موهبت عظمی بخش. ببالين هر بيماری چون حاضر گردی سرور و فرح و شادمانی ده و بقوّه روحانی انجذابات رحمانی بخش. اين نَفس رحمانی حيات بخش عظم رميم است و محيی ارواح هر عليل و سقيم “.
٦- ” ای طبيب اديب …تو الحمداللّه که دو قوّه داری طبابت جسمانی و طبابت روحانی و روحانيّات را نفوذی عظيم در عالَم جسمانی مثلا مريض را بشارتی ده و سرور و تسلّی ده و بوجد و طرب آر. بسيار واقع که آن سرور و فرح سبب شفای عاجل شد….حال چون چنين است به دو قوّه معالجه نما. احساسات روحانيّه را درامراض عصبيّه تأثيری عجيب است “.
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” يَا مَلَاءَ الْاِنْشَاء عَمِّرُوْا بُيُوْتاً بِاَکمَلِ مَا يُمْکِنُ فِي الْاِمْکَانِ بِاسْمِ مالِکِ الْاَدْيَانِ فِي الْبُلْدَانِ وَ زَيِّنُوْهَا بِمَا يَنْبَغِي لَهَا لا بِالصُّوَرِ وَ الْاَمْثالِ ثُمَّ اذْکُرُوْا فِيْهَا رَبَّکُمُ الرَّحْمنِ بِالرُّوْحِ وَ الرَّيْحَانِ اَلَا بِذِکْرِهِ تَسْتَنِيْرُ الصُّدوْرُ وَ تَقِرُّ الْاَبْصَارُ “.
٢- ” طُوْبَی لِمَنْ تَوَجَّهَ اَلَی مَشْرِقِ الْاَذْکَارِ فِي الْاَسْحَارِ ذَاکِراً مُتَذِکِّراً مُسْتَغْفِراً وَ اِذَا دَخَلَ يَقْعُدُ صَامِتاً لِاِصْغَاءِ آيَاتِ اللّهِ الْمَلِکِ الْعَزِيْزِالْحَمِيْدِ “.
و درآيه بعد ميفرمايند :
٣- ” قُلْ مَشْرِقُ الْاَذْکَارِ اِنَّهُ کُلُّ بَيْتٍ بُنِيَ لِذِکْرِي فِي المُدُنِ وَ الْقُرَی کَذَلِکَ سُمِّيَ لَدَی الْعَرْشِ اِنْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِيْنَ “.
٤- ” عَلِّمُوْا ذُرِّيَّاتِکُمْ مَا نُزِّلَ مِنْ سَمَاءِالْعَظَمَةِ وَ الْاِقْتِدَارِ لِيَقْرِءُوْا اَلْوَاحِ الرَّحْمنِ بِاَحْسَنِ الْاَلْحَانِ فِي الْغُرَفِ الْمَبْنِيَّةِ فِي مَشَارَقِ الْاَذْکَارِ. اِنَّ الَّذِي اَخَذَهُ جَذْبُ مَحَبَّةِ اسْمِی الرَّحْمنِ اِنَّهُ يَقْرَءُ آيَاتِ اللّهِ عَلَی شَأنٍ تَنْجَذِبُ بِهِ اَفْئِدَةُ الرَّاقِدِيْنَ . هَنِيئاً لِمَنْ شَرِبَ رَحِيْقَ الْحَيَوَانِ مِنْ بَيَانِ رَبِّهِ الرَّحْمنِ بِهَذَا الاِسْمِ الَّذِي بِهِ نُسِفَ کُلُّ جَبَلٍ بَاذخٍ رَفيعٍ “.
و در رساله سؤال و جواب ميفرمايند :
٥ - ” سؤال از ذکر در مشرق الاذکار فی الاسحار؟ جواب: اگر چه در کتاب الهی ذکر اسحار شده ولکن در اسحار و طلوع فجر و بعد از طلوع فجر الی طلوع آفتاب و دوساعت هم بعد از آن لدی اللّه مقبول است “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” ای عاشقان روی حق دوستان را محفلی بايد و مجمعی شايد که در آن مجامع و محافل بذکرو فکر حق و تلاوت و ترتيل آيات و آثار جمال مبارک روحی لاحبّائه الفداء مشغول و مألوف گردند و انوار ملکوت ابهی و پرتو افق اعلی بر آن مجامع نوراء بتابد و اين محافل مشارق اذکار است که بقلم اعلی تعيين و مقرّر گرديده است که بايد در جميع مُدُن و قراء تأسيس شود و چون تقرّر يابد مجامع خصوصی منسوخ شود ….“.
و بعد از امر بمراعات حکمت و مقتضيات زمان و مکان، ميفرمايند:
٢- ” مقصود اينست که در شريعت الهيّه محلّ عبادت و مجمع تلاوت عمومی مشرق الاذکار است و بس و او ناسخ جميع مجامع و محافل عبادتيّه ولی محافل معارف و مجامع خيريّه و مجالس شوريّه و محاضر نافعه نيز جايز بلکه لازم و واجب …“.
٣- ” مشرق الاذکار مطلع الانوار است و مجمع ابرار. نفوس نفيسه چون در آن مجامع ملکوتيّه اجتماع نمايند و نماز آغاز کنند و ببدايع الحان ترتيل آيات گردد و ترنيم مناجات، اهل ملأ اعلی استماع نمايند و فرياد يا طوبی و يا بُشری برآرند که الحمدللّه در ملأ ادنی نفوسی از ملائکه ملکوت ابهی بمناجات و دعا قيام نمودند و در محفل تقديس ترتيل آيات مينمايند “.
٤ - ” مشرق الاذکار مغناطيس تاييد پروردگار است. مشرق الاذکار اسّ اساس عظيم حضرت آمرزگار. مشرق الاذکار رکن رکين آئين کردگار. مشرق الاذکار تاسيسش سبب اعلاء کلمة اللّه. مشرق الاذکار تهليل و تسبيحش مفرّح قلوب هر نيکوکار. مشرق الاذکار نفحات قدسش روخ بخش کلّ ابرار. مشرق الاذکار نسيم جانپرورش حيات بخش عموم احرار. مشرق الاذکار مصابيحش مانند نور صباح روشنی آفاق است. مشرق الاذکار آهنگش مفرح ارواح ملأ اعلی است. مشرق الاذکار ترتيل آيات توحيدش سبب سرور و حبور اهل ملکوت ابهی است اليوم اعظم امور و اتمّ خدمات در آستان مقدّس الهی تأسيس مشرق الاذکار است ولی نه بقسمی که مخالف حکمت واقع شود “.
٥ - ” مدّتی بود که عبدالبهاء را آرزو چنان که در آنسامان مشرق الاذکار بنيان گردد الحمدللّه بهمّت دوستان اين ايّام مباشرت گرديده اين خدمت در آستان حضرت احديّت بسيار مقبول زيرا مشرق الاذکار سبب روح و ريحان احباءاللّه و ثبوت و استقامت اصفياست. اين مسأله بسيار مهمّ است ….حتّی در هر دهکده ای بايد محلّی مشرق الاذکار باشد ولو تحت الارض حال شما الحمدللّه موفّق بآن شديد که تاسيس نمائيد و در اسحار باذکار مشغول گرديد و بتسبيح و تحليل قيام نمائيد“.
٦- ” در اين ايّام اهميّت حاصل نموده است و فرض عين گشته که در هر دهکده که دو نفر احبا باشند بايد مشرق الاذکار تعيين شود ولو زير زمين باشد تا در مستقبل نتائج مستحسنه مشاهده گردد“.
٧- ” مشرق الاذکار هر چند بظاهر بنيان جسمانيست ولی تاثير روحانی دارد و سبب الفت قلوب و اجتماع نفوس گردد. در ايّام ظهور هر مدينه ای که د رآن معبدی تأسيس شد سبب ترويج و تثبيت قلوب بود و سبب اطمينان نفوس زيرا در آن اماکن ذکر حقّ مستمر و دائم بود و از برای قلب سکون و قرار جز بذکر ربّ مختار نه. سبحان اللّه بنای مشرق الاذکار تأثيری عظيم در جميع مراتب دارد. در شرق تجربه شد و چنين ظاهر و آشکار گشت. حتّی اگر در قريه ای خانه ای مسمّی بمشرق الاذکار گشت تأثيری ديگر داشت تا چه رسد به بنا و تأسيس آن “.
٨- ” تبديل محلّ مشرق الاذکار بمحلّی احسن و اعلی جائز. تعدّد مشرق الاذکار در بلده واحده مقبول “
٩- ” مشرق الاذکار مدور و دائره شکل است ٩ خيابان ٩ باغچه ٩ حوض با فوّاره های آب و ٩ دوازه در اطراف دارد و هر خيابانی بمحلّی ميرود مثل محلّ ايتام - دارالشّفاء - مدرسه ابتدائی و کليّه و امثال اينها که از لوازم مشرق الاذکار است. داخل مشرق الاذکار ارغنون و غرفات خواهد بود و کرسی خطابه مخصوص مناجات و عبادت ولی خطابه هم در آنجا ميتوان داد “.
١٠- ” مشرق الاذکار بايد مقدّس از صندوق و خزانه باشد ولی در محلّی مخصوص بجهت اعانه اگر صندوقی گذاشته باشد باسی نيست و اين قرار راجع به بيت عدل عمومی است و نقود صندوق اعانه بايد بقرارديد بيت العدل صرف شود“.
١١- ” مشرق الاذکار از اعظم تأسيسات عالَم انسانيست و تفرّعاتش بسيار است. مشرق الاذکار اگرچه محلّ عبادت است ولکن مربوط به اسپيتال و اجزا خانه و مسافرخانه و مکتبِ اطفالِ ايتام و مدرسه تدريس علوم عاليه است. هر مشرق الاذکار مربوط باين پنج چيز است اميدوارم که در آمريک حال مشرق الاذکار تأسيس شود و بتدريج اسپيتال و مکتب و مدرسه و اجزا خانه و مسافرخانه نيز در نهايت انتظام ترتيب يابد. بياران الهی اين تفصيل را بفهمانيد تا بدانند که مشرق الاذکار چقدر مهمّ است. مجرّد عبارت از محلّ عبادت نيست بلکه از هر جهت مکمل است “.
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
١- ” وَمَا ذَکَرْتَ فِي المُشَاوِرَةِ اِنَّا جَعَلْنَاهَا مِرْقَاةً لِسَمَاءِ الْفَوْزِ وَ الْفَلَاحِ طُوَبی لِآخِذِي زِمَامِهَا وَحَافِظِي مَقَامِهَا. صعود به آسمان امن و امان به مرقات مشورت معلّق. اِنْ شَاءَاللّه در جميع احوال اهلُ اللّه باو متمسّک باشند… شَاوِرُوْا فِي الْاُمُوْرِ مُتَوَکِّلِينَ عَلَی اللّهِ الْمُهَيْمِنِ الْقَيُّومِ “.
٢- ” حضرت موجود ميفرمايد آسمان حکمت الهی بدو نيّر روشن و منير مشورت و شفقت. در جميع امور به مشورت متمسّک شويد چه که اوست سراج هدايت. راه نمايد و آگاهی عطا کند“.
٣- ” مشورت بر آگاهی بيفزايد و ظنّ و گمان را بيقين تبديل نمايد. اوست سراج نورانی در عالَم ظلمانی. راه نمايد و هدايت کند. از برای هر امری مقام کمال و بلوغ بوده و خواهد بود و بلوغ و ظهور خرد بمشورت ظاهر و هويدا“.
٤- “ … اين امور بمشورت معلّق است و آنچه از مشورت اخيار ظاهر شود هُوَ حُکْمُ اللّهِ الْمُهَيْمِنِ الَقَيُّومِ “.
٥- ” اينکه درباره کسب و معاملات ذکر نمودی اين امور در کتاب الهی بمشورت معلّق شده. با نفوس مؤمنه مستقيمه مشورت نمائيد يعنی در کسب و اقتراف و امثال آن و آنچه ظاهر شود متوکلاً علی اللّه عمل کنيد. هَذَا حُکْمُ اللّهِ وَ هَذَا اَمْرُاللّهِ طُوبَی لِمَنْ سَمِعَ وَ عَمِلَوَ وَيْلٌ لِلْغَافِلِيْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” هوالابهی ای جمع در امور جزئی و کلّی انسان بايد مشورت نمايد تا بآنچه موافق است اطّلاع يابد. شور سبب تبصّر در امور است و تعمّق در مسائل مجهول. انوار حقيقت از رخ اهل مشورت طالع گردد و مَعين حيات د رچمنستان حقيقت انسان جاری گردد. انوار عزّت قديمه بتابد و سدره وجود باثمار بديعه مزيّن شود ولی بايد اعضاء مشورت در نهايت محبّت و الفت و صداقت با يکديگر باشند. اصول مشورت از اعظم اساس الهی و بايد افراد ملّت در امور عاديه نيز شور نمايند ع ع “.
٢- ” در خصوص مشورت مأمور بها سؤال نموده بوديد از مشورت مقصود آنست که آراء نفوس متعدّده البتّه بهتر از رأی واحد است نظير قوت نفوس کثيره البتّه اعظم از قوّت شخص واحد است لهذا شور مقبول درگاه کبريا مأمورٌ بِهِ و آن از امور عاديّه شخصيّه گرفته تا امور کليّه عموميّه. مثلاً شخصی را کاری در پيش البتّه اگر با بعضی اخوان مشورت کند البتّه تحرّی و کشف آنچه موافق است گردد و حقيقت حال واضح و آشکار شود و همچنين مافوق آن اگر اهل قريه ای بجهت امور خويش با يکديگر مشورت نمايند البتّه طريق صواب نمودار شود و همچنين هر صنف از اصناف مثلاً اهل صنعت در امور خويش با يکديگر مشورت نمايند و تجّار در مسائل تجاريّه مشورت کنند. خلاصه شور مقبول و محبوب درهر خصوص و امور “.
٣- ” ای احبّای الهی در امور مشورت نمائيد و از يکديگر رأی طلبيد آنچه که از شور د رآيد مجری داريد خواه موافق فکر و رأی شما باشد خواه نباشد زيرا معنی شور اينست که آنچه را اهل شور موافق بينند مجری دارند و حکمت را در جميع موارد ملاحظه داشته باشند زيرا حکمت از نصوص صريحه کتابست و عَليْکُمُ التَّحِيَّةُ وَالثَّناءُ ع ع “.
٤- ” در جميع امور جزئی و کلّيِ خويش شور نمائيد حتّی بجهت زراعت و صناعت و تجارت و کسب هر يک کرّات و مرّات مشاورت و معاونت نمائيد چه شور از اوامر الهيّه و سبب فتوح کلّی در امور است و جاذب عون و عنايت حقّ “.
٥ - ” قضيّه مشورت در امور بسيار مهمّ و از اعظم وسائط راحت و سعادت نفوس. مثلاً نفسی چون در امر خويش حيران باشد و يا آنکه کاری و کسبی خواهد بايد احبّای الهی محفلی بيارايند و تدبيری در امر او بنمايند و او نيز بايد مجری دارد و همچنين در امور عموميّه چون مشکلی حاصل گردد و عسرتی روی دهد بايد عقلاء مجتمع گشته مشورت نمايند و تدبيری کنند بعد توکّل بحقّ کنند و تسليم تقدير شوند تا هر نوع جلوه گر گردد و پيش آيد و شبهه ای نيست که عون و عنايت حقّ دستگيری کند. مشورت از اوامر قطعيّه ربّ البريّه است “.
٦- ” امور را جزئی و کلّی بمشورت قرار دهيد برای خويش بدون مشاورت ، در امر مهمّی مباشرت ننمائيد. درفکر يکديگر باشيد تمشيت امور يکديگر دهيد. غصّه يکديگر خوريد. افراد ملّت را محتاج مگذاريد. معاونت همديگر کنيد تا کّل متّحداً متّفقاً حُکم يک هيکل پيدا کنيد“.
٧- ” من هميشه ميخواهم به ميل و مشورت احبّا رفتار کنم مگر در امور بسيار مهمّی که صلاح امراللّه نباشد آنوقت لابدّم آنچه برای امر الهی مفيد است متمسّک ميشويم “.
* بنصوص مبارکه در قسمت ”وظائف و آداب اصحاب شور“ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
١- ” ای پسر کنيز من اگر فيض روح القدس طلبی با احرار مصاحب شو زيرا که ابرار جام باقی از کف ساقی خلد نوشيده اند و قلب مردگان را چون صبح صادق زنده و منير و روشن نمايند “
٢- ” ای دوست در روضه قلب جز گُل عشق مکار و از ذيل بلبل حبّ و شوق دست مدار مصاحب ابرار را غنيمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار “.
٣- ” ای پسر من صحبت اشرار غم بيفزايد و مصاحبت ابرار زنگ دل بزدايد مَنْ اَرَادَ اَنْ يَأنِسَ مَعَ اللّهِ فَلْيَأنِسْ مَعَ اَحِبَّائِهِ وَ مَنْ اَرَادَاَنْ يَسْمَعَ کَلَامَاللّهِ فَلْيَسْمَعْ کَلِماتِ اَصْفِيائِهِ “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
” اگر اين دو حُکم محکم که معاشرت و الفت و مجالست با ابرار از تمام اهل عالَم و مجانبت اشرار و اغيار است کاملاً متمادياً معمول گردد چندی نگذرد که ندای جانفزای امر بها هر مستمع هوشمند را از تمام طبقات و اکناف اهل عالَم جذب نموده هدايت نمايد“.
* به نصوص قسمت ” نهی از معاشرت بااشرار“ نيز مراجعه فرمائيد*
حضرت بهاءاللّه در کتاب عهدی ميفرمايند:
١- ” مقام انسان بزرگ است چندی قبل اين کلمه عليا از مخزن قلم ابهی ظاهر. امروز روزيست بزرگ و مبارک آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و ميشود. مقام انسان بزرگ است اگر بحقّ و راستی تمسّک نمايد و بر امر ثابت و راسخ باشد. انسان حقيقی بمثابه آسمان لدی الرّحمن مشهود شمس و قمر سمع و بصر و انجم او اخلاق منيره مضُيئه مقامش اعلی المقام و آثارش مربّی امکان “.
٢- ” امروز روز ظهور مقامات انسانيست جهد نمائيد تا از شما ظاهر شود آنچه لايق هست “.
٣- ” مقام انسان بلند است اگر بانسانيّت مزيّن والّا پست تر از جميع مخلوق مشاهده ميشود “.
٤- ” انسان طلسم اعظم است ولکن عدم تربيت او را از آنچه با اوست محروم نموده. بيک کلمه خلق فرمود و بکلمه اخری بمقام تعليم هدايت نمود و بکلمه ديگر مراتب و مقاماتش را حفظ فرمود. حضرت موجود ميفرمايد انسان را بمثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما به تربيت جواهر آن بعرصه شهود آيد و عالم انسانی از آن منتفع گردد“
٥- ” اگر انسان بانسانيت ظاهر شود از مَلَک افضل است و دون آن از حيوان پست تر “.
٦- ” هر قلبی قابل وديعه حُبّ الهی نبوده و نخواهد بود چنانچه هر ارضی لايق انبات رياحين بديعه نبوده و نيست مگر قلب انسان که لازال حامل امانت رحمن و مَنْبِت سنبلات حکمت و تبيان بوده. فَتَبَارَکَ الرَّحْمنُ ذُوْ الْفَضْلِ وَالاِحْسَانِ. ولکن هر که بصورت بشر ،لايق منظر اکبرنه و از انسان بين يدی اللّه محسوب نخواهد بود چه که هر نفسی از خلع عرفان عاری ماند از بهائم عنداللّه مذکور“.
٧- ” قسم بحُزن جمال ذوالجلال که از برای مقبل مقامی مقدّر شده که اگر اقلّ مِنْ سَمِّاِبْرَة از آن مقام براهل ارض ظاهر شود جميع از شوق هلاک شوند. اينست که در حيات ظاهره مقامات مؤمنين از خود مؤمنين مستور شده “.
٨- ” يا اَهْلَ الْبَهَاءِ اَنْتُمْ نَسَائِمُ الرَّبِيعِ فِي الآفاقِ بِکُمْ زَيَّناً الاِمْکَانَ بِطَرَازِ عِرْفَانِ الرَّحْمنِ وَ بِکُمْ ابْتَسُمْ ثَغْرُ الْعَالَمِ وَ اشْرَقَتِ الْاَنْوَارُ ….“.
٩- ” ای دوستان قدر و مقام خود را بدانيد …شمائيد انجُم سماء عرفان و نسائم سحرگاهان. شمائيد مياه جاريه که حيات کلّ معلّق بآن است و شمائيد احْرُف کتاب “.
١٠-” يَا اَهْلَ الْبَهَاءِ قَدْ جَرَی کَوْثَرُ الْحَيَوَانِ لِاَنْفُسِکُمْ اَنِ اشْرَبُوْا مِنْهُ بِاسْمِي رَغْمَاً لِلَّذِيْنَ کَفَرُوْا بِاللّهِ مَالِکِ الْاَدْيَانِ “.
١١ - ” طُوبَی لِاَهْلِ الْبَهَاءِ حقّ شاهد و گواه که اين جمع قرّةٌ عين خلقتند و نور ديده ابداع و فطرت. بوجود آنان عوالم الهی زينت يافته و لوح محفوظ سبحانی بطراز بديع مطرّز گرديده است “.
١٢- ” لَوْ کَشَفَ الْغِطَاءُ لَيِنْصَعِقُ مِنْ فِي الْاِمْکَانِ مِنْ مَقَامَاتِ الَّذِيْنَ تَوَجَّهُوْا اِلَی اللّهُ وَانْقَطَعُوْا فِي حُبِّهِ عَنِ الْعَالَمِيْنَ “.
١٣- ” قُلْ اِنَّ الَّذِي لَمْ تَنْتَشِرْ مِنْهُ نَفَحَاتُ قَمِيْصِ ذکْرِ رَبِّهِ الرَّحْمنِ فِي هَذَا الزَّمَانِ لَنْ يَصْدُقَ عَلَيْهِ اسْمُ الْاِنْسَانِ اِنَّهُ مِمَّنِ اتَّبَعَ الْهَوَی سَوْفَ يَحِدُ نَفْسَهُ فِي خُسْرَانٍ عَظِيْمٍ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” در انسان دو مقام است يک مقام انسانيّت که تعلّق بعالم بالا دارد و فيض ربوبيّت است. يک مقام حيوانيّت که تعلّق بعالم ناسوت دارد يعنی جنبه حيوانی. مثلا غضب و شهوت و حرص و ظلم و جفا اينها از خصائص حيوانيست همينطور علْم و حلْم و وفا و جود و سخاء و عدل از فضائل عالم انسانی است “ .
٢- ” مقام انسان نهايت قوس نزول و بدايت قوسِ صعود است که مقابل مرکز اعلی است ديگر از بدايت تا نهايت قوس صعود مراتب روحانيّه است. قوس نزول را ابداع خوانند و قوس صعود را اختراع نامند. قوس نزول بجسمانيّات منتهی گردد و قوس صعود بروحانيّات “.
٣- ” در انسان دو مقام موجود نورانی و ظلمانی، الهی و طبيعی رحمانی و شيطانی زيرا خطّ فاصل بين نور و ظلمت است و در دائره وجود در حضيض ادنی واقع که نهايت نزول است ولی بدايت صعود است لهذا جائز الجَهَتَيْن است نور و ظلمت و ضلالت وهدايت تا کدام غلبه نمايد اگر عقل غلبه کند نورانی است و از اعلی علّيّين و اگرنفْس غلبه کند و طبيعت مسلّط گردد ظلمانی است و از اسفل سجّين زيرا قوّه ملکوتی و قوّه طبيعی حيوانی در انسان در جنگند تا کدام مظفّر گردد“.
٤- ” اگر نفْسی بصورت انسانی در آيد ولکن از شؤون رحمانی غافل گردد آن نفْس بحقيقت از بهائم است بلکه نادان تر از هر حيوان صامت “.
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
١- ” قلم اعلی فرق مابين عباد و اماء را از ميان برداشته و کلّ را در صُقع واحد بعنايت کامله و رحمت منبسطه مقرّ و مقام عطا فرمود “
٢- ” امروز هر يک از اماء که بعرفان مقصود عالميان فائز شد او در کتاب الهی از رجال محسوب “
٣- ” امروز اماء اللّه از رجال محسوب طوبی لَهُنَّ و نعيماً لَهُنَّ “.
٤- ” هر يک از اماءالله که بر صراط مستقيم ماند و از مادونش منقطع شود اوست امة اللّه واقعی “.
٥- ” جميع اماء را وصيّت مينمائيم به تنزيه اکبر وعصمت کبری و قيام بر اموری که سبب ارتفاع امرالهی است مابين نساء“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” ای ورقه طيّبه همای اوج عزّت قديمه بر سر اماء الرّحمن سايه افکنده و آفتاب افق توحيد بر وجوه موقنات پرتو انداخته رَبّاتِ حِجال اَبطالِ ميدان کمال گرديده و پرده نشينان خلوتگاه عفّت پرده غفلت دريده و بسر منزل هدايت رسيده و بانوار موهبت درخشيده و شهد عنايت چشيده و در سايه ربّ احديّت آرميده خوشا بحال ايشان “.
٢- ” از جمله تعاليم حضرت بهاءاللّه وحدت نساء و رجال است که عالَم انسانی را دو بال است يک بال رجال و يک بال نساء تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننمايد. اگر يک بال ضعيف باشد پرواز ممکن نيست. تا عالَم نساء متساوی با عالَم رجال در تحصيل فضائل وکمالات نشود فلاح و نجاح چنانکه بايد و شايد ممتنع و محال “.
٣- ” مرد و زن هر دو بشرند و بندگان يک خداوند. نزد خدا ذکور واناث نيست. هرکس قلبش پاک تر و اعمالش بهتر در نزد خدا مقرّب تر است خواه مرد باشد خواه زن اين تفاوتی که الان مشهود است از تفاوت تربيت است زيرا نساء مثل رجال تربيت نميشوند اگر مثل رجال تربيت شوند در جميع مراتب متساوی شوند زيرا هر دو بشرند و در جميع مراتب مشترک خدا تفاوتی نگذاشته “
٤- ” و همچنين وحدت نوع را اعلان نمود که نساء و رجال کلّ در حقوق مساوی بهيچوجه امتيازی در ميان نيست زيرا جميع انسانند فقط احتياج به تربيت دارند اگر نساء مانند رجال تربيت شوند هيچ شبهه ای نيست که امتيازی نخواهد ماند زيرا عالم انسانی مانند طيور محتاج بدو جناح است يکی اناث و يکی ذکور. مرغ با يک بال پرواز نتواند نقص يک بال سبب وبالِ بالِديگر است …. “.
٥- ” تا مساوات تامّه بين ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقيّات خارق العاده ننمايد. زنان يک رکن مهمّ از دو رکن عظيمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی زيرا معلّم اطفال خردسال مادرانند. آنان تأسيس اخلاق کنند و اطفال را تربيت نمايند “
٦- ” هواللّه تربيت نسوان اهمّ از تربيت رجال است زيرا نسوان چون تربيت يابند اطفال نيز درحيات روحانی نشو و نما کنند. از آنجمله مادری چون در تبليغ امراللّه بيان دلائل و براهين الهی آموزد جميع اطفال خويش را نيز تربيت و تعليم نمايد“.
٧- ” اَلنِّسَاءُ مُنْقَسِمَةٌ اِلَی قِسْمَيْنِ. قِسْمٌ مِنْهُنِّ جِسْمَانِيَّةٌ هَؤلَاءِ لَيْسَ لَهُنَّ نَصِيْبٌ مَنْ مَوَاهِبِ رَبِّکِ وَ قِسْمٌ مِنْهُنَّ رُوْحَانِيَّةٌ هَؤلَاءِ کَالنَّبْضِ الشَّرَيَانِ نَبَّاضَاتٌ فِي جِسْمِ الْاِمْکَانِ کُوْنِي عِرْقاً نَبَّاضَاً فِي هَيْکَلِ الْوُجُوْدِ حَتَّی تَدْعَيْنَ الْکُلَّ اِلَی الْسُّجُوْدِ لِلْرَبِّ الْمَعْبُوْدِ الَّذِي عَمَّ نَوَالُهُ وَ شَاعَ آثَارُهُ وَ ذَاعَتْ کَلِمَتُهُ فِي الْغَيْبِ وَ الشُّهُوْدِ وَالْتَّحِيَّةُ عَلَيْکِ ع ع “
٨- ” ای خاک در کبريا رجوليّت و اُنوثيّت بجان است نه بجسم به دل است نه به گِل زيرا اين دو صفت جسمانيش مجاز است و روحانيش حقيقت چه که ملاحظه ميشود شخص ذکوری با هيکلی چون پيل بمثابه مور ذليل حقير و ضعيف و در پس پرده عفّت و عصمت اناثی در نهايت قوّت و قدرت. آن ذليل نفْس و هوی و اين عزيز عقل و نُهی آن گنهکار و اين بزرگوار. پس واضح و آشکار گشت که مردی و فرزانگی به دل است نه بآب و گِل. چون چنين است بکوش تا مرد ميدان عرفان گردی و کوکب نورانی آسمان ع ع “.
٩- ” اليوم سزاوار اماءاللّه اينست که به عصمت کبری و عفّت عظمی و ثبوت در دين اللّه و رسوخ در ميثاق اللّه و نورانيّت قلب و روحانيّت صِرف و تذکّر دائمی و کمال حقيقی وحُسن اطوار و حلاوت گفتار و خوشی رفتار در بين نساء عالَم محشور گردند. اميدوار از فضل پروردگارم که اماءاللّه کلّ باين قميص بديع و ثوب جليل، هيکل وجود را بيارايند تا هريک از ملکوت تقديس اِنَّ اللّهَ طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلَی نِساءِالْعَالَمِيْنَ بگوش هوش بشنوند “ .
١٠- ” راه ترقّی عالِم نسوان و حفظ حقوق ايشان باعتدال در امور و حصول تربيت و آداب الهيّه و کمالات انسانيّه معلّق و مربوط است نه دون آن “.
١١- ” در بعضی موارد حضرات نساء استعداد عجيبی دارند سريع الانجذابند و شديد الالتهاب. باری شب و روز اوقات را حصر در بيانات و تحصيل کمالات نمائيد و همواره در اين خصوص بمذاکرات پردازيد. چون يکديگر را ملاقات کنيد هر يک ديگری را بشارت دهد و بعنايات و الطاف حيّ قديم اميدوار کند و از دليل و برهان دم زند و باسرار ملکوت زبان بگشايد تا در هيکل امکان روح حقيقی سريان نمايد و اسرار ماکان و مايکون واضح و مشهود شود ای کنيزان عزيز الهی نظر باستعداد و لياقت خود نکنيد بلکه اعتماد برالطاف و عنايات جمال مبارک داشته باشيد زيرا آن فيض ابدی گياه را شجره مبارکه نمايد و سراب را بارد و شراب کند ذرّه مفقود را جوهر وجود نمايد و نمله معدوم را اديب دبستان علوم فرمايد. از خار گُل بروياند و از خاک سياه رياحين معطّر پر بها انبات نمايد سنگ را لعل بدخشان کند و صدف دريا را مملو از گوهر تابان فرمايد. طفل نو آموز را اديب دبستان کند و جنين مهين را فَتَبَارَکَ اللّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِيْنَ فرمايد اِنَّ رَبِّی لَعَلَی کُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ ع ع “
١٢- ” اليوم اماءالله بايد ناشر نور هدی گردند و پرتو استقامت برافروزند تا آنکه سزاوار کنيزی درگاه احديّت گردند “
١٣- ” امروز اعظم امور تبليغ امراللّه است لهذا اماء رحمن بايد فکر را حصر در آن کنند. شب و روز به تتبّع در براهين و حُجَج الهی مألوف گردند و در حين اجتماع با يکديگر بيان حجج و دلائل الهی نمايند و بشارت بيوم ظهور دهند …باری اماءالرّحمن بايد شب و روز بکوشند تا تحصييل کمالات صوری و معنوی نمايند و در قرآن کريم و انجيل جليل تتبّع زياد بنمايند اينست فرض بر کلّ و عليکُنَّ البهاءالابهی “.
١٤- ” ای اماء الرّحمن بکوشيد تا چون مردان در اين ميدان چوگانی زنيد و گوئی بربائيد قسم بجمال قدم که جنود ملکوت ابهی چنان تاييد نمايد که در مضمار عرفان صفدر و صف شکن گرديد و قوّت تأييد شما را برجال عالَم غالب گرداند “.
١٥- ” در اين کَور الهی الطاف حقّ در حقّ اماءالرّحمن مشهود و واضح لهذا ورقاتی مبعوث شدند که حيرت بخش عقول گشتند. چنان ثبوت و رسوخ از ايشان ظاهر و باهر گشت که چشم جهانيان خيره گرديد “.
١٦- ” از جمله مسائل خطيره که فی الحقيقه از خوارق عادات محسوب و از خصائص اين دور مقدّس شمرده ميشود آنست که چون نساء در ظلّ کلمةاللّه مستظلّ و بصفوف مؤمنين و مروّجين امراللّه ملحق گشتند شجاعت و بسالت بيشتری نسبت برجال از خود بمنصّه ظهور رساندند“.
١٧- ” من در سعی و کوششم که عالَم نساء را بعون و عنايت جمال مبارک چنان ترقّی دهم که کلّ حيران مانند يعنی د ر روحانيّت و فضائل و کمالات انسانيّت و معرفت. ممالک آمريکا که مهد حريّتِ نساء است هنوز نساء انجمن سياسی ندارند زيرا بهم در ميافتند. هنوز در مجلس امّت عضوی ندارند و همچنين جمال مبارک خطاب ميفرمايند يا رجال بيت العدل. حال شما بايد قدری سکون و قرار داشته باشيد تا کار به حکمت پيش رود والّا چنان مغشوش و درهم شود که خود شما بگذاريد و فرار نمائيد. اين طفل يک شبه ره صد ساله ميرود…“.
سؤال خانمی بحضور مبارک عرض شد که گفته بود تا حال از جانب خدا زنی مبعوث نشده و همه مظاهر الهيّه رجال بوده اند. فرمودند:
١٨- ” هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شريکند ولی شبهه ای نيست که رجال اقدمند و اقوی حتّی در حيوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم اين امتياز مشهود “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” امر ترقّی نساء و تشويق حضرات اماءالرّحمن در تحصيلات مادی و معنوی وخدمت بامراللّه و تعاون و تعاضدشان با حضرات رجال در تحکيم و تقدّم امراللّه در اين دور اعظم عموماً و در اين اوقات خصوصاً، از امور اساسيّه محسوب “
٢- ” در اخلاق و رفتار و عفّت و عصمت و شجاعت و شهامت ممتاز از ديگران گردند و علّت انتباه جمهور نساء در آن اقليم شوند “.
٣- ” ثانی، اعتدال در شؤون و احوال نساء بهائيان است که نظر بحريّت مفرطه غربيان نکنند چه که ميفرمايند ”هِيَ شَأْنُ الْحَيْوَان“ و تساوی حقوق چنين نيست بلکه تساوی در تحصيل علوم و فنون و صنايع و بدايع و کمالات و فضائل عالم انسانی است نه حريت مضره عالم حيوانی امّا حال در بعضی بلاد شرق بين بنات و نساء بعضی نوهوسان موجود که در خصوص البسه و اغذيه و طرز معاشرت و مجالست خواهان اوّل درجه حريّت آزاديند ولی در علوم و فنون و تربيت و اخلاق حتّی در آداب لازمه معاشرت در آخرين مقام تدنّی و حشرشان با نفوس مايه شرمساری و ورد زبانشان تساوی حقوق و آزادی“
٤- ” حضرات اماءالرّحمن را ترغيب و تحريص و تشجيع نمايند تا بر استعداد وقابليّت و فعّاليّت بيفزايند و در کسب معارف امريّه و کمالات معنويّه و ترويج سنن الهيّه و شعائر دينيّه بيش از پيش همت بگمارند و بآنچه لائق اين امراعظم است در آن اقليم مفتخر گردند و گوی سبقت را در ميدان خدمت از رجال بربايند “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای تربيت و تزييد معلومات امری و تقوی و تقديس و عفّت و عصمت و نهی از سيئات غرب نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
١- ” معنی مواسات که در کتاب الهی نازل شده اينست که هر يک از مؤمنين سايرين را مثل خود مشاهده نمايند يعنی خود را اعلی نشمرند و اغنياء فقراء را از مال خود محروم ننمايند و آنچه از برای خود از امورات خيريّه اختيار مينمايند از برای سايرمؤمنين هم همانرا اختيار کنند. اينست معنی مواسات و حدّ مواسات تا اين مقام بوده و تجاوز آن از شؤونات هوائيّه و مشتهيات نفسيّه عنداللّه مذکور“.
٢- ” مواسات در کتب الهی از قبل و بعد محبوب بوده و هست و اين مواسات در مال است نه در دونش نه در فوقش و يُؤثِرُوْنَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوْقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائَزُوْنَ اين مقام فوق مساوات است …“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” از جمله تعاليم بهاءاللّه مواسات بين بشر است و اين مواسات اعظم از مساوات است و آن اينستکه انسان خود را بر ديگری ترجيح ندهد بلکه جان و مال فدای ديگران کند امّا نه بعُنف و جَبرکه اين قانون گردد و شخصی مجبور بر آن شود. بلکه بايد بصرافت طبع و طيب خاطر مال و جان فدای ديگران کند و بر فقراء انفاق نمايد يعنی بآرزوی خويش، چنانکه در ايران در ميان بهائيان مجری است “.
٢- ” از تعاليم بهاءالله مواسات است و اين اعظم از مساوات است، مساوات امريست مجبوری ولکن مواسات امريست اختياری کمال انسان بعمل خير اختياری است …اغنياء مواسات بفقراء کنند و انفاق بر فقراء نمايند ولی بميل و اختيار خويش نه آنکه فقراء اغنياء را اجبار نمايند “.
٣- ” ممکن نيست که نفوس از منافع ذاتيّه خود چشم پوشند و خيرِ خود را فدای خير عموم نمايند الّا به تديُّن حقيقی چه که در طينت انسانيّه محبّت ذاتيّه خود مخمّر و ممکن نيست بدون اميدواری اجرِ جزيل و ثواب جميل از فوائد موقّته جسمانيّه خود بگذرد ولکن شخص موقن باللّه و مؤمن بآيات او چون موعود و متيقّن مثوبات کلّيّه اخرويّه است و جميع نِعَم دنيويّه در مقابل عزّت و سغادت درجات اخرويّه کَاَنْ لَمْ يَکُنْ انگاشته گردد لهذا راحت و منافع خود را ابتغائاً لِوَجْهِ اللّهِ ترک نموده در نفع عموم دل و جان را رايگان مبذول دارد “
* بنصوص مبارکه در قسمتهای تبرعات - تعاون و تعاضد - خدمت بخلق - فقر و غناء نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
” اِنَّا خَلَّلْنَا لَکُمْ اِصْغَاءَ الْاَصْوَاتِ وَ النَّغَمَاتِ اِيَّاکُمْ اَنْ يَخْرِجَکُمْ الْاَصْغَاءُ عَنْ شَأنِ الْاَدَبِ وَ الْوَقَارِافْرَحُوْا بِفَرَحِ اسْمِيَالْاَعْظَمِ الَّذِي بِهِ تَوَلَّهَتِ الْاَفْنِدَةُ وَانْجَذَبَتْ عُقُوْلُ الْمُقَرَّبِيْنَ .اِنَّا جَعَلْنَاهُمِرْقَاةً لِعُرُوْجِ الْاَرْوَاحِ اِلَی الْاُفُقِ الْاَعْلی لَا تَجْعَلُوْهُ جَنَاحَ النَّفْسِ وَ الْهَوَی اِنِّي اَعُوْذُ اَنْ تَکُوُنُوا مِنَ الْجَاهِليِنَ .“
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” هوالابهی ای عبد بهاء موسيقی از علوم ممدوحه در درکاه کبرياست بايد در جوامع کبری و صوامع عظمی بابدع نغمات ترتيل آيات نمائی و چنان آهنگی در مشرق الاذکار بلند کنی که ملاء اعلی باهتزاز آيد ملاحظه کن که نظر باين جهت فنّ موسيقی چقدر ممدوح و مقبول است اگر توانی الحان و انغام و ايقاع و مقامات روحانی بکار بر. موسيقی ناسوتی را تطبيق بر ترتيل لاهوتی کن آنوقت ملاحظه فرمائی چقدر تاثير دارد و چه روح و حيات رحمانی بخشد نغمه و آهنگی بلند کن که بلبلان اسرار را سرمست و بيقرار نمائی و عَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَالْثَّنَاءُ ع ع “
٢- ” ای مرغ خوش الحان جمال ابهی در اين دور بديع حُجُبات اوهام را خرق نموده و تعصّبات اهالی شرق را ذمّ و قدح فرموده. در ميان بعضی از ملل شرق نغمه و آهنگ مذموم بود ولی در اين دور بديع نور مبين در الواح مقدّس تصريح فرمود که آهنگ و آواز رزق روحانی قلوب و ارواح است. فنّ موسيقی از فنون ممدوحه است و سبب رقّت قلوب مغمومه. پس ای شهناز بآوازی جانفزا آيات و کلمات الهيّه را در مجامع و محافل بآهنگی بديع بنواز تا قلوب مستمعين از قيود غموم و هموم آزاد گردد و دل و جان بهيجان آيد و تبتّل و تضرّع بملکوت ابهی کند و عَلَيْکَ الْبَهَاءُ الْاَبْهَی ع ع “.
٣- ” ای باربد الهی هر چند سَلَف در فنّ موسيقی مهارتی نمودند و الحانی بديع بسرودند، شهير آفاق گشتند و سرور عشّاق ابيات عاشقانه بالحان بيات بنواختند و در انجمن عالَم نوائی بلند نمودند در صحرای فراق بآهنگ حجاز ولوله در عراق انداختند، ولی نغمه الهی را تأثيری ديگر و آهنگ آسمانی را جذب و ولهی ديگر. در اين عصر طيور انس در حدائق قدس بايد آواز شهنازی بلند کنند که مرغان چمن را بوجد و پرواز آرند. در اين جشن الهی و بزم ربّانی چنان عود و رودی بسرود آرند و چنگ و چغانه ای بنوازند که شرق و غرب را سرور و شادمانی دهند و حبور و کامرانی بخشند. حال تو آهنگ آن چنگ را بلند کن و سرود آن عود بزن که باربد را جان به کالبد دهی و رودکی را آسودگی بخشی. فارياب بی تاب کنی و ابن سينا را بسينای الهی دلالت نمائی وَعَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَالثَّناءُ ع ع “.
٤- ” هر چند اصوات عبارت از تموّجات هوائيّه است که در عصب صماخ گوش تاثير نمايد و تموجاّت هوا عَرَضی از اَعراض است که قائم بهواست با وجود اين ملاحظه مينمائيد که چگونه تأثير در ارواح دارد آهنگ بديع روح را طيران دهد و قلب را باهتزاز آرد“.
٥- ” اصوات و الحان بديعه و آهنگ و آوازهای خوش عرضی است که بر هوا عارض ميشود زيرا صوت يعنی عبارت از تموجات هوائيه است و از تموج هوا اعصاب صماخ گوش متأثّر شود و استماع حاصل گردد. حال ملاحظه کنيد که تموجّات هوا که عَرَضی از اَعراض است و هيچ شمرده شود روح انسان را بجذب و وله آرد و بنهايت درجه تاثير بخشد گريان کند، خندان کند شايد بدرجه ای آيد که بمخاطره اندازد. پس ملاحظه کنيد چه مناسبتی بين روح انسان و تموّج هواست که اهتزاز هوا سبب شود انسان را از حالی به حالی اندازد و بکلّی منقلب نمايد بلکه صبرو قرار از برای او نگذارد. ملاحظه کنيد که چقدر اين قضيه عجيب است زيرا از خواننده چيزی خروج نيابد و در مستمع دخول ننمايد باوجود اين تأثيرات عظيمه روحانيّه حاصل شود. پس اين ارتباط عظيم کائنات را لابد از تاثيرات و تأثرّات معنويّه است چنانکه ذکر شد که چگونه اين اعضاء و اجزای انسان متأثرّ و مؤثّر دريکديگرند مثلاً چشم نظر کند قلب متأثّر شود. گوش استماع کند روح متأثّر شود. قلب فارغ شود فکر گشايش يابد و از برای جميع اعضای انسان حالت خوش حاصل آيد…“.
خطاب بجوانی که معلّم موزيک در ارتش بود ميفرمايند :
٦- ” موسيقی آيتی از آيات الهی است چنانچه آن موسيقی اجسام را بحرکت و هيجان آرد موسيقی الهی و ندای آسمانی قلوب و ارواح را اهتزاز بخشد. انبيای الهی معلم اين موسيقی روحانيند لهذا اميدوارم تو اين نغمه و آهنگ ملکوتی را بشنوی چنانچه از موسيقی ظاهری لشکر و کشور را جنبش ميدهی از اين موسيقی الهی ارواح و عقول را طرب و سرور سرمدی بخشی “.
حضرت بهاءالله ميفرمايند :
١- ” وَنَفْسِهِ الْحَقِّ سَوْفَ يَزَيِّنُ اللّهِ دِيْبَاجَ کِتَابِ الْوُجُوْدِ بِذِکْرِ اَحِبَّائِهِ الَّذِيْنَ حَمَلُوْا الرَّزَايا فِي سَبِيْلِهِ وَ سَافَرُوْا فَي الْبِلادِ بِاسْمِهِ وَ ذِکْرِهِ وَ يَفْتَخِرُ کُلُّ مَنْ فَازَ بِلِقائِهِمْ بَيْنَ الْعِبادِ وَيَسْتَنْيْرُ بِذِکْرِهِمْ مَنْ فِي الْبِلادِ “.
٢- ” اِنَّالَّذِيْنَ هاجَرُوْا مِنْ اَوْطَانِهِمْ لِتَبْلِيْغِ الْاَمْرِ يُؤيِّدُهُمُ الْرُّوْحُ الْاَمِيْنِ وَ يَخْرُجُ مَعَهُمْ قَبِيْلٌ مِنَ الْمَلائِکَةِ مِنْ لَدُنْ عَزِيْزٍ عَلِيْمٍ. طُوْبَی لِمَنْ فَازَبِخِدْمَةِ اللّهِ لَعَمْرِي لَايُقَابِلُهُ عَمَلٌ مِنَ الْاَعْمَالِ اِلَّا ماشَاءَ رَبِّکَ الْمُقْتَدِرُ الْقَدِيْرُ اِنَّهُ لَسَيِّدُ الْاَعْمَالِ وَ طِرازُهَا کَذَلِکَ قُدِّرَمِنْ لَدُنْ مُنْزَلٍ قَدِيمٍ “.
٣- ” اِنَّ الَّذِيْنَ هَاجَرُوْا فِي سَبِيْلِ اللّهِ ثُمَّ صَعِدُوْا اِلَيْهِ يُصَلِّيِنَّ عَلَيْهِمُ الْمَلَاءُ الْاَعْلَی وَرُقِمَتْ اَسْمَائُهُمْ مِنَ الْقَلَمِ الْاَبْهَی مِنَ الَّذِيْنَ اسْتُشْهِدُوْا فِي سَبِيْلِ اللّهِ الْمُهَيْمِنِ الْقَيُّوْمِ. عَلَيْهِمْ رَحْمَةُ اللّهِ وَ عِنَاياتُهُ وَ فَضْلُ اللّهِ وَ نَفَحَاتُهُ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ “
٤- ” طوبی از برای عبادی که خالصاًلوجه اللّه قصد بلاد نمايند لِاَجْلِ تبليغ امرو انتشار آثار لَعَمْرُاللّه ارض بقدوم آن نفوس افتخار نمايد امروز خادم امر الهی و مبلّغ آياتش از اعلی الخلق درکتاب مذکور“.
٥- ” طوبی از برای نفسی که لِحُبِّ اللّه حرکت نمايد و بهدايت عباد مشغول گردد “.
٦- ” نفس حرکت لوجه اللّه در عالم موثّر بوده و هست و در کتب قبل مقام توجه مخلصين باطراف لأجل هدايت عباد مذکور و مسطور“.
٧- ” اليوم بر اَمثال آنجناب لازم که بديار قريب و بعيد خالصاً لوجه مختار توّجه نمايند و عِظام رميمه را بنفحات ذکرِ مطلع نور احديّه به حيوة باقيه کشانند. احبّای الهی بمثابه نسيم صبحگاهی بايد بر کلّ ديار مرور کنند تاجميع بِقاع ارض بفيض اعظم فائز شوند “.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا ميفرمايند :
١- ” در ممالک و ديار منتشر شوند و آواره هر بلاد و سرگشته هر اقليم گردند. دقيقه ای نياسايند و آنی آسوده نگردند و نفَسی راحت نجويند. در هر کشوری نعره يابهاءالابهی زنند و در هر شهری شهره آفاق شوند “.
٢- ” لذّت آسودگی در وطن و حلاوت آزادگی از مِحَن بگذرد ولی موهبت هجرت در سبيل حضرت احديّت باقی و دائمی و مستمرّ و نتائج عظيمه از آن مشتهر“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” امر اصيل مهاجرت از امور اساسيه بلکه اولين وظيفه مقدسه ياران و محافل روحانيّه د رآن اقليم است “.
٢- ” بايد امر مهاجرت را اهمّيّتی فوق العاده دهند “.
٣- ” به نصّ صريح اجر عظيم و ثواب جزيل از برای نفوسی مقدّر است که در بحبوبه بلايا در بلاد اللّه سياّر گردند و باوجود تتابُع رزايا مغروران و غافلان و بيهوشان را بحيوة باقيه و شريعت ساميه و نعمت سرمديّه و اوامر و سُنن الهيّه دعوت نمايند و آگاه سازند. اينست سجيّه اهل بها و فريضه و الهان جمال کبريا”.
٤- ” شواهد فتوحات عظيم سپاهيان غيور امر حضرت بهاءالله که بنام او و باعانت او در اين جهاد روحانی قيام نمودند بسيار است اينانند که در تطهير عالم و توحيد بنی آدم شرکت نمودند و باحيای روحانی جامعه بشری جامعه ای که نقد مبادی اخلاقی و حيات روحانی را يکسره باخته و بپای خود به پرتگاه فناو اضمحلال شتافته، قيام نمودند “
٥- ” شايسته و سزاوار آنکه در اين لحظه خطير جمعی منجذب و فداکار دامن همّت بر کمر زنند و از مُدُن و ديار و اوطان و اوکار خويش در گذرند و چون طيور شکور در اوج عزّت ابديّه پرواز نمايند و بموجب بيان اقدس اعظم اکرم که ميفرمايد ” يَنْبَغِي لَهَؤلاء اَنْ يَکُوْنَ زَادُهُم التَّوَکُّلَ عَلَی اللّهِ “ با توشه توکّل و انقطاع باقاليم شاسعه بعيده و اشطار غير مفتوحه توجه کنند و بکمال ثبات و استقامت به تسخير مدائن قلوب پردازند“.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” تَمَسَّکُوْا بِاللَّطَافَةِ فَي کُلِّ الْاَحْوَالِ لِئَلَّا تَقَعَ الْعُيُوْنُ عَلَی مَا تَکْرَهُهُ اَنْفُسُکُمْ وَاَهْلُ الفِرْدَوْسِ وَ الَّذِي تَجَاوَزَ عَنْهَا يَحْبَطُ عَمَلُهُ فِي الْحِيْنِ وَ اِنْ کَانَ لَهُ عُذْرٌ يَعْفُ اللّهُ عَنْهُ اِنَّهُ لَهُوَ الْعَزِيْزُالْکَرِيْمُ “.
٢- ” تَمَسَّکُوْا بِحَبْلِ اللَّطَافَةِ عَلَی شَأنٍ لَايُرَی مِنْ ثِيَابِکُمْ آثَارُ الْاَوْسَاخِ هَذَا مَاحَکَمَ بِهِ مَنْ کَانَ اَلْطَفَمِنْ کُلِّ لَطِيْفٍ وَ الَّذِي لَهُ عُذْرٌ لَا بَأس َ عَلَيْهِ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ “.
٣- ” کُوُنْوا عُنْصُرَ اللَّطَافَةِ بَيْنَ الْبَرِيَّةِ هَذَا مَا اَرَادَ لَکُمْ مَوْلَيکُمُ الْعَزِيْزُ الْحَکِيْمُ .“
٤- ” وَ حَکَمَ بِاللَّطَافةِ الْکُبْرَی وَ تَغْسِيْلِ مَا تَغَيَّرَمِنَ الْغُبَارِ وَ کَيْفَ الْاِوْسَاخُ الْمُنْجَمِدَةُ وَ دُوْنَهَا. اِتَّقُوْا اللّهَ وَ کُوْنُوْا مِنَ الْمُطَّهَّرِيْنَ. وَ الَّذِي يُرَی فِي کِسَائِهِ وَسَخٌ اِنَّهُ لَا يَصْعَدُ دُعَائُهُ اِلَی اللّهِ وَ يَجْتَبِبُ عَنْهُ مَلَاءٌ عَالُوْنَ. اِسْتَعْمِلُوْا مَاءَ الْوَرْدَ ثُمَّ الْعِطْرَ الْخَالِصَ هَذَا مَا اَحِبَّهُ اللّهُ مِنَ الْاَوَّلِ الَّذِي لَا اَوَّلَ لَهُ لِيَتَضَوَّعَ مِنْکُمْ مَا اَرَادَ رَبُّکُمُ الْعَزِيْزُ الْحَکِيْمُ .“
٥- ” نَظِفُوْا يَا قَوْمُ بُيُوْتَکُمْ وَ غَسِّلُوْا لِبَاسَکُمْ عَمَّا يَکْرَهُهُ اللّهُ کَذَلِکَ يَعِظُکُمْ الْعَلِيْمُ اِنَّا نُحِبُّ اللَّطَافَةَ فِي کُلِّ الْاَحْوَالِ اِيَّاکُمْ اَنْ تَتَجَاوَزُوْا عَمَّا اُمِرْتُمْ بِهِ فِي کِتَابِ اللّهِ الْعَزِيْزِ الْحَمِيْدِ “.
و بعد در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٦- ” کُوْنُوْا فِي غَايَةِ اللَّطَافَةِ اِنَّ الَّذِي لَيْسَ لَهُ لَطَافَةٌ لَنْ يَجِدَ نَفَحَاتِ الرَّحْمنِ وَ لَا يَسْتَأنِسُ مَعَهُ اَهْلُ الرِّضْوَانِ اِتَّقُوْا اللّهَ وَ لَاتَکُوْنُنَّمِنَ الجَاهِليْنَ “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” در جميع مراتب تنزيه و تقديس و پاکی و لطافت سبب علوّيّت عالَم انسانی و ترقّی حقائق امکانيست حتّی در عالمَ جسمانی نيز لطافت سبب حصول روحانيّت است چنانکه صريح کتب الهی است و نظافت ظاهره هر چند امريست جسمانی ولکن تأثير شديد در روحانيّات دارد “
٢- ” در عالَم وجود از جمله شؤون جسمانی که تعلّق و تأثير در مراتب روحانی دارد نظافت و لطافت و طهارت است .چون بمحلّ پاک و طيّب و طاهر داخل شوی يک نفحه روحانيّتی استشمام نمائی. لهذا در اين کور اعظم اين امر اتمّ اقوم را نهايت تاکيد جمال قدم روحی لاحبّائه الفداء فرمودند“.
٣- ” تلامذه بايد در نهايت طهارت و نظافت باشند. هرچه نظافت بيشتر بهتر“.
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قَدْ فَرَضِ عَلَيْکُمُ الصَّلَوةُ وَ الصُّوْمُ مِنْ اَوَّلِ الْبُلُوغِ اَمْرَاً مِنْ لَدَی اللّهِ رَبِّکُمْ وَرَبِّ آبَائِکُمُ الْاَوَّلِيْنَ. مَنْ کَانَ فِي نَفْسِهِ ضَعْفٌ مِنَ المَرَض ِ اَوِ الْهَرَمِ عَفَا اللّهُ عَنْهُ فَضْلَاً مِنْ عِنْدِهِ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ . “
٢-” کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصَّلَوةُ فُرَادَی قَدْ رُفِعَ حُکْمُ الْجَمَاعَةِ اِلّا فِيالصَّلَوةِ الْمِيّتِ اِنَّهُ لَهُوَ الْآمِرُالْحَکيمُ .“
٣- ” براستی ميگويم از برای صوم و صلوة عنداللّه مقاميست عظيم “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” نماز فرض و واجب بر کلّ. البتّه جميع را بصيام و صلوة دعوت نمائيد چه که معراج ارواح است و مفتاح قلوب ابرار. آب حيوان جنّت رضوان است و تکليف منصوص از حضرت رحمن. ابداً تأخير و تهاون جائز نه “.
٢- ” صلوة اُسّ اساس امر الهی است و سبب روح و حيات قلوب رحمانی .اگر جميع احزان احاطه نمايد چون بمناجات در صلوة مشغول گرديم کلّ غموم زائل و رَوح و ريحان حاصل گردد حالتی دست دهد که وصف نتوانم و تعبير ندانم وچون در کمال تنبّه و خضوع و خشوع در نماز بين يدی اللّه قيام نمائيم و مناجات صلوة را بکمال رقّت تلاوت نمائيم حلاوتی در مذاق حاصل گردد که جميع وجود حيات ابديّه حاصل کنند. وَالْبَهَاءُ عَلَی اَهْلِ الْبَهَاءِالَّذِيْنَ يَجْرُوْنَ اَحْکَامِ اللّهِ وَ يَعْبُدُوْنَ َرَبَّهُمْ بِالْغُدُوّ وَ الْآصَالِ “.
٣- ” ای يار روحانی مناجات و صلوة فرض و واجب است و از انسان هيچ عذری مقبول نه مگر آنکه مختلّ العقل يا دچار موانعی فوق العاده باشد “.
٤- ” از حکمت نماز سؤال نموده بودی بدانکه نماز فرض است و واجب و بهيچ عذری انسان معاف از صلوة نشود مگر عاجز باشد يا خود محذور کليّ واقع گردد و حکمتش اينست که نماز عبارت از ارتباط بين عبد و حقّ است زيرا انسان در آنساعت بدل و جان توجّه بحضرت يزدان کند و بحقّ مؤانست جويد و محبّت و الفت نمايد. عاشق را لذّتی اعظم از مکالمه با معشوق نيست و طالب را نعمتی بهتر از مؤانست با مطلوب نه اينست هر نفْس منجذب بملکوت الهی نهايت آرزويش که وقتی فراغت يابد و بمحبوب خويش تضرّع و زاری کند طلب الطاف و عنايت نمايد و مستغرق در بحر خطاب و تضرّع وزاری گردد و از اين گذشته صلوة و صيام سبب تذکّر و تنبّه انسانست و حفظ و صيانت از امتحان “.
٥- ” تعليم صلوة که صحيح بخوانند لازمست لهذا اِعراب جائز “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند:
١- ” نماز تکليف شرعی ياران است و از ارکان شريعت اللّه محسوب و تأثيرش از ادعيه و مناجاتهای نازله شديدتر و چون فرض و واجب است مؤمنين ومؤمنات را در هر يومی از ايّام بذکر حقّ متذکّر و مشغول گرداند و از غفلت و فراموشی محفوظ و مصون نمايد “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای : تلاوت آيات و الواح - روزه نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
” قَدْ فُرِضَ لِکُلّ نَفْسٍ کِتَابُ الْوَصِيَّةِ وَ لَهُ اَنْ يُزَيِّنَ رَأسُهُ بَالْاِسْمِ الْاَعْظَمِ وَ يَعْتَرِفَ فِيْهِ بِوَحْدَانِيَّةِ اللّهِ فِي مَظْهَرِ ظُهُوْرِهِ وَ يَذْکُرَ فِيْهِ مَا اَرَادَمِنَ الْمَعْرُوْفِ لِيِشْهَدَ لَهُ فِي عَوَالِمِ الْاَمْرِ وَالْخَلْقِ وَ يَکُوْنَ لَهُ کَنْزَاً عِنْدَ رَبِّهِ الْحَافِظِالْاَميِنِ .“
و در رساله مبارکه سؤال و جواب مرقوم است :
٢- ” انسان د رمال خود مختار است اگر بر ادای حقوق الهی موفّق شود و همچنين حقّ النّاس بر او نباشد آنچه در کتاب وصيّت بنويسد و اقرار و اعتراف نمايد مقبول بوده و هست قَدْاَذِنَ اللّهِلَهُ بِاَنْ يَفْعَلَ فِيْمَا مَلَّکَهُ اللّهُ کَيْفَ يَشَاءُ “.
و در لوح ديگری در جواب سؤال يکی از احبّاء ميفرمايند :
٣- ” سوال ديگر آنجناب آيا نفسی مختار است در مال خود با بودن ذرّيّه و ساير وَرَثَة، ترکه و مايملک خود را بديگری و يا بيک نفر از ورثه مصالحه ويا هِبَة نمايد و ساير ورثه را بی بهره کند و يا نميتواند. هَذَا مَا نَزَلَّهُ الْوَهَّابُ فِي الْجَوابِ هر نفسی در مال خود مختار است يَفْعَلُ فِيْهِ کَيْفَ يَشَاءُ. تا حکم عقل براو صادق اختيار از او سلب نه. هَذَا ما حَکَمَ بِهِ اللّهُ “.
و در جواب سؤال مشابه ديگری ميفرمايند :
٤- ” هر نفْسی در اموال خود مختار بوده وهست چه اگر اختيار منع شود عزّ وجود محو گردد در يک مقام عزّت عباد باموال بوده و هست “ .
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا مسأله ميراث. اين تقسيم در صورتيست که شخص متوفّی وصيّتی ننمايد آنوقت اين تقسيم جاری گردد ولی هر نفْسی مکلّف بر وصيّت است بلکه فرض و واجب است و صريح نصوص الهيّه است که در حالت صحّت خويش بايد حُکماً وصيّت نمايد وبحسب ميل خودش هر نوعی که بخواهد وصيّت کند و آن وصيّتنامه را مختوم بدارد وبعد از وفاتش باز شود و بموجب آن عمل گردد. در اين صورت شخص متوفّی ميدانی وسيع دارد که در زمان حيات خود بهر قسمی که ميل دارد وصيّت نمايد تا مجری شود و عَلَيْکُمَا الْبَهاءُاْلاَبهی “.
٢- ” انسان مختار مطلق است و هر قسم بخواهد بموجب وصيّت نامه اموال را در ايّام خويش بين ورّاث تقسيم مينمايد و توزيع ميکند که بعد از او مجری گردد. وصيّت فرض بر کلّ است يعنی هر نفْسی بايد در ايّام حيات خويش وصيّتی محکم و متين و صريح بنويسد و ممهور و مستور نمايد و در محلّ بسيار امنی محفوظ دارد و در وصيّت مختار است و وصيّتنامه معمولٌ به ومقدّم بر هر حکمی است و نفْسی مقتدر بر تغيير و تبديل نيست در اينصورت اگر جميع اموال را باولاد خويش دهد مقتدر است. امّا اگر نفْسی اطاعت امر نکند ووصيّتنامه ننويسد و اين تکليف الهی را مخالفت نمايد و يا آنکه وصيّتنامه از ميان برود اموال او بر حسب اَسْهَام مفروضه تقسيم شود وفی الحقيقه اين حُکم مبرم اعظم حکمتش اينست که نفسی بی وصيّتنامه نفَس نکشد. ملاحظه ميفرمائيد که از جهت عدم وصيتنامه ميراث بتمامها بر خلاف رضای مُوَرِّث توزيع و تقيسم و تفريق ميشود و چه مشکلاتی و منازعاتی حاصل گردد ولی وصيّتنامه قاطع هر نزاعی و سبب راحت کلّ زيرا انسان بحسب آرزو و خواهش خويش وصيّت مينمايد. چقدر خوش است که اموال مَوْرُوْثه تماما برضا و آرزومندی مُوِرِّث تقسيم شود و توزيع گردد. ملاحظه کنيد که بسيار نفوس قبل از وفات از ممات خويش چقدر مضطربند حال اين حکم الهی يعنی فرضيّت و وجوب وصيّت نامه قبل از فوت حلّ جميع اين مشکلات گردد “.
٣- ” اين مسأله وصيّتنامه احبّا را بسيار اهميّت بدهيد که از الآن اهميّتش ظاهر و عيان شود تا دستور العمل بجهت آينده گردد “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- راجع بوصيّتنامه، خود افراد نفوس در اين خصوص مختارند و بر محفل روحانی تأييد و اجرای آن واجب در صورتيکه مخالف مصالح امريّه چيزی در آن نباشد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ کَتَبَ اللّهُ َعَل کُلِّ مَدِيْنَةٍ اَنْ يَجْعَلُوْا فِيْهَا بَيْتَ الْعَدْلِ وَ يَجْتَمِعَ فِيْهِ النُّفُوْسُ عَلَی عَدَدِ الْبَهَاءِ وَاِنْ اَرَادَ لَا بَأس َ وَيَرَوْنَ کَاَنَّهُمْ يَدْخُلُوْنَ مَحْضَرَاللّهِ الْعَلِيِّ الْاَعْلَی وَ يَرَوْنَ مَنْ لَايُرَی وَ يَنْبَغِيلَهُمْ اَنْ يَکُوْنُوا اُمَنَاءَالرَّحْمنِ بَيْنَ الْاِمْکَانِ وَوُکَلَاءَاللّهِ لِمَنْ عَلَی الْاَرْضِ کُلِّهَا وَيُشَاِوُرْوا فِي مَصَالِحِ الْعِبَادِ لِوَجْهِ اللّهِ کَمَا يُشَاوِرُوْنَ فِي اُمُوْرِهِمْ وَيَخْتَارُوْا مَا هُوَ الْمُخْتَارُ کَذَلِکَ حَکَمَ رَبُّکُمْ الْعَزِيْزُ الْغَفَّارُ. اِيَّاکُمْ اَنْ تَدَعُوْا مَا هُوَالْمَنْصُوْصُ فِي اللَّوْحِ اِتَّقُوْا اللّهَ يَا اُوْلِی الْاَنْظَارِ . “
٢- ” بايد اين نفوس حين حضور چنان ملاحظه کنند که بين يدی اللّه حاضر ميشوند “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” اوّل فريضه اصحاب شور خلوص نيّت و نورانيّت حقيقت و انقطاع از ماسوی اللّه و انجذاب بنفحات اللّه و خضوع و خشوع بين احبّا و صبر و تحمل بر بلا و بندگی عتبه ساميه الهيّه است و چون باين صفات موفّق و مؤيّد گردند نصرت ملکوت غيب الهی احاطه نمايد “.
٢- ” اوّل شرط محبت و الفت تامّ بين اعضاء آن انجمن است که از بيگانگی بيزار گردند و يگانگی حضرت پرورگار آشکار کنند زيرا امواج يک بحرند و قطرات يک نهر. نجوم يک افقند و اشعّه يک شمس. درختان يک بوستانند و گُلهای يک گلستان و اگر وحدت حال و يگانگی بی ملال در ميان نيايد آن جمع پريشان گردد و آن انجمن بی سر و سامان. و شرط ثانی آنست که رئيسی بجهت آن محفل ، اعضای انجمن بالاتّحاد انتخاب کنند و دستور العمل و نظامی بجهت اجتماع و مذاکره قرار دهند و آن دستورالعمل و نظام در تحت اداره و محافظه و حمايت رئيس باشد و تنفيذ نمايد و اعضاء محفل بايد در نهايت اطاعت و انقياد باشند. مکالمه حشو و زوائد در آن محفل نگردد و اعضاء د رحين ورود توجه بملکوت اعلی کنند و طلب تأييد از افق ابهی و در نهايت خلوص و وقار و سکون و آداب در انجمن قرار يابند و بنهايت ادب و ملايمت کلام و اهميّت خطاب به بيان آراء پردازند. در هر مساله ای تحرّی حقيقت کنند نه اصرار در رأی زيرا اصرار وعناد در رأی منجر بمنازعه و مخاصمه گردد و حقيقت مستور ماند. ولی اعضای محترمه بايد بنهايت آزادگی بيان رأی خويش نمايند و ابداً جائز نه که نفْسی تزييف رأی ديگری نمايد بلکه بکمال ملايمت بيان حقيقت کند و چون اختلاف آراء حاصل شود رجوع باکثريّت آراء کنند و کلّ اکثريّت را مطيع و منقاد گردند و ديگر جائز نه که نفْسی از اعضاء محترمه بر قرار اخير چه درخارج وچه در داخل اعتراض نمايد و يا نکته گيرد ولو مخالف صواب باشد زيرا اين نکته گيری سبب شود که هيچ قراری استقرار نيابد باری هر کاری که به الفت و محبت و خلوص نيّت فيصل شود نتيجه اش انوار است و اگر ادنی اغبراری حاصل شود نتيجه اش ظلمات فوق ظلمات است .
تصادم افکار و مقاومت آراء در انجمن شوراء سبب ظهور شعاع حقيقت است نبايد هيچيک از اعضاء متکدّر از مقاومت ديگری شود بلکه هر يک قول ديگری را با وجود مخالف بودن با رأی خويش در کمال ادب بخلوص نيّت گوش دهد و غباری در قلبش ننشيند. چون چنين گردد آن انجمن، انجمن الهی است والّا سبب برودت و کدورت عالم شيطانی .
وهمچنين آن محفل رحمانی بايد قطعيّاً بامور سياسی که راجع بحکومت محلی است تعرّض ننمايد حتّی از امور سياسی دم نزند. مذاکرات بتمامها محصور در امور روحانيّه باشد که تعلّق باداره تربيت نفوس و تعليم اطفال و اغاثه فقراء و اعانه ضعفاء جميع فِرَقِ عالَم و مهربانی بکلّ امُم و نشر نفحات اللّه و تقديس کلمةاللّه دارد. در اين خصوص و اجراء اين شروط چون همّت نمايند تأييد روح القدس رسد و آن مجمع مرکز سنوحات رحمانيّه گردد و جنود توفيق هجوم کند و هر روز فتوحی جديد حاصل شود “.
٣- ” بايد بنوعی مذاکره و مشاوره گردد که اسباب اختلافی فراهم نيايد و آن اينست که حين عقد مجلس هر يک بيکمال حرّيّت رای خويش را بيان و کشف برهان نمايد اگر ديگری مقاومت ميکند ابداً او مکدّر نشود زيرا تا بحث در مسائل نگردد رای موافق معلوم نشود و بارقه حقيقت شعاع ساطع از تصادم افکار است. در نهايت مذاکره اگر اتّفاق آراء حاصل گردد فنعم المراد و اگر معاذ اللّه اختلاف حاصل شود باکثريّت آراء قرار دهند…. و ديگر آنکه مذاکره در محفل شور را کسی نبايد نقل کند “.
٤- ” اول وظيفه اعضاء الفت و اتّحاد آنهاست که سبب حصول نتائج حسنه گردد اگر اتّحاد نباشد يا معاذ اللّه سبب اختلاف شود البته نبودن آن بهتراست. اگر محفل شور يا مجلس عمومی سبب کدورت گردد بايد متروک ماند…
ثانی وظيفه شان تلاوت آيات و مناجات و حالت تذکّر وتنبّه است چنانکه خود را بين يدی اللّه مشاهده نمايند.
ثالث فکر و مذاکره در تبليغ امراللّه بجميع اطراف و اکناف است و بتمام قوی بايد قيام بر اين امر عظيم نمايند و تعيين و ترويج لوازم تبليغ امراللّه کنند .
رابع در فکر و ذکر رعايت فقرا و ضعفا و حمايت مرضا باشند.
خامس اصلاح و تدبير امور احبّا و مسائل اخری “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” عموم ياران چه در داخل وچه در خارج محفل بايد محفل روحانی را نماينده خود شمرند و تقويت نمايند و ترويج اجرائاتش را کنند و همچنين اعضای محفل روحانی بايد خود را خادم مصالح عموم احبّاء دانند و مرجع مصالح روحانيّه ياران شمرند “.
٢-” احبّا بايد اعتماد و ثقه تامّ باعضای محفل روحانی خويش داشته باشند و بتعاون و تعاضد قيام کنند و همچنين اعضای محفل شور بايد بمصالح امريّه عموميّه ناظر باشند. ترويج مقاصد شخصی ننمايند و ناظر بافکار و اميال و مصالح خويش نگردند“.
٣- ” بايد خود را خادم امين حقيقی احبّاءاللّه شمرند و نظر را متوجّه و حصر در منافع عموم و مصالح امراللّه نمايند نه ناظر باشخاص و متمسّک بمقاصد و مآرب شخصيّه گردند“.
٤- ” از جهتی حفظ و صيانت امراللّه را در امور جزئی و کلّی مراعات تامّ نمايند و از جهتی ديگر اسباب عناد اهل بغضاء نشوند و بر خصومت و عداوت آنان نيفزايند. در مواقع مخصوصه چشم از عيوب اهل فتور بپوشند و بالعکس معامله نمايند و راه مسامحه پيش گيرند ولی بيدار و هشيار باشند تا در دام اهل خدعه و تزوير گرفتار نشوند و فريب مغرضين نخورند “.
٥- ” و همچنين اعضای محافل روحانيّه محلّی و مرکزی بايد از مآرب و منافع و مصالح شخصيّه فرديّه خود بيزار و در کنار باشند و نظر را حصر در ترويج مصالح جمهور و فوائد عموميّه و پيشرفت جامعه بهائی نمايند. در امور مفروضه موکوله تفحّص و تعمّق نمايند و بعدل و انصاف حُکم فرمايند. در امور مرجوعه در کمال صراحت و صداقت و جديت مشورت تامّ نمايند و در مذاکرات و مباحثات، کلّ مِن دوْنِ استثناء مشارکت کنند و پس از مشورت کامل متمسّک به حُکم اکثريّت گردند و تصميمی قطعی بنمايند و پس از تصميم مِن دونِ تأخير و ترديد در تنفيذ واجرای قرارهای خويش همّت بليغ مبذول دارند “.
٦- ” زنهار زنهار که طرفداری جاه طلبی و تعلّق بدنيا در اداره امور رسوخی نمايند زيرا بمرور زمان نورانيّت آئين مقدّس را ظلمانی و طهارت و تنزيهش را لکّه دار و اثرات عميقه اش را فلج و معلول خواهد ساخت “.
٧- ” اعضای اين محافل بايد بنوبه خود کاملاً احساسات موافق و مخالف خود و مصالح و تمايلات شخصی خويش را کنار گذارده افکار خود را در اطراف اقداماتی که منجر به خير و سعادت جامعه بهائی و ترويج مصالح جمهور است حصر نمايند “.
٨- ” وظائف اعضای محفل امر کردن و تحکّم نبوده بلکه مشورت است و آنهم نه تنها مشورت بين خود بلکه بايد هرچه بيشتر ممکن شود با منتخبين خود نيز مشاوره نمايند و بايد صرفاً خود را بمنزله وسائلی بدانند که برای معرّفی امراللّه بطور شايسته و مؤثّر انتخاب شده اند آنان نبايد هرگز چنين تصوّر نمايند که بمنزله زينت و زيور هيکل امراللّه بوده و فطرتاً از حيث استعداد و يا لياقت بر ديگران تفوّق داشته و يگانه مروّجين تعاليم و مبادی امراللّه ميباشند و بايد با کمال خضوع بوظائف خود قيام کرده با فکری روشن و از روی نهايت انصاف و وظيفه شناسی و با صراحت و سادگی و با تعلّق تامّ بمنافع و مصالح ياران و امراللّه و عالَم انسانيّت چنان همّتی نمايند که نه تنها مورد اطمينان و حمايت واقعی و احترام موکّلين خود واقع شوند بلکه بايد قدر شناسی و محبّت قلبی آنانرا نيز جلب کنند و بايد در جميع احيان از روح تفوّق و استکبار و روش استتار اجتناب نمايند و از رفتار تسلّط طلبی بيزار شوند و در مشاورات خود هر گونه تعصّبات و اميال شخصی را کنار گذارند و با کمال تدبّر و حکمت احبّا را محرم اسرار خود قرار داده طرح و نظريّه خود ر ا با آنها در ميان نهند و مشکلات و معضلات خود را در حضور آنها مطرح سازند و از آنها استشاره و مصلحت جوئی نمايند و چون موقع اخذ تصميم فرا رسد بايد از روی خلوص نيّت و حسن طويّت و کمال رغبت مشورت کرده و سپس بآستان الهی توجّه و تبتّل نمايند و با صفای قلب و ايمان کامل و شهامت تامّ ابدای رأی نموده و مطيع نتيجه آراء اکثريت گردند زيرا بفرموده حضرت عبدالبهاء رای اکثريت ندای حقّ بوده و قابل احتجاج نيست و بايد همواره با کمال ميل و اشتياق بمورد اجراء گذاشته شود. اين رأی اکثريّت را بايد ياران قلباً قبول کنند و آنرا يگانه وسيله صيانت و پيشرفت امراللّه شمرند شوقی ربانی “.
٩- ” بايد رأی خود را در هر امری و در هر جلسه ای در نهايت صداقت و روشنی و خيرخواهی و خضوع و خلوص ابداء و اظهار دارند و آنچه را بعد از مشورت کامل و مذاکره تامّ رأی اکثريّت بر آن قرار گرفت بدل و جان بدون ادنی کدورت و رنجش اجرا نمايند ولو آنکه رأی اکثريّت مخالف واقع و عاری از صواب باشد .چه اينست حُکم صريح محکم الهی. چگونه تجاوز و انحراف از اين امر منصوص جائز “.
١٠- ” کلّ چه در داخل و چه در خارج محفل بايد اطاعت و انقياد باعضای محفل نمايند و تصويب و تأييد اجرائاتش را نمايند ولو رأی اکثريّت مخالف واقع و عاری از صواب باشد “.
١١- ” فردی از افراد محفل هر قدر عظيم الشأن باشد و کامل و هرچه آگاه باشد و فاضل باز رأی فرد مُصاب نبوده و نخواهد بود. آن فرد قانوناً بايد مطيع اغليّيت باشد حتّی اگر از نُه نفْس چهار نفر بخواهند مخالفت اغليّيت نمايند و بر خلاف ميزان غلبه آراء عمل کنند اين منافی اساس امراللّه است و مخالف قوانين متينه شريعةاللّه .اگر چنين باشد هميشه در هرمحلّ و مجمعی نفوسی خود را اعلَم و اعلی گويند و باوجود اقليّت مخالفت محفل نمايند و در اساس وحدت و اتّحاد خلل اندازند و امر و اصحاب امر را از نفوذ و غلبه باز دارند و بمثابه احزاب قبل تشکيل فِرَق مختلفه نمايند زيرا اگر در امم ماضيه اشخاص خود را اعلَم و اجلّ نميدانستند عوام بيچاره مريد آنان نميشدند و مايه تفرقه نميگرديدند. پس هميشه نفوسی که خود را افضل از کلّ ميدانستند سبب اختلاف گشتند ولی الحمدللّه قلم اعلی اين استبداد رأی افراد علما و عقلا را از ميان بردند و قول افراد را ولو اعلَم علما و افضل فضلا باشد ميزان نفرمودند و امور را بمراکز منصوصه و محافل مخصوصه راجع نمودند. حتّی هيچ محفلی را در امور کلّيّه عموميّه ممالک، بالاطلاق مرکز قرار ندادند بل جميع محافل مقدّسه را در ظلّ يک بيت العدل و مرکز اعظم الهی خواندند تامرکز، مرکز واحد باشد و جميع در ظلّ محور منصوص مخصوص حُکم يک نفْس يابند و از انشقاق و تفرقه محفوظ مانند “.
١٢- ” اگر چنانچه پس از تشکيل محفل ملّی روحانی در انعقاد جلسات آن محفل و اجتماع اعضای تسعه آن و ايفای وظائف مقدّسه اش خلل و فتوری حاصل گردد البتّه انعکاس سوئی د رجامعه خواهد داشت وعلت وهن و تحقير امراللّه شود و اسباب هرج و مرج و تأخّر و تقهقر گردد “.
١٣- ” بديهيست مادام که عضوی نتواند مرتّباً در جلسات محفل روحانی محلّی خويش حضور بهم رساند محال است بتواند وظائف مفروضه خود را ايفاء و مسؤوليّت های خويش را بعنوان نماينده جامعه انجام دهد عضويّت محفل روحانی محلّی حقيقةً توأم با الزام و توانائی تماسّ نزديک با جريانات امريّه محلّيّه وحضور مرتّب در جلسات محفل است “.
١٤- ” راجع باستعفا دادن اعضای محفل از عضويّت پس از انتخاب فرمودند حقّ استعفا نداشته و ندارند و تشخيص و قبول عذر از خصائص محافل محلّيّه است هر نفْسی اطاعت ننمايد از متمرّدين محسوب و از حقّ انتخاب و عضويّت محافل محروم “
١٥- ” مقتضی ميدانم خاطر احبّا را بلزوم قبول بلاشرط هر نوع خدمت و وظيفه ای که نمايندگان يا محفل ملّی بآنان رجوع نمايند متذکّر سازم هر گونه امتناع از قبول خدمات مرجوعه را مذموم ميدانم شوقی ربانی “.
*بنصوص مبارکه درقسمت “مشورت “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” زَيِّنُوْا رُؤوْسَکُمْ بِاِکْلِيْلِ الْاَمَانَةِ وَالْوَفَاءِ َو قُلُوْبَکُمْ بِرَدَاءِالتَّقْوَی وَالْسُنُکُمْ بِالصِّدْقِ الْخَالِصِ وَهَيَاکِلُکُمْ بِطِرَازِالْاآدَابِ کُلٌّ ذَلِکَ مِنْ سَجِيَّةِ الْانْسَانِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْمُتَبَصِّرِيْنَ .“
و دريکی از الواح ميفرمايند :
٢- ” يَنْبَغِي لِکُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمْ اَنْ يَکُوْنَ شَمْسَاً لِسَمَاءِ الْوَفَاءِ لِيَظْهَرَ مِنْهُ مَا تَنْشَرِحُ بِهِ صُدُوْرُ الْعَارِفِيْنَ. اِنَّ الَّذِي عَرَفَ شَأنَ الْوَفَاءِ وَ َتَزَيَّنَ بِطِرَازِهِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ هَذَا الْمَقَامِ الْکَرِيْمِ. يُصَلِّي عَلَيْهِ اَهْلُ المَلَکُوتِ مِنْ لَدُنْ مُقْتَدِرٍ حَکَيِمٍ “.
٣- ” اِنَّ الَّذِي تَزَيَّنَ بِرِدَاءِ الوَفَاءِ بَيْنِ الْاَرْضِ وَ السَّمَاءِ يُصَلِّي عَلَيْهِ الْمَلَاءِ الْاَعْلَی وَ الَّذِي نَقَضَ الْعَهْدَ يَلْعَنُهُ الْمُلْکُ وَ الْمَلَکُوْتِ “.
٤- ” اِنَّ الَّذِيْنَ وَفِوْا بِعُهُوْدِهِمْ وَ عُقوْدِهِمْ وَ نُذُوْرِهِمْ وَاَدُّوْا اَمَانَاتِ اللّهِ وَ حُقُوْقَهُ اِنَّهُمْ مِنْ اَهْلِ الْفِرْدَوْسِالْاَعْلی کَذَلِکَ يُبَشِّرُهُمْ الْمَظْلُوْمُ فِي سِحْنِهِ الْعَظِيْمِ. طُوْبی لِعِبَادٍ فَازُوْا وَ لِاَمَاءٍ فُزْنَ وَ لِکُلِّ مَنْ تَمَسَّکَ بِالْمَعْرُوْفِ وَ عَمَلَ مَا اُمِرَ بِهِ فِي کِتَابِ اللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
٥- ” وَ فِي الْوَعْدِ وَفِيّاً “.
٦- ” وَ الَّذِي وَفَی بِالْوَعْدِ اِنَّهُ اَمِنَ مِنَ الْوَعِيْدِ“.
٧- ” تَمَسَّکُوْا بِحَبْلِ الْوَفَاءِ عَلَی شَأنٍ لَا تَمْنَعَکُمْ هَمْزَاتُ الَّذِيِنَ کَفَرُوْا بِاللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
٨- ” ای بلبل معنوی جز در گلبن معانی جای مگزين و ای هدهد سليمان عشق جز در سبای جانان وطن مگير وای عَنقای بقا جز در قاف وفا محلّ مپذير. اينست مکان تو اگر بلامکان بپرِ جان بر پری و آهنگ مقام خود رايگان نمائی “.
٩- ” بدان که ملکوت وفا را قبل از جبروت اسماء بسلطان اراده خلق فرموديم لهذا وفا عنداللّه احبّ از کلّ اسم بوده و خواهد بود “.
١٠- ” وفا شجرِ مبارکی است اثمارش محبوب و آثارش باقی و دائم. اگر خوب ملاحظه شود اوست قائد جنود حُبّ و او است پيشرو اهل وُدّ و راستی “.
١١- ” حقّ با وفا بوده و وفا را دوست داشته و ميدارد “.
١٢- ” حقّ جَلّ جَلالُه وفا را دوست داشته و دارد و اوست طراز هياکل مخلصين و مقربين ومقدّسين“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” هواللّه ای مير وفا در عالم وجود صفتی بهتر و خوشتر و شيرين تر از وفا نيست اين منقبت از اعظم اساس دين الهی است. اگر انسان از جميع صفات حميده محروم باشد ولی باين صفت قدسيّه موصوف عاقبت حائز کمالات ميگردد و اگر چنانچه حائز جميع صفات کماليّه باشد و از صفت وفا بی بهره آن کمال به نقص مبدّل گردد و آن خير به شرّ و آن نورانيّت بظلمت و آن عزّت بذلّت منتهی شود “.
٢- ” وفا اوّل بايد بخدا و اوامر وعهد او نمود و بعد به بندگانش “.
٣- ” نفوسی که رائحه محبّت جمال مبارک در مشام دارند از هيچ نفحه ای جز رائحه گلشن وفا استنشاق ننمايند “.
٤- ” اليوم مقرّب درگاه کبرياء نفسی است که جام وفا بخشد و اعداء را دّر عطا مبذول دارد “.
٥- ” در عالم وجود امری اعظم از وفا نيست که طول مدّت سبب فراموشی و اخلال در محبّت نشود ملاحظه نمائيد در ايران آن نفوس مبارکه چقدر با وفا بودند که در زير شمشير جمال مبارک را ياد نمودند و هيچ ستم و بلائی آنها را از وفا منع نکرد. در قربانگاه فرياد يا بهاء الابهی از دل و جان بر آوردند اينست شأن وفا “.
٦- ” بجميع نوع انسان بايد وفا پرور و مهربان بود “.
٧- ” فی الحقيقه انسان بايد به وفا قيام نمايد و ثبوت و استقامت نمايد علی الخصوص بقرين و همنشين خود و همدم و نديم خود زيرا حقوق بين اين دو قويم و محکم و متين است و انسان آنچه بکوشد از عهده اکمال بر نيايد ولی بقدر امکان قصور نشايد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” لَا تَحْمِلُوْا عَلَی الحَيْوَانِ مَا يَعْجَزُ عَنْ حَمْلِهِ اِنَّا نَهَيْنَاکُمْ عَنْ ذَلِکَ نَهْياً عَظِيْماًفِي الْکِتَابِ. کُوُنْوا مَظَاهِرِ الْعَدْلِ وَ الْاِنْصَافِ بَيْنَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِينَ “.
٢- ” رعايت حيوان را منظور نمايد “
٣- ” بضُرّ حيوان راضی نشويد تا چه رسد بانسان “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” احبّای الهی بايد نه تنها بانسان رأفت و رحمت داشته باشند بلکه بايد بجميع ذيروح نهايت مهربانی نمايند زيرا حيوان با انسان در احساسات جسمانی و روح حيوانی مشترک است ولی انسان ملتفت اين حقيقت نيست گمان مينمايد که احساس، حصر درانسان است لهذا ظلم بحيوان ميکند امّا بحقيقت چه فرقی در ميانِ احساسات جسمانی. احساس واحد است خواه اذيّت بانسان کنی و خواه اذيّت بحيوان ابداً فرقی ندارد بلکه اذيّت بحيوان ضررش بيشتر است زيرا انسان زبان دارد شکوه نمايد آه و ناله کند و اگر صدمه ای باو رسد بحکومت مراجعت کند حکومت دفع تعدّی کند ولی حيوان بيچاره زبان بسته است نه شکوه تواند و نه بشکايت بحکومت مقتدر است. اگر هزار جفا از انسانی ببيند نه لساناً مدافعه تواند و نه عدالةً دادخواهی کند. پس بايد ملاحظه حيوان را بسيار داشت و بيشتر از انسان رحم نمود. اطفال را از صغر سنّ نوعی تربيت نمائيد که بينهايت بحيوان رؤوف و مهربان باشند. اگر حيوانی مريض است در علاج او کوشند. اگر گرسنه است اطعام نمايند. اگر تشنه است سيراب کنند. اگر خسته است در راحتش بکوشند. انسان اکثر گنهکارند و حيوان بيگناه. البتّه بيگناهان را مرحمت بيشتر بايد کرد و مهربانی بيشتر بايد نمود مگر حيوانات مؤذيه را مثلِ گرگ خوانخوار مثلِ مار گزنده و ساير حيوانات مؤذيه. چه که رحم باينها ظلم بانسان و حيوانات ديگر است. مثلاً اگر گرگی را رأفت و مهربانی نمائی اين ظلم بگوسفند است يک گله گوسفند را از ميان بردارد. کلبِ عقور را اگر فرصت دهی هزار حيوان و انسان را سبب هلاک شود. پس رأفت بحيوان درنده ظلم بحيوانات مظلومه است. لهذا بايد چاره آنرا نمود ولکن بحيوانات مبارکه بايد بی نهايت مهربانی نمود. هرچه بيشتر بهتر و اين رأفت و مهربانی از اساس ملکوت الهی است. اين مسأله را بسيار منظور داريد وَ عَلَيْکُمُ البَهَاءُالْاَبْهَی ع ع “
٢- ” ای دختر عزيز ملکوتی من حيوان نظير انسان در نزد اهل حق بسيار عزيز است لهذا انسان بايد بانسان و حيوان هر دو مهربان باشد و بقدر امکان در راحت و محافظت حيوان بکوشد امّا در تشريح حيوان چون منافع و فوائد طبّی حاصل ميشود که سبب استفاده جميع بشر ميگردد شايد از تشريح جرّاحی اکتشافاتی حصول يابد که سبب حيات هزار مليون از نفوس گردد هر چند اين عمل جرّاحی ضرر خصوصی است ولکن منفعت عمومی يعنی از برای عموم انسان مفيد است حتّی اين تشريح اکتشافی سبب منفعت عالَم حيوان نيز گردد از اين نظرگاهِ منفعت عمومی مقبول، ولو ضرر خصوصی دارد جائز است زيرا تشريح آن حيوان نتايج بسيار عظيمی می بخشد. مثلاً تشريح گرگی در حالت بيهوشی سبب شود که مرضی کشف ميشود که الآن هزار مليون ازآن مرض مهلک بهلاکت رسيده اند. حال اين تشريح کشفی سبب ميشود که هزاران مليون از اين هلاکت محفوظ ميمانند. اگر آفتی بر رمه گوسفندی مسلط جائز است يک گوسفند را از برای سلامت گله فدا نمود والّا آن آفت جميع آن گله را حتّی آن گوسفندِ فدائی را هلاک خواهد نمود ولکن بايد تشريح در حيوانات موذيه باشد و بدرجه ای از احتياط باشد که آن حيوان مدهوش و بی احساس باشد. حيوانات موذيه را جائز که بجهت سلامتی نفوس فدا نمود. نظر باين حکمتهای بالغه جائز است که حيوانات موذی را بجهت سلامت عالَم انسانی تشريحِ کشفی کرد. اين حيوان موذی اگر زندگانی نمايد سبب هلاکت هزار حيوان ديگر شود مثلاً اگر گرگ تشريح اکتشافی شود اين سبب محافظه هزار گوسفند است که او خواهد دريد حتّی موت اين، سبب بقای هزار حيوان است علی الخصوص اکتشافات فنّی و طبّی ميشود که الی الابد از برای عموم انسان مفيد است وَعَلَيْکَ البَهاءُ الْاَبْهَی “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند:
١- ” اِيَّاکُمْ اِيَّاکُمْ عَنِ الْفَسَادِ وَ الْاِخْتِلَافِ لِاَنَّ بِذَلِکَ يَرْجِعُ الضُّرُّ اِلَی سِدْرَةِ قُدْسٍ مَرْفُوْعاً… قَدِّسُوْا اَنْفُسَکُمْ عَنْ کُلِّ مَا يَحْدُثُ بِهِ النِّفَاقُ بَيْنَکُمْ لِيَشْهَدَکُمُ اللّهُ مُطَهَّراً عَنْ کُلِّ دَنَسِ وَ عَنْ کُلِّ مَا لَا يُحِبُّهُ رِضَاهُ وَ هَذَا مَا اُمِرْتُمْ بِهِ فِي اَلْوَاحِ قُدْسٍ مَمْنُوْعَاً.ْکَذَلِکَ وَصَّاکُمْ قَلَمُ الرَّحْمنِ حِيْنَ الَّذِي اَحَاطَتْهُ الْاَحْزَانُ مِنْ کُلِّ الْاَشْطَارِ وَ کَفَی بِاللّهِ عَلَی ذَلِکَ شَهِيْداً “.
٢- ” قُلْ يَا قَوْمِ لَاتَخْتَلِفُوْا فِي اَمْرِ اللّهِ اَنِ اتَّبِعُوْا مَا اُمِرْتُمْ فِي کِتَابٍ مُبِيْنٍ اِيَّاکُمْ اَنْ يَمْنَعَکُمْ اَعْمَالُ الَّذِيْنَ يَدَّعُوْنَ الْاِيُمَانَ اِنَّ الَّذِي تَجَاوَزَ عَنْ حُدُوْدِی اِنَّهُ لَيْسَ مِنِّيْ اِلَّا اَنْ يَتُوْبَ اِلَی اللّهِ الْغَفُوْرِ الْکَريْمِ “.
٣- ” هر نفسی اليوم ذکری نمايد که سبب اختلاف شود لَدَی اللّه مردود بوده و هست … نفوس مُحيله مثل نفوس قبل موجود و اختلاف را دوست داشته و ميدارند نَسْأَلُ اللّهَ اَنْ يُوَفِّقَهُمْ وَيُؤَيَّدَهُمْ عَلَی نُصْرَةِ اَمْرِهِ الْعَزِيْزِ الْبَدِيْعِ وَ يَمْنَعَهُمْ عَمَّا يَخْتَلِفُ بِهِ النَّاسُ وَ يَحْفَظَهُمْ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِيْنَ “.
٤-” هر امری که بقدر رأس شَعری رائحه فساد و نزاع و جدال و يا حُزن نفْسی از او ادراک شود حزب اللّه بايد از او احتراز نمايند بمثابه احتراز از رقشاء“.
٥- ” حقّ شاهد و گواه است که ضرّی از برای اين امر اليوم اعظم از فساد و نزاع و جدال و کدورت و برودت مابين احباب نبوده و نيست “.
٦- ” اگر جميع عالَم از حقّ اعراض نمايند ضرّی بر امر وارد نه بلکه اعراض خلق سبب و علّت ارتفاع امر حقّ جلّ جَلالُه است ولکن ضرّ و حزن مظلوم از عدم اتّحاد و اتّفاق اولياء و دوستانست “.
٧- ” هيچ ضُرّی اعظم از اختلاف از برای امراللّه نبوده و نيست “.
و در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٨- ” از اختلاف بر اصل شجره ضرّ وارد و ازين گذشته مخالفت امراللّه و تشتّت نفوس مجتمعه و تضييع امر مابين عباد و تحيّر نفوس ضعيفه کلّ واقع. تَجَنَّبُوْا يَا اَحِبّاءَ الرَّحْمنِ عَنْ الْاِخْتِلَافِ بِهِ يُکَدَّرُ صَافِي کَأسِ الْعِرْفَانِ بَيْنَ الْاِمْکَانِ. کَذَلِکَ يُنْصَحُکُمْ قَلَمِيَ الْاَعْلَی فِي هَذَا السِّجْنِ الْمُبِيْنِ “.
٩- ” سمّ قتّال اختلاف بوده و خواهد بود “ .
١٠- ” اختلاف احبّای الهی اليوم سبب سرور اعداء از ملل مختلفه و تضييع امر بوده و خواهد بود. نَسْألُ اللّهَ اَنْ يُوَفِّقُ اَحِبَّائَهُ عَلَی الْمَحَبَّةِ وَ الْاِتِّحَادِ وَعَلَی الْمَحَبَّةِ وَ الْاِتِّحَادِ وَ عَلَی الْمَحَبَّةِ وَ الاِتِّحَادِ “.
١١- ” طوبی از برای نفوسی که بحبل شفقت و رأفت متمسّکند و از ضغينه و بغضا فارغ و آزاد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” جمال مبارک فرموده اند که اگر ميان دو نفر از ياران مجادله شود و در مسأله ای از مسائل الهيّه مباحثه واقع گردد، منجر باختلاف شود و اختلاف سبب توهين امراللّه“.
٢- ” هميشه تأثّرات قلب عبدالبهاء از اغبراريست که در ميان احبّا حاصل گردد. مصائب خارجه تأثيری ندارد بلايای وارده را حُکمی نه زيرا هر چه هست از خارج است توقّعی از آنان نيست ولی اگر در ميان احبّا رنجش و اغبراری حاصل گردد بينهايت تأثير دارد…“.
٣- ” اليوم نصرتی از برای ميثاق الهی اعظم از اّتحاد و اتّفاق نه و همچنين اهانتی اعظم از اختلاف و شقاق نيست وَاللّهِ الَّذِي لَا اِلهَ اِلّا هُو اگر اتّحاد و يگانگی در ميان ما بکمال درجه چنانکه رضای جمال قدم است حاصل نگردد کور اعظم نتيجه نبخشد بلکه اين حزب چون احزاب سابقه باشد بلکه بکلّی محو گردد“.
٤- ” ای ياران الهی زنهار زنهار از اختلاف زيرا بنيان الهی از اختلاف برافتد و شجره مبارکه از ارياح اختلاف از ثمر باز ماند. گلشن توحيد از زمهرير تباين افکار پژمرده گردد و نار محبّت اللّه افسرده شود“.
٥- ” در کائنات خارجه تفکّر کنيد تا عبرت حاصل شود سحاب متفرّق فيض باران ندارد و در اندک مدّت متلاشی شود. گله پراکنده در تحت تسلّط گرگ افتد. طيور متفرّقه بچنگل باز مبتلا شود. چه برهانی اعظم از اين که اتّحاد و اتّفاق سبب ترقّی و حياتست و اختلاف و افتراق مورث ذلّت و هوان و اعظم اسباب خذلان و خسران …“.
٦- ” احبای الهی ميدانند و در جميع الواح و زُبُر ربّانی خوانده و ميخوانند که از ذکر ذرّه ای اختلاف جمال مبارک روحی لاحبّائه الفداء چنان برميافروختند که وجه مبارک تغيير ميکرد و هر يک از اشخاص موجوده البتّه صد مرتبه بگوش خويش از فم مطهّر شنيده اند که بکرّات بکمال تأثّر ميفرمودند من اگر ببينم که امراللّه سبب اختلاف ميان دو نفس ميشود از امراللّه ميگذرم ….“.
و بعد حضرت عبدالبهاء در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٧- ” همچو گمان نميکنم که کسی سبب ذرّه ای اختلاف در امر مبارک شود، خواه سرّی و خواه جهری، و خير ببيند عنقريب معلوم خواهد شد و هَذَا وَعْدٌ غَيْرُ مَکْذُوْبٌ “.
٨- ” با اينهمه بلايا و اينهمه رزايا و هجوم اعداء، در ميان احبّاء نيز اغبرار موجود با وجود آنکه امر جمال قدم روحی لاحبّائه الفداء عبارت از حقيقت محبت است و سبب اتحاد و الفت تا کلّ امواج يک بحر گردند و نجوم باهره اوج نامتناهی يک فلک. لئالی اصداف توحيد گردند و جواهر متلألئه معدن تفريد. بنده يکديگر گردند و نيايش و ستايش و پرستش همديگر کنند. زبان بمدح و ستايش هر يک از احبّا گشيايند و نهايت شکرانه ر ااز يکديگر نمايند. نظر بافق عزّت کنند و بانتساب آستان مقدّس جز خير يکديگر نبينند و جز نعت يکديگر نشنوند و بجز مدح و ستايش يکديگر کلمه ای بر لسان نرانند.
بعضی بر اين منهج قويم سالک. الحمد للّه بعون و عنايت الهيّه موفّق و مؤيّد در جميع ممالک. ولی بعضی براين مقام اعزّ اعلی چنانچه بايد و شايد قائم نه و اين بسيار سبب احزان عبدالبهاست چنان حزنی که بتصوّر نيايد زيرا طوفانی اعظم از اين از برای امراللّه نه و وهنی اشدّ از اين بر کلمةاللّه نيست. بايد احبّای الهی کلّ متّحد و متّفق شوند در ظلّ عَلَم واحد محشور شوند و به رأی واحد، مخصوص گردند و به مشی واحد سلوک نمايند و به فکر واحد تشبّث کنند آراء مختلفه را فراموش نمايند و افکار متفاوته را نسيان فرمايند زيرا الحمدلله مقصد، مقصد واحد است و مطلوب، مطوبِ واحد. کلّ بنده يک آستانيم و شيرخوار يک پستان. در ظلّ يک شجره مبارکه ايم و در سايه يک خيمه مرتفعه “.
٩- ” عبدالبهاء در طوفانِ خطر است و از خوف اختلاف آراء در نهايت حذر. اگر معاذاللّه اختلاف جزئی حاصل گردد جميع نفوس ذليل وهالک و امراللّه بنهايت ذلّت در جميع ممالک گرفتار شود. ديگر معلوم است که چقدر از اين فکر در اضطرابم. الحمدللّه اسباب اختلافی نه “.
١٠- ” ای ياران عبدالبهاء شمارا بملاحت و صباحت جمال ابهی قسم ميدهم که مانند نجوم ثريّا مجتمع و مؤتلف گرديد و سبب اتّحاد و يگانگی عالميان شويد بنياد خلاف بر اندازيد و بنيان ائتلاف بلند سازيد و بذيل محبّت الهيّه در آويزيد و ساحت قلب را از مغايرت و مخالفت بپردازيد تا محلّ اشراق شمس حقيقت گردد و نور موهبت بدرخشد …“.
١١- ” هر کاری که بالفت و محبّت و خلوص نيّت فيصل شود نتيجه اش انوار است و اگر ادنی اغبراری حاصل شود نتيجه اش ظلمات فوق ظلمات است “.
١٢- ” حضرت بهاءاللّه ابواب اين اختلافات را مسدود فرمودند…. حتّی فرمودند اگر دو نفر در امری اختلاف کنند که به دوئيّت منجر شود هر دو باطلند و از اعتبار ساقط “.
١٣- ” اگر چنانچه بين دوستان معاذاللّه اختلافی جزئی و کلّی در امری حاصل شود کلّ بايد بکلّی سکوت نمايند و يا محبّت کنند و سؤال نمايند تا جواب ارسال گردد باری هر نفْسی سبب اختلاف بين دوستان شود بايد از او احتراز نمايند و اجتناب کنند “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند:
١- ” اگر صيانت و تقدّم سريع امراللّه را خواهانيم بايد بهر نحوی ممکن ادنی شائبه اختلاف و برودت و اغبرار را از ميان خود محو سازيم و با قلوبی صاف و پاک و طيّب و طاهر در کمال روح و ريحان و يگانگی نفحات تقديس و تنزيه و خلوص ومحبّت الهيّه را بمشام آلوده اهل عالَم رسانيم . ادنی گفتگوئی در جميع احباب سلب تأييد نمايد و روح مجرد منعش امراللّه را از هيکل آن جمع مريض چون برق اخراج نمايد. مجهودات و مساعی مبذوله را بتمامها بباد دهد و اسباب تقهقر و انحطاط و تجزّی و اضمحلال آناً فآناً ازدياد يابد و از جميع جهات احاطه نمايد “.
و در همين توقيع مبارک اين سه بيان مُحزن و عبرت انگيز زيارت ميشود :
٢- ” نميدانيد که آثار و علائم عدم صفا در قلوب مؤمنين بلکه ادنی شائبه دلتنگی و برودت و اغبرار در جمع احباب چقدر اسباب خلل و توهين و تزييف اين امر است و علّت خجلت و حيرت و شرمساری اين عبد و به چه حدّی مضرّ و مخالف مبدأ و اساس شريعةاللّه …. “.
٣- ” اگر اخوّت حقيقی باحسنها و اجملها و اکملها در بين احبّا تحقّق نيابد تأسيس وحدت عالم انسانی چگونه ممکن. اگر اختلاف در بين ياران که هر يک حامل پيام نجاتند زائل نگردد اميدی ديگر نه و تبليغ را ديگر اثر و فائده ای و لزومی نبوده و نخواهد بود “.
٤- ” تا اتّحاد و اتّفاق کامل در بين احبّا جلوه ننمايد و محکم و ثابت نگردد امر عزيز الهی در حالت توقّف باقی و از فتح و ظفر ممنوع و محروم “.
٥- ” و نيز از وظائف محفل جهد در تأليف قلوب ياران است و دفع علّت و اثر اختلاف و کدورت واغبرار در جمع احباءاللّه بهر وسيلهای بايد هر برودت وکدورتی را بروحانيّت و صفا تبديل داد و سکون و خمودت را به وله و اشتعال مبدّل کرد “.
٦- ” اگر ياران بتمام قوا اختلاف شخصی خود را فراموش کنند و قلب خود را بخاطر حضرت بهاءاللّه بسوی محبّت عميقی که بيکديگر دارند مفتوح سازند ملاحظه خواهند کرد که بر قدرت آنها بنحو وسيعی افزوده شده است و آنها قادر خواهند بود که قلوب عامّه مردم راتسخير نمايند “.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای ” اتّحاد و اتّفاق “ - ” نهی از تعصّبات “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” لَيْسَ لِاَحَدٍاَنْ يَسْتَغْفِرَ عِنْدَ اَحَدٍ تُوْبُوْا اِلَی اللّهِ تِلقَاءَاَنْفُسُکُمْ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَافِرُالْمُعْطِي الْعَزِيْزُ التَّوَّابُ “.
٢- ” مَنْ ابْتُلِي بِمَعْصِيَّةٍ فَلَهُ اَنْ يَتُوْبَ وَ يَرْجَعَ اِلَی اللّهِ اِنَّه يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَ لَايَسْألُ عَمَّا شَاءَاِنَّهُ لَهُوَالتَّوَّابُ الْعَزِيْزُ الْحَمِيْدُ “.
٣- ” بشارت نهم بايد عاصی در حالتی که از غيراللّه خود را فارغ و آزاد مشاهده نمايد طلب مغفرت و آمرزش کند. نزد عباد اظهار خطايا و معاصی جائز نه چه که سبب و علّت آمرزش و عفو الهی نبوده و نيست و همچنين اين اقرار نزد خلق سبب حقارت و ذلّت است و حقّ جلّ جلالُه ذلّت عباد خود را دوست ندارد اِنَّهُ هُوَالْمُشْفِقُ الکَرِيْمُ .عاصی بايد ما بين خود و خدا از بحر رحمت، رحمت طلبد و از سماء کَرَم، مغفرت مسألت کند و عرض نمايد:
” اِلهِي اِلهِي اَسْأَلُکَ بِدِمَاء عَاشِقِيْکَ الَّذِيْنَ اجتَذَبَهُمْ بَيَانُکَالْاَحْلَی بِحَيْثُ قَصَدُوْا الذِّرْوَةَ الْعُلْيَا مَقَرَّ الشَّهَادَةِ الْکُبْرَی وَ بِالْاَسْرَارِالْمَکْنُوْنَةِ فِي عِلْمِکَ وَ بِالَّآلِئِ الْمَخْزُوْنَةِ فِي بَحْرِ عَطَائِکَ اِنْ تَغْفِرَ لِي وَ لِاَبِي وَ اُمِّي وَ اِنَّکَ اَنْتَاَرْحَمُ الرَّاحِمِيْنَ لَااِلَهَ اِلّا اَنْتَ الْغَفُوْرُ الْکَرِيْمُ اَي رَبَّتَرَی جَوْهَرَ الْخَطَاءِ اَقْبَلْ اِلَی بَحْرِ عَطَائِکَ وَ الضَّعِيْفَ مَلَکُوْتِ اِقْتِدَارِکَ وَ الْفَقِيْرِ شَمْسِ غَنَائِکَ. اَي رَبَّ لَاتُخَبِّنْهُ بِجُوْدِکَ وَ کَرَمِکَ وَلَاتَمْنَعْهُ عَنْ فُيُوْضَاتِ اَيَّامِکَ وَلَا تَطْرُذْهُ عَنْ بَابَکَ الَّذِي فَتَحْتَهُ عَلَی مَنْ فِي اَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ. آهٍ آهٍ خَطِيْئَاتِي مَنَعَتْنِي عَنِ التَّقَرُّبَ اِلَی بِسَاطِ قُدْسِکَ وَ جَرِيْرَاتِي اَبْعَدَتْنِي عَن ِ التَّوَجَّهِ اِلَی خِبَاءِ مَجْدِکَ قَدْ عَمِلْتُ مَا نَهَيْتَنِي عَنْهُوَتَرَکْتُ مَا اَمَرْنَنِي بِهِ اَسْألُکَ بِسُلْطَانِ الْاَسْمَاءِ اَنْ تَکْتُبَ لِي مِنْ قَلَمِ الْفَضْلِ وَالْعَطَاءِ مَايُقَرُّبِنِي اِلَيْکَ وَ يُطَهِّرُبِي عَنْ جَرِيْرَاتِيَ الَّتِي حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَفْوِکَ وَ غُفْرَانِکَ اِنَّکَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْفَيَّاضُ لَا اِلَهَ اِلّا اَنْتَ الْعَزِيْزُ الْفَضَّالُ “.
٤- ” جز حضرت رحمن بر آمرزش گمراهان و گناهکاران قادرنبوده و نيست کسی که هستی نيافته چگونه هستی بخشد و صاحب خطا چگونه از خطا در گذرد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” مغفرت خطايا بعمل بوصايای انبياء ميشود نه باقرار و ايمان زبانی و دعا و نَفَس رؤسای مذهبی “.
٢- ” چون نفوس تربيت يافته می بينند که کشيشها نان و شراب را در دست گرفته نفَسی بآن ميدمند و ميگويند اين نان و شراب جسد وخون مسيح است و يا به اقرارِ گناه نزد قسّيسها عفوِ خطايايِ نفوس ميشود، البتّه از مشاهده اينگونه امور مردمان باشعور از مذهب بيزاری ميجويند و بکلّی بيدين ميشوند “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند
١- ” در اياّم سنه نه روز اشتغال بشغلی فی الحقيقه جائز نه. بعضی بنصوص الهيّه و بعضی قياس بآن. يوم اوّل و ثانی محرّم و سه يوم عيد رضوان و يوم هفتادم نوروز و يوم نيروز و يوم بيست و هشتم شعبان و يوم پنجم جمادی الاولی. امّا يوم ششم قوس اشتغال ممنوع نه اگر ياران احياناً شادی مينمايند اين طوعاً بدلخواه ايشان است امّا فرض نه و واجب ايّامی است که تعلّق بجمال ابهی ونقطه اولی دارد يعنی اين نُه روز اشتغال بکسب و تجارت و صناعت وزراعت جائز نه و همچنين اجرای مقتضای مناصب و وظائف يعنی اجرای خدمت حکومت “.
٢- ” يوم بعثت (*) حضرت اعلی و يوم هفتادم نوروز و روز بيست وهشتم شعبان و يوم اوّل محرّم و يوم ثانی محرّم و يوم نوروز و سه روز رضوان اشتغال بامور حرام است “.
٣- ” در حقّ چوپان در ايّام ممنوعه از کار در عيد رضوان سخت گرفته نشده است بجهت اين است که ظلم بحيوان است “.
در باره روز تعطيل هفته حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
٤- ” يوم راحت در اين دور، روز جمعه است “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند
١- ” اشتغال بامور در ايّام متيرّکه منصوصه از محرمات حتميّه … موظّفين ادارات و اطفالی که بمدارس اغيار ميروند بايد کمال سعی را در تحصيل اجازه معاف شدن بنمايند در صورت عدم قبول و امکان ، مطيع و منقاد باشند …. در خصوص خبّاز ها و قصّابها و صاحبان اينقبيل مشاغل در نقاطی که مشاغل مزبوره منحصر باحبّاء است سؤال نموده بوديد که دراين قسمت استثنائی در ايّام محرّمه متبرّکه برای آنان هست يانه ؟ فرمودند بنويس کسر حدود بهيچوجه من الوجوه جائز نه و استثنائی مقبول و محبوب نبوده و نيست. سستی و تهاون در اين موارد علت ازدياد جرأت و جسارت دشمنان امراللّه خواهد گشت “.
٢- ” اشتغال بامور در ليل و نهار، هر دو، از محرّماتِ حتميّه است “.
و در بيان مبارک ديگر آغاز و خاتمه يوم را معيّن ميفرمايند بقوله المطاع :
٣- ” و ديگر سؤال نموده بوديد در اين امر مبارک، روز را از غروب آفتاب تا غروب بايد حساب کرد يا از نصف شب به نصف شب. فرمودند بنويس ميزان غروب آفتاب است نه نصف شب “.
٤- ” اما محافل و لجنات و دوائر امريّه د رايّام اعياد و مصيبات تعطيل آنها احسن و اولی ولی قرار قطعی و نهائی در اين خصوص راجع به بيت عدل عمومی است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” لَايَعْتَرِض ْ اَحَدٌ عَلَی اَحَدٍ .“
٢- ” لَا تَعْتَرِضُوْا عَلَی الْعِبَادِ اِنْ وَجَدْتُمْ مِنْ اَحَدٍ رَائِحَةَ الْبَغْضَاءِ ذَرُوْهُ فِي خَوْضِهِ مُتَشَبِسِيْنَ بِاَذْيَالِ رِدَاءِ عِنَايَةِ رَبِّکُمْ فَالِقُ الْاَصْبَاحِ “.
٣- ” کلّ عباد را بنصائح مشفقانه نصيحت نموديم که احدی متعرّض احدی نشود و نفسی با نفسی مجادله ننمايد “.
٤- ” قسم بآفتاب فجر توحيد که اگر احبّای الهی کشته شوند نزد اين عبد محبوب تر از آنست که به نفسی تعرّض نمايند“.
٥- ” باری ای سلمان بر احبّای حقّ القا کن که در کلمات احدی بديده اعتراض ملاحظه منمائيد بلکه بديده شفقت و مرحمت مشاهده کنيد مگر آن نفوسی که اليوم در ردّ اللّه الواح ناريّه نوشته “.
٦- ” ابداً نفْسی تعرّض به نفْسی ننمايد و بر محاربه قيام نکند شأن اهل حقّ خضوع و خشوع و اخلاق حميده بوده و خواهد بود “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- کسی را با کسی تعرّض نباشد و کسی بر کسی نکته نگيرد.
و در اوّل مبحث ” مساله تناسخ “ در مفاوضات مبارکه ميفرمايند :
٢- ” آنچه گفته ميشود ما را مقصد بيان حقيقت است. توهين عقايد ملل ديگر نيست. مجرّد بيان واقعست و بس والّا به وجدان نفْسی تعرّض ننمائيم واعتراض روا نداريم “.
٣- ” خاطری نيازاريد و کلمه سوء بر زبان نرانيد اگر از کسی فضائل عالَم انسانی و سلوک در رضای الهی مشاهده کنيد تمجيد کنيد والا صمت و سکوت اختيار نمائيد “.
٤- ” بنهايت الفت و محبّت با يکديگر گفتگو کنند. اگر اندک معارضه ای بميان آيد سکوت کنند. ديگر ابداً طرفين تکلّم ننمايند و حقيقت حال را از مبيّن سؤال کنند. اينست حُکم فاصل “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَفْتَخِرَ عَلَی اَحَدٍ کُلٌّاَرِقَّاءُ لَهُ وَ اَدِلَّاءُ عَلَی اَنَّهُ لَا اِلَهَ اِلّا هُوَ اِنَّهُ کَانَ عَلَی کُلِّ شَْیءٍ حَکِيْماً “.
٢- ” هَلْ عَرَفْتُمْ لِمَ خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ وَاحِدٍ لِئَلَّا يَفْتَخِرَ اَحَدٌ عَلَی اَحَدٍ وَ تَفَکِّرُوْا فِي کُلِّ حِيْنٍ فِي خَلْقِ اَنْفُسِکُمْ اِذَاً يَنْبَغِي کَمَا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ شَيْءٍ وَاحِدٍ اَنْ تَکُوْنُوْا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ بِحَيْثُ تَمْشُوْنَ عَلَی رِجْلٍ وَاحِدَةٍ وَتَأْکُلُوْنَ مِنْ فَمٍ وَاحِدٍ وَ تَسْکُنُوْنَ فِي اَرْضٍ وَاحِدَةٍ حَتّی تَظْهَرَ مِنْ کَيْنُوْنَاتِکُمْ وَ اَعْمَالِکُمْ وَاَفْعَالِکُمْ آيَاتُ التُّوْحِيْدِ وَ جَوَاهِرُ التَّجْرِيْدِ هَذَا نُصْحِي عَلَيْکُمْ يَا مَلَاءَ الْاَنْوَارِ فَانْتَصِحُوْا مِنْهُ لِتَجِدُوْا ثَمَراتِ الْقُدْسِ مِنْ شَجَرِ عِزٍّ مَنِيْعٍ “.
٣- ” طُوْبَی لِعَالِمٍ لَنْ يَفْتَخِرَ عَلَی دُوْنِهِ بَعِلْمِهِ “.
٤- ” وَاِنْ وَجَدْتُمْ مِنُ ذَلِيْلٍ لَا تَسْتَکْبِرُوْا عَلَيْهِ لِاَنَّ سُلْطَانَ الْعِزِّ يَمُرُّ عَلَيْهِ فِي مَدِّ الْاَيَّامِ وَ لَا يَعْلَمُ کَيْفَ ذَلِکَ اَحَدٌ اِلَّا مَنْ کَانَ مَشِيَّتُهُ مَشِيَّةِ رَبِّکُمُ الْعَزِيْزِالحَکيِمِ “.
٥- ” اِيّاکُمْاَنْ تَفْتَخِرُوْا عَلَی اَحَدٍ مِنْ عِبَادِي بِمَا اَوْنَيْتُمْ مِنْ زَخَارِفِ الْاَرْضِ. سَوْفَ يَفْنَی مَا تَرَوْنَهُ الْيَوْمَ وَيَبْقَی الْمُلْکُ لِلّهِ الْفَرْدِ الْعَزِيْزِ الْحَمِيْدِ “.
٦- ” از افتخار که سبب اختلاف است بگذريد و بآنچه علّت اتّفاق است توجّه نمائيد “.
٧- ” برتری و بهتری که بميان آمد عالَم خراب شد و ويران مشاهده گشت. نفوسی که از بحر بيان رحمن آشاميده اند و بافق اعلی ناظرند بايد خود ر ا در يک صقع و در يک مقام مشاهده کنند. اگر اين فقره ثابت شود و بحول و قوّه الهی محقّق گردد عالَم جنّت ابهی ديده شود بلی انسان عزيز است چه که در کلّ آيه حقّ موجود ولکن خود را اعلَم و اَرجح و اَفضل واتقی و ارفَع ديدن خطائی است کبير. طوبی از برای نفوسی که بطراز اين اتّحاد مزيّنند و مِنْ عِنْداللّه موفّق گشته اند “.
٨- ” ای پسر خاک براستی ميگويم غافل ترين عباد کسی است که در قول مجادله نمايد و بر برادر خود تفوّق جويد بگو ای برادران باعمال خود را بيارائيد نه باقوال “.
٩- ” بايد کلّ با يکديگر به رفق و مدارا و محبّت سلوک نمايند و اگر نفسی از ادراک بعضی مراتب عاجز باشد يا نرسيده باشد بايد بکمال لطف و شفقت با او تکلّم نمايند و او را متذکّر کنند مِنْ دُوْنِ آنکه در خود فضلی و علوّی مشاهده نمايند”.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” نظر به نقصان خلق نکنيد. بديده کمال نظر نمائيد. هرچند ضعيف نادانند و سست درعهد و پيمان امّا شما نظر به بزرگواری کنيد و خوشرفتاری نمائيد. عزّت واحترام داريد و رعايت و خدمت کنيد. خود ر ا خادم دانيد. جميع خلق را مخدوم شمريد. خود را ناقص گوئيد و عالَميان را کامل بينيد يعنی نوعی رفتار کنيد که شخص ناقص احترامِ انسانِ کاملی نمايد و حقيری در مقابل کبيری رفتار کند. اينست وصايای جمال مبارک و نصائح اسم اعظم رُوْحِي لِعِبادِهِ الفِدَاء“.
*به نصوص مبارکه در قسمتهای ” تواضع و فروتنی “- ”خدمت خلق “ ”نهی از اعتراض بر ديگری “- ” نهی از دل شکستن و خاطر آزاری “- ” نهی از غرور و خود پسندی “ نيز مراجعه شود *
(تهيّه - خريد - فروش - استعمال )
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند
” حُرِّمَ عَلَيْکُمْ المَيْسِرُ وَ الْاَفْيُوْنُ اجْتَنِبُوْا يَا مَعْشَرَ الْخَلْقِ وَ لَا تَکُوْنُنَّ مِنَ الْمُتِجَاوِزِيْنَ اِيَّاکُمْ اَنْ تَسْتَعْمِلُوْا مَا تَکْسَلُ بِهِ هَيَاکِلُکُمْ وَ يِضُرُّ اَبْدَانَکُمْ اِنَّا مَا اَرَدْنَا لَکُمْ اِلَّا مَا يَنْفَعُکُمْ يَشْهَدُ بِذَلِکَ کُلُّ الْاَشْيَاءِ لَوْ اَنْتُمْ تَسْمَعُوْنَ “.
و در آخر کتاب مبارک اقدس ميفرمايند :
٢- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمْ شُرْبُ الْاَفْيُوْنِ اِنَّا نَهَيْنَاکُمْ عَنْ ذَلِکَ نَهْياً عَظِيْماً فِي الْکِتَابِ وَ الَّذِي شَرِبَ اِنَّهُ لَيْسَ مِنِّيْ اِتَّقُوْا اللّهَ يَا اُوْلِی الْاَلْبَابِ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا مسأله افيون کثيف ملعون نَعُوْذُ بِاللّهِ مِنْ عَذَابِاللّهِ بصريح کتاب اقدس مُحَرَّمْ و مذموم و شُربش عقلاً ضَربی از جنون و بتجربه مرتکب آن بکلّی از عالَم انسانی محروم. پناه بخدا ميبرم از ارتکاب چنين امر فظيعی که هادم بنيان انسانيست و سبب خسران ابدی. جان انسان را بگيرد، وجدان بميرد، شعور زائل شود، ادراک بکاهد، زنده را مرده نمايد، حرارت طبيعت را افسرده کند. ديگر نتوان مضرّتی اعظم از اين تصور نمود. خوشحا بحال نفوسی که نام ترياک بر زبان نرانند تا چه رسد باستعمال آن. ای ياران الهی جبر و عُنف و زجر و قهر در اين دوره الهی مذموم ولی در منع از شُرب افيون بايد بهر تدبيری تشبّث نمود بلکه از اين آفت عُظمی نوع انسان خلاصی و نجات يابد“.
٢- ” در خصوص افيون مرقوم نموديد شارب و شاری و بايع کلّ محروم از فيض و عنايت الهی هستند و بصريح نصّ الهی حرام است. شارب الخمر صد درجه تفضيل بر شارب افيون دارد. در ساحت اقدس بسيار مذموم بود بقسمی که هر وقت ذکر افيون ميشد چهره مبارک متغيّر ميشد. باين درجه مذموم و حرام است .مگر کسی بجهت معالجه خريد و فروش نمايد که در اجزا خانه ها محض معالجه امراض صرف کنند “.
٣- ” امّا قضيّه ترياک نفوس را از خاک پست تر کند و از عظم رميم پوسيده تر. سبحان اللّه چقدر عجيب است و چقدر غريب که انسان خود را زنده مرده نمايد و افسرده و پژمرده کند و جز ضرر اثر نبيند و با وجود اين چگونه مصرّ بر حصول اين ضرر گردد. وَاللّه الَّذِي لَااِلَهَ اِلَّا هُو اگر انسان زنده در قبر نشيند بهتر از آن است که مرتکب شُرب افيون شود و مظهر اَلْجُنُوْنُ فُنُوْن گردد. البتّه البتّه خويش و بيگانه را نصيحت نمائيد و از اين عمل قبيح ممانعت کنيد که اليوم در آستان مقدّس اعظم محرّمات شرب ترياک است “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند:
١- ” شُرب و استعمال افيون از محرّمات است و شارِب بهائی نه و در زمرهًمؤمنين داخل نيست ولی اگر ترک آن دفعةً واحدةً ضرر کلّی داشته باشد در اينصورت مؤمن حقيقی بايد در کمال صميميّت متدرّجاً اقدام به ترک آن نمايد “.
٢- ” شرب خمر و ترياک از محرّمات منصوصه حتميّه است. لهذا اگر افراد اجتناب ننمايند و متدرّجاً ترک نکنند واز نصيحت و انذار محفل متنبّه نشوند و عمداً مداومت نمايند، انفصال آنان را از جامعه بکمال حزم و متانت اعلان نمائيد “.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای ” نهی از حشيش “ - ” مکروهيّت دخان “ نهی از مسکرات “ - ” نهی از مشاغل حرام و احتکار “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” کلّ بحفظ نفس خود مأمورند که شايد خدمتی از نفوس در امر حقّ ظاهر شود هَذَا مَا اَرَدْنَاهُ لَهُمْ لِيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَتَجَاوَزَمِنْ حُدُوْدَهِ اَنْ آؤْمُرِ النَّاسَ بِمَا جَرَی مِنْ قَلَمِيَ الْاَعْلَی فِي هَذَا الْمَقَامِ لِيَعْرِفُنّ وَ يَکُوْنُنَّ مِنَ الْعَامِلِيْنَ “.
٢- ” از برای احدی سزاوار نيست که طلب خروج از اين عالَم در ايّام ظهور مالک قدم نمايد بلکه بايد فی کلّ الاحيان ناظراً الی افق الرَّحمن از خدا بخواهد که خدمتی از او در اين امر ابدع امنع ظاهر شود ولو بذکر کلمه ای از کلمات او باشد اِنَّ هَذَا لَفَضْلٌ عَظِيْمٌ وَ خَيْرٌ عَظِيْم ٌوَ اَمْرٌ عَظِيْمٌ “.
٣- ” ظهور حقّ و احکام الهی جميع از برای تربيت انسان و ترقّی او و حفظ اهل عالَم واَمثال آن بوده و خواهد بود لذا آنچه سبب و علّت حفظ و صحّت و سلامتی وجود انسانست مقدّم بوده و خواهد بود و اين فقره واضح و مشهود است “.
و در لوح رئيس بلسان عربی در اشاره به عشّاقی که بدست خود خويشتن را فدا نمودند ميفرمايند :
٤- ” اُوْلَئِکَ اَثَّرَتْ فِيْهِمْ کَلِمَةُاللّهِ وَذَاقُوْا حَلَاوَةَ الذِّکْرِ وَ اَخَذَتْهُمْ نَفَحَاتُ الُوِصَالِ عَلَی شَأنٍانْقَطَعُوْا عَمَّنْ عَلَی الْاَرْضِ کُلِّهَا وَ اَقْبِلُوْا اِلَی الْوَجْهِ بِوَجْهٍ مُنِيْرٍ وَلَوْ ظَهَرَ مِنْهُمْ مَا لَا اَذِنَ اللّهُ لَهُمْ وَلَکِنَّ عَفَا عَنْهُمْ فَضْلاً مِنْ عِنْدِهِ اِنَّهُ لَهُوَ الْغَفُوْرُالرَّحِيْمُ . اَخَذَهُمْ جَذْبُ الْجَبَّارِ عَلَی شَأنٍ اُخِذَ عَنْ کَفِّهِمْ زِمَامُ الْاِخْتِيَارِ اِلَی اَنْ عَرَجُوْا اِلَی مَقَامِ الْمُکَاشِفَةِ وَ الْحُضُوْرِ بَيْنَ يَدَی اللّهِ الْعَزِيْزِ الْعَلِيْمِ “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا مسأله تعدّی بصعود از اين عالَم محض نجات از مالايطاق ابداً جائز نه. انسان بايد تحمّل هر مشقّت و بلا نمايد و صابر و شاکر باشد “.
*نصوص مبارکه در قسمت ” مراجعه بطبيب حاذق “ نيز زيارت شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
” وَمَنِ اعْتَاظَ عَلَيْکُمْ قَابِلُوْهُ بِالرِّفْقِ وَالَّذِي زَجَرَکُمْ لَا تَزْجُرُوْهُ دَعُوْهُ بِنَفْسِهِ وَ تَوَکَّلُوْا عَلَی اللّهِ الْمُنْتَقِمِ الْعَادِلِ الْقَدِيْرِ“ .
٢-” لَاتَعْتَدَوُا عَلَی مَنْ اعْتَدَی عَلَيْکُمْ لِيَظْهَرَ فَضْلُکُمْ وَ عِنَايَتُکُمْ بَيْنَ الْعِبَادِ کَذَلِکَ نُزِّلَ مِنْ قَبْلُ مِنْ سَمَاءِ مَشِيَّةِ رَبِّنَا الْمُنْزِلِ الْقَدِيْمِ “.
٣- ” وَاِنْ يَظْلِمْکَ اَحَدٌ لَاتَتَعَرَّضْ بِهِ دَعْ حُکْمَهُ اِلَی اللّهِ وَاِنَّهُ يَأخُذُ حَقَّ الْمَظْلُوْمِ عَنِْ الَّذِيْنَهُمْ يَظْلِمُوْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” زنهار زنهار از اينکه نفْسی از ديگری انتقام کشد ولو دشمن خونخوار باشد“.
٢- ” ای ثابت بر پيمان در خصوص انتقام مرقوم نموده بوديد ياران بايد مظلوم آفاق باشند و از برای قاتلان شفاعت نمايند و از حقّ طلب غفران کنند زيرا نادانند و غافل و مدهوش و بيهوش. گمان کنند که خون احبّا سبيل است و باران سزاوار قتل شديد و اگر بدانند اين ظلم ننمايند و اين دست تطاول نگشايند“.
و در مبحث ”مجرم مستحقّ عقوبت است يا عفو“ در مفاوضات مبارکه ميفرمايند:
٣- ” عقوبات جزائيّه بر دو قسم است يک قسم انتقام است يک قسم قصاص است. امّابشر حقّ انتقام ندارد ولی هيئت اجتماعيّه حقّ قصاص را از مجرم دارند و اين قصاص بجهت ردع و منع است تا شخص ديگر متجاسر بر آن جُرم نشود و اين قصاص مدافعه از حقوق بشر است نه انتقام زيرا انتقام تشفّی صدر است که از مقابله بالمثل حاصل گردد و اين جائز نه زيرا بشر حقّ انتقام ندارد. باوجود اين اگر مجرمين بکلّی معاف باشند نظم عالَم بهم خورد لهذا قصاص از لوازم ضروريّه هيئت اجتماعيّه است ولی شخصِ مظلومِ متعدّی عليه حقّ انتقام ندارد بلکه عفو و سماح لازم و اين سزاوار عالَم انسان است … مثلاً اگر نفسی بنفسی ظلمی کند، ستمی کند، تعدّی کند و آن شخص مقابله بالمثل نمايد، اين انتقام است و اين مذموم است زيرا زيد اگر پسر عَمْرو را بکشد عمرو حقّ ندارد که پسر زيد را بکشد اگر بکند انتقام است اين بسيار مذموم است بلکه بايد بالعکس مقابله کند عفو کند بلکه اگر ممکن شود اعانتی بمتعدّی نمايد اين نوع سزاوار انسانست بجهت اينکه از برای او از انتقام چه ثمری حاصل؟ هر دو عمل يکی است اگر مذموم است هر دو مذموم است. نهايت اينست که اين مقدّم بود و آن مؤخّر“.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای ” عذر خواهی و عفو “ - نهی از اعتراض بر ديگری “ - ” نهی از ظلم “- ” نهی از نزاع و جدال “ نيز مراجعه شود *
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
” فتح مکتوب و قرائت پيش از صاحب اصلی ابداً جائز نه بلکه ممنوع و محذور“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند:
١- ” ما مانند کسانی هستيم که زمين را شخم ميزنند و هر يک از آنها با گروه خود بايد سهم خود را در شخم زدن ادا کند و برای اينکه شيار او مستقيم پيش برود بايد چشم خود را بمقصد دوخته و تمام حواس خويش را متوّجه کار خود سازد. هر گاه متوجّه اطراف شود و بخواهد ببيند عَمْرو و زيد چکار ميکنند و از شخم زدن آنها ايراد بگيرد بدون شکّ شيار خود او کج و معوّج خواهد شد “.
٢- ” هر يک از ما تنها مسؤول حيات نفس خويش است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” مَنْ يَدَّعِي اَمْرَاً قَبْلَ اِتْمَامِ اَلْفِ سَنَةٍ کَامِلَةٍ اِنَّهُ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ نَسْألُ اللّهَ بِاَنْ يُؤَيِّدَهُ عَلَی الرُّجُوْعِ اِنْ تَابَ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ وَاِنْ اَصَرَّ عَلَی مَا قَالَ يَبْعَثُ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَرْحَمُهُ اِنَّهُ شَدِيْدُ الْعِقَابِ. مَنْ يُؤَوِّلْ هَذَهِ الْآيَةَ اَوْ يُفَسِّرْهَا بِغَيْرِ مَا نُزِّلَ فِي الظَّاهِرِ اِنَّهُ مَحْرُوْمٌ مِنْ رُوْحِ اللّهِ وَ رَحْمَتِهِ الَّْتي سَبَقَتِ الْعَالَمِيْنَ. خَافُوْا اللّهَ وَ لَا تَتَّبِعُوْا مَا عِنْدَکُمْ مِنَ الْاَوْهَامِ اتَّبِعُوْا مَا يَأمُرُکُمْ بِهِ رَبُّکُمُ الْعَزِيْزُ الْحَکِيْمُ “.
٢- ” وَالَّذِي يَتَکَلَّمُ بِغَيْرِ مَا نُزِلَّ فِي اَلْوَاحِي اِنَّهُ لَيْسَ مِنِّي اِيَّاکُمْ اَنْ تَتَّبِعُوْا کُلَّ مُدَّعٍ اَثيْمٍ “.
٣- ” مَنْ يَدَّعِي اَمْرَاً قَبْلَ اِتْمَامِ اَلْفِ سَنَةٍ کَامِلَةٍٍ الی آخِر بيان اللّه ، اين فقره عرض شد هَذَا مَا نَطَقَ بِهِ لِسَانُ الْعَظَمَةِ يَا اَيُّهَا النَّاظِرُ اِلَی الْوَجْهِ وَ الطَّائِفُ حَوْلَ الْاَمْرِ آنچه عرفانش بر کلّ لازم بود در اين آيه مبارکه نازل و بر کلّ فرض است اقرار بآن و تمسّک بآن اکثری از جُهّال غافلند و در سبيل اوهام سالک و ناس هم اکثری بيخبر لذا اين آيه مبارکه محض فضل نازل تا متعابعت هر ناعقی ننمايند و سبب تضييع امراللّه نشوند “.
٤- ” هر نفْسی اليوم مدّعی امری شود و يا ادّعای باطن نمايد او شيطان فئه حقّه بوده چنانچه بعضی نفوس در ظاهر بکلمه ای ناطقند و در باطن بکلمه اخری مخالف کلمه ظاهر. چنين نفْسی منافق و کذّاب بوده و خواهد بود .اهل بهاء نفوسی هستند که هرچه را مخالف ظاهر امراللّه ببنند او را باطل دانند. باطن و باطن طائف حول اين ظاهر است طُوْبَی لِنَفْسٍ وَجَدَتْ عَرفَ الْبَيَانِ وَ کَانَتْمِنَ الرَّاسِخِيْنَ “.
٥- ” اگر نفسی بجيمع کتب عالَم بيايد و بغير ما اراده اللّه تکلّم نمايد او از اهل نار در کتاب الهی مذکور است و از قلم اعلی مسطور“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا از بيان الف سنه در کتاب اقدس مراد اينست که قبل از اَلْف قطعيّاً ظهور ممتنع و مستحيل است و جميع نفوس مقدّسه در ظلّ مبارک. ولی بعد از الف سنه مصطلح بين ناس، ممتنع و مستحيل نيست حال آن مدّت احتمال امتداد دارد ميشود که هر روزی عبارت از هزار سال بشود چنانکه در قرآن ميفرمايد اَنْ يَوْمَاً عِنْدَرَبِّکَ کَاَلْفِ سَنَةٍ مقصود اينست که بعد از انقضاء الف بسنه مصطلح بين ناس ظهور ثانی فوراً محتوم نيست شايد امتداد زياد يابد“.
٢- ” از ميزان کليّه بدعت سؤال نموده بودی بدعت احکامی است که نصّ کتاب نه و بيت العدل عمومی تصديق آن ننمايد “.
٣- ” احبّا بايد بيدار باشند. هر کسی کلمه ای بدون نصّ بگويد اختلاف بين احباب بياندازد. جمال مبارک اين عهد را برای اطاعت گرفتند يعنی احدی از خود کلمه ای نگويد. اجتهاد ننمايد و الّا هر کسی بابی مفتوح نمايد و نصّ الهی را تفسيری کند. چون يکی گويد من قوّه روح القدس دارم خوب می فهمم فوراً هرکسی گويد منهم دارای روح القدسم “.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای نهی از اختلاف و نهی از تأويل کلمات الهيّه نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” اِنَّ الَّذِي يُؤَوِّلُ مَا نُزِّلَ مِنْ سَمَاءِ الْوَحْي وَ يِخْرِجُهُ عَنِ الظَّاهِرِ اِنَّهُ مِمَّنْ حَرَّفَ کَلِمَةَاللّهِ الْعُلْيَا وَ کَانَ مِنَ الْاَخْسَرِيْنَ فِي کِتابٍ مُبِينٍ “
٢- ” وَ مِنْهُمْ مَنْ يَدَّعِي الْبَاطِنَ وَ بَاطِنَ الْبَاطِنَ قُلْ يَا اَيُّهَا الْکَذَّابُ تَاللّهِ مَا عِنْدَکَ اِنَّهُ مِنَ الْقُشُوْرِ تَرَکْنَاهَا لَکُمْ کَمَا تُتْرَکُ الْعِظامُ لِلْکَلَابِ “
٣-” مقصود از تأويل اينکه از ظاهر خود را محروم ننمايند و از مقصود محتجب نمانند. مثلاً اگر از سماء مشيّت فَاغْسِلُوْا وُجُوْهکُمْ نازل شود تأويل ننمائيد که مقصود از غُسل، غُسلِ وَجهِ باطن است و بايد بآب عرفان او را غُسل داد و طاهر نمود و اَمثال آن … آياتی که در اوامر و نواهی الهی است مثل عبادات و ديات و جنايات وامثال آن مقصود عمل بظاهر آيات بوده و خواهد بود ولکن آيات الهی که در ذکر قيامت و ساعت چه در کتب قبل چه در فرقان نازل شده اکثر مؤوَّلَست و لَايَعْلَمُ تَأوِيْلَهُ اِلّا اللّهُ (*) اين مراتب در کتاب ايقان واضح و مبرهن است هر نفسی در آن تفکّر نمايد آگاه شود بر آنچه از نظر کلّ مستور بوده “
٤- ” آنچه مقصود الهی است در الواح ظاهراً واضحاً معلوم و واضح است و احدی بتأويل کلمات الهيّه مامور نبوده و نخواهد بود نشهد ان الْمُؤَوِّلِيْنَ فِي هَذَا الْيَوْمِ هُمُ الْمُتَوَهِّمِوْنَ“.
٥- ” اليوم يوم تاويل نيست چه که ارياح تصريح در مرور است “
٦- ” بايد بکمال استقامت بر امراللّه قيام نمائيد و بآنچه نازل شده برحسب ظاهر عامل شويد “.
٧- ” تأويل کلمات حمايات ازليّه را جز هياکل ازليّه ادراک ننمايند “
٨-” کلمه الهيّه را تأويل مکنيد و از ظاهر آن محجوب ممانيد چه که احدی بر تأويل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند و مدعی عرفان معانی باطنيّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود طوبی از برای نفوسی که ظاهر را عامل و باطن را آمل اند “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” از جمله وصايای حتميّه و نصايح صريحه اسم اعظم اين است که ابواب تأويل را مسدود نمائيد و بصريح کتاب يعنی بمعنی لغوی مصطلح قوم تمسّک جوئيد “.
*بنصوص مبارکه در نهی از بدعت و تکلّم بر خلاف الواح نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” لا تحلقوا رووسکم قد زينها الله بالشعر وفی ذلک لآيات لمن ينظر الی مقتضيات الطبيعة من لدن مالک البرية انه لهو العزيز الحکيم “.
و در آيه بعد ميفرمايند :
٢- ” و لاينبغی ان يتجاوز عن حد الاذان هذا ما حکم به مولی العالمين “.
و در يک رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٣- ” سؤال : در کتاب اقدس نهی از حَلْقِ رأس شده و د ر سوره حجّ امر بآن. جواب : جميع مامورند بکتاب اقدس آنچه در آن نازل است حُکم الهی مابين عباد و حلق رأس از قاصدين بيت عفو شده “.
٤- ” بشارت هفتم زمام البسه و ترتيب لِحی واصلاح آن در قبضه اختيار عباد گذارده شد ولکن اِيّاکُمْيَا قَوْمُ اَنْ تَجْعَلُوْا اَنْفُسِکُمْ مَلْعَبَ الْجَاهِلِيْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” آيه ای که ميفرمايند وَفِي ذَلِکَ لَآيَاتُ لِمَنْ يَنْظُرُ اِلَی مُقْتَضِيَاتِ الْطَّبِيْعَةِ، يقين ايجاد درنهايت کمال است. مادام سر را مو خلق شده يقين است که در آن حکمتی است. لهذا حلق رأس مضرّ است چنانچه طِبّاً وَ فَنّاً اين ثابت “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” هواللّه ای بنده الهی در خصوص چشم پاک و ناپاک يعنی اصابت عين مرقوم نموده بوديد. اين محض توهّم است ولی احساساتی از اين وهم در نفوس حاصل گردد. آن احساسات سبب حصول تأثّرات شود. مثلاً نفسی بشور چشمی شهرت يابد که اين شخص بد چشم است و نفْسی ديگر معتقد و متيقّن بتأثّرات چشم. چون آنشخص به ”بد چشم“ مشهور نظری باين بيچاره نمايد اين متوهّم مضطرب گردد و پريشان خاطر شود و منتظر ورود بلائی گردد. اين تأثّرات سبب شود و وقوعاتی حاصل گردد و اِلّا نه اينستکه از چشم آن شخص آفتی صادر شد و بوجود اين شخص رسيد. لهذا اگر نفْسی بقلبش چنين خطوری کرد که فلان شخص شور چشم است و مرا نظر نمود. فوراً بذکر الهی مشغول شود تا اين وهم از قلب زائل گردد و عَلَيْکَ الْبَهَاءُ الْاَبْهَی ع ع “.
٢- ” امّا در خصوص چشم زخمی يعنی اصابة العين که در عربی عَيْنُ الکَمَال گويند مرقوم نموده بوديد که چشم شور را آيا اثری هست. در چشم چنين اثری نيست ولی در تأثير و تأثّر نفوس حکمتی بالغه موجود. اين مِنْ حيث العموم. امّانفوس ثابته راسخه مصون از اين حادثه و اگر چنانچه نفْسی را وهم و تأثّری حاصل شد نود و پنج مرتبه ” يَا اَللّهُ الْمُسْتَغَاث “ بر زبان راند “.
٣- ” امّا مسأله ثالث يعنی فال و رمل آنچه در دست ناس است امريست موهومِ صِرف ابداً حقيقی ندارد و امّا مسأله چهارم که تفاؤل و تشاؤم واعتاب و اقدام و اقتران و نواصی باشد يعنی تملّک حيوانات ذيروح. فال خوب سبب رَوح و ريحان است اما تشاؤم يعنی فال بد مذموم و سبب انفعال “.
٤- ” هواللّه ای بنده الهی نامه شما وصول يافت واز عدم فرصت جواب مختصر مرقوم ميگردد. از علم نجوم سؤال نموده بودی آنچه تعلّق برياضيات دارد آن مقبول و آنچه از پيش منجّمين قديم تأسيس نموده اند و تأثيرات عظيمه در تربيع و تثليث دانسته و از قران کواکب در مواقع و سير وحرکت در منطقة البروج ٍو استقامت نجوم و تأثير ساعات و تخصيص اوقات مرقوم نموده اند و در کتب موجوده مذکور، عبارت از تصوّرات و افکار اسلافست و اساس متين غير موجود. ولی نفوسی از پيشينيان بقوّه تبتّل اطّلاع بر بعضی از اسرار کون يافته و از روابط و تعلقاتی که در بين موجوداتست اطّلاعی حاصل نموده آنان مطّلع بر بعضی اسرار خفی که در حقايق اشياست واقف گشتند و بعضی وقايع آتيه از روابط موجودات استنباط نمودند. اين محل انکار نه چنانکه در رساله خال در ذکر نجم بازغ که دلالت بر ولادت حضرت روح مينمود مرقوم. امّا باوهامات مندرجه در کتب نجوميّه قطعيّا اعتماد نه. وامّا مسأله عطسه وهم صرف است. اين دور مبارک اين اوهام را از ميان برد. ذکرش نيز جائز نه. وَ عَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَالثَّنَاءُ “.
٥- ” امّا عطسه، در ساحت اقدس اين امور ملحوظ نه و اجرای امور خيريّه بعطسه و دون آن منوط و مشروط نبود و نيست “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” راجع بسؤال اخير هنگاميکه وسائل مشورت مفقود و شخص در انجام امر مهمّی متردّد استخاره نمودن با کتاب اقدس چگونه است. فرمودند در اين موارد آنچه لازم و واجب توجّه تامّ و استمداد از مصدر فيض و الهام است لاغير و اگر چنانچه تأجيل در تصميم ممکن، تا وسائل مشورت فراهم گردد احسن و اَنْسَب است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ”عَاشِرُوْا مَعَ الْاَدْيَانِ بِالرُّوْحِ وَالرَّيْحَانِ لِيَجِدُوْا مِنْکُمْ عَرْفَ الرَّحمنِ. اِيَّاکُمْ اَنْ تَأخُذَکُمْ حَمِيَّةُ الْجَاهِليَّةِ بَيْنِ الْبَرِيَّةِ کُلٌّ بُدِءَمِنَ اللّهِ وَيَعُوْدُ اِلَيْهِ اِنَّهُ لَمَيْذَءُالْخَلْقِ وَمَرْجِعُ العَالَمِينَ .“
٢- کلمة اللّه در ورق هفتم از فردوس اعلی ” ای دانايان امم از بيگانگی چشم برداريد و به يگانگی ناظر باشيد و باسبابی که سبب راحت وآسايش عموم اهل عالم است تمسّک جوئيد اين يک شبر عالَم يک وطن و يک مقام است از افتخار که سبب اختلاف است بگذريد و بآنچه علّت اتّفاق است توجّه نمائيد. نزد اهل بها افتخار به علم و عمل و اخلاق و دانش است نه بوطن و مقام. ای اهل زمين قدر اين کلمه آسمانی را بدانيد چه که بمنزله کشتی است از برای دريای دانائی و بمنزله آفتاب است از برای جهان بينائی“.
٣- ” ابهی ثمره شجره دانش اين کلمه علياست همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار. لَيْسَ الْفَخْرُ لِمَنْ يُحِبُّ الْوَطَنَ بَلْ لِمَنْ يُحِبُّ الْعَالَمَ “.
٤- ” ای اهل بينش آنچه از سماء مشيّت الهيّه نازل گشته علّت اتّحاد عالم و الفت و يگانگی امم بوده. از اختلافات جنسيّه چشم برداريد و کلّ را در پرتو وحدت اصليّه ملاحظه نمائيد“.
٥- ” جميع ملل بايد در ظلّ امر واحد و شريعت واحد در آيند و جميع ناس چون برادر مهر پرور گردند. روابط محبّت و اتّحاد در بين ابناء بشر مستحکم شود و اختلافات و منازعات جنسيّه و مذهبيّه کلّ محو و زائل گردد“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” حضرت بهاءاللّه ما را از هر تعصّبی نجات داد. تعصّبات است که عالَم را خراب کرده. هر عداوت ونزاعی و هر کدورت و ابتلائی که درعالَم واقع شده يا از تعصّب دينی بوده يا از تعصب وطنی يا از تعصّب جنسی يا تعصّب سياسی. تعصّب مذموم و مضرّ است هر نوع باشد وقتيکه امر تعصبّات از عالَم دور شود آنوقت عالَم انسانی نجات يابد ما برای اين مقصد عزير ميکوشيم. بيست هزار نفر را فدای اين امر عظيم نموديم که در نهايت مظلوميّت بجهت رفع اين تعصبّات و حصول اخوّت و يگانگی عالم انسانی شهيد شدند …“.
٢- ” هواللّه از جمله اساس بهاءاللّه ترک تعصّب وطنی و تعصّب مذهبی وتعصّب جنسی وتعصّب سياسی است زيرا عالَم بشر به مرض تعصّب مبتلا شده و اين مرض مزمن است که سبب هلاک است جميع اختلافات و جنگها و نزاعها وخونريزيها سببش اين تعصّب است. هر جنگی که می بينيد يامنبعث از تعصّب دينی است يا منبعث از تعصّب جنسی يا منبعث از تعصّب وطنی يا تعصّب سياسيست و تا اين تعصبّات موجود عالَم انسانی آسايش نيابد …“.
و در همين خطابه مبارکه ميفرمايند :
٢- ” جميع اجناس سفيد و سياه و زرد و قرمز و ملل و طوائف و قبائل در نزد خدا يکسانست. هيچيک امتيازی ندارد مگر نفوسی که بموجب تعاليم الهی عمل نمايند. بنده صادق مهربان باشند. مُحبّ عالَم باشند. رحمت پروردگار باشند. اين نفوس ممتازند. خواه سياه باشند خواه زرد خواه سفيد هر چه باشند در نزد خدا اين نفوس مقرّبند “.
٤-” ای احبّای الهی از رائحه تعصّب جاهلانه وعداوت و بغض عاميانه و اوهام جنسيّه ووطنيّه و دينيّه که بتمام مخالف دين اللّه و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بيزار شويد و از اين اوهامات تجرّد يابيد و آئينه دل را از زنگ اين تعصّب جاهلانه پاک و مقدّس کنيد تا بعالَم انسانی يعنی عموم بشر مهربان حقيقی گرديد و بهر نفْسی از هر ملّت و هر آئين وهر طائفه و هر جنس و هر ديار ادنی کُرهی نداشته باشيد بلکه در نهايت شفقت و دوستی باشيد شايد بعون و عنايت الهيّه افق انسانی از اين غيوم کثيفه يعنی تعصّب جاهلانه و بعض و عداوت عاميانه پاک و مقدّس گردد. روز بروز سبب الفت و محبّت در ميان جميع ملل شويد و ابداً در امور حکومت و سياست مداخله و تکلّم ننمائيد زيرا شما را خدا بجهت وعظ و نصيحت و تصحيح اخلاق و نورانيّت و روحانيّت عالم انسانی خلق فرموده. اينست وظيفه شما وعَلَيْکُمُ التَّحِيَّةِ وَالثَّنَاءُ ع ع “.
٥- ” و تعصبّات جاهليه ملل ومذاهب را ازاله نمايند “.
٦- ” من شما را نصيحت مينمايم تا توانيد در خير عموم کوشيد و محبت و الفت در کمال خلوص بجميع افراد بشر نمائيد تعصّب جنسی و وطنی و مذهبی و سياسی و تجاری و صناعی و زراعی جيمع را از ميان برداريد تا آزاد از جميع جهات باشيد و مُشيّد بنيان وحدت عالَم انسان. جميع اقاليم اقليم واحد است وتمام ملل سلاله ابوالبشر. اين تنازع بقا در بين گرگان درنده سبب اين نزاع وحال آنکه عرصه زمين وسيع است وخوان نعمت پروردگار ممدود درجميع اقاليم و عَلَيْکُمُ الْبَهَاءُ الْاَبهی ع ع “.
٧- ” در پيش خدا سفيد و سياه نيست جميع رنگها رنگ واحد است و آن رنگ عبوديّت الهی است. بو و رنگ حکمی ندارد. قلب حُکم دارد. اگر قلب پاک است، سفيد يا سياه، هيچ لونی ضرر نرساند. خدا نظر بالوان ننمايد. نظر بقلوب نمايد. هر کس قلبش پاکتر بهتر. هر کس اخلاقش نيکوتر خوشتر. هرکس توجّهش بملکوت ابهی بيشتر پيشتر. الوان در عالَم وجود هيچ حُکْمی ندارد “.
٨-” بجان و دل بکوشيد تا ميان سياه و سفيد الفت اندازيد و وحدت بهائی را اثبات کنيد که ابداً الوان حکمی ندارد بلکه قلوب حُکم دارد. الحمدللّه قلوب احبّا متّحد و متّفق است ولو يکی شرقی ويکی غربی يکی جنوبی يکی شمالی يکی آلمانی و يکی فرانسوی يکی ژاپانی يکی آمريکائی يکی ابيض يکی اسود يکی احمر يکی اصفر يکی اسمر، اختلاف الوان و اختلاف اوطان و اختلاف اجناس در امر بهائی حُکمی ندارد بلکه وحدت بهائی بر کلّ غالب جميع اين اوهامات را زائل مينمايد “.
٩- ” تعصّب دينی و تعصّب جنسی و تعصّب سياسی وتعصّب اقتصادی و تعصّب وطنی هادم بنيان انسانيست. تا اين تعصبّها موجود عالم انسانی راحت ننمايد. ششهزار سال است که تاريخ عالَم انسانی خبر ميدهد در اين مدّت ششهزار سال عالَم انسانی از حرب و ضرب و قتل و خونخواری فارغ نشد در هر زمانی دراقليمی جنگ بود و اين جنگ يا منبعث از تعصّب دينی بود و يا منبعث از تعصّب جنسی و يا منبعث از تعصّب سياسی و يا منبعث از تعصّب وطنی پس ثابت و محقّق گشت که جميع تعصبّات هادم بنيان انسانيست و تا اين تعصبّات موجود منازعه بقا مستولی و خونخواری و درندگی مستمر پس عالَم انسانی از ظلمات طبيعت جز بترک تعصّب و اخلاق ملکوتی نجات نيابد و روشن نگردد “.
١٠- ” اين اختلاف صُوَر و الوان که در عالَم خلقت مشهود و بين کافّه ممکنات موجود و محسوس مبتنی بر حکمت الهی و مشيّت بالغه سبحانی است “.
١١- ” اين تنوّع در جامعه انسانی بايد موجب محبّت ويگانگی و مايه اتّفاق و يکرنگی گردد بمثابه موسيقی که چون الحان مختلفه ترکيب يابد و اصواتِ متنوّعه مقترن و موزون شود نغمه بديع فراهم آيد و آهنگ دلپذير آذان را متلذّذ و محظوظ نمايد “
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
” انسلاخ از تعصبّات جنسيّه که هادم بنيان انسانی است بهر صورت و نوع بايد شعار جامعه بهائی و محور آراء و مجهودات ياران معنوی قرار گيرد“.
*”به نصوص مبارکه در قسمتهای ” اتحاد و اتفاق “ - ” نهی از اختلاف “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند:
١- ” قُلْ لَا تَفْرَحُوْا بِمَا مَلَکْتُمُوْهُ فِي الْعَشِيِّ وَفِی الْاِشْرَاقِ يِمْلِکُهُ غَيْرُکُمْ کَذَلِکَ يُخْبِرُکُمُ الْعَلِيْمُ الْخَبِيْرُ. قُلْ هَلْ رَأَيْتُمْ لِمَا عِنْدَکُمْ مِنْ قَرَارٍاَوْ وَفَاءٍ لَا وَنَفْسِي الرَّحْمنِ لَوْاَنْتُمْ مِنْ الْمُنْصِفِيْنَ. تَمُرُّ اَيَّامُ حَيوتِکُمْ کَمَاتَمُرُّ الْاَرْيَاحُ وَيُطوَی بِسَاطُ عِزِّکُمْ کَمَا طُوِيَ بِسَاُ الْاَوَّلِيْنَ. تَفَکَّرُوْا يَاقَوْم اَبْنَ اَيَّامُکُمُ الْمَاضِيَةُ وَاَيْنَ اَعْصَارُکُمُ الْخَالِيَةُ. طُوْبَی لِاَيَّامٍ مَضَتْ بِذِکْرِاللّه وَ لِاَوْقَاتٍ صُرِفَتْ فِي ذِکْرِه ِ الْحَکِيْمُ. لَعَمْرِي لَاتَبْقَی عِزَّةُ الْاَعِزَّاءِ وَ لَا زَخَارِفُ الْاَغْنِيَاءُ َو لَا شَوْکَةُ الْاَشْقِيَاُء سَيُفْنَی الْکُلُّ بِلَکِمَةٍ مِنْ عِنْدِهِ اِنَّهُ لَهُوَ الْمُقْتَدِرُ الْعَزِيْزُ الْقَدِيْرُ. لَايَنْفَعُ النَّاسَ مَا عِنْدَهُمْ مِنْ الْاَثَاثِ. وَ مَايَنْفَعَهُمْ غَفَلُوْا عَنْهُ سَوْفَ يَنْتَبِهُوْنَ وَلَايَجِدُوْنَ مَا فَاتَ عَنْهُمْ فِي اَيَّامِ رَبِّهُم الْعَزِيْزِالْحَمِيْدِ لَوْ يَعْرِفُوْنَ يُنْفِقُوْنَ مَا عِنْدَهُمْ لِتُذْکَرَ اَسْمَاؤُهُمْ لَدَی الْعَرْشِاَلَا اِنَّهُمْ مِنَ الْمَيِّتِيْنَ .“
٢- ” اِيَّاکُمْ اَنْ تَغُرَّنَّکُمُ الدُّنْيَا کَمَا غَرَّتْ قَوْمَاً قَبْلَکُمُ اتَّبَعُوْا حُدُوْدَ اللّهِ وَ سُنَنَهُ ثُمَّ اسْلُکُوْا هَذَا الصِّرَاطَ الَّذِي کَانَ بِالْحَقِّ مَمْدُوْداً “.
٣- ” يَا مَعْشَرَالْمُلُوکِ … اِنَّا نَرَيکُمْ تَفْرَحُوْنَ بِمَا جِمَعْتُمُوْهُ لِغَيْرِکُمْ وَ تَمْنَعُونَ اَنْفُسَکُمْ عَنِ الْعَوَالِمِ الَّتِي لَمْ يُحْصِهَا اِلَّا لَوْحِيَ الْمَحْفُوْظُ. قَدْ شَغَلَتْکُمُ الْاَمْوَالُ عَنِ الْمَآلِ هَذَا لَايَنْبَغِي لَکُمْ لَوْاَنْتُمْ تَعْلَمُوْنَ. طَهِّرُوْا قُلُوْبِکُمْ عَنْ ذَفَرِ الدُّنْيَا مُسْرِعِيْنَ اِلی مَلَکُوْتِ رَبِّکُمْ فَاطِرِ الْاَرْض ِوَ السَّمَاءِالَّذِي بِهِ ظَهَرَتِ الزَّلَازِلُ وَنَاحَتِ الْقَبَائِلُ اِلَّا مَنْ نَبَذَ الْوَرَی وَاَخَذَ مَا اُمِرَ بِهِ فِي لَوْحٍ مَکْنُوْنٍ “
و در يکی از الواح ميفرمايند :
٤- ” اِنَّ الدُّنْيَا مُکَدَّرَةٌ مُغَبَّرَةٌ قَدَمَ مِحْنَتُهَا رَاحَتَهَا وَ َسَبَقَ نِقْسَمُتَها نِعْمَتَهَا وَ زَادَ تَعَبُهَا طَرَبَهَا. اوست محبوب غافلين و مبغوض عارفين. راحت و وفا در او چون کيميا و بلای او خارج از حدّ احصاء. يَرَی فِيْهَا الْاَنْسَانُ مَا لايُحِبُّ اَنْ يَرَاهُ وَيُعَاشِرُ مَعَ مَنْ لَا يُرِيْدُ لِقَاَءهُ لِوْ کَاَنَ لَهَا مَقَامٌ لَتَرَانِي مُسْتَوِيّاً عَلَی عُرُوْشِهَا وَلَوْ کَانَ لَهَا قَدْرٌ مَا اَعْرَضَ عَنْهَا مُوْجِدُهَا وَ سُلْطَانُهَا. دَعْهَا لِاَهْلِهَا اِيَّاکَ اَنْ يَحْزُنَکَ حُزْنُهَا اَوْ يَسُرَّکَ زُخْرُفُهَا. عِزُّهَا ذُلٌ وَ ثِرْوَتُهَا فَقْرٌ وَ بَقَاؤُهَا فَنَاءٌ. اَيْنَ شَوْکَةُ پَرْوِيْزَ َو ذَهَبَهُ الْاِبْرِيْزُ وَ اَيْنَ شَوْکَةُ الْفَرَاعِنَةِ وَ قُصُوْرُهُمُ الْعَالِيَةُ وَ اَيْنَ ثِرْوَةُ الْجَبَابِرَةِ وَ جُنُوْدُهُمُ الْمَصْفُوفَةُ لَوْتَنْظُرُ الْيَوْمَ فِي قَصْرِ کَسْرَی لَتَرَاهُ مَحَلّاً لِلْعَنْکَبُوْتِ وَ الصَّدَی اَنْ اعْتَبِرُوْا يَا اُوْلِی النُّهَی “.
و در سورة البيان ميفرمايند :
٥- ” ثُمَّ اعْلَمُوْا بِاَنِّ الدُّنْيَا هِيَ غَفْلَتُکُمْ عَنْ مُوْجِدِکُمْ وَ اشْتِغَالُکُمْ بِمَا سِوَيه وَ الْآخِرَةُ مَا يُقَرِّبُکُمْ اِلَی اللّهِ الْعَزِيْزِ الْجَمِيْلِ وَ کُلُّمَا يَمْنَعُکُمُ الْيَوْمَ عَنْ حُبِّ اللّهِ اِنّهَا لَهِيَ الدُّنْيَا اَنِ اجْتَنِبُوْا مِنْهَا لِتَکُوْنُنَّ مِنَ الْمُفْلِحِيْنَ “.
و در لوح ملک باريس، ناپلئون سوم، ميفرمايند :
٦- ” قُلْالْدُّنْيَا هِيَ اِعْرَاضُکُمْ عَنْ مَطْلَعِ الْوَحْيِ وَ اِقْبَالُکُمْ بِمَا لَا يَنْفَعُکُمْ وَ مَا مَنَعَکُمُ الْيَوْمَ عَنْ شَطْرِاللّهِ اِنَّهُ اَصْلُ الدُّنْيَا اَنِ اجْتَنِبُوْا عَنْهَا وَ تَقَرَّبُوْا اِلَی الْمَنْظَرِ الْاَکْبَرِ هَذَا الْمَقَرِّ الْمُشْرِقِ الْمُنِيْرِ. طُوْبَی لِمَنْ لَمْ يَمْنَعْهُ شَيْءٌ عَنْ رَبِّهِ اِنَّهُ لَا بَأْس َ عَلَيْهِ لَوْ يَتَصَرَّفُ فِي الدُّنْيَا بِالْعَدْلِ لِاَنَّا خَلَقْنَا کُلَّ شَيْءٍ لِعِبَادِنَا الْمُوَحِّدِيْنَ “.
و در لوح ملک روس، الکساندر دوم، ميفرمايند :
٧- ” اَتَظُنُّوْنَ يَنْفَعُکُمْ مَاعِنْدَکُمْ سَوْفَ يَمْلِکُهُ غَيْرُکُمْ وَ تَرْجِعُوْنَ اِلَی التُّرَابِ مِنْ غَيْرِنَاصِرٍ وَ مُعِيْنٍ. لَا خَيْرَ فِي حَيوةٍ يَأتِيْهِ الْمَوْتُ وَ لَا لِبَقَاءٍ يُدْرِکُهُ الْفَنَاءُ وَ لَا لِنِعْمَةٍ تَتَغَيَّرُ دَعُوْا مَاعِنْدَکُمْ وَاَقْبِلُوْا اِلَی نِعْمَةِ اللّهِ الَّتِي نُزِّلَتْ بِهَذَا الْاِسْمِ الْبَدِيْعِ. کَذَلِکَ غَرَّدَ لَکَ الْقَلَمُ الْاَعْلَی بِاِذْنِ رَبِّکَ الْاَبْهَی “.
و در لوح سلطان ايران ميفرمايند :
٨- ” هَلْ يَبْقَی لِاَحَدٍ مَا عِنْدَهُ مِنْ ثِرْوَتِهِ اَوْ يُغْنِيْهِ غَداً عَنْ مَالِکِ نَاصِيَتِهِ. لَوْ يَنْظُرُ اَحَدٌ فِي الَّذِيْنَ نَامُوْا تَحْتَ الرِّضَامِ وَ جَاوَرُوْا الرَّغَامَ هَلْ يَقْدِرُ اَنْ يُمَيِّزَ رِمَمَ جَمَاجِمِ الْمَالِکِ عَنْ بَرَاجِمِ الْمَمْلُوْکِ لَا فَوَ مَاِلِکِ الْمُلُوْکِ وَ هَلْ يَعْرِفُ الْوُلَاةَ مِنَ الرُّعَاةِ وَ هَلْ يُمَيِّزُ اُوْلِی الثِّرْوَةِ وَالْغَنَاءِ مِنَ الَّذِي کَانَ بِلَا حِذَاءٍ وَ وِطَاءٍ تَاللّهِ قَدْ رُفعَ الْفَرْقُ اِلَّا لِمَنْ قُضِيَ الْحَقَّ وَ قُضِيَ بِالْحَقِّ. اَيْنَ الْعُلَمَاءُ وَ الْفُضَلَاءُ وَ الْاُمَرَاءُ. اَيْنَ دِقَّةُ اَنْظَارِهِمْ وَ حِدَّةُ اَبْصَارِهِمْ وَ رِقَّةُ اَفْکَارَهُمْ وَ سَلَامَةُ اَذْکَارِهِمْ وَ اَيْنَ خَزَائِنُهُمُ الْمَسْتُوْرَةُ وَ زَخَارِفُهُمُ الْمَشْهُوْدَةُ وَ سُرُرُهُمُ الْمُوْضُوْنَةُ وَ فُرُشُهُمُ الْمَوْضُوْعَةُ هَيْهَاتَ قَدْ صَارَالْکُلُّ بُوْراً وَ جَعَلَهُمْ قَضَاءُ اللّهِ هَبَاءً مَنْثُوْراً قَدْ نُثِلِ مَا کَنَزُوْا وَ تَشَتَّتَ مَا جَمَعُوْا وَ تَبَدَّدَ مَا کَتَمُوْا. اَصْبَحُوْا لَا يُرَی اِلَّا اَمَاکِنُهُمُ الْخَالِيَةِ وَ سُقُوْقُهُمُ الْخَاوِيَةِ وَ جُذُوْعُهُمُ الْمُنْقَعِرَةُ وَ قَشِيْبُهُمُ الْبَالِيَةُ. اِنَّ الْبَصِيْرَ لَا يَشْغَلُهُ الْمَالُ عَنِ النَّظَرِاِلَی الْمَآلِ وَ الْخَبِيْرَ لَا تُمْسِکُهُ الْاَمْوَالُ عَنِ التَّوَجُّهِ اِلَی الْغَنِيّ الْمُتَعَالِ …“.
٩- ” سَتَفْنَی الدُّنْيَا وَيَبْقَی الْمُلْکُ للّهِ مَالِکِ الرِّقَابِ. اَيْنَ صَلِيْلُ سُيُوْفِ الْاَعْدَاءِ وَاَيْنَ صَهِيْلُ خُيُوْلِ الْاَقْوِيَاءِ وَ اَيْنَ جَنَّاتُ الْاُمَرَاءِ وَاَيْنَ خِيَامُ الْعُظَمَاءِ وَ اَيْنَ صُفُوْفُهُمْ وَ جَهُوْرُهُمْ وَ اَيْنَ قُصُوْرُهُمْ وَ شُؤُوْنُهُمْ. لِعَمْرُ اللّهِ قَدْ سَکَنُوْا فِيَ قُبُوْرِهِمْ وَلکِنَّ النَّاسَ غَفَلُوْا عَمَّا ظَهَرَفِي قُرُوْن ِ الْاُوْلَی “.
١٠- ” سَيَأتِي يَوْمٌ لَا تَنْفَعُکُمْ فِيْهِ خَزَائِنُ الْاَرْض ِ کُلُّهَا يَشْهَدُ بِذَلِکَ مَاِلِکُ الْاَسْمَاءِ الَّذِي يَنْطِقُ اِنَّهُ لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ الْحَقُّ عِلَّامُ الْغُيُوْبِ “.
١١- ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ اکْفِ بِنَفْسِی عَنْ دُوْنِي وَ لَا تَطْلُبْ مُعِيْنَاً سِوَائِي لِاَنَّ مَا دُوْنِي لَنْ يَکْفِيَکَ اَبَدَاً “.
١٢- ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ لَا تَشْتَغِلْ بِالدُّنْيَا لِاَنَّ بِالنَّارِ نَمْتَحِنُ الْذَّهَبَ وَ بِالذَّهَبِ نَمْتَحِنُ الْعِبَادَ “.
١٣- ” يَاابْنَ الْاِنْسَانِ اَنْتَ تُرِيْدُ الذَّهَبَ وَ اَنَا اُرِيْدُ تَنْزِيْهَکَ عَنْهُ وَ اَنْتَ عَرَفْتَ غَنَاءَ نَفْسِکَ فِيْهِ وَ اَنَا عَرَفْتُ الْغَنَاءَ فِي تَقْدِيْسِکَ عَنْهُ وَ عَمْرِي هَذَا عِلْمِي وَ ذَلِکَ ظَنُّکَ کَيْفَ يَجْتَمِعُ اَمْرِي مَعَاَمْرِکَ “.
١٤- ” اِعْلَمُوْا بِاَنَّ الَّذِيْنَ کَانَتْ قُلُوْبُهُمْ مُتَعَلِّقَةً بِشَيْءٍ عَمَّا فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ لَنْ يَقْدِرُنَّ اَنْ يَدْخُلُنَّ مَلَکُوْتِي لِاَنَّ اللّهَ قَدَّسَ هَذَا الْمَقَامَ عَنْ دُوْنِهِ وَ جَعَلَهُ مَوْطِنَ الْاَبْرَارِ“.
در کتاب مبارک عهدی ميفرمايند :
١٥- ” اگر افق اعلی از زخرف دنيا خاليست ولکن درخزائن توکّل و تفويض از برای ورّاث ميراث مرغوب لَاعِدْلُ لَهُ گذاشتيم. گنج نگذاشتيم و بر رنج نيفزوديم اَيْمُ اللّه در ثروت خوف مستور و خطر مکنون اُنْظُرُوْا ثُمَّ اذْکُرُوْا مَا اَنْزَلَهُ الرَّحْمنُ فِي الْفُرْقَانِ ”وَيْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالَاً وَ عَدَّدَهُ “ ثروت عالَم را وفائی نه آنچه را فنا اخذ نمايد و تغيير پذيرد لايق اعتناء نبوده و نيست مگر عَلَی قَدْرٍ مَقْدُوْرٍ“.
١٦- ” هُوَ السَّامِعُ الْمُجِيْبُ سبحان اللّه آنچه در عالَم وجود موجود صاحبان بصر حين ملاحظه آثار فنا از آن مشاهده مينمايند بلکه هر شَيء بنفسه بلسان باطن گواهی ميدهد بر فنای کلّ. مقرّ کسری مقام جغد واقع و عنکبوت مکانِ حاجب و بلسان سرّ ميگويد يا اولی الالباب کجاست سَدِيْر و کجاست خَوَرْنَق هر عماری را خرابی از پی و هر حياتی را موتی از عقب. يا احمد صاحبان قصور طرّاً بقبور راجع . در صبح بر وسائد عليا متّکی و در عشاء تحت لحد ساکن. هَلْ يَقْدِرُ اَحَدٌ اَنْ يُمَيِّزَ بَيْنَ عِظَامِ الْمَالِکَ وَ الْمَمْلُوْکِ. وَ بَيْنَ جَمَاجِمِ الرَّعِيَّةِ وَ الْمُلُوْکِ. از حقّ جَلَّ جَلالُهُ ميطلبيم بايادی قدرت و معمارهای حقيقت بيتی بنا فرمايد مقدّس از فنا و زوال .طوبی از برای نفسيکه بچنين بيتی فائز شود. سبب و علّت و بانی اين بيت کلمةالله بوده و هست “.
١٧-” از علوّ و دنوّ و عزّت و ذلّت دنيا منال. در کلّ احوال بما ناظر باش چه که کلّ آنچه مشهود مفقود خواهد شد. اينکه مشاهده مينمائی که بعضی از ناس بعزّت دنيا مسرورند و بعلوّ آن مغرور اين از غفلت آن نفوس است و هر ذی بصر و ذی نظری شهادت ميدهد که اين قول حقّ است و اين بيان از مشرق تبيان اشراق نموده چه که کلّ عالِمند باينکه جميع اين اموارات غير معتبر و غير ثابت است وچون رسول موت وارد شود جميع متغيّر. لذا معلوم و محقّق است نفوسيکه باين امور دل بسته اند غافلند و از غفلت است که باين اسباب ظاهره مشغول شده اند “
و در همين لوح مبارک ميفرمايند :
١٨- ” ای سلمان دنيا در مرور است و عنقريب کُلُّ مَنْ عَلَی الْاَرْضِ از آنچه مشاهده مينمائی به تراب راجع خواهند شد“
١٩- ” عزّت و ذلّت، فقر و غنا، زحمت و راحت کلّ در مرور است و عنقريب جميع مَنْ عَلَی الاَرْض بقبور راجع لذا هر ذی بصری بمنظر باقی ناظر که شايد بعنايات سلطان لايزال بملکوت باقی در آيد و در ظلّ سدره امر ساکن گردد. اگر چه دنيا محلّ فريب وخدعه است ولکن جميع ناس را در کلّ حين بفنا اِخبار مينمايد. همين رفتن اَب ندائيست از برای ابن و او را اِخبار ميدهد که توهم خواهی رفت و کاش اهل دنيا که زخارف اندوخته اند و از حقّ محروم گشته اند ميدانستند که آن کنز به که خواهد رسيد لَا وَنَفْسِ الْبَهاء احدی مطلع نه جز حقّ تَعَالی شَأنُهُ .حکيم سنائی عليه الرحمة گفته :
پند گيريد ای سياهيتان گرفته جای پند پند گيريد ای سپيديتان دميده بر عذار “
٢٠- ” دنيا نمايشی است بی حقيقت و نيستی است بصورت هستی آراسته. دل باو مبنديد و از پروردگار خود مگسليد و مباشيد از غفلت کنندگان. براستی ميگويم که مَثَل دنيا مِثْل سرابيست که بصورت آب نمايد و صاحبان عطش در طلبش جهد بليغ نمايند و چون باو رسند بی بهره و بی نصيب مانند و يا صورت معشوقی که از جان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لَايُسْمِنُ وَ لَا يُغْنِي مشاهده نمايد و جز تعب زياد و حسرت حاصلی نيابد “.
٢١- ” ای صاحب دو چشم چشمی بربند و چشمی برگشا. بربند يعنی از عالَم و عالَميان. برگشا يعنی بجمال قدس جانان “.
٢٢- ” ای دوستان بجمال فانی از جمال باقی مگذريد و بخاکدان ترابی دل مبنديد “.
٢٣- ” ای فرزند کنيز من اگر سلطنت باقی بينی البتّه بکمال جدّ از ملک فانی در گذری ولکن ستر آنرا حکمتها است و جلوه اين را رمزها. جز افئده پاک ادراک ننمايد “.
٢٤- ” ای برادران با يکديگر مدارا نمائيد و از دنيا دل برداريد بعزّت افتخار منمائيد و از ذلّت ننگ مداريد. قسم بجمالم که کلّ را از تراب خلق نمودم و البتّه بخاک راجع فرمايم “.
٢٥-” ای دوست من تو شمس سماء قدس منی خود را بکسوف دنيا ميالای حجاب غفلت را خرق کن تا بی پرده و حجاب از خلف سحاب بدرآئی و جميع موجودات را بخلعت هستی بيارائی “
٢٦- ” ای ابناء غرور بسلطنت فانيه ايّامی از جبروت باقی من گذشته و خود را باسباب زرد و سرخ ميآرائيد و بدين سبب افتخار مينمائيد. قسم بجمالم که جميع را در خيمه يکرنگ تراب در آورم و همه اين رنگهای مختلفه را از ميان بردارم مگر کسانی که برنگ من در آيند و آن تقديس از همه رنگهاست “.
٢٧- ” ای ابناء غفلت بپادشاهی فانی دل مبنديد و مسرور مشويد مَثَل شما مِثْلِ طير غافلی است که بر شاخه باغی در کمال اطمينان بسرايد و بغتةً صيّاد اجل او را بخاک اندازد. ديگر از نغمه و هيکل و رنگ او اثری باقی نماند پس پند گيريد ای بندگان هوی “.
٢٨- ” عالَم در هر حين باعلی النّداء ندا مينمايد و ميگويد:
من فانيم و ظهورات و الوان من فانی از اختلافات و تغييرات مُحْدِثه در من پند گيريد و متنبّه شويد. معذلک بصر موجود نه تا ملاحظه کند و سمع مشهود نه تا بشنود “.
٢٩- ” مَثَل دنيا مِثْل ظلّيست که حينی موجود و حينی مفقود است بر چنين چيزی عاقل دل نبندد بلکه باطل انگارد و چنين گمان مکن که دنيا و مقصود از او نعمتهای مقدّره دراو و يا زينتهای متلوّنه درآنست چه که اين اشياء مصنوع حقّند و مظاهر صُنع اويند بلکه مرايای ظهور الهيه اند و مظاهر تحکّی قدرتيّه بلکه مقصود از دنيا منکرين جمال بی مثال است و معرضين از طلعت بی زوال. اينست که تجنّب از چنين اشخاص لازم و اعراض واجب “.
٣٠- ” حُسن صوری محبوبِ نَفْس و هوی و حُسن معنوی محبوب خدا. حال کدام را اختيار مينمائی. البتّه مَا اخْتَارَهُ الْمَحْبُوْبُ مُراد احبّای او بوده و خواهد بود. بدان جمال ظاهری يکی از اسباب دنياست و دنيا در ظاهر بصورتی مزيّن و مطرّز وزيبا مشهود که هرکه ديد پايش لغزيد و سربنهاد. يکی از اولياء يومی دنيا را بکمال حُسن صوری ديده فرمود بظاهر بسيار مزيّن و نيکوئی. در آن حين بوحی الهی ملهم که بگو بصورت اصلی خود در آيد و چون بصورت خود ظاهر شد فَرَّ عَنْهُ وَ اسْتَعَاذَ بِاللّهِ مِنْ وَجْهِهَا وَ نَفَحَاتِهَا “.
٣١- ” کلّ بيقين مبين عالمند بر فنای دنيا و اختلاف آن معذلک بشانی باو تمسّک جسته اند که از حقّ و مَا عِنْدَهُ غافل و محجوب مشاهده ميشوند “.
٣٢- ” عالَم مجازی و عالَم ظاهری هر دو نيست محضند و در لباس هستی جلوه نمايند. اوّل راهزن سالکان است و ثانی فتنه واصلان. پس جهد منيع بايد تا روح رحمانی از اين دو عقبه نفسانی بقوّه سبحانی بگذرد “.
٣٣- ” جميع ناس بفنای دنيا شهادت دهند ولکن اين شهادت حقيت ندارد و بمقام ملکه نيامده چه اگر فی الحقيقه ادراک نمايند و به بصر حقيقی ملاحظه کنند هرگز خود را بسبب او از فيوضات نامتناهيّه الهيّه محروم ننمايند .اکثر ديدنها و گفتنها وشنيدنها و عرفانها عارضی است نه حقيقی. هر بصيری اين گفتار را گواه است و هر عليمی بر راستی آن شهادت داده و ميدهد “.
٣٤-” بر هر ورقی از اوراق دنيا از قلم اعلی اسرار فنا مرقوم و مسطور و در هر صفحه ای از صفحات عالَم رموز بی ثباتی مشهود ومکتوب. معذلک باو دل بسته اند و باو مشغولند و باو مسرورند “.
٣٥- ” چه شبها که رفت و چه روزها که در گذشت و چه وقتها که بآخِر رسيد و چه ساعتها که بانتها آمده و جز باشتغال دنيای فانی نفسی بر نيامد. سعی نمائيد تا اين چند نفَسی که باقی مانده باطل نشود. عمرها چون برق ميگذرد و فرق ها بر بستر تراب مقرّ و منزل گيرد ديگر چاره از دست رود و امور از شست “.
٣٦- ” از حقّ بطلب کلّ را از حبّ مفرط بدنيا مقدّس فرمايد “.
٣٧- ” دنيا و آنچه در آنست نزد اهل بها معدوميست متحرّک و مفقوديست مشهود “.
٣٨- ” قسم بآفتاب صبح عزّ تقديس که ابداً حقّ و احبّای او که منسوب باويند ناظر بارض و اموال فانيه در او نبوده و نخواهند بود“.
٣٩- ” بياد دوست بياميزيد و از دشمن بپرهيزيد دشمن شما چيزهای شما است که بخواهش خود آنرا يافته ايد و نگاه داشته ايد و جان را بآن آلوده ايد “.
٤٠- ” قسم بآفتاب افق توانائی اگر دنيا را قدری بود جمال قدم سنين معدودات در سجن اعظم ساکن نبود. انسان تا در دنياست فی الحقيقه در سکرات بوده و هست مگر قلوب فارغه که به بصر الهی در اشياء ناظرند “.
٤١- ” خوشا حال نفوسيکه اسير رنگ دنيا و مَاخُلِقَ فِيْهَا نشده اند و بصَبغ اللّه فائز گشته اند يعنی برنگ حقّ در اين ظهور بديع در آمده اند و آن تقديس از جميع رنگهای مختلفه دنيا است و جز منقطعين در اين رنگ عارف نه “.
٤٢- ” بدنيا و آنچه در اوست مسرور نباشيد. لَعَمْرُاللّهِ هر کنزی سبب و علّت حزن و اندوه و حسرت لايتناهی بوده و هست. هرگز شيء فانی سبب بی نيازی نبوده و نيست “.
٤٣- ” ای دوست دل که محلّ اسرار باقيه است محلّ افکار فانيه مکن و سرمايه عمر گرانمايه را باشتغال دنيای فانيه از دست مده .از عالَم قدسی بتراب دل مبند و اهل بساط انسی وطن خاکی مپسند “.
٤٤- ” قسم بحقيقت الهی عالَم و آنچه در اوست مع جمال و جلال و لذّات و مسرّات فريبنده آن کلّ در نظر حقّ چون تراب و رماد بل پست تر مشاهده ميشود. ای کاش قلوب عباد آنرا درک مينمود. ای اهل بها از آلودگيهای ارض و زَخارِف فانيّه آن خود را پاک و منزّه سازيد حقّ شاهد و گواه که اين مراتب دنيّه لايق مقام ياران الهی نبوده و نيست. شؤون دنيا را باهلش واگذاريد و عيون خود را باين منظر اقدس منير متوجّه سازيد “.
٤٥- ” خود را از تعلّقات و آلايشهای دنيا پاک و منزّه نمائيد و هرگز بدان تقرّب نجوئيد زيرا شما را به اتّباع از هواجس نفسانيّه ترغيب و از سلوک در منهج قويم و صراط مستقيم منع مينمايد“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” ای بنده حقّ آنچه در اين جهان فانی نظر نمائيد چيزی جز سراب نيابی و بغير از اوهام مشاهده نکنی. پس تا توانی تعلّق باين عالَم مجو و تشبث بشؤون فانی مکن و باين عالَم بی بنيان سست بنياد دل مبند و خود را مسکين مپسند “.
٢- ” هر ثروتی و سرمايه ای که از اين جهان است عاقبت زيان و خسران است. نهايت اينست که بعضی ثروتها بزودی متفرّق و متلاشی شود و بعضی سالهای چندی دوام کند ولی عاقبت متلاشی شود. از برای هر جمعی تفريقی است و از برای هر خرمنی تفريقی. الحمدُللّه تو پی بکنز ملکوت برده ای و آن کنز لَايَفْنَی است. ثروت ابديّه است ، نهايتی ندارد، خسران و زيانی ندارد ، روز بروز در ازدياد است “.
٣- ” ای ياران ايّام حيات منطوی گردد و کوکب زندگانی در مغرب نيستی متواری شود. سرير هر پادشاهی عاقبت مبدّل بحصير شود و عزّت هر بزرگواری منتهی بذلّت کبری گردد. سرهای سروران زير اَقدام رود و قصور عالی بزرگان وقتی مبدّل به قبور شود. در اينصورت آزادگان را نشايد و بندگان الهی را نبايد که بدنيای فانی ادنی تعلّقی يابند و اسير زنجير آلايش اين خاکدان ترابی گردند. بلکه بايد اين قميص رثيث براندازند و رداء تقديس پوشند و اين سلاسل و اغلال بگسلند و در ميدان جانفشانی جولان کنند. جهان نيستی را هستی بخشند و در عالَم فانی حيات باقی يابند. در ظلمات امکانی شمع توحيد افروزند و مانند عندليب بر شاخسار تجريد نکته اسرار تفريد گويند و بتمجيد ربّ مجيد زبان بگشايند تا عاقبت محمود گردد و الطاف ربّ ودود احاطه کند و در حيّز شهود موهبت کبری مشهود گردد “.
٤- ” اين زندگانی عالم فانی در اندک زمانی منتهی گردد واين عزّت و ثروت و راحت و خوشی خاکدانی عنقريب زائل و فانی شود “.
٥- ” افکار مال و منال و آمال جاه و جلال صِرف اوهام است. خدا محض عُمران دنيا اين اوهام را در سرها انداخته والّا اهميّتی ندارد “
٦- ” ايّام معدود معدوم گردد و هستی موجود مفقود شود گلشن زندگانی را طراوت و لطافت نماند و گلزار کامرانی را صفا و شادمانی بگذرد. بهار حيات مبدّل بخزان ممات گردد و سرور و حبور قصور تبديل بظلام ديجور در قبور گردد. در اينصورت دلبستگی را نشايد و شخص دانا تعلّق قلب ننمايد “
٧- ” ای بنده الهی کار ما نشر نفحات الهيّه است و جانفشانی در راه حقّ. دستی از آستين برآر و نقود حيات جاودانی نثار نما. امور دنيوی را بايد از برای اهل دنيا گذاشت. دست بذيل هيکل باقی زد. کمر را محکم بربند و مُلک و مملکت را فراموش نما. لسان به ثنای حقّ بگشا و داد سخن بده. بعضی نفوس اين حيات الهی را فراموش نمايند و در زاويه خمول جای گزينند و شب و روز مشغول آمال و آرزوی دنيوی گردند که عنقريب اسباب خوشی فراهم خواهد آمد و فلان پيش خواهد و فلان پس خواهد رفت و به اين، حيات پُر بهای خويش را بگذرانند. ما بايد در فکر حقّ باشيم و در صدد اشراق نور مطلق تا مُلک باقی بدست آريم و سلطنت عالَم معانی نمائيم. کشور قلوب بدست آريم و اقليم جانها را در زير تسخير آريم. مملکت تقديس فتح نمائيم و از خطّه ابليس چشم پوشيم. ای يار وفادار کار، اين کار است. دعا کن تا خدا ما را و شما را وکلّ را موفّق نمايد. جميع دوستان را تکبير برسان. ع ع “.
٨- ” هواللّه ای بنده الهی آنچه بينی و يابی د راينجهان فانی اوهام و مجاز خالی است نه حقيقت آسمانی. ايّام گذشته را بخاطر آر چه بود و چه شد و چه نتيجه حاصل گشت. آينده مثل سابق است و ماضی آئينه مستقبل. هرچه در او بينی در اين خواهی ديد. هرچه در آن يافتی دراين خواهی يافت. به يک نَسَق و يک وَتيره است. ولی جميع خلق از ماضی شاکی و به مستقبل اميدوار گمان کنند که زمان کلال و ملال بگذرد و ايّامی در نهايت خوشی و حلاوت رخ نمايد. هيهات هيهات اين جهان عالَم خاک است و اين نفْس منهمک و ناپاک چگونه مسرّت و فرح و شادمانی و کامرانی حاصل آيد هيهات هيهات مگر آنکه انسان غير خدا را نسيان کند نظر از اين جهان پستی بردارد و آنچه در جهان بالاست مشاهده نمايد. توجّه بملاء اعلی کند و استفاضه از ملکوت ابهی آنوقت مسرور دو جهان گردد و درخشنده جاودان شود “
٩- ” از راحت و آسايش جسمانی و تن پروری و آلودگی باين دنيای فانی چه نتيجه ای حاصل واضح است که انسان عاقبت خائف و خاسر گردد. پس بايد از اين افکار بکلّی چشم پوشيد آرزوی حيات ابديّه و علويّت عالَم انسانی و ترقيّات ربّانی و فيوضات کليّه آسمانی و نفثات روح القدس و اعلاء کلمةاللّه وهدايت من علی الارض و ترويج صلح عمومی و اعلان وحدت عالَم انسانی نمود. کار اين است والّا بايد با سائر وحوش و طيور باين حيات جسمانی که نهايت آمال حيوانات است پرداخت ومانند بهائم در روی زمين محشور شد. انسان بجهت زندگانی اين حيات دنيا خلق نشده است بلکه انسان بجهت فضائل نامتناهی و علويّت عالَم انسانی و تقرّب درگاه الهی وجلوس بر سرير سلطنت ابديّه خلق شده است …“.
١٠- ” ای بنده الهی از بلايا و مِحَنی که بر تو وارد شده مکدر مباش. جميع مصائب و بلايا از برای انسان خلق شده است تا انسان از اين جهان فانی نفرت کند چه که نهايت تعلّق بدنيا دارد چون بزحمت و مشقّت بسيار گرفتار شود طبيعت نفرت کند و توجّه بخدا نمايد و جهان باقی طلبد که از جميع مصائب و بلايا مبرّاست “.
١١- ” هيچ چيز شايسته دلبستگی و تعلّق نيست مگر امراللّه. جميع امور فانی است کَاَنْ لَمْ يَکُنْ شَيْئَاً مَذْکُوْراً مگر آنچه که منسوب بخداست “.
١٢- ” سرور انسان چون از آزادی فکرو عدم تعلّق قلب حاصل شود ،در اين صورت اگر فلسی نزد او موجود نباشد مسرور است و بدون آن با ثروت دنيا و سلطنت روی زمين مسرور نخواهد بود. حال شما همچو تصوّر کنيد که صد سال پيش بدنيا آمده ايد تعلّق بدنيا نداشته باشيد. اين تعلّقات شأن اطفال است. انسان بايد تعلّق بفيوضات الهيّه داشته باشد تا جامع کمالات صوری و معنوی گردد والّا شؤون و امور سائره محدود و فانيست “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ”هدايت نوع بشر و استخلاص هيئت اجتماعيّه از ويلات و مضرّات عالَم ناسوت متوقّف بر روش و سلوک احبّاءاللّه است و مشروط به تقديس و انقطاعشان از متاع و شؤون اين دنيای فانی “.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای انقطاع - فقرو غنا مآل اعمال نيز مراجعه شود *
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” اگر چنانچه مجبور و مکلّف بر تعيين و قيد مذهب گردند البتّه کتمان ننمايند و به تظاهر و تصنّع متشبّث نشوند. عقيده خويش را در کمال جرأت و وضوح اظهار نمايند و از عواقب و نتائج بيان حقيقت و ابراز مافی الضّمير خائف و نگران نشوند. البتّه بعموم ياران تأکيد و توصيه نمايند تا از صراط مستقيم حقيقت و رشاد منحرف نگردند و بر حفظ مصالح امريّه و صيانت رفعت و منزلت امراللّه و اعزاز کلمةاللّه موفّق ومفتخر گردند. مداهنه و مسامحه در اين موارد مُخِلّ در نظام امراللّه و علّت توهين و تحقير دين اللّه گردد و توليد مشاکل متنوّعه عظيمه در آينده نمايد…“.
٢- ” عقيده کتمان ننمايند و از تقيّه اجتناب بنمايند از پس پرده خفا برون آيند و قدم بميدان خدمت گذارند. مضطرب و هراسان نباشند و بجانفشانی قيام نمايند. هر امری را فدای اين مقصد اصلی کنند و در سبيل اين مبدأ جليل و امر قويم از هر منصب و مقامی چشم پوشند و مصالح شخصيّه و ملاحظات نفسيّه را فدای مصالح عموميّه امريّه فرمايند. حکمت و تقيّه در گذشته ايّام کافل صون و حفاظت و حمايت مظلومان آن سامان بود و يگانه وسيله حفظ و حراست آئين حضرت يزدان ولی دراين ايّام چون اعدای امر الهی و دشمنان آئين آسمانی بُرْقَع ستر و خفا را از وجه حقايق امريّه برانداخته اند و معتقدات اساسيّه اهل بها را کاملاً مکشوف و مشتهر ساخته اند و باثبات استقلال شرع حضرت بهاءاللّه پرداخته اند و باين سبب نبأ عظيم را در اقطار و اکناف عالَم معروف ومشهور نموده اند، تقيّه و کتمان عقيده علّت توهين و تحقير است و در انظار اهل فراست بی مورد و مضرّ. مخالفين و معاندين اين رويّه را حمل بر جُبن و خوف نمايند و از تأثيرات سستی عقيده شمرند اَسْتَحْلِفُکُمْ يَا اَحِبَّاءَاللّهِ بِبَذْلِ الْجَهْدِ وَ الْقِيَامِ عَلَی هَذَا الْاَمْرِ الْاَوْعَرِ الْخَطِيْرِ وَ التَّمَسُّکِ بِهَذَا الْحَبْلِ الْمَتِيْنِ وَالسُّلُوْکِ فِي هَذَا الْمَنْهَجِ الْقَوِيْمِ. جَعَلَکُمُ اللّهُ رَايَاتِ نَصْرِهِ وَ مَصَابِيْحَ هِدَايَتِهِ وَ مَشَاعِلَ حُبِّهِ وَ مَطَالِعَ اقْتِدَارِهِ فِي بِلَادِهِ “
٣- ” بهيچ وجه من الوجوه خود را تابع اديان سابقه و شرايع منسوخه معرّفی ننمايند و درامور اداری کما فی السّابق از مقرّرات حکومت و اوامر دولت سر موئی منحرف نگردند و تجاوز ننمايند “.
٤- ” احدی خود را مسلمان، مسيحی، کليمی و يا زردشتی، معرّفی ننمايد. مسامحه و مساهله در اين مورد تبرّی از امراللّه است و تبرّی مُحْدِثِ انقلابی عظيم است و موجب خسرانی شديد زنهار زنهار “.
٥- ” کتمان عقيده در هر حال ودر هر موقعی مذموم و قبيح و مخالف مبادی ساميه اين امر خطير… در امور اداری چنانچه از قبل تأکيد و تصريح گشت اطاعت اوليای امور از فرائض حتميّه اهل بها و واجبات مقدّسه آنان محسوب ولی در امور وجدانيّه که تعلّق بمعتقدات دارد اهل بها و متمسّکين بشريعه مقدّسه سمحاء شهادت را بر اطاعت ترجيح دهند“.
٦- ” در هر حال تقيّه و کتمان عقيده و مداهنه ممنوع و مذموم و بکلّی مخالف مصالح ومقتضيات امريّه است “
٧- ” ميلانی طهران در موضوع سجلّ احوال از اکتمان احتراز نمائيد و بمراکز اطّلاع دهيد. شوقی “.
٨- ” راجع به ستون مذهبی که در دفاتر مخصوص برای مستخدمين ترتيب داده شده فرمودند: بنويس مقصد اصلی عدم ثبت کلمه اسلام و زردشتی و غيره است. سفيد گذاشتن و يا خط کشيدن دليل بر انحراف نه و مخالف صداقت نبوده و نيست “.
٩- ” مبدأ اصلی که اسّ اساس است وانحراف از آن قطعيّاً ممنوع عدم کتمان عقيده و ترک تقيّه و مداهنه با اوليای امور است “.
١٠- ” لهجه صراحت و شجاعت و صداقت ياران نتائج عظيمه در جامعه بخشد و علّت اشتهار آئين نازنين در آن سرزمين. هرچند از وظيفه منفصل و از استخدام محروم و بخسارت مادّی مبتلا ولی در حقيقت بکنز عظيم و سود بيکران فائز و مفتخر زيرا بمبادی قيّمه اين امر ناظرند و استقلال شرع مبين را مروّج و به حبل صداقت متمسّک و متشبّث “.
١١- ” هر نفسی دراين موارد عقيده را کتمان نمايد و يا آنکه از قبول رأی محفل استنکاف ورزد از حقّ انتخاب و عضويّت محافل روحانيّه هر دو ممنوع و محروم “.
١٢- ” تجاوز از يک زوجه و کتمان عقيده با وجود تحذير و تأکيد و نصيحت اُمنای محفل روحانی، نتيجه اش در اين ايّام محروميّت از حقّ انتخاب در جامعه و از عضويّت محافل روحانيّه است ولی اين انفصال اداری است نه روحانی. قرار قطعی و حُکم نهائی راجع باُمنای بيت عدل اعظم است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” لَا تَجْزَعُوْا فِي الْمَصَائِبِ وَ لَاتَفْرَحُوْا ابْتَغُوْا اَمْرَاً بَيْنَ الْاَمْرَيْنِ هُوَ التَّذَکُّرُ فِي تِلْکَ الْحَالَةِ وَ الْتَّنَبُّهُ عَلَی مَا يَرِدُ عَلَيْکُمْ فِي الْعَاقِبَةِ کَذَلِکَ يُنِبِّئُکُمُ الْعَلِيْمُ الْخَبِيْرُ “.
٢-” اينکه در مصيبات از قلم اعلی اظهار حزن ميشود مقصود از آن اظهار رحمت و شفقت است و الّا هر نفسی بمحبّة اللّه فائز شد و صعود نمود او بفرح اکبر فائز “.
٣- ” اَنَ اجْتَنِبِ الْهَمَّ وَالْغَمَّ بِهِمَا يَحْدِثُ بَلَاءٌ اَدْهَمٌ “.
٤- ” حقّ منيع شاهد و گواه است اگر فی الجمله تفکّر در عنايات الهيه نمايند هرگز محزون نشوند و خود را مهموم ننمايند “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” لباس سياه در ايّام مخصوصه احزان امر اجباری نبوده ولی مستحبّ است و در اين مقام رجال و نساء مساويند “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” در خصوص واردين از ارض اقدس و روايات مرقوم نموده بوديد. هر روايتی که سند در دست نباشد اعتماد نشايد زيرا اگر صدق باشد هم باز اسباب پريشانی است. نصوص معمولٌ بها است و بس“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” بهائيان نبايد بخطابات شفاهی که بحضرت عبدالبهاء نسبت داده شده زياد اهميّت بدهند مگر در صورتيکه خطابات مزبوره بشرف صحّه مبارکه رسيده باشد. حضرت بهاءاللّه اين مطلب را بحدّ کافی جهت احبّا روشن فرموده اند که الواح و نصوص الهی معمولٌ بهااست و بس …“.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” قُلِ الْحَسَدُ يَأکُلُ الْجَسَدَ وَالْغَيْظُ يَحْرِقُ الْکَبَدَ اجْتَنِبُوْا مِنْهُمَا کَمَا تَجْتَنِبُوْنَ مِنَ الْاَسَدِ “
٢- ” قَدِّسُوْا يَا قَوْمُ صُدُوْرَکُمْ عَنِ الْغِلِّ وَ الْحَسَدِ “
٣- ” فَاَسْألِ اللّهَ اَنْ يَحْفَظَکَ مِنَ الْحَرَارَةِ الْحِقْدِ وَ صَبَارَةِ الْبَرْدِ اِنَّهُ قَريِبٌ مُجيِبٌ “.
٤- ” ای پسران ارض براستی بدانيد قلبی که در آن شائبه حسد باقی باشد البتّه بجبروت باقی من در نيايد و از ملکوت تقديس من روائح قدس نشنود “.
٥- ” ای بنده من دل را از غلّ پاک کن و بی حسد به بساط قدس احد بخرام “.
٦- ” بگو ای مردمان تاريکی آز و رشک روشنائی جان را بپوشاند چنانکه ابر روشنائی آفتاب را “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” حسادت چون سمّی است که ريشه محبّت را فاسد مينمايد “
(تهيّه - خريد فروش - استعمال )
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” امّا حشيش از جميع بدتر است و افيون هادم بنيان ايمان و ايقان نوع انسان “.
٢- ” هواللّه ای بنده حضرت کبرياء… در مسأله حشيش فقره ای مرقوم بود که بعضی از نفوس ايرانيان به شرُبش گرفتار. سبحان اللّه اين از جميع مسکرات بدتر و حرمتش مصرّح و سبب پريشانی افکار و خمودت روح انسان در جميع اطوار چگونه ناس باين ثمره شجره زقّوم استيناس يابند و بحالتی گرفتار گردند که حقيقت نسناس شوند چگونه اين شیء محرّم را استعمال کنند و محروم از الطاف حضرت رحمن گردند البتّه صد البتّه تا توانيد ناس را نصيحت نمائيد که از اين افيون و حشيش زقّوم بيزار شوند و بدرگاه احديّت توجه نمايند خمر سبب ذهول عقل است و صدور حرکات جاهلانه. امّااين افيون و زقّوم کثيف و حشيش خبيث عقل را زائل و نفس راخامد و روح را جامد و تن را ذاهل و انسان را بکلّی خائب و خاسر نمايد … اَعَاذَنَا اللّهُ وَ اِيَّاکُمْ مِنْ هَذَا الْحَرَامِ الْقَبِيْحِ وَ الدُّخَانِ الْکَثِيْفِ وَ زَقُّوْمِ الْجَحِيْمِ کَمَا قَالَ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی يَغْلِي فِي الْبُطُوْنِ کَغَلْيِ الْحَمِيْمِ وَ عَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَالْثَّنَاءُ ع ع “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” حُرِّمَ عَلَيْکُمْ حَمْلُ آلَاتِ الْحَرْبِ اِلّا حِيْنِ الضَّرُوْرَةِ “.
(توضيحات و اشارات بيت العدل اعظم الهی را درباره اين حکم الهی در صفحات ١-٢٤٠ کتاب ترجمه انگليسی اقدس مستطاب ملاحظه فرمائيد)
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمْ بَيْعُ الاِمَاءِ وَ الْغِلْمَانِ لَيْسَ لِعَبْدٍ اَنْ يَشْتَرِي عَبْدَاً نَهْيَاً فِي لَوْحِ اللّهِ کَذَلِکَ کَانَ الْاَمْرُ مِنْ قَلَمِ الْعَدْلِ بِالْفَضْلِ مَسْطُوْراً “.
و در لوح مبارک خطاب به ملکه ويکتوريا اقدام او را د رمنع خريد و فروش کنيز و غلام تمجيد ميفرمايند بقوله تعالی :
٢- ” قَدْ بَلَغَنَا اَنَّکِ مَنَعْتِ بَيْعَ الْغِلْمَانِ وَ الْاِمَاءِ. هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ اللّهُ فِي هَذَا الْظُّهُوْرِ الْبَدِيْعِ قَدْ کَتَبَ اللّهُ لَکِ جِزَاءَ ذَلِکَ اِنَّهُ مُوَفِّي اُجُوْرِ الْمُحْسِنِيْنَ “
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” اِيَّاکُمْ يَا قَوْم لَا تُخُانُوْا فِي شَئٍ وَ کُوْنُوْا اُمَنَاءَ اللّهِ بَيْنَ بَرِيَّتَهِ وَ کُوْنُوْا مِنَ الْمُحْسِنِيْنَ “ .
٢- ” ای دوستان امانت بمثابه آفتاب جهانتاب است و آسمان او انسان و افقش قلب. نيکو کسی که اين نيّر اعظم را به ابرهای خيانت و دنائت ستر ننمايد تا روشنائی آن جهان و جهانيان را روشن نمايد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” نفوسی که در دوائر حکومت مستخدم، بايد بنهايت استغناء و پاکی و آزادگی و عفّت و عصمت حرکت و بمواجب خويش قناعت نمايند “
٢- ” نفوسی که بخدمات مخصوصند و در امور اداره منصوب، بايد چاکران صادق باشند و بندگان موافق يعنی بخصائل حميده و فضائل پسنديده متّصف گردند و به مقرّری خويش قناعت کنند و بصداقت رفتار نمايند. از حرص بيزار شوند و از طمع در کنار…فخرِ انسان در اينست که به مؤوْنه زهيده قناعت نمايد و سبب سعادت فقرای رعيّت شود و عدل و انصاف را مسلک خويش کند و همّت و خدمت را منهج خود قرار دهد. اين شخص ولو محتاج باشد ولی بر گنج روان پی برد و عزّت ابديّه حصول نمايد “.
٣-” هريک که در دايره حکومت مستخدمند بايد مأموريّت را اسباب تقرّب بدرگاه کبرياء نمايند و به عفّت و استقامت پردازند و از رشوت و ارتکاب بکلّی بيزار گردند. به مقرّری قناعت کنند و مدار افتخار را عقل و کفايت و درايت دانند. اگر نفسی به رغيفی از نان قناعت کند و باندازه خويش بعدالت و انصاف پردازد سَروَر عالميان است و ممدوح ترين آدميان. بزرگوار است ولو کيسه تهی. سرور آزادگان است ولو جامه کهنه و عتيق. عزّت و افتخار انسان بفضائل و خصائل حميده است و شرف و منقبتش به تقرّب درگاه کبرياء والّا اموال دنيا متاع غرور است و طالبان از اهل شرور و عنقريب مأيوس و مخذول. اين بهتر يا اينکه انسان در تنزيه و تقديس رفتار نمايد و در نهايت عفّت و استقامت و صداقت ظاهر و آشکار گردد. البتّه اين از گنج روان خوشتر“.
٤- ” جميع مأمورين از صغير و کبير بايد در نهايت عصمت و عفّت و استقامت و به جيره و مواجب جزئی خويش قناعت نمايند و دست و دامن را پاک دارند… اگر نفسی بحکومت عادله خيانت کند بخدا خيانت کرده است و اگر خدمت کند بخدا خدمت کرده است “.
٥- ” چقدر انسان بايد که غافل و نادان باشد و پست طينت که خويش را باوساخ ارتکاب وخيانت دولت بيالايد و البتّه حشرات ارض بر او ترجيح دارند “.
٦-” اگر چنانچه معاذ اللّه يکی ذرّه ای خيانت کند و يادر امور موکوله خويش تهاون و سستی نمايد و يا خود مقدار ديناری بر رعيّت تعدّی کند و يا آنکه منفعت خصوصی خويش جويد و فوائد شخصی طلبد البتّه محروم از فيوضات حضرت پروردگار شود. زنهار زنهار در آنچه تحرير يافت قصور ننمائيد “.
٧- ” به مواجب خويش قناعت نمايند و بدون آن به ارتکاب فلسی ذيل خويش رانيالايند زيرا ذيل مطهّر امراللّه آلوده گردد“.
٨- ” اگر کسی را ديدی که نظر بمال و طمع در اموال ناس دارد بدان که او از اهل بها نيست. اهل بها کسانی هستند که اگر بوادی ذهب و فضّه رسند چون برق در گذرند و ابداً اعتنا ننمايند “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای ”امانت “ -”نهی از رشوت و ارتشاء“ نيز مراجعه شود *
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” يک معنی از معانی شجره ملعونه دُخانست که مکروه است و مذموم و مضرّ است و مسموم تضييع مال است و جالب امراض و ملال “
٢- ” امّا منهيّات ديگر که ضرر فوری ندارد ولی تأثيرات مضرّه بتدريج حاصل گردد، آن منهيّات نيز عنداللّه مکروه و مذموم و مدحور ولی حرمت قطعی منصوص نه بلکه تنزيه و تقديس و طهارت و پاکی و حفظ صحّت و آزادگی مقتضی آن. از آنجمله شُرب دخان است که کثيف است و بدبو و کريه است و مذموم و بتدريج مضرّتش مسلّم عموم و جميع اطبّاء حاذقه حُکم نموده اند و تجربه نيز گرديده که جزئی از اجزاء مرکّبه دخان سمّ قاتل است و شارب معرض علل و امراض متنوّع. اين است که در شربش کراهت تنزيهی به تصريح وارد “.
و در همين لوح مشهور به تنزيه و تقديس ميفرمايند :
٣- ” شُرب دُخان عندالحقّ مذموم و مکروه و در نهايت کثافت و در غايت مضرّت ولو تدريجاً “
٤- ” هواللّه ای بنده الهی نامه ای که بجناب ميرزا عبدالوّهاب مرقوم نموده بودی ملاحظه گرديد. سبب بهجت و سرور شد زيرا مرقوم نموده بوديد که بوصول مکتوب دخان ، احبّا فورا ترک نمودند و دخان ملفوف را از دست انداختند. فی الحقيقه ضرر و زيان اين دود بی نفع و سود واضح و مشهود است. اجسام را بکلّی معلول نمايد و اعصاب را رخاوت و مستی بخشد و دماغ يعنی مغز را از احساسات علويّه ممنوع نمايد … شخص عاقل البتّه ترک اين مضرّ هائل نمايد و همواره بآنچه سبب صحّت و سلامت است پردازد ….“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” در خصوص شرب دُخان عموم احبّا را متذکّر و متنبّه داريد و بيانات مبارکه را راجع باين عادت مضرّه انتشار دهيد “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” زبان گواه راستی من است او را بدروغ ميالائيد “.
٢- ” لسان مشرق انوار صدق است او را مطلع کلمات کذب منمائيد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” بدترين اخلاق و مبغوض ترين صفات که اساس جميع شرور است دروغ است. از اين بدتر و مذموم تر صفتی در وجود تصور نگردد. هادم جميع کمالات انسانی است و سبب رذائل نامتناهی. از اين صفت بدتر صفتی نيست. اساس جميع قبائح است “
٢- ” جميع معاصی بيکطرف و کذب بيک طرف بلکه سيّئات کذب افزون تر است و ضرّش بيشتر. راست گو و کفر بگو بهتر ازآنستکه کلمه ايمان بر زبان رانی و دروغ گوئی. اين بيان بجهت نصيحت مَن فی العالَم است “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” البتّه بهيچ وجهِ مِن الوجوه تصديق طبّی که مخالف صدق و حقيقت باشد احدی از مؤمنين نبايد بگيرند “.
و در همين توقيع منيع مبارک ميفرمايند:
٢- ” صراحت و صداقت مرجّح بر جميع امور و از شِيَم و صفاتِ ممدوحه محبوبه مقدّسه اهل بها محسوب و مَابِهِ الْاِمْتِيَاز جمع اهل بهاء از ساير طوائف و اديان و اقوام در آن اقليم است. مراعات اين مبدأ قويم و عدم انحراف از اين صراط مستقيم چه در اظهار عقيده و چه در موارد دخول کتب امريّه و يا دخول در سلک نظام و يا تحصيل اجازه از برای زيارت مقامات مقدّسه اوّل فريضيه مؤمنين و مؤمنات است “.
٣- ” درباره اينکه آيا صلاح است بخاطر نجات کسی بغير حقيقت سخنی گفته شود حضرت وليّ امراللّه عقيده دارند ما بهيچ وجه نبايد بر خلاف حقيقت صحبتی بکنيم امّا در عين حال بايد سعی کنيم از راه موجّه تری بآن شخص کمک نمائيم “.
* به نصوص مبارکه در قسمت ”صداقت “ نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمْ تَقْبِيْلُ الْاَيَادِي فِي الْکِتَابِ هَذَا مَا نُهِيْتُمْ عَنْهُ مِنْ لَدُنْ رَبِّکُمُ الْعَزِيْزِ الْحکَّامِ “.
و در لوح منيع مبارکی ميفرمايند :
٢- ” اِنَّ الَّذِي قَصَدَالْغَاَيَةَ الْقُصْوَی وَالْحُضُوْرَ تِلْقَاءَ وَجْهِ مَالِکِ الْوَرَی لَهُ اَنْ يَتَّبِعَ مَا اَمَرَهُ الْقَلَمُ الْاَعْلَی مِنْ لَدُنْ عَزِيْزٍ عَلِيْمٍ. اِنَّهُ يَمْنَعَکُمْ عَنِ الْاِنْحِنَاءِ وَ الْاِنْطِرَاحِ عَلَی قَدَمِي وَاَقْدَامِ غَيْرِي هَذَا مَا نَزَّلْنَاهُ فِي الْکِتَابِ مِنْ لَدُنْ عَلِيْمٍ حَکِيْمٍ … لَاتُقَبِّلُوْا الْاَيَادِي وَ لَا تَنْحَنُوْا حِيْنَ الْوُرُوْدِ اِنَّهُ يَأمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوْفِ وَ هُوَ الْآمِرُ الْمُجِيْبُ. لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَتَذلَّلَ عِنْدَ نَفْسٍ هَذَا حُکْمُ اللّهِ اِذِ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ بِسُلْطَانٍ مُبِيْنٍ … قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمُ التَّقْبِيْلُ وَ السُّجُوْدُ وَ الْاِنْطِرَاحُ وَ الْاِنْحِنَاءُ کَذَلِکَ صَرَّفْنَا الْآيَاتِ وَ اَنْزَلْنَاهَا فَضْلاً مِنْ عِنْدَنَا وَ اَنَا الْفَضَّالُ الْقَدِيْمُ. اِنَّ السُّجُوْدَ يَنْبَغِی لِمَنْ لَا يُعْرَفُ وَ لَا يُرَی وَ الَّذِي يُرَی اِنَّهُ مِمَّنْ شَهِدَ لَهُ الْکِتَابُ الْمُبِيْنُ. لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَسْجُدَ وَ الَّذِي سَجَدَ لَهُ اَنْ يَرْجِعَ وَ يَتُوْبَ اِلَی اللّهِ اِنَّهُ لَهُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيْمُ. قَدْ ثَبَتَ بِالْبُرْهَانِ بِاَنَّ السِّجْدَةَ لَمْ تَکُنْ اِلّا لِحَضْرَةِ الْغَيْبِ اعْرِفُوْا يَا اَهْلَ الْاَرْضِ وَ لَا تَکُوْنُوْا مِنَ الْمُعْرِضِيْنَ “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” مَنْ يَحْزُنْ اَحَداً فَلَهُ اَنْ يُنْفِقَ تِسْعَةَ عَشَرَ مِثْقَالاً مِنْالذَّهَبِ. هَذَا مَاحَکَمَ بِهِ مَوْلَی الْعَالَمِيْنَ اِنَّهُ قَدْ عَفَا ذَلِکَ عَنْکُمْ فِي هَذَا الظُّهُوْرِ وَيُوْصِيْکُمْ بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی اَمْرَاً مِنْ عِنْدِهِ فِي هَذَا الْلَّوْحِ الْمُنِيْرِ “.
٢-” قُلْ يَا اَحِبَّاءَاللّهِ لَا تَعْمَلُوْا مَا يَتَکِدِّرُ بِهِ صَافِي سَلْسَبِيْلِ الْمَحَبَّةِ وَ يَنْقَطِعُ بِهِ عَرْفُ الْمَوَدَّةِ لَعَمْرِي قَدْ خُلِقْتُمْ لِلْوِدَادِ لَا لِلضَّغِيْنَةِ وَ الْعِنَادِ “.
٣- ” قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذيّت بنفسی وارد آورد بمثابه آنست که به نفْس حقّ وارد آورده “
٤- ” ابداً محبوب نبوده که شبی بگذرد ويکی از احباّی الهی از اين غلام آزرده باشد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” ای حزب اللّه مبادا خاطری بيازاريد و نفسی را محزون کنيد و د رحقّ شخصی چه يار و چه اغيار چه دوست و چه دشمن زبان بطعنه گشائيد … زنهار زنهار از اينکه نفسی خاطری بيازارد ولو بدخواه وبد کردار باشد “.
٢- ” زنهار زنهار که خاطری بيازاريد و قلبی را شکسته نمائيد و دلی را دردمند کنيد و جانی افسرده نمائيد و نفسی را پژمرده کنيد ولو دشمن جان باشد و اهل عدوان “.
٣- ” زينهار زينهار از اينکه قلبی را برنجانيد زينهار زينهار که نفْسی را بيازاريد. زنهار زنهار از اينکه با نفْسی بخلاف محبّت حرکت و سلوک کنيد. زنهار زنهار از اينکه انسانی را مأيوس کنيد. هر نفسی که سبب حزن جانی و نوميدی دلی گرد د اگر در طبقات زمين ماوی جويد بهتر از آنستکه بر روی زمين سير و حرکت نمايد و هر انسانی که راضی بذلّت نوع خويش شود البتّه نابود شود بهتر است زيرا عدم او بهتر از وجود است و موت بهتر از حيات “
٤- ” عبدالبهاء ابداً دل کسی را آزرده نخواهد و سبب حزن قلبی نشود زيرا موهبتی اعظم از آن نيست که انسان سبب سرور قلوب گردد “
٥- ” هميشه مايه سرور قلوب گرديد زيرا بهترين انسان کسی است که قلوب را بدست آرد و خاطری نيازارد و بدترين نفوس نفسی است که قلوب را مکدّر نمايد و سبب حزن مردمان شود هميشه بکوشيد که نفوس را مسرور نمائيد و قلوب را شادمان کنيد “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای :”محبت بخلق “ و ”نهی از نزاع و فساد و مايتکدّر به الانسان “ نيز مراجعه شود *
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” از رشوت و ارتکاب بکلّی بيزار گردند و به مقرّری قناعت کنند “.
٢- ” سدّ ابواب رشوت و برطيل که اليوم به تعبير مليح پيشکش و تعارف معبّر “.
٣- ” دامن پاک را بارتکاب و ارتشاء نيالايند. اليوم اگر يک نفس از احباب معاذ اللّه ارتکاب فلسی نمايند ذيل مطهّر امراللّه آلوده گردد و از برای کلّ رسوائی باشد “.
٤- ” اگر چنانچه نفسی از احبّا بمنصبی رسد…و بمأموريّتی منصوب شود بايد در امور موکوله خويش بکمال راستی و پاکی و صدق و عفّت و استقامت بکوشد و اگر چنانچه ارتکابی کند و ارتشائی نمايد مبغوض درگاه کبرياست و مبغوض جمال ابهی و حقّ و اهل حقّ از او بيزار بلکه بمؤوْنه و مواجب خويش قناعت نمايد و راه صداقت پويد و در رَه ملک و ملّت جانفشانی فرمايد. اين است روش و سلوک بهائيان و هر کس از اين تجاوز کند عاقبت بخسران مبين افتد “
* به نصوص مبارکه در قسمتهای امانت ونهی از خيانت مال نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” تَاللّهِ الْحَقِّ لَوْ يَغْبِلُ اَحَدٌ اَرْجُلَ الْعَالَمِ وَ يَعْبُدُ اللّهَ عَلَی الْاَدْغَالِ وَ الشَّوَاجِنِ وَ الْجِبَالَ وَ الْقِنَانِ وَ الشَّنَاخِيْبِ وَ عِنْدَ کُلِّ حَجَرٍ وَ شَجَرٍ وَ مَدَرٍ وَ لَا يَتَضَوَّع ُ مِنْهُ عَرْفُ رِضَائِي لَنْ يُقْبَلَ اَبَداً هَذَا مَا حَکَمَ بِهِ مَوْلَي الْاَنَامِ. کَمْ مِنْ عَبْدٍ اعْتَزَلَ فِي جَزَائِرِ الْهِنْدِ وَ مَنَعَ عَنْ نَفْسِهِ مَا اَحَلَّهُ اللّهُ لَهُ وَ حَمَلَ الرِّيَاضَاتِ وَ الْمَشِقَّاتِ وَلَمْ يُذْکَرْ عِنْدَاللّهِ مُنْزِلِ الْآيَاتِ “
و در لوح ملک باريس ميفرمايند :
٢-” قُلْ يَا مَلَاءَ الرُّهْبَانِ لَا تَعْتَکِفُوْا فِي الْکَنَائِسِ وَ الْمَعَابِدِاَنِ اخْرُجُوْا بِاِدْنِي ثُمَّ اشْتَغِلُوْا بِمَا تَنْتَفِعُ بِهَ اَنْفُسُکُمْ وَاَنْفُسُ الْعِبَادِ کَذَلِکَ يَأمُرُکُمْ مَالِکُ يَوْمِ الدِّيْنِ. اَنِ اعْتَکِفُوْا فِي حِصْنِ حُبِّي هَذَا حَقُّ الْاِعْتِکَافِ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِيْنَ. مَنْ جَاَوَرَ الْبَيْتِ اِنَّهُ کَالْمَيِّتِ يَنْبَغِي لِلْاِنْسَانِ اَنْ يَظْهَرَ مِنْهُ مَا يَنْتَفِعُ بِهِ الْاَکْوَانُ وَ الَّذِي لَيْسَ لَهُ ثَمَرٌ يَنْبَغِي لِلنَّارِ کَذَلِکَ يَعِظُکُمْ رَبُّکُمْ اِنَّهُ لَهُوَالْعَزِيْزُ الْکَرِيْمُ “
و باز در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٣- ” قُلْ يَا مَلَاءَ الْقِسّيسِ وَ الرُّهْبَانِ کُلُوْا مَا اَحَلَّهُ اللّهُ وَ لَاتَجْنَبُوْا اللُّحُوْمَ قَدْ اَذِنَ اللّهُ لَکُمْ اَکْلَهَا اِلَّا فِي اَيَّامٍ مَعْدُوْدَاتٍ فَضْلَاً مِنْ لَدُنْهُ اِنَّهُ لَهُوَ الْعَزِيْزُ الْکَرِيْمُ “.
٤- ” کلمةاللّه در ورق دهم از فردوس اعلی يا اهل ارض انزواء و رياضات شاقّه به عزّ قبول فائز نه. صاحبان بصر و خرد ناظرند باسبابی که سبب روح و ريحان است. امثال اين امور از صُلب ظُنون و بطن اوهام ظاهر و متولّد لايق اصحاب دانش نبوده و نيست. بعضی از عباد از قبل و بعد در مغارهای جبال ساکن و بعضی در ليالی بقبور متوجّه. بگو بشنويد نُصْح مظلوم را. از مَا عِنْدَکُمْ بگذريد و بآنچه ناصح امين ميفرمايد تمسّک جوئيد لَاتَحْرِمُوْا اَنْفُسَکُمْ عَمَّا خُلِقَ لَکُمْ ….“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا تکميل نفس در اين دور منوط برياضت و خلوت و عزلت نه بلکه بانقطاع و انجذاب و اخلاق رحمانی و تحصيل معارف ربّانی و تحسين اطوار و تزيين قلب بنفحات ربّ الاسرار بوده و خواهد بود. آداب و اصول رياضت که از پيش بود بکلّی منسوخ گشت. هَذَا هُوَالْحَقُّ وَ مَا بَعْدَ الْحَقِّ اِلَّا الضَّلالُ الْمُبِيْنُ وَ عَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَ الثَّنَاءُ “.
٢- ” از رياضت قوای حيوانيّه بتحليل ميرود ولی يکروز که غذاهای خوب بخورد دوباره آن حالت اوليّه بر ميگردد لهذا تحليل اين قوای شهوانيّه ممدوح نيست زيرا عدم ظهور آنها از ضعف است نه از قدرت نفْس. مثلاً طفلی که نميتواند آدم بکشد اين مدح نيست زيرا از ضعف است. يا آنکه طفل عفّت و عصمت دارد اين مدح نيست زيرا از ضعف و عدم قوّت اوست ولی اگر از روی عقل باشد آن ممدوحست. اين رياضات طريق انبيا نيست ولی انسان هم نبايد منهمک در دنيا باشد تعلّق بخوراک و پوشاک داشته باشد باندازه ای که همه فکرش در خوردن وخوابيدن وتماشا کردن صرف شود. حضرت رسول خوب فرموده کُلُوْا وَ اَشْرَبُوْا وَ لَا تُسْرِفُوْا اين سرمشق است “.
٣- ” سابق بعضی باين ملاحظه برياضت مشغول ميشدند که ترک لذائذ نفسانی نمايند و منع غضب و شهوت. بلی چون از رياضت و قلّت اکل و شُرب در جسم ضعف حاصل ميشود ظهورات شهوت و غضب کمتر ميگردد ولی اين نوع سکون غضب و تخفيف در شهوت، عارضی است نه ذاتی زيرا که هر گاه باز به اکل و شُرب پردازد بحالت اوّليّه عودت نمايد. اگر کمال تقديس انسان از ضعف جسمانی حاصل شود در اينصورت بايد هر شخص ضعيف تر کامل تر باشد. پس مقصود از رياضت ترک نفْس و هوی است با وجود مرزوق بودن به نعماء نه ممنوع شدن از آلاء. خدا اين نعمتها را برای انسان آفريده و صحّت و بنيه جسم را وسيله ظهور قوّت روح قرار داده. با وجود قوّه جسمانی اگر نفْس انسانی سالم باشد و در حالت اقتدار، عادل، اين کمال است ور نه نفْس اژدرهاست او کيّ مرده است از غم بی آلتی افسرده است “
٤- ” بعضی برآنند که بواسطه رياضت و گوشه نشينی تعديل اخلاق و تقرّب الی اللّه حاصل ميشود. اما مسلک انبياء وتعاليم آنها اينستکه انسان بايد صحّت داشته باشد و مشغول باشد تا بتواند خدمت بعالَم انسانی نمايد. اگر از ضعف بنيه وبيکاری، انسان ظلم بکسی ننمايد اين از برای او کمالی نيست. بلکه کمال در اينست که قدرت و مشغوليّت داشته باشد و ظلم نکند. مثلاً اگر کسی فلسی نزد او موجود نباشد کَرَم و بُخل او معلوم نگردد. امّا در حالت ثروت و غنا اين کمال و نقص او معلوم و ظاهر شود “.
٥- ” دراين امر رهبانيّت نيست لکن انسانی که ميخواهد اوقات را حصر در تبليغ امراللّه و خدمت به نوع خويش نمايد ميتواند از جميع شؤون در کنار باشد. البتّه اوقات را صرف خدمت ملکوت اللّه نمودن بهتر است امّا نه رهبانيّت. نيّت بايد وقف حيات در خدمت امراللّه باشد ولی هر وقت بخواهد ازدواج نمايد ميتواند. همشيره من (حضرت ورقه عليا) حيات خود را وقف امراللّه کرده امانه بخيال رهبانيّت و انزوا بلکه محض خدمات آستان جمال ابهی حيات خود را وقف نموده. مقصد اينست که انسان آزاد است اگر بخواهد حيات خود را وقف ملکوت اللّه ميکند و يا در ضمن اشتغال بامور سائره بخدمت امراللّه ميپردازد … “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قد حرم عليکم و الزناء ثم الغيبة و الافتراء اجتنبوا عما نهيتم عنه فی الصحائف و الالواح “ .
٢- ” قد حکم الله لکل زان و زانية دية مسلمة الی بيت العدل و هی تسعة مثاقيل من الذهب و ان عادا مرة اخری عودوا بضعف الجزاء هذا ما حکم به مالک الاسماء فی الاولی وفی الاخری قدر لهما عذاب مهين “ .
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٣- ” سؤال : از جزای زانی و زانيه. جواب : دفعه اولی نُه مثقال ثانی هجده مثقال، ثالث سی و شش مثقال الی آخر دو مقدار جزای سابق و مثقال نوزده نخود است چنانچه در بيان نازل شده “.
*(به تبيينات مبارک حضرت عبدالبهاء در صفحه بعد توجّه دقيق گردد)*
٤- ” قُلِ الَّذِيْنَ ارْتَکَبُوْا الْفَحْشَاءَ وِ تَمَسَّکُوْا بِالدُّنْيَا اِنَّهُمْ لَيْسُوْا مِنْ اَهْلِ الْبَهَاءِ“.
٥- ” هر نفسی از او آثار خباثت و شهوت ظاهر شود او از حقّ نبوده و نيست “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا مسأله زنا اين تعلّق بغيرِ مُحْصَن دارد نه مُحْصَن و امّا زانی محصن و محصنه حکمش راجع به بيت العدل است “.
٢- ” امّا مسأله زنا در الواح الهيّه در مسأله فحشاء بقدری زجر و عتاب و عقاب مذکور که بحدّ حصر نيايد که شخص مرتکب فحشاء از درگاه احديّت مطرود و مردود و در نزد ياران مذموم و در نزد عموم بشر مرذول. حتّی در بعضی کلمات بيان خسران مبين و محروميّت ابدی است ولی در قصاص حکومتی و سياسی چنين امری صادر نه زيرا حکومت الآن در جميع دنيا به زانی ابداً تعرّض ننموده و نمی نمايد لهذا محکوم، رسوای عالَم نگردد. اين جزاء بجهت آنست تا رذيل و رسوای عالَم گردد و محض تشهير است و اين رسوائی اعظم عقوبت است. ملاحظه نمائيد که به نصّ قرآن ابداً زنا ثابت نگردد زيرا شهود اربعه در آن واحد بايد شهادت به تمکّن تامّ از هر جهت بدهند. لهذا جز باقرار زنا ثابت نگردد. آيا ميتوان نسبت اندک عدم اهميّت بزنا بقرآن داد؟ لَا وَاللّه. فَاْنِصُفْوا يَا اَهْلَ الْاِنْصَافِ “.
*بنصوص مبارکه در تقوی - عفّت و عصمت - نهی از الواط نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” لَا يَحِلُّ السُّؤالُ وَ مَنْ سَأَلَ حُرِّمَ عَلَيْهِ الْعَطَاءُ قَدْ کُتِبَ عَلَی الْکُلِّ اَنْ يَکْسِبَ وَ الَّذِي عَجَزَ فَلِلْوُکَلَاءِ وَ الْاَغْنِيَاءِ اَنْ يُعِيِّنُوْا لَهُ مَا يَکْفِيْهِ اعْمَلُوْا حُدُوْدَ اللّهِ وَ سُنَنَهُ ثُمَّ احْفَظُوْهَا کَمَا تَحْفِظُوْنَ اَعْيُنکُمْ وَ لَا تَکُوْنُنَّ مِنَ الْخَاسِرِيْنِ “ .
٢- ” هيچ فعلی اقبح از اين فعل نبوده و نيست که باسم حقّ مابين ناس تکدّی شود. برآنجناب و اصحاب حقّ لازم که ناس را به تنزيه اکبر و تقديس اعظم دعوت نمايند تا رائحه قميص ابهی از احبّای او استنشاق شود ولکن بايد اُوْلو الْغِنَی بفقراء ناظر باشند چه که شأن صابرين از فقراء عِنْدَاللّه عظيم بوده وَ عَمْرِي لَا يُعَادِلُهُ شَأنٌ اِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ طُوْبَی لِفَقِيْرٍ صَبَرَ وَ سَتَرَ وَ لِغَنِیٍ اَنْفَقَ وَاَثَرَ. اِنْ شَاءَاللّه بايد فقراء همّت نمايند و بکسب مشغول شوند و اين امريست که بر هر نفْسی در اين ظهور اعظم فرض شده و از اعمال حسنه عندَالله محسوب و هر نفْسی عامل شود البتّه اعانت غيبيّه شامل او خواهد شد اِنَّهُ يُغْنِي مَنْ يَشَاءُ بِفَضْلِهِ اِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” امّا آيه مبارکه حُرِّمَ عَلَيْکُمُ السُّوالُ وَمَنْ سَأَلَ حُرِّمَ عَلَيْهِ العَطَاءُ مقصود اين است که تکدّی حرام است و بر گدايان که تکدّی را صفت خويش نموده اند انفاق نيز حرام است مقصود اين است که ريشه گدائی کنده شود و امّا اگر نفْسی عاجز باشد يا بفقر شديد افتد و چاره نتواند اغنياء يا وکلاء بايد چيزی، مبلغی درهر ماهی از برای او معيّن کنند تا با او گذران کند. چون بيت عدل تشکيل شود دار عجزه تأسيس گردد. لهذا کسی محتاج بسؤال نماند چنانکه متمّم آيه مبارکه دلالت ميفرمايد قَدْ کُتِبَ عَلَی الْکُلِّ اَنْ يَکْسِبَ بعد ميفرمايند وَ الَّذِي عَجَزَ فَلِلْوُکَلَاءِ وَ الْاَغْنِيَاءِ اَنْ يُعَيِّنُوْا لَهُ مَا يَکْفِيْهِ مقصود از وکلاء، وکلاء بيت است که اعضای بيت عدل باشد “.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای” تبرعات “ و ” فقر و غنا“ و” مواسات“ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ کُتِبَ عَلَی السَّارِقِ النَّفْيُ وَ الْحَبْسُ وَ فِي الثَّالِثِ فَاجْعَلُوْا فِي جَبِيْنِهِ عَلَامَةً يُعْرَفُ بِهَا لِئَلَّا تَقْبَلَهُ مُدُنُ اللّهِ وَ دِيَارُهُ . اِيَّاکُمْ اَنْ تَأخُذَکُمْ الرَّأفَةُ فِي دِيْنِ اللّهِ اعْمَلُوْا مَا اُمِرْتُمْ بِهِ مِنْ لَدُنْ مُشْفِقٍ رَحِيْمٍ “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای : ”امانت “ - ” نهی از خيانت مالی“ ” نهی از رشوت و ارتشاء“ نيز مراجعه شود *
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” اهل بها بايد در نهايت تقديس و تنزيه سلوک و رفتار نمايند و از تقاليد مذمومه و مراسم و عادات غير مستحسنه اهل غرب بکلّی احتراز و اجتناب نمايند. زهد و تقوی شأن مدّعيان محبّت و نفوس ابرار است والّا رفته رفته روشنائی فضائل عالَم انسانی در هويّت قلب خاموش و محو و زائل گردد و ظلمات قبائح و رذائل استيلا يابد و احاطه کند. ادب و وقار سبب عزّت و بزرگی انسان است و لهو و لعب و هتّاکی و بی باکی، علّت پستی و دنوّ و ذلّت. در جميع شؤون امتياز لازم و واجب والّا چه فرقی با ديگران. هر عملی که از شأن و مقام انسان بکاهد بايد از او اجتناب و دوری جست “.
٢- ” زنهار زنهار احبّای الهی و اماء الرّحمن در اين ايّام پر انقلاب از صراط واضح مستقيم احکام الهيّه منحرف شوند و متابعت شرذمه مقلّدان و نوهوسان را نمايند ، خِلَع تقديس و تنزيه را از تن بيندازند و ثوب رثيث را که بلوث سيّئات غرب ملوّث گشته مرتدی گردند. از نصائح قلم اعلی روی بتابند و بتوهّمات و مبادی سقيمه اهل هوس و هوی توجّه و نمايان نمايند. قلم اعلی اهل بها را باين ندای احلی نصيحت ميفرميايد:
” اُوْصِيْکُمْ فِي آخِرِ الْقَوْلِ بِاَنْ لَا تَتَجَاوَزُوْا عَنْ حُدُوْدِ اللّهِ وَ لَا تَلْتَفِتُوْا اِلَی قَوَاعِدِ النَّاسِ وَ عَادَاتِهِمْ لِاَنَّهَا لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِيْکُمْ بَلْ سُنَنَ اللّهِ اَنْتُمْ فَانْظُرُوْنَ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَتَّخِذْ هَذَا النُّصْحَ لِنَفْسِهِ سَبِيْلَاً اِلَی اللّهِ فَمَنْ شَاءَ فَلْيَرْجِعْ اِلَی هَوَاهُ اِنَّ رَبِّي لَغَنِیٌ عَنْ کُلِّ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ عَنْ کُلِّ مَا هُمْ يَقُوْلُوْنَ اَوْ يَعْمَلُوْنَ “.
٣- ” امّا راجع بقضيّه رقص و تقليد البسه نساء غرب فرمودند اوّل وظيفه محفل ملّی بهائيان ايران دراين ايّام که اخلاق در آن سامان تدنّی نموده و تقليد وعدم تقيّد ولامذهبی رواجی شديد يافته اينست که جمهور بهائيان را از قبل اين عبد کراراً و مراراً در کمال تأکيد و بنهايت صراحت تذکّر دهند که تجاوز از آداب بهائی و مخالفت مبادی ساميه امريّه راجع به تقديس و تنزيه و عفّت و عصمت و اعتدال در امور و اجتناب از سيّئات اهل غرب و عادات مذمومه غير مرضيّه آنان توليد مفاسد عظيمه در جامعه نمايد و بنيه جامعه را ضغيف نمايد و از رونق بيندازد. بهائيان بايد همّت در ترويج و اقتباس از حسنات اهل غرب نمايند نه تقليد سيّئات آنان. امتياز بهائيان حقيقی در اينست لا غير“.
٤- ” راجع به رقص فرمودند هر چند از محرّمات محسوب نه ولی مراعات آداب بهائی و اعتدال بر ياران واجب و تقليد عوام بسيار مضرّ “.
٥- ” اگر چنانچه نمايشی داده ميشود بايد از حدّ آداب بهائی تجاوز ننمايد نمايش ادبی و تاريخی و امری باشد. تقليد اقوام و ملل خارجه بسيار مضرّ و علّت توهين امراللّه و ايجاد فساد نمايد و مضرّ باخلاق جوانان است زيرا محيط ، مستعدّ اينگونه مفاسد و مکاره و افرادِ اهالی بی قيد و وجهشان بغفلت و لامذهبی متوجّه. احبّا بايد مقاومت نمايند و در رفع اين مفاسد بکوشند نه آنکه ترويج و تقليد نمايند “.
* به نصوص مبارکه در قسمت های : ”تقوی “ - ”عفّت و عصمت “ ”جوانان “ نيز مراجعه شود “
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” اِنَّ اللّهَاَحَبَّ الْوَصْلَ وَ الْوِفَاقَ وَاَبْغَضَ الْفَصْلَ وَ الَّطَلاقَ عَاشِرُوْا يَا قَوْمُ بِالرُّوْحِ وَ الرَّيْحَانِ لَعَمْرِي سَيُفْنَی مَنْ فِيالْاِمْکَانِ وَمَا يَبْقَی هُوَ الْعَمَلُ الطَّيِّبُ وَ کَاَن َاللّهُ عَلَی مَا اَقُوْلُ شَهِيْداً. يَا عِبَادِي اَصْلِحُوْا ذَاتَ بَيْنِکُمْ ثُمَّ اسْتَمِعُوْا مَا يَنْصَحُکُمْ بِهِ الْقَلَمُ الْاَعْلَی وَ لَاتَتَّبِعُوْا جَبَّاراً شَقِيّاً “.
٢- ” لازال وصل و اتّصال لَدَی اللّه محبوب و فصل و انفصال مبغوض خُذُوْا مَا اَحَبَّهُ اللّهُ وَ اَمَرَکُمْ بِهِ اِنَّهُ يَعْلَمُ وَ يَرَی وَ هُوَ الْآمِرُ الْحَکِيْمُ “
و در رساله مبارکه سؤال و جواب مرقوم :
٣- ” چون حقّ جَلَّ جَلالُهُ طلاق را دوست نداشته در اين باب کلمه ای نازل نشده “ .
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” اين قضيّه منافی رضای الهی است و مخالف عدل و انصاف عالَم انسانی “.
٢- ” ياران بايد بکلّی از طلاق اجتناب نمايند مگر آنکه عوارضی در ميان حاصل گردد که سبب برودت شود و مجبور بر انفصال شوند …اساس ملکوت اللّه برمودّت و محبّت و وحدت و موانست و اتّفاق است نه بر اختلاف خصوصاً بين زوج و زوجه. اگر يکی از اين دو طرف سبب طلاق شود البتّه درمشکلات عظيمه افتد و بصدمات شديده گرفتار آيد و پريشان و پشيمان گردد “.
در لوح مبارکی خطاب به احبّای امريکا ميفرمايند :
٣- ” در ايران مسأله طلاق (در) پيش بنهايت سهولت تحقّق می يافت. در ميان ملّت قديمه متّصل بواسطه امر جزئی طلاق واقع ميگرديد چون انوار ملکوت تابيد نفوسی که از روح بهاءاللّه زنده شدند بکلّی از طلاق اجتناب نمودند. دراين صورت نادراً طلاق واقع گردد. حال احبّای امريک نيز بايد بر اين روش و حرکت سلوک نمايند .از طلاق نهايت اجتناب داشته باشند مگر آنکه سبب مجبری در ميان آيد که طرفين از يکديگر بيزار گردند و باطّلاع محفل روحانی قرار بر فصل دهند و يکسال بايد صبر و تحمّل کنند اگر در ظرف اين يکسال ايتلاف حاصل نشد طلاق واقع گردد نه اينکه بمجرّد ادنی تکدّر و اغبراری که در بين زوج و زوجه واقع، زوج با زن ديگر بفکر الفت افتد و يا نغوذ باللّه زوجه نيز در فکر زوجی ديگر افتد. اين مخالف عصمت ملکوتی وعفّت حقيقی است. احبّای الهی بايد نوعی سلوک نمايند که ديگران حيران مانند. زوج و زوجه بايد الفتشان جسمانی محض نباشد بلکه الفت روحانی و ملکوتی باشد. اين دو نفْس حکم يک نفْس دارند و چقدر مشکل است يک نفْس از هم جدا شود …اگر سبب طلاق يکی از اين دو باشد … بوبال عظيمی گرفتار گردد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” امر طلاق بسيار مذموم و قبيح و مخالف رضای الهی است آنچه از قلم حضرت عبدالبهاء در اين خصوص نازل بين عموم ياران انتشار دهند و کلّ را بيش از پيش متذکّر دارند. اجرای حکم طلاق مشروط به تصويب و اجازه امنای محفل روحانی است بايد در اين قضايا اعضای محفل مستقلّاً بکمال دقّت تمعّن و تجسّس و تفحّص نمايند و اگر چنانچه عذر مشروعی موجود و اتّحاد و ائتلاف بهيچوجه مِن الوجوه ممکن نه و تنفّر شديد و اصلاح و دفع آن محال، طلاق و افتراق را تصويب نمايند “
٢- ” امّا در خصوص کراهت بين زوج و زوجه از هر طرفی کراهت واقع ، حُکم تربّص جاری. در اين مقام حقوق طرفين مساوی. امتياز و ترجيحی نه “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” ای ظالمان ارض از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نمودهام از ظلم احدی نگذرم و اين عهدی است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و بخاتم عزّ مختوم “.
٢- ” اگر از نفسی اليوم عملی ظاهر شود که سبب ابتلاء و ضرّ نفسی گردد فی الحقيقه آن عمل بمظلوم راجع است “
٣- ” تا قدرت و قوّت باقيست در صدد آن باشيد که ضرّی از مظلومی رفع نمائيد “.
٤- ” ای ذبيح نفس ظلم مُحْدِث ظهور سطوت و قهر بوده. اگر به بصر حقيقی ملاحظه نمائيد جميع ناس مستحقّ عذابند چه که بظلم مشغولند اِلَّا مَنْ شَاءَرَبُّکَ. مَعَ ذَلِکَ بِاسْمِهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيْم ناظر و دوست نداشته و ندارد احدی بر نفْسی تعرّض نمايد. ظالمان را بخدا واگذارند و در شدائد صابر باشند. اينست حقّ و شأنِ اهل حقّ وَ مَا بَعْدَ الْحَقِّ اِلَّا الضَّلَالُ “.
٥- ” در باره غافلين و طاغين دعا نمائيد و از حقّ جلّ جلالُهُ هدايت ايشانرا بخواهيد و اگر قابل هدايت نباشند اِنَّهُ لَهُوَ الْآخِذُ الشَّدِيْدُ. اخذ مينمايد چنانچه نمود. دراين ظهور مهلت قليل بوده و هست “.
٦ - ” اگر نظر به فضل و حکمتهای اُخری نمی بزد هر آينه نفوسی که اقلّ مِنْ ذرّسبب اذيّت و ضرّ احبّای الهی شده اند به اسفل درَک جحيم راجع می گشتند و آنی ارض حمل آن مفوس نمی نمود و اين در باره نفوس ضعيفه غافله جاهله بوده و هست والّا نفوسی که بکمال عناد برخاستند و بمشارق حبّ الهی و مطالع ذکر او در اين ظهور اعظم باعراض و اعتراض قيام نمودند بيد قدرت اخذ شده و خواهند شد. اِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْمُنْتَقِمُ الآخِذُ اَلْقَدِيْرُ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” حالا که خدا بانسان چنين قوّه و استعدادی عنايت فرموده که خرق عالَم طبيعت کند حيف است اين موهبت را در امور مضرّه تلف نمايد. حيف است در بُغض و عداوت مجری دارد. حيف است در ظلم و تعدّی صرف نمايد … “
٢- ” اگر نفْسی خوف عقوبت ابدی و اميد بمکافات ابدی داشته باشد البتّه اين نفْس بنهايت همّت در فکر اجراء عدل است و بيزار از ظلم زيرا انسانی که معتقد است اگر ظلم کند در عالَم باقی بعذاب الهی معذّب ميشود البتّه از ظلم واعتساف اجتناب نمايد “
٣- ” بحضور اشرف اوليای امور عرضه داريد از سرشک ديده يتيمان ستمديدگان حذر لازم زيرا سيل خيز است واز دود آهِ مظلومان پرهيز بايد زيرا شرر انگيز است. تأييد و توفيق از عدل و دادخواهی حاصل گردد وَاللّهُ وَلِيُّ الْمَظْلُوْمِيْنَ “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” حقّ عليم قهّار هر ظالم ستمکار را مجازات نمايد “.
٢- ” ميزان عدالت الهی دائر و برقرار است. اگرحکومت اقتدار مجازات نداشته باشد مقتدرِ حقيقی دمار از روزگار ظالمين در آورده احقاق حقّ مظلومان را از ظالمان خواهد فرمود “.
٣- ” بطشش شديد است و انتقامش عظيم يد غيبيش در کار است و تصرّفات عجيبه غريبه اش در عالَم کَون آشکار. سَوْفَ يَرَوْنَ الظَّالِمُوْنَ اَثْمَارَ مَا غَرَسُوْا وَ جَزَاءَ مَا عَمِلُوْا اِلَّا اِنَّهُمْ فِي خُسْرَانٍ مُبِيْنٍ “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای :”عدل “ - ”عذر خواهی و عفو“ ” نهی از انتقام و قصاص “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ کَيْفَ نَسِبْتَ عُيُوْبَ نَفْسِکَ وَاشْتَغَلْتَ بِعُيُوْبِ عِبَادِي. مَنْ کَاَنَ عَلَی ذَلِکَ فَعَلَيْهِ لَعْنَةٌ مِنِّي “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١-” مبغوض ترين اخلاق عيبجوئی است. بايد تحرّی مدايح نفوس نمود نه تجسّس عيوب نفوس. بقدر امکان بايد از عيوب چشم پوشيد و از کمال نفوس بحث کنيد نه از نقائص آنها “
٢- ” هر نفسی را بايد نظر بآنچه در او ممدوح است نمود در اين حالت انسان با جميع بشر الفت تواند امّا اگر بنقائص نفوس انسان نظر کند کار بسيار مشکل است در زمان حضرت مسيح روح العالمين له الفداء تصادفاً به سگ مرده ای مرور نمودند که اعضايش متلاشی و متعفّن و بد منظر شده بود. يکی از حاضرين گفت اين سگ چقدر متعفّن شده است ديگری گفت چقدر کريه و بد منظر شده است. باری هر يک چيزی گفت. حضرت مسيح فرمود نظر بدندانهای او کنيد که چقدر سفيد است. آن نظر خطاپوش حضرت مسيح هيچ عيوب او نديد. عضوی که در او کريه نبود دندانهای او بود. سفيدی دندانهای او را ديد. پس بايد نظر بکمال نفوس نمود نه به نقص نفوس“.
٣- ” هيچ خصلتی مضرّتر از اين صفت عيبجوئی نه علی الخصوص بامراللّه. ابداً نبايد نفسی کلمه اشاره غير لايق نسبت باحدی از احبّاءاللّه اظهار دارد عَجِبْتُ مِمَّنِ اشْتَغَلَ بِعُيُوْبِ النَّاس ِ وَ هُوَ غَافِلٌ عَنْ عُيُوْبِ نَفْسِهِ مسلک روحانيانست. نهايت دقّت را در منع از اين خصلت نمائيد و ابداً نگذاريد احدی جز ستايش از زبانش جاری گردد“.
٤- ” اين از نفْس امّاره است که هر چيزی را بنظر انسان بد مينماياند بغير از نفْس خود انسان “.
٥- ” هميشه ملتفت حال خود باش ببين چه نقصی داری کوشش نما تا آنرا اصلاح کنی. چشم انسان هم کور است و هم ذرّه بين. کور است از ديدن نقائص خود. بينا و دور بين است در خطاهای ديگران “
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” برای حصول اين وحدت صميمانه يکی از لوازم اوّليّه که از طرف حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تاکيد شده آنستکه از تمايل فطری بشری که همانا توجّه به معايب و نقائص ديگران است بپرهيزيم و بعيوب نفس خود مشغول شويم. هر يک از ما تنها مسؤول حيات نفس خويش است“.
٢- ” تعاليم بهائی در هيچ مورد باندازه لزوم اجتناب از عيب جوئی و غيبت، مؤکّد و الزام آور نيست “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای ”خطا پوشی و ستّاريت “ - ”عذر خواهی و عفو“ - ” نهی از باز کردن نامه ديگری و مداخله در امور ديگران“ - ” نهی از غيبت و افتراء“ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” مِنَ النَّاسِ مَنْ غَرَّتْهُ الْعُلُوْمُ وَ بِهَا مُنِعَ عَنْ اسْمِيَ الْقَيُّوْمِ وَاِذَا سِمِعَ صَوْتَ النِّعَالِ عَنْ خَلْفِهِ يَرَی نَفْسَهُ اَکْبَرَمِنْ نَمْرُوْدَ قُلْ اَبْنَ هُوَ يَا اَيَّهَا الْمَرْدُوْدُ تَاللّهِ اِنَّهُ لَفِي اَسْفَلِ الْجَحِيْمِ .”
٢- ” اِنَّ الْاِنْسَانَ مَرَّةً يَرْفَعُهُ الْخُضُوْعُ اِلَی سَمَاءِالْعِزَّةِ وَالْاِقْتِدَارِ وَ اُخْرَی يُنْزِلُهُ الْغُرُوْرُ اِلَی اَسْفَلِ مَقَامِ الذِّلَّةِ وَ الْاِنْکِسَارِ“.
٣- ” ای پسران آمال جامه غرور را از تن برآريد و ثوب تکبّر از بدن بيندازيد “.
٤- ” بلی انسان عزيز است چه که در کلّ آيت حقّ موجود لکن خود را اعلم و ارجح وافضل و اتقی ديدن خطائی است کبير“.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” انانيّت و خود پسندی سبب جميع اختلافات است. هيچ آفتی در عالم وجود مثل خود پسندی نيست و آن اين است که انسان ديگران را نپسندد وخود را بپسندد. خود پسندی عجب ميآورد تکبّر ميآورد و غفلت ميآورد. هر بلائی که در عالم وجود حاصل ميشود چون درست تحرّی بکنيد از خود پسندی است. مانبايد خود را بپسنديم بلکه سايرين را بهتر بدانيم حتّی نفوسی که مؤمن نيستند زيرا حسن خاتمه مجهول است. چه بسيار نفوسی که حال مؤمن نيستند و روزی بيايد که ايمان آورند و مصدر خدمات عظيمه شوند و چه بسيار نفوسی که حال ايمان دارند ولی در آخر حيات غافل ازحقّ گردند. ماها بايد هر نفسی را بر خود ترجيح دهيم و اعظم و اشرف و اکمل ببينيم ولی بمجرّد اينکه خود را از ديگران ممتاز ببينيم از طريق نجات و فلاح دور شده ايم. اين از نفْس امّاره است که هر چيزی را بنظر انسان بد مينماياند بغير از نفس خود انسان و باين واسطه او را د رچاه عميق ظلماء که ته ندارد مياندازد. هر ساعتی يک ظُلمی را بنظر انسان عدل مينماياند. يک ذلّت محض را شرف کبری ابراز ميکند. يک مصيبت عظمائی را آسايش بی منتهی جلوه ميدهد و چون خوب تحقيق ميکنيم می بينيم اين آن بئر ظلماء خودپسندی است زيرا انسان اطوار و رفتار و اقوال ديگران را نمی پسندد بل احوال و آداب و شؤون خود را ميپسندد. خدا نکند که د رخاطر يکی از ما خود پسندی بيايد. خدا نکند. خدانکند. خدانکند. ماها بايد وقتی که بخودمان نگاه ميکنيم ببينيم که از خودمان ذليل تر خاضع تر پست تر کسی ديگر نيست و چون بديگران نظر بيندازيم ببينيم که از آنها عزيزتر کامل تر دانا تر کسی نيست زيرا بنظر حقّ بايد بجيمع نگاه کنيم. بايد آنها را بزرگوار ببينيم و خود را خوار و هر قصوری که در نفسی می بينيم آن را از قصور خود دانيم زيرا ما اگر قاصر نبوديم آن قصور را نمی ديديم انسان بايد هميشه خود را قاصر و ديگران را کامل ببيند… “.
بعد از بيان حکايت عبور حضرت مسيح و حواريون بر حيوان مرده (که بنقل از يکی از الواح مبارکه در قسمت ” نهی ازعيبجوئی “ در صفحات قبل مندرج است) ميفرمايند :
” اينرا بدانيد در قلبی که ذرّه ای نورانيّت جمال مبارک هست کلمه من از لسانش جاری نميشود يعنی کلمه من که دلالت بر خودپسندی کند که من چنين و چنان کردم، من خوب کردم فلانی بد کرد اين کلمه انانيّت ظُلمتی است که نور ايمان را ميبرد و اين کلمه خود پسندی بکلّی انسان را از خدا غافل ميکند “.
٢- ” وسائل وصول به حُسن خاتمه اين است که بايد از عُجْب و کِبْر احتراز نمود و خود پسندی را مبغوض دانست و در جميع اوقات شرمسار بود و از هواجس نفس و هوی بيزار و از اهل فتور و غرور در کنار و ثابت برعهد و ميثاق وَ عَلَيْکُمُ البَهاءُ الْاَبْهَی ع ع “.
٣- ” هر نفْس از برای خويش وجودی بيند و خيال تميُّز و تفرّدی آن از آثار نعاق است و علامت نفاق. بايد شؤون خود را فراموش کرد و در مقام فنای محض آمد والّا ملاحظه وجود عاقبت سببِ شِرک گردد و بادی کفر “.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای” تواضع “ و ” نهی از افتخار“ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمُ الْقَتْلُ وَالزِّنَا ثُمَّ الْغَيْبَةُ وَ الْاِفْتِرَاءُ اجْتَنِبُوْا عَمَّا نهُيِتْمْ عَنْهُ فِي الصَّحَائِفِ وَ الْاَلْوَاحِ . “
٢- ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ لَا تَنْفَسْ بِخَطَاءِ اَحَدٍ مَا دُمْتَ خَاطِئَاً وَاِنْ تَفْعَلْ بِغَيْرِ ذَلِکَ مَلْعُوْنٌ اَنْتَ وَ اَنَا شَاهِدٌ بِذَلِکَ “.
٣- ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ لَا تَنْسِبْ اِلَی نَفْسٍ مَا لَا تُحِبُّهُ لِنَفْسِکَ وَ لَا تَقْعَلْ مَا لَا تَفْعَلُ هَذَا اَمْرِي عَلَيْکَ فَاعْمَلْ بِهِ “.
٤- ” ای مهاجران لسان مخصوص ذکر من است بغيبت ميالائيد و اگر نفس ناری غلبه نمايد بذکر عيوب خود مشغول شويد نه بغيبت خلق من زيرا که هر کدام از شما بنفْس خود ابصر و اعرفيد از نفوس عباد من “.
٥- ” غيبت را ضلالت شمرد و بآن عرصه هرگز قدم نگذارد زيرا غيبت سراج منير قلب را خاموش نمايد و حيات دل را بميراند “.
٦- ” در اين سنه که هزار و سيصد و شش است بخطّ مظلوم لوحی نازل و در آن اين کلمه عليا از افق اعلی اشرا ق نموده يَا قَوْمُ اذْکُرُوْا الْعِبَادَ بِالْخَيْرِ وَ لَا تَذْکُرُوْهُمْ بِالسُّوْءِ وَ مَايَتَکَدَّرُ بِهِ اَنْفُسُهُمْ ذکر سوء هم دراين سنه نهی شده چه که لسان از برای ذکر حقّ است حيف است بغيبت بيالايد و يا بکلماتی تکلّم نمايد که سبب حزن عباد و تکدُّر است “
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” بدترين خُلق انسانی و گناه عظيم غيبت نفوس است علی الخصوص صدورش از احبّای الهی. اگر نوعی ميشد که ابواب غيبت مسدود ميشد و هر يکی از احبّای الهی ستايش ديگران را مينمود آنوقت تعاليم حضرت بهاءاللّه نشر می يافت قلوب نورانی ميگشت روح ها ربّانی ميشد عالَم انسانی سعادت ابدی می يافت. اميدم چنانست که احبّای الهی بکلّی از غيبت بيزار شوند و هر يک ستايش يکديگر نمايند و غيبت را سبب نقمت الهی بدانند تا بدرجه ای رسد که هر نفْسی اگر کلمه ای غيبت نمايد در بين جميع رسوا شود “.
٢- ” ای ياران الهی اگر نفْسی غيبت نفسی نمايد اين واضح و مشهود است که ثمری جز خمودت و جمودت نيارد. اسباب تفريق است واعظم وسيله تشتيت. اگر چنانچه نفسی غيبت ديگری کند مستمعين بايد در کمال روحانيّت و بشاشت او را منع کنند که از اين غيبت چه ثمری وچه فائده ای. آيا سبب رضايت جمال مبارک است يا علّت عزّت ابديّه احبّای الهی. آيا سبب ترويج دين اللّه است و يا علّت تثبيث ميثاق اللّه. نفسی مستفيد گردد و يا شخصی مستفيض لا واللّه بلکه چنان غبار بر قلوب نشيند که ديگر نه گوش شنود و نه چشم حقيقت را بيند ولی اگر نفسی بستايش ديگری پردازد و بمدح و ثنا لسان بگشايد مستمعين بروح و ريحان آيند و بنفحات اللّه مهتزّ گردند. قلوب را فرح و سرور آيد و ارواح را بشارت احاطه کند که الحمدُاِللّه در ظلّ کلمه الهی نفْسی پيدا شده که مرکز خصائل و فضائل عالَم انسانی است و مظهر عواطف و الطاف حضرت رحمانی. رخی روشن دارد و زبانی ناطق در هر انجمن. روحی پُر فتوح دارد و جانی مؤيّد بنفحات حضرت رحمان. حال کداميک خوشتر و دلکشتر. قسم بجمال ابهی که چون خير ياران شنوم قلب بنهايت رَوح و ريحان آيد و چون اشاره ای از کدورت دوستان بينم در نهايت احزان مستغرق گردم. اينست حالت عبدالبهاء ديگر ملاحظه فرمائيد که چه بايد و چه شايد “.
٣- ” بعضی از احبّاء در سرّ سرّ مذمّت ياران ديگر نمايند و اساس غيبت را در نهايت متانت وضع نمايند و اسمش را دلسوزی امراللّه گذارند البتّه کمال مواظبت را داشته باشيد و جميع رامنع صريح نمائيد “
٤- ” از بهائی نفْسی بمذمّت ديگری لب نگشايد و غيبت را اعظم خطا د رعالم انسانی داند زيرا در جميع الواح بهاءاللّه مصرّح است که غيبت و بدگوئی از دسائس و وساوس شيطانی است و هادم بنيان انسانی شخص مؤمن مذمّت نفسی از بيگانگان نکند تا چه رسد از آشنايان و غيبت دشمن ننمايد تا چه رسد بمذمّت دوست. بدگوئی (*) و غيبت صفت سقيم الافکار است نه ابرار و خود پسندی از خصائص اغيار است نه يار “.
* بنصوص مبارکه در قسمتهای ”خطاپوشی و ستّاريّت “ - ”عذر خواهی و عفو“ - ” نهی از باز کردن نامه ديگر و مداخله در امور ديگران “- ”نهی از دل شکستن و خاطر آزاری “ - ”نهی از عيبجوئی “ - ”نهی از نزاع و جدال و فساد و مايتکدّر به الانسان “ نيز مراجعه شود*
حضرت بهاءاللّه د رکتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ”قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمُ الْقَتْلُ
٢- ” لَا يَعْتَرِضْ اَحَدٌ عَلَی اَحَدٍ وَ لَا يَقْتُلْ نَفْسٌ نَفْساً هَذَا مَا نُهِيْتُمْ عَنْهُ فِي کِتَابٍ کَانَ فِي سُرَادِقِ الْعِزِّ مَسْتُوْرَاً. اَتَقْلُتُوْنَ مَنْ اَحْيَاهُ اللّهُ بِرُوْحٍ مِنْ عِنْدِهِ اِنَّ هَذَا خَطَاءٌ قَدْ کَانَ لَدَی الْعَرْشِ کَبِيْراً. اِتَّقُوْا اللّهَ وَ لَاتَخْرِبُوْا مَابَنَاهُ اللّهُ بِاَيَادِي الظُّلْمِ وَالطُّغْيَانِ ثُمَّ اتَّخِذُوْا اَلَی الْحَقِّ سَبِيْلَاً “
٣- ” مَنْ اَحْرَقَ بَيْتَاً مُتَعَمِّدَاً فَاَحْرِقُوْهُ وَمَنْ قَتَلَ نَفْساً عَامِدَاً فَاقْتُلُوْهُ خُذُوْا سُنَنَ اللّهِ بِاَيَادِي الْقُدْرَةِ وَ الاِقْتِدَارِ ثُمَّ اتْرُکُوْا سُنَنَ الْجَاهِلِيْنَ. وَ اِنْ تَحْکُوْمُوْا لَهُمَا حَبْساً اَبَدِيّاً لَا بَأسَ عَلَيْکُمْ فِي الْکِتَابِ اِنَّهُ لَهُوَ الْحَاکِمُ عَلَی مَا يُرِيْدُ “
٤- ” مَنْ قَتَلَ نَفْساً خَطَاءً فَلَهُ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلَی اَهْلِهَا وَ هِيَ مِئَةُ مِثْقَالٍ مِنَ الذَّهَبِ اعْمَلُوْا بِمَا اُمِرْتُمْ بِهِ فِياللُّوحِ وَ لَا تَکُوْنُنَّ مِنَ الْمُتَجَاوِزِيْنَ “
٥- ” قُلْ يَا قَوْم اتَّقُوْا اللّهَ وَلَا تِسْفِکُوْا الدِّمَاءَ وَلَا تَتَعَرِّضُوْا مَعَ نَفْسٍ وَ کُوْنُوْا مِنَ الْمُحْسِنِيِنَ “.
٦- ” اِيَّاکُمْ اَنْ تَسْفِکُوْا الدِّمَاءَ وَالَّذِي سَفَکَ اِنَّهُ لَيْسَ مِنِّي وَ کَانَ اللّهُ بَرِيْئاًمِنْهُ “.
٧- ” اِنَّ الَّذِيْنَ يَسْفِکُوْنَ الدِّمَاءَ وَ يَأکُلُوْنَ اَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُمْ وَنَسْألُ اللّهَ اَنْ لَا يَجْمَعَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ لَا فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ “.
٨-” بالمرّة حُکم قتل در الواح بديع ممنوع شده …قسم بآفتاب افق تقديس که اگر احبابم کشته شوند محبوب تر است نزد اين عبد از سفک دم نفسی “.
٩-” بگو ای احبّای الهی فخر شما بکشتن نفوس نبوده بلکه فخر در احيای نفوس پژمرده بوده. جهد نمائيد تا از سلسال کوثر بی مثال حضرت لايزال نفوس پژمرده را زنده نمائيد و حيات بخشيد. اينست شأن احبّای حقّ “.
١٠-” بگو قتل نفس دليل مردی ومردانگی نيست. اگر قادريد نفوس پژمرده و مرده را بنفحات رحمانيّه تازه و زنده نمائيد. يک ثعبان هزار انسان را بسمّ خود هلاک نمايد و اين قدرت سبب فخر ثعبان نبوده و نخواهد بود بلکه سبب شده که مبغوض قلوب گشته. خوشا حال نفسی که باصلاح برخيزد و سبب اتّحاد و اتّفاق شود نه علّت طلاق و نفاق “.
١١- ” قسم بآفتاب فجر توحيد که اگر احبّای الهی کشته شوند نزد اين عبد محبوب تر از آنست که بنفْسی تعرّض نمايند. بگو ای عباد جمال رحمن لِاَجْلِ احيای عالَم و اتّحاد اهل آن ظاهر شده نه از برای تفريق و سفک دماء “.
١٢- ” قسم بجمالم که اگر احبّايم کشته شوند بهتر است از سفک دم نفْسی “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” حُرِّمَ عَلَيْکُمُ الْمَيْسِرُ وَالْاَفْيُوْنُ اجْتَنِبُوْا يَا مَعْشِرِ الْخَلْقِ وَ لَا تَکُوْنُنَّ مَنَ الْمُتَجَاوِزِيْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” از لاتری سؤال نموده بوديد فی الحقيقه در ممالک غربيّه رشته تجارت است ولی جواز و عدم جواز آن راجع به بيت العدل عمومی است يعنی به بيت عدلی که از جميع بهائيان عالم انتخاب شود زيرا هر حکمی که مصرّح کتاب نيست راجع به بيت عدل است. عبدالبهاء مبيّن کتاب است نه مؤسّس احکام غير مذکوره در کتاب “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” در خصوص امر لاتاری، امور غير منصوصه به نصّ کتاب وصايا راجع و محوّل بيت العدل اعظم است. عجالتاً آن محفل مقدّس مرکزی و محافل محلّی روحانی از ممانعت و ترغيب خود داری نمايند و از تحسين و تقبيح هر دو احتراز کنند. ياران را در اينخصوص آزاد و مختار گذارند تا مِن بعد تکليف قطعی معيّن شود ولی بايد امر لاتار منحصر در امور خيريّه باشد و عايداتش تماماً راجع بصندوق خيريّه محافل روحانيّه گردد“.
٢- ” امّا مسأله لاطاری فرمودند اين فروعات غير منصوصه به بيت عدل راجع و قبل از بيت عدل در هرجا باقتضای آنجا محفل روحانی بايد مواظب اينگونه امور باشد “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
”…. اِنَّا نَسْتَحْيِی اَنْ نَذْکُرَ حُکَمَ الْغِلُمَانِ اتَّقُوْا الرَّحْمنَ يَا مَلَاءَ الْاِمْکَانِ وَ لَا تَرْتَکِبُوْا مَا نهُيِتُمْ عَنْهُ فِي اللُّوْحِ وَ لَا تَکُوْنُوْا فِي هَيْمَاءِ الشَّهَوَاتِ مِنَ الْهَائِمِيْنَ . “
و در يکی از الواح مبارکه ميفرمايند :
٢- ” قَدْ حُرِّمَ عَلَيْکُمُ الزِّنَا وَاللَّوَاطُ وَالْخَيَانَةُ اَنِ اجْتَنِبُوْا يَا مَعْشَرَ الْمُقْبِلِيْنَ. تَاللّهِ قَدْ خُلِقْتُمْ لِتَطْهِيْرِ الْعَالَمِ عَنْ رِجْسِ الْهَوَی هَذَا مَا يَأمُرُکُمْ بِهِ مُوْلَی الْوَرَی اِنْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِيْنَ. مَنْ يَنْسُبُ نَفْسَهُ اِلَی الرَّحْمنِ وَ يَرْتَکِبُ مَا عَمِلَ بِهِ الشَّيْطَانُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنِّي يَشْهَدُ بِذَلِکَ کُلُّ النَّوَاةِ وَ الْحَصَاةِ وَ کُلُّ الْاَشْجَارِ وَ الْاَثْمَارِ وَ عَنْ وَرَائِهَا هَذَا اللِّسَانُ النَّاطِقُ الصَّادِقُ الْاَمِيْنُ “
و در رساله سؤال و جواب مرقوم است :
٣- ” سؤال از حدّ زنا و لواط و سارق و مقادير آن. جواب : تعيين مقاديرِ حدّ به بيت العدل راجع است “.
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” يَا مَلَاءَ الْاِنْشَاءِ لَا تَتَّبِعُوْا اَنْفُسَکُمْ اِنَّهَا لَاَمَّارَةٌ بِالْبَغْي وَ الْفَحْشَاءِ اتَّبِعُوْا مَالِکَ الْاَشْيَاءِ الَّذِي يَأمُرُکُمْ بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی اِنَّهُ کَانَ عَنِ الْعَالَمِيْنَ غَنِيّاً “.
٢- ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ اَعْمَلْ حُدُوْدِي حُبّاً لِي ثُمَّ انْهُ نَفْسَکَ عَمَّا تَهْوَی طَلَباً لِرِضَائِي “.
٣- ” بعضی از نفوس که خود را به حقّ نسبت ميدهند و به اجنحه نفْس و هوی طائرند از حقّ نبوده و نيستند “.
٤- ” ای پسر هوی اهل دانش و بينش سالها کوشيدند و بوصال ذی الجلال فائز نگشتند و عمرها دويدند و بلقای ذی الجمال نرسيدند و تو نادويده بمنزل رسيده ای و ناطلبيده بمطلب واصل شدی و بعد از جميع اين مقام و رتبه بحجاب نفس خود چنان محتجب ماندی که چشمت بجمال دوست نيفتاد و دستت بدامن يار نرسيد فَتَعِجَّبُوْا مِنْ ذَلِکَ يَا اُوْلِيِ الْاَبْصَارِ “.
٥- ” ای بيگانه با يگانه شمع دلت برافروخته دست قدرت من است آنرا ببادهای مخالف نفْس و هوی خاموش مکن و طبيب جميع علّتهای تو ذکر من است فراموشش منما. حُبّ مرا سرمايه خود کن و چون بصر و جان عزيزش دار “.
٦- ” ای پسر روح قفس بشکن و چون همای عشق بهوای قدس پرواز کن و از نفْس بگذر و با نفَس رحمانی در فضای قدس ربّانی بيارام “.
٧ - ” ای بنده من از بند مُلک خود را رهائی بخش و از حبس نفْس خود را آزاد کن. وقت را غنيمت شُمُرزيرا که اين وقت را ديگر نبينی و اين زمان را هرگز نيابی“.
٨- ” ای گياه خاک چگونه است که با دست آلوده بشکر مباشرت جامه خود ننمائی و با دل آلوده بکثافت شهوت و هوی معاشرتم را جوئی و بممالک قدسم راه خواهی هَيْهَات هيَهْاَت عَمَّا اَنْتُمْ تُرِيْدُوْن َ “.
٩- ” ای بنده من مَثَل تو مِثْل سيف پر جوهری است که درغلاف تيره پنهان باشد و باين سبب قدر آن بر جوهريان مستور ماند پس از غلاف نفْس و هوی بيرون آی تا جوهر تو بر عالميان هويدا و روشن آيد “.
١٠- ” ای احبّا ذيل مقدّس را بطين دنيا ميالائيد و بِمَا اَرَادَ النَّفْسُ وَ الْهَوَی تکلّم مکنيد “.
١١- ” ای احبّای حقّ از مفازه ضيّقه نفْس و هوی بفضاهای مقدّسه احديّه بشتابيد و در حديقه تقديس و تنزيه مأوی گيريد تا از نفحات اعماليّه کلّ بريّه بشاطی عزّ احديّه توجّه نمايند “.
١٢- ” يا شيخ از حقّ بطلب آذان و ابصار و افئده عالم را مقدّس فرمايد و از هوای نفْس حفظ نمايد چه که غَرَض مرضی است بزرگ انسان را از عرفان حضرت موجود محروم مينمايد و از تجليّات انوار نيّر ايقان ممنوع ميسازد. از فضل و رحمت الهی سائل و آمل که اين مانع اکبر را از ميان بردارد اِنَّهُ هُوَ الْقَوِيُّ الْغَالِبُ الْقَدِيْرُ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” رشادت و شجاعت، غلبه برنفْس پُر وحشت است زيرا ممکن است که انسان بر شرق و غرب بآسانی غالب آيد ولی غلبه بر هوی و هوس و نفْسِ خود پرست بسيار مشکل است “.
٢- ” در بلندی همّت اطفال بسيار کوشش نمائيد که چون به بلوغ رسند مانند شمع برافروزند و به هوی و هوس که شيوه حيوان نادانست آلوده نگردند بلکه در فکر عزّت ابديّه و تحصيل فضائل عالم انسانی باشند “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” در خصوص سؤالی که کرده ايد در آثار بهائی در حقيقت نفْس دارای دو مفهوم است و يا در دو مفهوم بکار ميرود يکی نفْس بعنوان هويّت شخص انسانی آنگونه که خداوند او را آفريده است اين حقيقت در عباراتی نظير ” مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ “ استعمال گرديده است. نفْس ديگر نفْسِ امّاره است وآن ميراث مُظلم و حيوانی است که همه ما آنرا داريم و همان طبيعت دون بشری است که ميتواند به ديوِ موحش خودپرستی، خشونت، شهوت و غيره تبديل گردد. اين نفْسِ امّاره است که می بايست عليه آن پيکار کنيم “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” وَ اَمَّا الْاِزْدِوَاجَ الْمُوَقَّتِ حَرَّمَهُ اللّهُ فِي هَذَا الْکَوْرِ الْمُقَدَّسِ وَ مَنَعَ النُّفُوْسَ عَنِ الْهَوَی حَتَّی يَرْتَدُوْا بِرِدَاءِ التَّقْوَی وَ هُوَ التَّنْزِيْهُ وَ التَّقْدِيْسُ بَيْنَ الْمَلَاءِ الْاَعْلَی “.
٢- ” در قرآن کلمه فَاِنْ خِفْتُمْ اِلَّا تَعْدِلُوْا فَوَاحِدَةً دلالت بر اين مينمايد که عنداللّه حُکم واحد مقبول است لکن علماء اسلام تعديل را در اکل و شُرب و لباس و اسباب زندگانی معيّن نمودند و سببِ حُکم ثلاث و رُباع اين بود که در زمان حضرت کثرت ازدواج در ميان عربها اندازه نداشت لهذا امر به ثلاث و رباع و مشروط به تعديل فرمودند والّا تعدّد زَوْجات سبب فساد عائله است “.
٣- ” به نصّ کتاب اقدس در تزويج فی الحقيقه توحيد است زيرا مشروط بشرط محال است “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” در اين خصوص از خامه ميثاق محبوب آفاق لوح مقدّسی صادر و در آن ميفرمايند که اجتماع دو زوجه منوط و معلّق به تعديل است و تعديل غير ممکن و مستحيل، لهذا اکنون بموجب اين بيان مبيّن کتاب اللّه اجتماع زوجتين جائز نه “.
٢- ” راجع به تزويج نمودن دو زن در آن واحد فرمودند نهی صريح است زيرا مشروط بشرط محال است “
٣- ” در خصوص نهی از تعدّد زوجات و يکنفر از احبّا که دارای دو زن ميباشد و کسب تکليف نموده فرمودند بنويس نصّ مبارک راجع به توحيد زوجه شامل بر نفوسيکه از سابق دارای دو زوجه ميباشند نبوده و نيست و راجع بسؤال اوّل و ثانی فرمودند بنويس تجاوز از يک زوجه و کتمان عقيده با وجود تحذير و تأکيد و نصيحت امنای محفل روحانی نتيجه اش در اين ايّام محروميّت ازحقّ انتخاب در جامعه و از عضويّت محافل روحانيّه است ولی اين انفصال اداريست نه روحانی. قرار قطعی و حکم نهائی راجع به امنای بيت عدل اعظم است “.
٤- ” در خصوص نفوسی که با وجود زوجه اوّل زوجه ثانوی اختيار نمودهاند و باين جهت محروم از حقّ انتخاب در جامعه شده اند فرمودند بنويس طلاق زوجه ثانيه که علّت کسر حدود اللّه گشته شرط رجوع و قبول در جامعه است “.
٥- ” در خصوص اينکه اگر زوجه مبتلا بمرض غير قابل شفا شود و راضی باشد که زوجش زوجه ثانی اختيار نمايد فرمودند بنويس هر گاه زوجه به مرضی مبتلا گردد و معالجه تاثيری نبخشد اختيار زوجه ثانی جائز نه ولو آنکه زوجه راضی بازدواج ثانی باشد “.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای ” ازدواج “ و ” مکروهيّت طلاق“ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” لَيْسَ لِاَحَدٍ اَنْ يَعْتَرِضَ عَلَی الَّذِيْنَ يَحْکُمُوْنَ عَلَی الْعِبَادِ دَعُوْا لَهُمْ مَا عِنْدَهُمْ وَ تَوَجَّهُوْا اِلَی القُلُوْبِ “.
٢- ” ابدا در امور دنيا و مَايَتَعَلِّقُ بِهَا و رؤسای ظاهره آن تکلّم جائز نه حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را بملوک عنايت فرموده. بر احدی جائز نه که ارتکاب نمايد امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد “.
٣- ” آنچه امروز لازم است اطاعت حکومت و تمسّک به حکمت. فی الحقيقه زمام حفظ و راحت و اطمينان در ظاهر در قبضه اقتدار حکومت است. حقّ چنين خواسته و چنين مقدّر فرموده. “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” حزب اللّه ابداً در امور سياسيّه مداخله نکنند. به نصّ قاطع ممنوعند و هر نفسی از اين طائفه در امور سياسی مداخله نمايد ديگران از او دوری جويند بلکه تبری نمايند “.
٢- ” به احباءاللّه بگو که نفْسی ابداً در امور حکومت لساناً، فعلاً، حکايةً، روايةً مداخله ننمايد و هميشه به دعای خير در حقّ اوليای امور مشغول شوند زيرا به نصّ قاطع از مداخله ممنوعند “.
٣- ” حزب اللّه را در امور سياسی مدخلی نه و از حکومات عالم شکر و شکوه ای نيست. از جميع احزاب در کناريم و با چشم اشکبار از برای کلّ امم و ملل فضل و موهبت پروردگار طلبيم … ما را با احزاب نه الفتی و نه کلفتی “.
٤- ” هر نفسی را که می بينيد در امور سياسی صحبت ميدارد بدانيد که بهائی نيست. اين ميزان است زيرا اساس امر بهائی الفت بين جميع ملل و اديان است و مکالمات سياسی سبب تفرقه و حصول ضدّيّت و تعصّب “.
٥- ” احبّا نبايد کلمه ای از امور سياسی بر زبان رانند زيرا تعلّق بايشان ندارد بلکه بامور و خدمات خويش مشغول شوند و بس در فکر آن باشند که بخدا نزديک شوند و به رضای الهی قيام نمايند و سبب راحت و آسايش و سرور و شادمانی عالَم انسانی گردند و هر نفْسی بخواهد در نزد احبّاء ذکری از امور حکومت و دولت نمايد که فلان چنين گفته و فلان چنين کرده آن شخص که از احبّای الهی است بايد در جواب گويد مارا تعلّق باين امور نه “.
٦- ” ای بندگان جمال ابهی بکرّات و مرّات بجميع اطراف حتّی بافراد احبّا مرقوم گرديد که مارا مدخلی در امور سياسی بنصّ قاطع الهی نه. حتّی تکلّم بکلمه ای در اينخصوص جائز نيست و اين واضح و مشهود است که کلمةاللّه حصن حصين است و صون مبين و حال نيز بنهايت تاکيد تحذير ميشود که احبّای الهی را بکلّی از مداخله و مکالمه در امور سياسی منع نمائيد ولی بر مافرض و واجب است اطاعت بحکومت در نهايت صداقت و امانت و ديانت و همچنين حُسن معامله با عموم ملّت بلکه جميع ملل عالَم. يعنی خير کلّ بخواهيم و محبّت و مهربانی بنمائيم و پرستاری کنيم و غمخواری نمائيم و بتربيب نفوس پردازيم وترويج اخلاق الهی نمائيم. ديگر ابداً مدخلی در امور سياسی نداريم …باری مقصود اينست زنهار زنهار در امور سياسی قطعيّاً مکالمه ننمائيد و بصداقت بحکومت معامله نمائيد کاری بکاری نداشته باشيد و با هيچ حزبی همداستان نگرديد. مطيع حکومت باشيد و خير خواه ملّت و به تبليغ امراللّه و نشر نفحات اللّه مشغول گرديد و به تربيت نفوس پردازيد تا ان شاءاللّه اين احزاب مفترسه طيور حديقه عدل و انصاف شوند و اين ذآب کاسره اغنام الهی گردند و اين کلاب خاسره غزالان صحرای محبت و وداد شوند “.
٧- ” خامساً منع عموم از آنچه سبب فتنه و فساد و عدم مداخله در امور سياسيّه بالکليّه و عدم مکالمه در اين خصوص ولو بشقّ شَفَه و دلالت بر تمکين در جميع احوال و سکون و محبّت و دوستی با عموم “.
٧- ” از امور سياسيّه دم نزنند ولو بشقّ شَفَه باشد“.
٨- ” ميزان بهائی بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيّه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفی زند يا حرکتی نمايد همين برهان کافيست که بهائی نيست دليل ديگر نميخواهد. حال نفْسی از احبّا اگر بخواهد در امور سياسيّه در منزل خويش يا محفل ديگران مذاکره بکند اوّل بهتراست نسبت خود را از اين امر قطع نمايد و جميع بدانند که تعلّق باين امر ندارد خود ميداند والّا عاقبت سبب مضرّت عمومی گردد يعنی مسلک روحانی ما را بهم زند و احبّا را مشغول باقوالی نمايد که سبب تدنّی و محرومی آنان گردد“.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند:
١- ” از امور سياسيّه ومخاصمات احزاب و دول بايد کلّ قلباً و ظاهراً لساناً و باطناً بکلّی در کنار و از اينگونه افکار فارغ و آزاد باشيم. با هيچ حزبی رابطه سياسی نجوئيم و در جمع هيچ فرقه ای از اين فِرَق مختلفه متنازعه داخل نگرديم. نه در سلک شورشيان درآئيم و نه در شؤون داخله دول و طوائف و قبائِل هيچ ملّتی ادنی مداخله ای نمائيم. بقوّه جبريّه بهيچ امری اقدام ننمائيم و از حقيقت و جوهر اين امر مبارک که اساسش مودّت و وفاق است آنی غافل نشويم. امراللّه را چه تعلّقی بامور سياسيّه و چه مداخله ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل ….“.
٢-” بايد فعلاً و قلباً و لساناً از ادنی مداخله ای در امور سياسيّه امتناع نمايند و از مخالطه با احزاب شريره متنازعه تجنّب و احتراز جويند. اين احزاب سياسيّه منشأ فسادند و هادم بنيان دولت و ملّت. انتفاع خويش را مقدّم بر خير عموم دانند و از لوازم و احتياجات شديده وطن خويش غافل و بيزار. مقلّد و مغرورند و بی کفايت و اطّلاع. زنهار ياران صافدل در دام آنان گرفتار گردند و از مشارکت و مصاحبت با چنين نفوس از آنچه بآن مامور گشته اند محروم و ممنوع گردند “.
٣- ” … معاذاللّه از مداخله در امور سياسی. احبّا بايد بکلّی از اين شؤون در کنار باشند و از هر وظيفه ای که منجر بمداخله در امور سياست شود بيزار گردند زيرا معاشرت غير محلق شدن با احزاب سياسی است و ملاقات بروح و ريحان سوای مداخله در امور پُر انقلاب و شور مملکتی است. …بايد عموم احبّا بدانند که اوامر صادره از سلطان ظهور برای هميشه است نه يک دو روز . جدّی است نه شوخی. الهی است نه بشری “.
٤- ” آنچه از الزم امور در اين ايّام است و کافل حفظ و سعادت ياران همانا احتراز از مداخله در امور سياسيّه و احزاب داخله و خارجه است، در اين مقام بکرّات و مرّات از فم مطهّر و کِلک ميثاق بيانات صريحه شديده ای نازل گشته ونصوص قاطعه در کتب و صُحُف امريّه مسطور و مثبوت. تأويل و تفسير در اين مقام چون سمّ مهلک هيکل امراللّه را لطمه ای شديد رساند و در ورطه های گوناگون اندازد و ذيل پاک امر نازنين را ملوّث سازد و روح تأييد را بکلّی سلب نمايد و ياران را مبتلا و گرفتار و محروم از کلّ مواهب الهيّه گرداند “.
٥- ” مداخله احبّا در امور سياسی سبب شود که حتّی نفوسی که مخالف امراللّه نيستند قيام بر مخالفت نمايند و کار بجائی رسد که ريشه عداوت ساليان دراز در دلهای اهل نخوت و ناز جايگير گردد و هر روزی احداث فتنه جديدی کند “.
٦- ” اليوم امور عالَم منقلب است و اديان و ملل و احزاب و دول متعدّی يکديگر. حفظ ياران دراين همهمه و آشوب منوط و مشروط به عدم مداخله د رامور سياسيّه و مشکلات شرعيّه دينيّه و اقدامات و مساعی احزاب مختلفه متباغضه است ….بيطرفی کامل را نسبت باحزاب سياسيّه بايد قلباً و لساناً اظهار داشت و خيرخواهی تمام نوع بشر چه دولت و چه ملّت که از اساس مبادی بهائيان است باقوال و اعمال اثبات نمود. اگر چنين شود بدرقه عنايت رسد و تأييد و توفيق مترادفاً شامل حال گردد و مصونيّت احبّا و اعلای امراللّه تحقّق پذيرد “.
٧- ” مشارکت در امر انتخابات مشروط و منوط به عدم ارتباطِ ياران با احزاب سياسيّه است. تمايل باحزاب سياسيّه و مداخله در امور آنان و دخول در سلک رؤسای احزاب، مخالف احکام و نصوص و مبادی الهيّه. اگر چنانچه زمامداران و رؤسا باحبّا تکليف ننمايند و حکومت ياران را اجبار ننمايند عدم مداخله در امر انتخابات احسن و اسلم است ولی در هر حال عدم ارتباط با احزاب سياسی از واجبات و فرائض حتميّه ياران در جميع اقاليم و بلدان است “.
(تهيّه خريد فروش - استعمال )
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
“ لَيْسَ لِلْعَاقْلِ اَنْ يَشْرَبَ مَا يَذْهَبُ بِهِ الْعَقْلُ وَ لَهُ اَنْ يَعْمَلَ مَا يَنْبِغِي لِلْاِنْسَانِ لَا مَا يَرْتَکِبُهُ کُلُّ غَافِلٍ مُرِيْبٍ “.
٢-” اِيَّاکُمْ اَنْ تَبَدِّلُوْا خَمْرَاللّهِ بِخَمْرِاَنْفُسِکُمْ لِاَنَّهَا يُخَامِرُ الْعَقْلَ وَ يُقَلِّبُ الْوَجْهِ عَنْ وَجْهِ اللّهِ الْعَزِيْزِ الْبَدِيْعِ الْمَنِيْعِ وَ اَنْتُمْ لَا تَتَقَرَّبُوْا بِهَا لِاَنَّهَا حُرِّمَتْ عَلَيْکُمْ مِنْ لَدَی اللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيْمِ “.
٣- ” ای پسر انسان شبنمی از ژرف دريای رحمت خود بر عالميان مبذول داشتم و احدی را مقبل نيافتم زيرا که کلّ از خمر باقی لطيف توحيد بماء کثيف نبيد اقبال نموده اند و از کأس جمال باقی بجام فانی قانع شده اند. فَبِئْسَ مَا هُمْ بِهِ يَقْنَعُوْنَ “.
٤- ” ای پسر خاک از خمر بی مثال محبوب لايزال چشم مپوش و بخمر کدره فانيه چشم مگشا. از دست ساقی احديّه کؤوس باقيه برگير تا همه هوش شوی و از سروش غيب معنوی شنوی. بگو ای پست فطرتان از شراب باقی قدسم چرا بآب فانی رجوع نموديد “.
٥- ” ای سرمستان خمر عرفان در اين صباح روحانی از کأس الطاف رحمانی صبوح حقيقی بياشاميد. اين خمر توحيد را خمار ديگر است و خمارش را کيفيّت ديگر. آن از شعور بکاهد و اين بر شعور بيفزايد. آن نيستی آورد و اين هستی بخشد. آنرا صداع از عقب و اين را حُبّ مالک ابداع همراه. بگو ای خلق محجوب حقّ ساقی است و اعطای کوثر باقی ميفرمايد اَنْاَسْرِعُوْا اِلَی مَا اَرَادَ لَکُمْ مُعْرِضاً عَمَّا اَرَدْتُمْ. هَذَا خَيْرٌ لَکُمْ وَاسْمِي الْمُهَيْمِنِ عَلَی الْعَالَمِيْنَ “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” شراب به نصّ کتاب اقدس شُربش ممنوع زيرا شُربش سبب امراض مزمنه و ضعف اعصاب و زوال عقل است “.
٢- ” جميع نفوس را نصيحت نمائيد که با وجود آنکه جام باقی و خمر الهی ميسّر هيچ فطرت پاکی باين آب فانی مُنتن ميل مينمايد لَا وَاللّه “.
٣- ” شراب انگوری هوشياری ببرد و از عقل و ادراک بيزار نمايد بالغ رشيد را مانند طفل رضيع کند و عاقل دانا را رئيس جهلا نمايد “.
٤- ” امّا مسأله شُربِ شراب آن نيز در الواح بهاءاللّه ممنوع . البتّه در جميع عالَم اين بلای مبرم بعون و عنايت بهاءاللّه عاقبت مندفع خواهد گشت “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” شُرب خمر حرام است و از قلم اعلی منصوص گشته “.
٢- ” شُرب خمر حرام است و لوحی در اين خصوص نازل شده “.
٣- ” شرب خمر و ترياک از محرّمات منصوصه حتميّه است. لهذا اگر افراد اجتناب ننمايند و متدرّجاً ترک نکنند و از نصيحت و انذار محفل متنبّه نشوند و عمداً مداومت نمايند انفصال آنان را از جامعه بکمال حزم و متانت اعلان نمائيد “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” آنچه بگمان برود که سبب منع خير عامه ناس شود عمل بآن و ارتکاب آن ابداً جائز نبوده و نخواهد بود…. احتکار بعضی اشياء که قوْت عامّه ناس است جائز نبوده و نيست اگر چه آن جناب آنچه عمل نموده لوجه اللّه نموده چه که درخيال خود نبوده و نيستی ولکن نظر بامر مبرم الهی که در آيات نامتناهيّه نازل حبس بعضی از حبوبات جائز نه. لذا بايد آنجناب هميشه باوامر و نواهی الهی ناظر باشيد “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند :
١- ” در خصوص افيون مرقوم نموديد. شارب و شاری و بايع کلّ محروم از فيض و عنايت الهی هستند و بصريح نصّ الهی حرام است … مگر کسی که بجهت معالجه خريد و فروش نمايد که در اجزاخانه ها محض معالجه امراض صرف کنند “.
٢- ” د رخصوص زرع ترياک استفسار نموده بوديد. زرع ترياک جز بجهت معالجه جائز نه زيرا اکثر در معالجات مستعمل “.
حضرت وليّ امراللّه در پاسخ محفل مرکزی بهائيان ايران درباره مشروبفروشی و ميهمانخانه و کافه و رستورانهائی که در آن مشروب بفروش ميرسد ميفرمايند:
١- ” اين عمل قبيح و مذموم است و دليل بر ترويج منهيّات امريه. ترک آن از فرائض وجدانيّه بهائيان حقيقی محسوب. اگر بهائيان محل خويش را اجاره دهند و بهيچ وجهَ من الوجوه مداخله ننمايند و تأييد شخص مستأجر را نکنند مسؤوليّت از آنان مرتفع. شخص مالک بايد بجميع وسائل متشبّث گردد که ملک خويش را از لوث اينگونه امور دنيّه مصون و محفوظ نمايد تا چه رسد به آنکه خود شخصاً مباشرت باين اعمال مردوده نمايد “.
*بنصوص مبارکه در قسمتهای نهی از افيون و نهی از مسکرات نيز مراجعه شود *
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” اَنْ يَا نَصِيْرُ تَجَنَّبْ عَنْ مِثْلِ هَؤُلَاءِ ثُمَّ فِرَّ عَنْهُمْ اِلَی ظِلِّ عِصْمَةِ رَبِّکَ وَ کُنْ فِي حِفْظٍ عَظِيْمٍ ثُمَّ اعْلَمْ بِاَنَّ نَفْسَ الَّذِي يَخْرُجُ مِنْ هَؤْلَاءِ اِنَّهُ يُؤَثِّرُ کَمَا يُؤَثِّرُ نَفْسُ الثُّعْبَانِ اِنْ اَنْتَ مِنَ الْعَارِفِيْنَ کَذَلِکَ اَلْهِمْنَاکَ وَ عَلَمْنَاکَ بِمَا هُوَالْمَسْتُوْرُ عَنْکَ لِتَطَّلِعَ بِمُرَادِ اللّهِ وَتَکُوْنَ عَلَی بَصِيْرَةٍ مُنِيْرٍ. طَهِّرْ يَدَکَ عَنْ التَّشَبُّثِ اِلَی غَيْرِاللّهِ وَالْاشَارَةِ اِلَی دُوْنِهِ کَذَلِکَ يَأْمُرُکَ قَلَمُ الْقِدَمِ اِنْ اَنْتَ مِنَ السَّامِعِيْنَ “.
٢- ” قُلْاَنْ يَا اَحِبَّائِي ثُمَّ اَصْفِيَائِي اسْمَعُوْا نِدَاءَ هَذَا الْحَبِيْبِ الْمَسْجُوْنِ فِي هَذَا السِّجْنِ الْاَکْبَرِ اِنْ وَجَدْتُمْ مِنْ اَحَدٍ اَقَلَّ مِنْ اَنْ يُحْصَی رَوَائِحَ الْاِعْرَاضِ فَاعْرِضُوْا عَنْهُ ثُمَّاجْتَنِبُوْهُ … لِاَنَّهُمْ مَظَاهِرُ الشَّيْطَانِ “.
و در همين لوح مبارک، حضرت عبدالبهاء از جمال قدم ميفرمايند :
٣ - ” برجميع احبّاءاللّه لازم که ازهر نفسی که رائحه بغضا از جمال عزّابهی ادراک نمايند از او احتراز جويند اگر چه بکلّ آيات ناطق شود و بکلّ کتب تمسّک جويد (اِلَی اَنْ قَالَ عِزّ اسْمُهُ ) پس در کمال حفظ خود راحفظ نمايند که مبادا بدام تزوير وحيله گرفتار آيند (و در خطاب ديگر ميفرمايد) پس ازچنين اشخاص اعراض نمودن اقرب طُرُق مَرَضات الهی بوده و خواهد بود چه که نفَسشان مثل سمّ سرايت کننده است …..( و درخطاب ديگر ميفرمايد) بسيار در حفظ نفس خود سعی نمائيد چه که شياطين بلباسهای مختلفه ظاهر شوند و به هر نفْسی بطريق او برآيند تا آنکه او را بمثل خود مشاهده نموده بعد او را بخود واگذارند (و در خطاب ديگر ميفرمايد) هر نفْسی که از او غلّ غلام استشمام نمائيد از او اِعراض کنيد اگر چه به زُهد اوّلين و آخرين ظاهر شود و يا بعبادت ثقلين قيام نمايد…..“.
٤- ” جميع شما اشجار رضوان قدس منيد که بدست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و به نيسان رحمت بی زوال خود تربيت نمودم و از حوادث کَوْنيّه و خطرات ملکيّه، بملائکه حفظيّه حفظ فرمودم … پس ای اشجار رضوان قدس عنايت من خود را از سموم انفس خبيثه و ارياح عقيمه که معاشرت بمشرکين و غافلين است حفظ نمائيد تا اشجار وجود، از جود معبود، از نفحات قدسيّه و روحات انسيّه محروم نگردد و لازال در رضوان قدس احديّه جديد و خرّم ماند“.
٥- ” معاشرت با جميع احزاب را اذن داديم مگر نفوسی که رائحه بغضاء در امراللّه مولی الوری از ايشان بيابند. از امثال آن نفوس احتراز لازم اَمْرَاً مَنْ لَدَی اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيْمِ “.
٦- ” اگر نفوس غافله از کلمات نصحيّه متنبّه شدند فنعم المراد والّا احتراز از چنين نفوس لازم و واجب. در اين ظهور ابداًاعمال شنيعه و شؤونات نفْسيّه مقبول نبوده و نخواهد بود “.
٧- ” زينهار ای پسر خاک با اشرار الفت مگير و مؤانست مجو که مجالست اشرار نورجان را بنار حُسبان تبديل نمايد “.
٨-” بسا از نفوس که خود را بحقّ نسبت داده و سبب تضييع امراللّه شده اند. اجتناب از چنين نفوس لازم “.
٩- ” از دشمن دوست نما بگريزيد و بدوست يکتا دل بنديد “.
حضرت عبدالبها ميفرمايند :
١- ” از اساس اعظم امراللّه اجتناب و ابتعاد از ناقضين است “.
٢- ” هر نفسی مشاهده کنيد که ذرّهای حرکت نالايقی دارد و يا رائحه غير تقديس از او استشمام ميشود البتّه فوراً احتراز نمائيد و تجنّب کنيد زيرا ضرّ امراللّه در تقرّب به آنست چه که نفوسی پيدا شده اند که اسير نفْس و هوی هستند و نام حقّ بر زبان ميرانند. اين نفوس در امراللّه از سمّ قاتل بدتر و بسيار احتياط لازم است “.
٣- ” جمال مبارک در جميع الواح و رسائل احبّای ثابت را از مجالست و معاشرت ناقضان عهد باب منع فرمود که نفْسی نزديکی بآنان نکند زيرا نفَسشان مانند سمّ ثُعْبان ميماند فوراً هلاک ميکند “.
٤- ” سؤال نموده بوديد به نصّ کتاب اقدس عَاِشُرْوا مَعَ الْاَدْيَانِ بِالرُّوْحِ وَالرَّيْحَانِ است. مقصد از اين بيان آنست که اهل بها با هيچ طايفه غرض و مرضی نداشته باشند. با کلّ به محبّت حرکت نمايند و تنجيس ننمايند و اجتناب نکنند… مراد معاشرت با نفوس است که از آنها مضرّت حاصل نشود. مثلاً بسيار ملاحظه شد که نفوسی در نهايت محبّت و انجذاب و روح و ريحان بوده با طبيعيّون و اهل فسق الفت و معاشرت نمودند بکلّی عاطل و باطل گشتند حتّی در ارض مقدّس يک دو جوان را پروتستانها بعنوان تعليم لسان بخانه خويش بردند و بعض اسباب نامشروع مثل معاشرت نسوان فراهم آوردند. نزديک بود که بکلّی آنان را بواسطه اين وسايل منحرف نمايند. اين عبد منع نمود بلکه از عکّا بجای ديگر فرستاد“.
٥- ” ای بنده حقّ راستی و دوستی و صلح و آشتی با جميع عالميان از متقضای حقّ پرستی است در اين دور ابهی الحمدللّه ضديّت و قساوت و عداوت و مخالفت و عصبيّتِ جاهليّت و معاندتِ دينيّه و معارضات مذهبيّه وجور و جفا بکلّی مرتفع گشته. بايد با جميع عالميان بنهايت رَوح و ريحان معامله نمود مگر منافقان. از منافق احتراز و اجتناب لازم زيرا سبب خمودت و جمودت و کسالت و غفلت و برودت گردند. نفَسشان مثل سرمای زمهرير است. هر چند انسان در نهايت صحّت و تندرستی باشد از بَرد شديد، کسالت و ارتعاش و زکام حاصل گردد. اين است که نفوس طيّبه از روايح کريهه مشمئزّ گردند. لهذا د رآيات الهيّه الفت با کافّه ملل و همچنين احتراز از اهل نفاق و خلل، نازل گشته وَعَلَيْکَ التَّحِيَّةُ وَ الثَّنَاءُ ع ع “
٦- ” سؤال از چگونگی معاشرت با اشخاص بد عمل کردند. فرمودند: آن نيز دو قسم است. قسمی ضرّش بخود صاحب عمل راجع است و متعدّی نيست. البته بايد بحکمت شخص بد عمل را آگاه و تربيت نمود. مريض است بايد او را شفا داد. امّا قسمی است که ضرّش بديگران ميرسد و معاشرت با چنان شخص سبب سوء اخلاق ميشود. در اينصورت حشر با آن نفوس جائز نه مگر برای کسانی که بر منع و تربيت قادر و غالب باشند و حتی الامکان سبب تعديل اخلاق و تحسين اطوار گردند والّا حفظ هيئت اجتماعيّه از مضرّات اعمال آنگونه اشخاص راجع بمراکز عدل و داد است. اينست که درالواح جمال مبارک هم حکم معاشرت با اديان و وحدت عالَم انسان است و هم منع الفت با اشرار و لزوم احتراز از اهل نفی و انکار“.
٧- ” ای بنده الهی اطفال را بايد از مجالست اَقرانِ سوء اهلِ نفْس و هوی محافظت نمود زيرا سوء اخلاق سرايت نمايد و اين مانع از عاشروا مع الاديان نيست “.
حضرت وليّ امراللّه در نهی از معاشرت با مطرودين روحانی ميفرمايند :
١- ” معاشرت و تکلّم با مطرودين بهيچ وجه من الوجوه جائز نه “
*به نصوص مبارکه در قسمتهای ” معاشرت با ابرار“ - ”محبّت بخلق “ ”خدمت بخلق “- ” تعاون و تعاضد “ نيز مراجعه شود *
حضرت بهاء اللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
١- ” قَدْ مُنِعْتُمْ فِي الْکِتَابِ عَنِ الجِدَالِ وَالنِّزَاعِ وَالضَّرْبِ وَاَمْثَالِهَا عمَاَّ تَحْزَنُ بِهِ الْاَفْئِدَةُ وَالْقُلُوْبُ .“
٢- ” وَامَّا الشَّجَاجُ وَ الضَّرْبُ تَخْتَلِفُ اَحْکَامُهُمَا بِاخْتِلافِ مَقَادِيْرِهِمَا وَ حَکَمَ الدَّيَّانُ لِکُلِّ مِقْدَارٍ دِيَةً مُعَيَّنَهً اِنَّهُ لَهُوَالْحَاکِمُ الْعَزِيْزُالْمَنِيْعُ “.
٣- ” قَدْ مُنِعْتُمْ عَنِ النِّزَاع وَالْجِدَالِ فِي کِتَابِ اللّهِ الْعَزِيْزِ الْعَظِيْمِ تَمَسَّکُوْا بِمَا تَنْتَفِعُ بِهِ اَنْفُسُکُمْ وَ اَهْلُ الْعَالَمِ. کَذَلِکَ يَأمُرُکُمْ مَالِکُ الْقِدَمِ الظَّاِهِرُ بِالْاسْمِ الْاَعْظَمِ اِنَّهُ هُوَالْآمِرُ الْحَکِيْمُ “.
٤- ” وَلَا تَجَادِلُوْا لِلدُّنْيَا وَ مَا قُدِّرَ فِيْهَا بِاَحَدٍ لِاَنَّ اللّهَ تَرَکَهَا لِاَهْلِهَا وَ مَا اَرَادَ مِنْهَا اِلَّا قُلُوْبَ الْعِبَادِ “.
٥- ” اِيَّاکُمْ اَنْ تُفْسِدُوْا فِي الْاَرْض ِبَعْدَ اِصْلَاحِهَا وَ مَنْ اَفْسَدَ اِنَّهُ لَيْسَ مِنَّا وَنَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ کَذَلِکَ کَانَ الْاَمْرُ مِنْ سَمَاءِ الْوَحْيِ بِالْحَقِّ مَشْهُوْدَاً “
٦- ” لو تمشی بلا حذاء و تنام بلا وطاء و تنوح فی العراء لخير لک من ان تحزن من آمن و هدی “.
٧- ” اِيَّاکَ اِيَّاکَ اَنْ تَعْمَلَ مَا کَتَبْتَهُ فِيآخِرِ کِتَابِکَ اين اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلين قسم باسم اعظم که اگر نفْسی از دوستان اذيّت به نفْسی وارد آورد بمثابه آنست که به نفْس حقّ وارد آورده .نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهياً عظيماً “.
٨- ” هر نفْسی که اراده نصرت نمايد بايد اوّل بسيف معانی و بيان مدينه قلب خود را تصرّف نمايد و از ذکر ماسوی اللّه محفوظ دارد و بعد بمدائن قلوب توجّه کند اينست مقصود از نصرت. ابداً فساد محبوب حقّ نبوده و نيست و آنچه از قبل بعضی از جهّال ارتکاب نموده اند ابداً مرضيّ نبوده اَنْ تُقْتَلُوْا فِي رِضَاهُ لَخَيْرٌ لَکُمْ مِنْ اَنْ تَقْتِلُوْا “.
٩- ” هر امری که بقدر رأس شعری رايحه فساد و نزاع و جدال يا حزن نفسی از او ادراک شود حزب اللّه بايد از او احتراز نمايند بمثابه احتراز از رقشاء … باری در هيچ امری از امور اين ظهور اعظم شريک فساد نبوده و نيست يَشْهَدُ بِذَلِکَ لِسَانِي وَ قَلْبِي وَقَلَمِي وَ زُبُرِي وَ صُحُفِي وَ کُتُبِي وَ اَلْوَاحِي “.
١٠- ” جدال و نزاع و فساد مردود بوده و هست. بايد احبّای الهی بلحاظ محبّت در خلق نظر نمايند “.
١١- ” براستی ميگويم فساد و نزاع و مَايَکْرَهَهُ الْعُقُوْلُلايق شأن انسان نبوده و نيست “.
١٢- ” لَمْ يَزَل فساد ممنوع بوده و خواهد بود و در اين ظهور اعظم کلّ امم از فساد ممنوعند. ابداً نفْسی تعرّض بنفْسی ننمايد و بر محاربه قيام نکند. شأن اهل حقّ خضوع و خشوع و اخلاق حميده بوده و خواهد بود. دنيا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبيحه شود و از مالک احديّه بعيد ماند “.
١٣- ” براستی ميگويم لسان از برای ذکر خير است او را بگفتار زشت ميالائيد. عَفَا اللّه عَمَّا سَلَفَ از بعد بايد کلّ بِمَايَنْبَغِي تکلّم نمايند از لعن و طعن و مَايَتَکَدَّرُ بِهِ الْاِنْسَانُ اجتناب نمايند “.
١٤-” يا اهل بها شما مشارق محبّت و مطالع عنايت الهی بوده و هستيد لسان را به سبّ ولعن احدی ميالائيد و چشم را از آنچه لايق نيست حفظ نمائيد آنچه را دارائيد بنمائيد اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و اِلّا تعرّض باطل ذَرُوْهُ بِنَفْسِهِ مُقْبِلِيْنَ اِلَی اللّهِ الْمُهَيْمِنِ الْقَيُّوْمِ سبب حزن مشويد تا چه رسد بفساد و نزاع اميد هست در ظلّ سدره عنايت الهی تربيت شويد وَبِمَا اَرَادَهُ اللّهُ عامل گرديد همه اوراق يک شجريد و قطره های يک بحر“.
١٥- ” نصائح قلم اعلی را بگوش هوش بشنويد عموم اهل عالَم بايد از ضرّ دست و زبان شما آسوده باشند… اين مظلوم حزب اللّه را از فساد و نزاع منع فرمود و باعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه روحانيّه دعوت نمود“.
١٦- ” ای اهل عالَم فضل اين ظهور اعظم آنکه، آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از کتاب محو نموديم و آنچه علّت الفت و اتّحاد و اتّفاقست ثبت فرموديم نَعِيْمَاً لِلْعَامِلِيْنَ. مکرّر وصيّت نموده و مينمائيم دوستان را که از آنچه رائحه فساد استشمام ميشود اجتناب نمايند بل فراراختيار کنند“.
١٧- ” قُلْ يَا حِزْبَ اللّهِ بيقين مبين بدانيد فساد و نزاع و قتل و غارت شأن درندگان ارض است مقام انسان و شأنش به علْم و عمل است در اکثر الواح عباد را از مَايَضُرُّهُمْ منع و بِمَايَنْفَعُهُمْ امرنموديم يَاحِزْبَ اللّهِ باجميع احزاب عالم بمحبّت و مودّت معاشرت نمائيد. فساد و شؤونات آن طرّاً نهی شده نهياً عظيماً فِي کِتَابِ اللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
١٨- ” در اقليم فساد پا نگذاريد و در عرصه جدال و نزاع قدم ننهيد “.
١٩- ” فساد و نزاع شأن اهل حقّ نبوده و نخواهد بود .از اعمال شنيعه اجتناب نمائيد “.
٢٠- ” ضرب و شتم و جنگ و جدال و قتل و غارت کار درندههای بيشه ظالم و نادانی است. اهل حقّ از جميع آن مقدّس و مبرّا “.
٢١- ” بگو ای دوستان لَعَمْرُاللّه جدال منع شده و نزاع و فساد و سفک دماء و اعمال خبيثه کلّ نهی شده نَهْيَاً عَظِيْماً فِي کِتَابِهِ الْعَظيم ِ “.
و در همين لوح مبارک ميفرمايند :
٢٢- ” قسم بآفتاب حقيقت که افق از سماء سجن اعظم مشرق و ظاهراست ابداً اراده جمال قدم نزاع و جدال و مَايَتَکَدَّرُ بِهِ الْقُلُوْبُ نبوده و نيست“.
٢٣- ” نزاع و جدال شأن درندگان ارض بوده و هست و اعمال پسنديده شأن انسان “.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکه وصايا ميفرمايند:
١- ” ای احبّای الهی در اين دور مقدّس نزاع و جدال ممنوع و هر متعدّی محروم .. اگر طوائف و ملل سائره جفا کنند شما وفا نمائيد. ظلم کنند عدل بنمائيد. اجتناب کننذ اجتذاب کنيد. دشمنی بنمايند دوستی بفرمائيد. زهر بدهند شهد ببخشيد. زخم بزنند مرهم بنهيد. هَذَا صِفَةُ الْمُخْلِصِيْنَ وَ سِمَةُ الصَّادِقِينَ “.
٢-” ای احبّای الهی گوش هوش باز کنيد و از فتنه جوئی احتراز و اگر بوی فسادی ازنفْسی استشمام نمائيد ولو بظاهر شخص خطيری باشد و عالِم بی نظيری ، بدانيد دجّال رجال است و مخالف آئين ذوالجلال. دشمن يزدان است و هادم بنيان. ناقص عهد و پيمان است و مردود درگاه حضرت رحمن. شخص خبير و بصير چون سراج منيراست و سبب فلاح و صلاح عالَم کبير و صغير. بموجب ايمان و پيمان در خير عالميان کوشيد و در راحت جهانيان “.
٣- ” در اين کور اعظم فساد مبغوض ترين امور است و تعدّی مذموم ترين شؤون “.
٤- ” با نفْسی جدال منمائيد و از نزاع بيزار باشيد. کلمه حقّ بر زبان رانيد اگر قبول نمود نعم المطلوب و اگر عناد کرد او را بحال خود بگذاريد و توکلّ بر خدا بکنيد. اينست صفت ثابتين بر ميثاق “.
٥- ” شما بالعکس معامله نمائيد يعنی زخم ستمکاران را مرهم نهيد و درد ظالمانرا درمان شويد اگر زهر دهند شهد دهيد اگر شمشير زنند شکر و شير بخشيد اگر اهانت کنند اعانت نمائيد اگر لعنت نمايند رحمت جوئيد د رنهايت مهربانی قيام نمائيد و باخلاق رحمانی معامله کنيد و ابداً بکلمه رکيکی در حقّشان زبان نيالائيد “.
* به نصوص مبارکه در قسمتهای خدمت بخلق - محبّت بخلق نهی از اختلاف -نهی از انتقام - نهی از دل شکستن و خاطر آزاری - نهی از عيبجوئی -نهی از غيبت و افتراء نهی از قتل نيز مراجعه فرمائيد *
حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند :
” اِيَّاکُمْ اَنْ تَدْخُلُوْا بَيْتَاً عِنْدَ فِقْدَانِ صَاحِبِهِ اِلَّا بَعْدَ اِذْنِهِ. تَمَسَّکُوْا بِالْمَعْرُوْفِ فِي کُلِّ الْاَحْوَالِ وَ لَاتَکُوْنُنَّ مِنَ الْغَافِلِيْنَ “.
٢- ” اِيَّاکُمْ اَنْ تَدْخُلُوْا بَيْتَ اَحَدٍ اِلَّا بَعْدَ رِضَائِهِ “.
٣- ” اِنَّ الَّذِيْنَ يُفْسِدُوْنَ فِي الْاَرْضِ وَ يَتَصَرَّفُوْنَ فِي اَمْوَالِ النَّاس ِ وَ يَدْخُلُوْنَ الْبُيُوْتَ مِنْ غَيْرِاِذْنِ صَاحِبِهَا اِنِّي بَرِيٌّ مِنْهُمْ اِلَّا اَنْ يَتُوْبُوْا وَ يَرْجِعُوْا اِلَی اللّهِ الْغَفُوْرِ الرَّحِيْمِ “.
٤-” ای دوستان من در سبيل رضای دوست مشی نمائيد و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود يعنی دوست بی رضای دوست خود در بيت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننمايد و رضای خود را بر رضای او ترجيح ندهد و خود را در هيچ امری مقدّم نشمارد فَتَفِکَّرُوْا فِي ذَلِکَ يَا اُوْلَی الْاَفْکَارِ “.
حضرت بهاءاللّه ميفرمايند :
١- ” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ حَاسِبْ نَفْسَکَ فِي کُلَّ يَوْمٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُحَاسَبَ لِاَنَّ الْمَوْتَ يَأتِيْکَ بَغْتَةً وَ تَقُوْمُ عَلَی الْحِسَابَ فِي نَفْسِکَ “.
٢- ” يَاابْنَ الْعَمَاءِ جَعَلْتُ لَکَ الْمَوْتَ بِشَارَةً کَيْفَ تَحْزَنُ مِنْهُ وَ جَعَلْتُ النُّوْرَ لَکَ ضِيِاءً کَيْفَ تَحْتَجِبُ عَنْهُ “.
٣- ” قَدْ جَعَلَ اللّهُ الْمَوْتَ بَابَاً لِفَضْلَهِ وَلَکِنَّ النَّاسَ اَکْثَرَهُمْ لَايَعْلَمُوْنَ “
٤-” الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمَوْتَ بَابَاً لِلِقَائِهِ وَ سِبَباً لِوِصَالِهِ وَ عِلَّةً لِحَيَاتِهِ وَبِهِ اَظْهَرَاَسْرَارَ کِتَابِهِ وَمَاکَانَ مَخْزُوْنَاًفِي عِلْمِهِ “.
٥- ” اِنَّ الْمَوْتَ بَابٌمِنْ اَبْوَابِ رَحْمَةِ رَبِّکَ بِهِ يَظْهَرُ مَا هُوَالْمَسْتُوْرُ عَنِ الْاَبْصَارِوَمَا الْمَوْتُ اِلَّا صُعُوْدُ الرُّوْحِ مِنْ مَقَامِهِ الْاَدْنَی اِلَی الْمَقَامِ الْاَعْلَی وَبِهِ يَبْسُطُ بَسَاطُ النَّشَاطِ وَ يَظْهَرُ حُکْمُ الْاِنْبِسَاطِ …. لَعَمْرِي اِنَّ الْمُؤْمِنَ بَعْدَ صُعُوْدِهِ يَرَی نَفْسَهُ فِي رَاحَةٍ اَبَدِيَّةٍ وَ فَرَاغَةٍ سَرْمَدِيَّةٍ اِنَّ اللّهِ هُوَالتَّوَّابُ الْکَرِيْمُ وَ هُوَ الْغَفُوْرُ الرَّحِيْمُ “ .
٦- ” وَاَمَّا مَا سَألْتَ عَنِ الرُّوْحِ وَبَقَائِهِ بَعْدَ صُعُوْدِهِ فَاْعَلَمْ اِنَّهُ يَصْعَدُ حِيْنَ ارْتِقَائِهِ اِلَی اَنْ يَحْضُرَ بَيْنَ يَدَی اللّهِ فِي هَيْکَلٍ لَاتُغَيِّرُهُ الْقُرُوْنَ وَ الْاَعْصَارُ وَلَا حَوَادِثُ الْعَالَمِ وَمَا يَظْهَرُ فَيْهِ وَيَکُوْنُ بَاقِياً بِدَوَامِ مَلَکُوْتِ اللّهِ وَسُلْطَانِهِ وَ جَبَرُوْتِهِ وَ اقْتِدَارِهِ وَمِنْهُ تَظْهَرُ آثَارُاللّهِ وَ صِفَاتُهُ وَعِنَايَةُ اللّهِ وَالْطَافُهُ. اِنَّ الْقَلَمَ لَايَقْدِرُ اَنْ يَتَحَرَّکَ عَلَی ذِکْرِ هَذَا الْمَقَامِ وَ عِلُوِّهِ وَسُمُوِّهِ عَلَی مَاهُوَ عَلَيْهِ وَ تَدْخِلُهُ يَدُ الْفَضْلِ اِلَی مَقَامٍ لَا يُعْرَفُ بَالْبَيَانِ وَ لَا يُذْکَرُ بِمَا فِي الْاِمْکَانِ. طُوْبَی لِرُوْحٍ خَرَجَ مِنَ الْبَدَنِ مُقَدَّساً عَنْ شُبُهَاتِ الْاُمَمِ اِنَّهُ يَتَحَرَّکَ فِي هَوَاءِ اِرَادَةِ رَبِّهِ وَ يَدْخُلُ فِي الْجَنَّةِ الْعُلْيَاءِ وَ تَطُوْفُهُ طَلَعَاتُ الْفِرْدَوْسِ الْاَعْلَی وَ يُعَاشِرُ اَنْبِيَاءَاللّهِ وَاَوْلِيائَهُ وَ يَتَکَلَّمُ مَعَهُمْ وَيَقُصُّ عَلَيْهُمْ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ فِي سَبِيْلِ اللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ. لَوْ يَطَّلِعُ اَحَدٌ عَلَی مَا قُدِّرَ لَهُ فِي عَوَالِمِ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ وَالثَّرَی لَيَشْتَعِلُ فِي الْحِيْنِ شَوْقَاً لِذَاکَ الْمَقَامِ الْاَمْنَعِ الْاَرْفَعِ الْاَقْدَسَ الْاَبْهَی “.
٧- ” اِنَّ الَّذِي آمَنَ بِاللّهِ فِي هَذَا الْظُّهُوْرِ الْاَعْظَمِ لَا يُفْقِدُهُ الْمَوْتُ لَعَمْرُاللّهِ اِنَّهُ حَيٌّ بَاقٍ فِي مَلَکُوْتِ اللّهِ الْعَزِيْزِ الْمَنِيْعِ. طُوْبَی لِمَنْ صَعَدَ اِلَی اللّهِ وَ وَجَدَ مِنْهُ الْمَلَاءُ الْاَعْلَی عَرْفَ هَذَا الْقَمِيْصِ الَّذِي بِهِ تَضَوّعَ عَرْفُ اللّهِ بَيْنَ الْعَالَمِيْنَ “.
٨- ” وَاَمَّا الْجَنَّةُ حَقٌّ لَا رَيْبَ فِيْهِ وَ هِيَ الْيَوْمِ فِي هَذَا الْعَالَمِ حُبِّي وَ رِضَائِي وَمَنْ فَازَ بِهِ لَيَنْصُرُهُ اللّهُ فِي الدُّنْيَا وَ بَعْدَ الْمَوْتِ يُدْخِلُهُ فِي جَنَّةٍ اَرْضُهَا کَاَرْضِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ يَخْدِمُنَّهُ حُوْرِيَّاتُ الْعِزَّةِ وَالتَّقْدِيْسِ فِي کُلِّ بُکُوْرٍ وَ اَصِيْلٍ وَ يَسْتَشْرِقُ عَلَيْهِ فِي کُلِّ حِيْنٍ شَمْسُ جَمَالِ رَبِّهِ وَ يَسْتَضِيْءُ مِنْهَا عَلَی شَأنٍ لَنْ يَقْدِرُ اَحَدٌ اَنْ يَنْظُرَ اِلَيْهِ کَذَلِکَ کَانَ الْاَمْرُ وَلَکِنَّ النَّاسَ هُمْ فِي حِجَابٍ عَظِيْمٍ “.
٩- ” نفوسی که موفّق شده اند برضی اللّه و امره، بعد از خروجِ ارواح از اجساد به اجر اعمال در دار اخری فائز خواهند شد چه که آنچه در اين دنيا مشهود است استعداد زياده از اين در او موجود نه اگر چه کلّ عوالم الهی طائف حول اين عالَم بوده و خواهد بود ولکن در هر عالَمی از برای هرنفسی امری مقدّر و مقرّر….“.
١٠- ” اهل بها که در سفينه الهيّه ساکنند کلّ از احوال يکديگر مطّلع و باهم مأنوس و مصاحب و معاشر. اين مقام منوط بايقان و اعمال نفوس است. نفوسيکه در يک درجه واقفند مطلعند از کمّيّات و کيفيّات و درائج و مقامات يکديگر و نفوسی که در تحت اين نفوس واقعند کما هو حقّه بر مراتب و مقامات نفوس عاليه از خود اطّلاع نيابند لِکُلٍ نَصِيْبٌ عِنْدَ رَبِّکَ طُوْبَی لِنَفْسٍ تَوَجَّهَ اِلَی اللّهِ وَ اسْتَقَامَ فِي حُبِّهِ اِلَی اَنْ طَارَ رُوْحُهُ اِلَی اللّهِ الْمَلِکَ الْمُقْتَدِرِ الْغَفُوْرِ الرَّحِيْمِ و امّا ارواح کفّار لَعَمْرِي حِيْنَ الْاِخْتِصَارِ يَعْرِفُوْنَ مَا فَاتَ عَنْهُمْ وَ يَنُوْحُوْنَ وَ يَتَضَرِّعُوْنَ وَ کَذَلِکَ بَعْدَ خُرُوْجِ اَرْوَاحِهِمْ مِنْ اَبْدَانِهِمْ . اين بسی معلوم و واضح است که کلّ بعد از موت مطّلع به افعال و اعمال خود خواهند شد. قسم بآفتاب افق اقتدار که اهل حقّ را در آن حين فرحی دست دهد که ذکر آن ممکن نه و همچنين اصحاب ضلال را خوف و اضطراب و وحشتی رو نمايد که فوق آن متصوّر نه. نيکوست حال نْفسيکه رحيق لطيف باقی ايمان را از يد عنايت و الطاف مالک اديان گرفت و آشاميد “.
١١- ” مؤمن در رفرف امتناع قرب و سدره ارتفاع قدس، حيّ است بحيات ابديّه باقيّه موت او را اخذ نمی کند. بر امورات خود ناظر است و مطّلع است بر اهل خود، اگر مشاهده خير ننمايد در منتسبين بخود البتّه در ملاء اعلی لسان شکايت گشايد و البتّه هم آن شکايت تأثير نمايد و به اهلش راجع شود“.
١٢- ” اگر مراتب موحّدين و مخلصين و موقنين اقلّ از سمّ اِبره بر اهل عالم ظاهر شود کلّ موت را بر حيات ترجيح دهند و قصد رفيق اعلی نمايند. سبحان اللّه موت در حبّش علّت حيات ابدی و بقاء سرمدی گردد. در زحمت موت راحت ها مقدّر و در عذابش نعيم باقی مستور هَنِيْئاً لِمَنْ فَازَبِرَاحَةٍ لَاتُبَدِّلُهُ الْقُرُوْنُ وَ لَا تُغَيِّرُهُ الْاَعْصَارَ. موقنين را اين نقل مکان سبب ورود در جنّت علياست و علّت حصول نعمائی که غير از حقّ قادر بر احصاء آن نبوده و نيست ولکن حُکم محکم الهی و قضای مبرم ربّانی از برای اشرار نار است و از برای ابرار نور. اگر جميع عالَم قلم شود و افلاک و ارض لوح و بحور عالَم مداد از شرح مقام موحّدين و نعماء مقدّره مخصوص ايشان برنيايد جَلَّ جَلَالُهُ و عَظَمَتْ نَعْمَاءُهُ “.
١٣- ” انبياء و مرسلين عرفان اين مقام را ستر نموده اند لاجل حفظ عالَم. فی الحقيقه اگر نفْسی در آنچه از قلم اعلی در اين مقامات جاری شده تفکّر نمايد بيقين مبين ميداند که مَشْعَر ادراک آن عالِم در اين عالم گذاره نشده تا ادراک نمايد و بر حقيقت عارف شود ولکن اينقدر ذکر ميشود که ارواح مجرّده که حين ارتقاء منقطعاً عَنِ الْعَالَمِ وَ مُطَهَّرً مِنْ شُبُهَاتِ الْاُمَمِ عروج نمايند لَعَمْرُاللّه انوار و تجليّات آن ارواح سبب و علّت ظهورات علوم و حِکَم و صنايع و مايه بقای آفرينش است. فنا آنرا اخد ننمايد و شعور و ادراک و قدرت و قوّت او خارج از احصای عقول و ادراک است. انوار آن ارواح مربّی عالَم و امم است اگر اين مقام بِاَسْره کشف شود جميع ارواح قصد صعود نمايند و عالم منقلب مشاهده گردد“.
١٤- ” ارواح مستقيمه مجرّده که مقدّس از شؤونات ارض اند مربّی عالَم بوده و هستند. لَعَمْرُاللّه بعد از صعود مهيمن و محيط اند لَم يَزَل و لَا يَزَال اين مقام مستور بوده و بخاتَم حفظ الهی مختوم و در خزانه عصمت محفوظ. ارواح مقدّسه مجرّده که از اين عالَم به نور انقطاع صعود نمايند سبب بزرگ اند از برای تربيت عالَم و ظهور صنايع و حِکَم “
١٥- ” و اينکه سؤال نموديد روح بعد از خراب بدن بکجا راجع ميشود. اگر بحقّ منسوب است برفيق اعلی راجع. لَعَمْرُاللّه بمقامی راجع ميشود که جميع السُن و اقلام از ذکرش عاجز است. هر نفسی که در امراللّه ثابت و راسخ است بعد از صعود جميع عوالم از او کسب فيض مينمايند. اوست مايه ظهور عالَم و صنايع او و اشياء ظاهره در او بامر سلطان حقيقی و مربّی حقيقی. در خمير ملاحظه نمائيد که محتاجست به مايه و ارواح مجرّده مايه عالَمند تَفَکَّرْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِيْنَ “.
١٦- ” بعد از صعود روح به جنّاتِ لا عدل لها وهمچنين بنارِ لا شبه لها که ثمر اعمال مُقْبل و مُعرِض است خواهند رسيد ولکن نفْسی غير حقّ ادراک آن مقامات ننموده و نخواهد نمود و از برای مؤمن مقاماتی خلق شده فوق آنچه استماع شده از بدايع نعمتهای بی منتهای الهی که در جنّت های عزّ صمدانی مقدّر گشته و همچنين از برای مُعرِض فوق آنچه مسموع شده از عذابهای دائمه غير فانيه “.
١٧- ” يَا عَبْدَالْوَهَّابِ عَلَيْکَ بَهَائي اينکه سؤال از بقای روح نمودی اين مظلوم شهادت ميدهد بر بقای آن و اينکه سؤال از کيفيّت آن نمودی اِنَّهُ لَا يُوْصَفَ وَلَا يَنْبَغِي اَنْ يُذْکَرَ اِلَّا عَلَی قَدَرٍ مَعْلُوْمٍ. انبياء و مرسلين محض هدايت خلق بصراط مستقيمِ حقّ آمده اند و مقصود آنکه عباد تربيت شوند تا در حين صعود با کمال تقديس و تنزيه و انقطاع قصد رفيق اعلی نمايند. لَعَمْرُاللّه اشراقات آن ارواح سبب ترقيّات عالم و مقامات امم است ايشانند مايه وجود و علّت عظمی از برای ظهورات و صنايع عالَم. بِهِمْ تُمْطِرُ السَّحَابُ وَ تُنْبِتُ الْاَرْضُ هيچ شئ از اشياء بی سبب و علّت و مبداء موجود نه و سبب اعظم ارواح مجرّده بوده و خواهد بود و فرق اين عالَم با آن عالَم مثل فرق عالَم جنين و اين عالَم است باری بعد از صعود بين يدی اللّه حاضر ميشود به هيکلی که لايق بقا و لايق آنعالَم است“.
١٨- ” ارواح مقدّسه که بکمال تقديس و انقطاع عروج مينمايند سبب و علّت ظهورات بديعه و بروزات منيعه بوده و هستند و اگر اين عبد بخواهد تأثيرات آن ارواح را در باطن و ظاهرِ عالَم ذکر نمايد مدّتها بايد مشغول تفصيل اين مقام شود. لَعَمْرُاللّه اگر چشمی باز شود و ادراک اين مقام نمايد البتّه بانفاق عالَم پردازد لَوْ يَکُوْنُ مِنْهُ چه رسد باين جانهای ضعيف نحيف بی قدر و اين مالهای فانيه غير باقيه. ولکن اليوم خدمت امر يعنی تبليغ آن مقدّم است بر کلّ چنانچه از الواح مبارکه مستفاد ميشود “.
١٩- ” فَوَ الَّذِي اَنْطَقَنِي بِمَا اَرَادَ که اسماء شما در ملکوت اعلی مشهور تر است از ذکر شما در نزد شما. گمان مکنيد که اين سخن وهم است يَا لَيْتَ اَنْتُمْ تَرْونَ مَا يَرَی رَبُّکُمْ الرَّحْمنُ مِنْ عُلُوِّ شَأنِکُمْ وَ عَظَمَةِ قَدْرِکُمْ وَ سُمُوِّ مَقَامِکُمْ. نَسْأَلُ اللّهِ بِاَنْ لَا تَمْنَعَکُمْ اَنْفُسُکُمْ وَ اَهْوَاءُکُمْ عَمَّا قُدِّرَ لَکُمْ “.
٢٠- ” اُذُنْ واعيه طاهره مقدّسه در جميع احيان از کلّ اشطار کلمه مبارکه اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ رَاجِعُوْنِ اصغاء مينمايد. اسرارموت و رجوع مستور بوده و هست لَعَمْرُاللّه اگر ظاهر شود بعضی از خوف و حُزن هلاک شوند و بعضی بشأنی مسرور گردند که درهر آنی از حقّ جَلَّ جَلَالُهُ موت را طلب نمايند. موت از برای موقنين بمثابه کأس حَيَوان است فرح بخشد و سرور آرد و زندگی پاينده عطا فرمايد مخصوص نفوسی که بثمره خلقت که عرفان حقّ جَلَّ جَلَاُلُهُ است فائز شده اند. اين مقام را بيانی ديگر و ذکری ديگر است. اَلْعِلْمُ عِنْدَاللّهِ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ “.
٢١- ” قسم به حُزن جمال ذوالجلال که از برای مقبل مقامی مقدّر شده که اگر اقلّ مِنْ سَمّ اِبره از آن مقام بر اهل ارض ظاهر شود جميع از شوق هلاک شوند. اين است که در حيات ظاهره مقامات مؤمنين از خود مؤمنين مستور شده “.
٢٢- ” در مقام اوّل و رتبه اولی بهشت رضای حقّ است .هر نفْسی برضای او فائز شد بآنچه که آمه و خامه از ذکرش عاجز است “.
٢٣- ” از برای هر نفسی موت مقدّر و مکتوب و چون وقت آن رسيد تأخير نشود و اين يک مرتبه واقع ميشود و البتّه اگر باسم دوست و ذکر دوست و در ره دوست واقع شود احسن و اکمل و ابدع و ابهی و احلی خواهد بود. آنکه از اين شربت نوشيده عرض اين عبد را بتمامه ادراک نمايد و مذاق جانش را شيرين يابد“.
٢٤- ” يَا حِزْبَ اللّه بايد بشأنی مشاهده شويد که سطوت قوم و ظلم آن نفوس ظالمه شما را محزون ننمايد. يک تغيير از عقب موجود و آنست امر محتوم الهی. هر نفْسی را اخذ نموده و مينمايد واگر اين تغيير که موتش ناميده اند لوجه اللّه واقع شود هيچ فضلی بآن نرسد و هيچ مقامی بآن برابری ننمايد ولکن در صورتی که روح در حين صعود از ماسوی اللّه فارغ و آزاد باشد“.
٢٥- ” کلّ بيقين ميدانند که موت ظاهره جميع را اخذ نمايد و مفرّی از برای احدی نبوده و نيست. در اين صورت اگر انسان بشهادت کبری فی سبيل اللّه مزروق شود البتّه بهتر و محبوب تر است از آنکه در فراش، به مرض های متعدّده مختلفه منکره جان سپارد “.
٢٦- ” نيکو است حال نفسی که بحقّ راجع شد و برفيق اعلی صعود نمود مع حالتی که اهل ملاء اعلی استنشاق محبّت محبوب نمايند. از برای چنين نفسی نبايد محزون بود. نَشْهَدُ اِنَّهُ ارْتَقَی اِلَی الرَّفِيْقِ الْاَعْلَی وَ فَازَ بِاَنْوَارِ رَبِّهِ الْعَلِيِّ الْاَعْلَی “.
٢٧- ” اينکه در مصيبات از قلم اعلی اظهار حزن ميشود مقصود از آن اظهار رحمت و شفقت است والّا هر نفسی به محبّةاللّه فائز شد و صعود نمود او به فرح اکبر فائز. قسم بسدره منتهی که در کلّ احيان ناطق و شاهد است اگر از فرحِ يک نفْس مستقيمه مرفوعه، اهل ارض آگاه شوند بشطراللّه توجّه نمايند “.
٢٨- ” يکی از فضلهای مخصوصه اين ظهور آنست که هر نفس که بمطلع امر اقبال نمود ابوين او اگر چه بظهور فائز نشده باشند پرتو آفتاب عنايت الهيّه ايشان را اخذ فرمايد هَذَا مِنْ فَضْلِهِ عَلَی اَحِبَّائِهِ اُشْکُرْوَ کُنْ مِنَ الْحَامِدِيْنَ “.
٢٩- ” از جمله اموری که مخصوص است باين ظهورِ اعظم آنکه هر نفْسی در اين ظهور باقبال فائز و باسم قيّوم از رحيق مختوم آشاميد يعنی از کأس محبّت الهی، منتسبين او بر حسب ظاهر اگر مؤمن نباشند بعد از صعود به عفو الهی فائز و از بحر رحمت مرزوق خواهند بود. اين فضل محقّق است از برای نفوسی که از ايشان ضرّی بحقّ و اوليای او نرسيده. کَذَلِکَ حَکَمَ اللّهُ رَبُّ الْعَرْش ِ وَالثَّرَی وَ مَالِکَ الْآخِرَةِ وَالْاُوْلَی “.
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
١- ” قضيّه نشئه اخروی يعنی صعود انسان بافق اعلی و يا هبوط به درکات سُفلی کيفيّتی است که در اين دنيا تعبير آن جز بتشبيه ممکن نه “
٢- ” در خصوص عالَم بعد ازموت سؤال نموده بوديد آن عالَم به تصوّر و عبارات اين عالَم مشهود و معلوم نگردد. مختصر مذکور ميشود که اين عالَم بالنّسبه بآن عالَم بمنزله رَحِم است. همچنانکه در عالَم رَحِم، بيان اين عالَمِ خارج باين عظمت، ممتنع و محال بود بهمچنين بيان آن عالَمِ الهی بالفاظ و عبارات اين عالَم، مستحيل و غير ممکن است “.
٣- ” بعد از صعود انسان از حيّز امکان بجهان لامکان جميع شؤن نعيم و جحيم امر روحانی است اگر چه آنجهان منفصل از اينجهان نه ولی معناً و حقيقةً منفصل است مثل اينکه عالَم انسانی معناً و حقيقةً منفصل از عالَم جماد است و عالَم جماد از عالَم انسانی خبر ندارد“.
٤- ” در جهان ديگر حقيقت انسانيّه صورت جسمانی ندارد بلکه صورت ملکوتی دارد که از عنصر عالَم ملکوتست. نفوسی که منزّه و مقدّسند چون قالب عنصری متلاشی شود بجهان الهی شتابند و آن جهان در اين جهان است ولی اهل اين جهان از آن بيخبر مانند جماد و نبات که از جهان حيوانی و جهان انسانی بيخبرند “.
٥- ” ياران چون از اين جهان بجهان ديگر روند مانند طفليست که از رَحِم مادر، مسکن تنگ، باين جهان پرآب و رنگ آيد. تا مرغ در قفس است از فضای گلستان و طراوت چمنستان و لطافت بوستان و حلاوت دوستان خبر ندارد و چون پرواز نمايد از هر طرف نغمه و آواز شنود و با مرغان چمن دمساز گردد. آواز رود و عود شنود و در ظلّ مقام محمود در آيد. با طيور شکور همدم و همراز گردد و يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُوْنَ بر زبان راند “.
٦- ” حيات روحانی انسانی بعد از صعود از عالَم جسمانيست چنانکه حيات جسمانی انسانی بعد از تولّد از عالَم رَحِم بود، هر چند در بطن مادر حياتی داشته ولی آن حيات بی فرح و ثمر بود چون از رحم مادر تولّد يافت و باين جهان قدم نهاد حيات جسمانی مکمّل شد و همچنين دراين جهان هر چند انسان حيات روحانی دارد ولی حياتش مثل حيات جنين است وقتيکه از اين عالَم بعالَم ملکوت شتابد و بجهان الهی رود آنوقت حيات روحانی تامّ يابد“.
٧- ” اگر حيات انسانی و وجود روحانی محصور در زندگانی دنيوی بود ايجاد چه ثمره داشت بلکه الوهيّت چه آثار و نتيجه می بخشيد بلکه موجودات و ممکنات وعوالم مکوّنات کلّ مهمل بود اَسْتَغْفِرُ اللّهَ عَنْ هَذَا التَّصَوُّرِ وَالخَطَاء العَظِيْمِ. همچنانکه ثمرات و نتائج حيات رَحِمی در آنعالم تنگ و تاريک مفقود وچون انتقال باين عالَم وسيع نمايد فوائد نشو و نماء آن عالَم واضح و مشهود ميگردد بهمچنين ثواب و عقاب و نعيم و جحيم و مکافات و مجازات اعمال و افعال انسان در اين نشأه حاضره، در نشأه اخرای عالَم بعد از اين عالم، مشهود و معلوم ميگردد و همچنانه اگر نشأه و حيات رحمی محصور در همان عالَم رحم بود حيات و وجود عالَم رَحِمی مهمل و نامربوط ميگشت بهمچنين اگر حيات اين عالَم و اعمال و افعال، ثمراتش در عالَم ديگر نشود بکلّی مهمل و غير معقول است. پس بدان که حقّ را عوالم غيبی هست که افکار امکانی از ادراکش عاجز است و عقول بشری از تصوّرش قاصر. چون مشام روحانی را از هر رطوبت امکانی پاک و مطهّر فرمائی نفحات قدس حدائق رحمانيّه آن عوالم بمشام رسد وَالبَهَاءُ عَلَيْکَ وَ عَلَی کُلِّ نَاظِرٍ وَمُتَوَجِّهِ اِلَی الْمَلَکُوْتِ الْاَبْهَی الَّذِي قَدَّسَهُ اللّهُ عَنْ اِدْرَاکِ الْغَافِلِيْنَ وَ اَبْصَارِ الْمُتْکِرِيْنَ “.
٨- ” مرقوم نموده بودی که چگونه ميتوان حياتی بعد ازممات تصوّر کنيم. حالات بعد از ممات بتصوّر نيايد ولی ملاحظه نما واضح است که انسان از عالَم جماد آمده است. چون در عالَم جماد بود تصوّر عالَم نبات ممکن نبود. پس بعالَم نبات انتقال کرد. در عالم نبات تصوّر عالَم حيوان نميتوانست پيش از انتقال از عالم حيوان بعالَم انسان تصوّر حيات عقل و هوش انسان نمی نمود يعنی مستحيل بود هيچ خبر نداشت. الآٌن اين خاک و اين اشجار ابداً از عالَم حيوان و انسان خبر ندارند و تصوّر نميتوانند بکنند. انکار محض ميکنند. امّا عالَم انسان تأييد عالَم حيوان ميکند و معاونت عالَم نبات ميکند ولی عالَم نبات خبر ندارد. و همچنين عالَم انسان از عالَم ملکوت خبر ندارد. بکلّی جاهل است. لکن ارواح ملکوتيّه در عالَم انسان تاثير دارند ملاحظه کن که چقدر مسأله واضح است با وجود اين اغلب علما و دانايان عالَم بکلّی از اين معنی بی خبر“.
٩-” و امّا جمله ای که نوشته است که روح ترقّی ميکند بمعاونت جسد، مراد اينست که چون جسد بخدمت عالم انسانی پردازد يعنی مثلاً پرستاری مريضان کند و تقويت ضعيفان نمايد و در سبيل الهی شهيد شود و فدا گردد اين سبب ترقّی روح است و همچنين چشم جسمانی چون مشاهده روی احبّا کند و گوش جسمانی چون وصايا و نصايح جمال مبارک استماع نمايد و ندای آسمانی بشنود، اين سبب ترقّی روح است و وسيله اصليّه ترقّی روح ايمان و ايقان و عرفان است، گفتار و رفتار بموجب تعاليم بهاءاللّه. و امّا بعد از صعود از اين جسد وسيله ترقّی ارواح دعای ياران و تضرّع دوستان است و همچنين فضل و موهبت حضرت رحمن “.
١٠- ” مرقوم نموده بودی که از احبّا شنيدی که انسان اگر ترقّی ننمايد محو ونابود گردد. مقصد عدم صرف نيست. مراد اينست که وجودِ غافل بالنّسبه بوجود شخصِ کامل حُکم عدم دارد مثل جماد که بالنّسبه بانسان معدوم است ولی در عالَم جمادی وجود دارد. مختصر اينست که جميع نفوس موجودند ولکن وجود غافلِ جاهل بالنّسبه بوجود عالِم کامل کَاَنَّهُ معدوم است “.
١١- ” جميع حقايق و ارواح باقيست حتّی ارواح غير مؤمنين و نفوس ناقصه. امّا نسبت بارواح مقدّسين و نفوس قدسيّه حُکم و شأنی ندارند. مثل اينکه اين چوب وجود دارد امّا نسبت بوجود انسان حُکم وجود ندارد “.
١٢- ” سؤال از ارواح بشر نموده بودی ابداً فانی نگردد باقی هستند ولی ارواح نفوس ربّانی حيات ابدی يابند يعنی باعظم درجات کمال رسند. امّا ارواح نفوس غافله هر چند باقيند ولی در عالَم نقص و احتجاب و جهالت. اين مختصر جواب است تحقيق و تعمّق نما تا بحقيقت اسرار مفصّلاً اطّلاع يابی مثلاً جماد هر چند وجود و حيات دارد بالنّسبه بانسان معدوم صِرف و محروم از حياتست زيرا انسان چون از حيات به ممات انتقال، وجود جمادی حاصل کند. در اينصورت حيات جمادی ممات انسانی است “.
١٣- ” انسان باقيست و حيّ ابديست. لکن آنهائی که مؤمن باللّه اند و محبّةاللّه و ايقان دارند حياتشان طيّبه است يعنی ابديّه گفته ميشود امّا آن نفوسی که محتجب از حقّ هستند با وجود اينکه حيات دارند امّا حياتشان ظلمانی است و نسبت بحيات مؤمنين عدم است مثلاً چشم زنده است و ناخن نيز زنده است امّا حيات ناخن نسبت بحيات چشم عدم است. اين سنگ وجود دارد و انسان نيز وجود دارد. امّا سنگ بالنّسبه بوجود انسان عدم است وجود ندارد. زيرا انسان چون وفات يافت و اين جسم متلاشی و معدوم گشت مانند سنگ وخاک جماد شود پس مشهود شد که وجود جمادی هرچند وجود است ولی بالنّسبه بوجود انسانی عدم است. بهمچنين نفوس محتجبه از حقّ هر چند در اين عالَم و عالم بعد از موت وجود دارند امّا بالنّسبه بوجود قدسی ابناء ملکوت الهی معدومند و مفقود “.
١٤- ” حيات و بقای اشخاص ناسوتی بالنّسبه به بقا و حيات ملکوتی، حيات گفته نميشود .اگر اين حيات جسمانی اهميّتی داشت حضرت مسيح قبول صليب نمی نمود. اين حيات پنج روزه همه غم و غصّه است. هر روزی غم آمالی يا داغ عزيزی يا حادثه عجيبی است. اين چه حياتی است. حيات حيات ابديّه است “.
١٥- ” بدان که روح از حقائق مجرّده است و حقيقت مجرّده مقدّس از زمان و مکان است. زيرا زمان و مکان از لوازم حقائق جسمانيّه ومتحيّره است و حقيقت مجرّده را چه زمانی و مکانی. جسم و جسمانی نيست تا از برای او مکانی تعيين کنيم. لامکان است نه امکان. جان است نه تن. لطيفه الهيّه است نه کثيفه جسمانيّه. نور است نه ظلمت. جان است نه جسد. از عالَم يزدانست نه کيهان. مکانش مقدّس از امکنه و مقامش منزّه از مقامات. بلند است و مرتفع. متعالی است و ممتنع. کاخ عظمتش را ايوان کيوان زندانست و قصر مشيد متعاليش را چرخ برين اسفل زمين. و امّا جسد آلتی است از برای روح زيرا متحرّک و مرتکب و مُکتسِب و مُسِئ و مُحسِن، روح است نه جسد. گنهکاری و ستمکاری و خوشخوئی و نيکوئی منيبعث از جان و روانست نه تنِ ناتوان. لهذا همچنانکه عذاب و عقاب و سرور و اندوه و حزن و طرب از احساسات روحست کذلک پاداش و صواب و عقاب و جزا ومکافات که از نتائج اعمال حاصل راجع به روح است نه جسد. هيچ شمشيری بجهت کشتن بيگناهی مؤاخده نگردد و هيچ تيری بجهت زخم اسيری معاقبه نشود. چه که آلت است نه فاعل. محکوم است نه حاکم. مقهور است نه قاهر وَالبَهاءُ عَلَيکَ ع ع “.
١٦- ” و امّا ترقّی در عالَم بعد از موت. بدان که بعد از موت عالم الهيست و ترقّی در آن ممکن ولی بموهبت الهی نه بسعی و کوشش انسانی. يعنی بصرف فضل ترقّی ممکن است. زيرا ترقّی در مراتب موکول بفضل و موهبت صرفه است و امّا ترقّی در کمالات بمساعی بشريّه جائز. مثلاً ترقّی حقيقت جمادی از رتبه جماد بعالَم نبات بصرف موهبت است و همچنين انتقال حقيت نباتی بعالَم حيوانی آن نيز بصرف موهبت است و همچنين انتقال حقيقت حيوانی بعالَم انسانی اين نيز بصِرف فضل و موهبت است و همچنين انتقال حقيقت انسانی به عالَم ملکوتی نيز بصِرف موهبت است. مقصد اين است که انتقالات در مراتب بصِرف فضل است ولکن اکتسابات کمالات بسعی و کوشش انسان نيز ممکن است. مثلاً انسان را خدا انسان خلق فرموده و از رتبه جمادی باين رتبه رسانده حال انسان بسعی و کوشش تواند که اکتسات کمالات انسانی نمايد و ازدياد فضائل و خصائل جويد پس معلوم شد که در هر عالَمی قطع مراتب بصرف موهبت بوده و اکتساب فضائل بسعی و همّت نيز ممکن لهذا بعد از انتقال از اين عالَم جسمانی بجهان الهی طيّ مراتب ممکن ولی بصرف فضل و موهبت الهيّه “.
١٧- ” ترقّيات روح بعد از صعود بملکوت مجرّد از مکان و زمانست و ترقّيات بعد از صعود ترقيات کماليست نه مکانی. مانند ترقّی طفل از عالَم جنينی به عالَم رشد و عقل و از عالَم نادانی بعالَم دانائی و از مقام نقص به عالَم کمال. وچون کمالات الهيّه نامنتاهيست لهذا ترقّی روح را حدّی معلوم نه “.
١٨- ” سؤال : روح انسانی يعنی نفس ناطقه بعد از صعود از اين عالَم فانی به چه وسائطی ترقّی يابد؟
جواب : ترقّی روح انسانی بعد از قطع تعلّق ازجسد ترابی در عالَم الهی يا بصرف فضل و موهبت ربّانی و يا بطلب مغفرت و ادعيه خيريّه سائر نفوس انسانی و يا بسبب خيرات و مبرّات عظيمه که بنام او مجری گردد حاصل شود “.
١٩- ” چون روح انسانی بعد از خلع اين قالب عنصری حيات جاودانی دارد البتّه شیءْ موجود قابل ترقّيست لهذا از برای انسان بعد از وفات طلب ترقّی و طلب عفو و طلب عنايت و طلب مبرّات و طلب فيوضات جائز است چه که وجود قابل ترقّيست. اينست که در مناجاتهای جمال مبارک بجهت آنانکه عروج کرده اند طلب عفو و غفران شده است و از اين گذشته همچنانکه خلق در اين عالَم محتاج بحقّ هستند در آنعالَم نيز محتاج هستند. هميشه خلق محتاج است و حقّ غنيّ مطلق چه در اين عالَم و چه درآن عالَم. و غنای آنعالَم تقرّب بحقّ است. در اينصورت يقين است که مقربان درگاه الهی را شفاعت جائز واين شفاعت مقبول حقّ. امّا شفاعت در آن عالَم مشابهت بشفاعت اين عالَم ندارد. کيفيّتی ديگر است و حقيقتی ديگر که در عبارت نگنجد و اگر انسان توانگر در وقت وفات باعانت فقراء و ضعفاء وصيّت کند و مبلغی از ثروت خويش را انفاق بايشان نمايد ممکن است اين عمل سبب عفو و غفران و ترقّی در ملکوت رحمان گردد“.
٢٠- ” سؤال از عالَم روح نموده بوديد که بعد از صعود از اين جهان بجهان پنهان چگونه و چسانست آشنائی در ميان ياران باقی يا نيست. ای ثابت بر پيمان عالم جسمانی با وجود بيگانگی اجسام، ياران بايکديگر آشنا و همدم و همرازند پس جهان باقی که عالم وحدت الهی و يگانگی رحمانيست بالطّبع آشنائی و الفت روحانی از لوازم ذاتيّه آن جهان پاک است “.
٢١- ” و اما سوال از کشف ارواح بعد از خلع اجسام نموده بوديد. البته آن عالم، عالم کشف و شهود است زيرا حجاب از ميان برخيزد و روح انسانی مشاهده نفوس مافوق و مادون وهم رتبه را مينمايد . مثالش انسان وقتی که در عالم رحم بود حجاب دربصر داشت وجميع اشياء مستور. چون از عالم رحم تولد شد باين جهان آمد اين عالَم بالنّسبه بعالَم رَحِم عالَم کشف و شهود است لهذا مشاهده جميع اشياء را به بصر ظاهر مينمايد. بهمچنين چون از اين عالَم به عالَم ديگر رحلت کرد آنچه در اين عالَم مستور بوده در آن عالَم مکشوف گردد در آنعالَم بنظر بصيرت جميع اشياء را ادراک و مشاهده خواهد نمود اَقران و اَمثال و مافوق خود و مادون خويش را مشاهده خواهد کرد “.
٢٢- ” چون روح انسانی بجهان الهی بشتابد عالَم انوار است و مقتضی انوار کشف آثار و هتک استار. پرده برافتد و حقيقت جلوه نمايد. ارواح مؤمنين احبّای الهی را بمقتضای جهان روحانی ديدار ابدی و وصلت سرمدی حاصل گردد “.
٢٣- ” سؤال از روح بعد از صعود نموده بوديد که آيا روح بعوالم جسمانی و آنچه براو وارد شده منتبه است يانه. بدان که روح بعد از صعود مانند بيداری از خوابست. منتبه بجميع احوال گذشته ميگردد و حديث مشهور است النَّاسُ نِيَامٌاِذَا مَاتُوا انْتَبُهُوْا و همچنين در قرآن ميفرمايد لَقَدْ کُنْتَ فِي غَفْلَهٍ عَنْ ذَلِکَ وَ کَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ وَ بَصَرُکَ الْيَوْمَ حَدِيْدٌ .
٢٤- ” امّا صعود روح انسان بجهان پُر فتوح البتّه کشف عالَم جسمانی را مينمايد زيرا هر رتبه عالی کشف رتبه سافل نمايد لکن رتبه سافل کشف رتبه عليا نکند مثلاً انسان از عالَم خاک بعالَم انسانی آمده و عالَم انسانی کاشف جهان خاک است و هم واقف به عالَم نبات و همچنين مطّلع به عالَم حيوان جميع راکشف مينمايد ولی عالم خاک از عالَم پاک انسان خبر ندارد و خيرات و مبرّات که بجهت ارواح گردد البتّه تأثير دارد “.
٢٥- ” امّا خيرات و مبرّات البتّه از برای اموات سبب تهوين سيئات و تزييد حسنات گردد زيرا نفوس از آن خيرات مستفيد شوند و آن مانند استغفار است و چون ثمر استغفار مسلّم خيرات و مبرّات احسن و اعظم “.
٢٦- ” در خصوص طلب غفران و تلاوت مناجات بجهت نفوسی که از اينعالَم بآنعالَم شتافته اند و وسائل هدايت نيافته اند ولی در محبّت با دوستان چيزی فرو نگذاشته اند سؤال نموده بوديد که آيا طلب غفران جائز و برای ايشان مثمر ثمری هست. در اين دور رحمانی تضرّع و زاری و شفاعت بدرگاه احديّت از برای جميع نوع انسانی جائز و مثمر ثمر زيرا اين دورِ جمال مبارک است و رحمت برای جميع وجود از غيب و شهود “.
٢٧- ” سوال : اطفالی که پيش از بلوغ صعود نمايند يا قبل از وعده از رحم سقوط کنند، حالِ اينگونه اطفال چسانست ؟
جواب : اين اطفال در ظلّ پروردگارند چون سيّئاتی از آنان سر نزده و باوساخ عالَم طبيعت آلوده نگرديده اند لهذا مظاهر فضل گردند و لحظات عين رحمانيّت شامل آنها شود “.
حضرت وليّ امراللّه ميفرمايند :
١- ” راجع به سؤالی که از عالَم بعد و ارتباطش باين جهان ادنی نموده بوديد فرمودند بنويس تصوّر کيفيّت عالَم ديگر از برای انسان در اين عالَم ادنی بهيچ وجه ممکن نه ولی روح انسان پس از ارتقاء واقف بر حال نفوس در اين عالَم است. فراموشی و انفصال متصوّر نه ولی کيفيّت آن مجهول. اتصال ارواح بيکديگر نيز محقّق “.
(خزان ١٥١ بديع )